اشعار ولادت حضرت فاطمه زهرا (س)

فاطمه,زهرا,حضرت زهرا,حضرت فاطمه,فاطمه زهرا,ولادت حضرت زهرا,کوثر,زن,روز زن,شعر

مسافرت فرشته

دريا غريق مرحمت بي كران تو

هفت آسمان تجلي رنگين كمان تو

خورشيد ناز مي كشد از ذرهاي خاك

آنجا كه صبح مي گذرد كاروان تو

صدها فرشته بال نهادند بر زمين

تا دامن خديجه شود ميزبان تو

بهتر شد آن زنان قريشي نيامدند

حوا و مريم اند پرستار جان تو

بر قلبهاي خسته ما هم نزول كن

اي جبرئيل تا به سحر هم زبان تو

يك شاخه ياس در دل مجروح كاشتيم

 تنها به احترام مزار نهان تو

در بارش است رحمت بي حد ابر تو

پنهان شده است مثل شب قدر قبر تو

تسبيح تو كه تربت حمزه به قاب داشت

در سينه اش شميم دعاهاي ناب داشت

از كور نيز وقت سخن رو گرفته اي

هر چند چهره تو ز نور احتجاب داشت

در شكر روز ه ا ي كه در سه افطار با تو بود

دستت براي خواهش سائل جواب داشت

جسمت نخواست رخت عروسي به تن كند

از بسكه از بساط جهان اجتناب داشت

با عطر يازده سحر اين باغ آشنا ست

هر چند عمر مادر گلها شتاب داشت

بيتي به شعر صائب تبريزي آمده است

آن شاعري كه طبع روان همچو آب داشت

((چون صبح زندگاني روشندلان دمي است

آن هم دمي كه با عث احياي عالمي است ))

اي جلوه شكوه و جلال پيمبري

تو حجت هميشه به آل پيمبري

قد راست كرده بود و تنومند مانده بود

از آب چشمه ي تو نهال پيمبري

آنجا كه بحث كيفيت عرش مي شود

جز سينه ی تو نيست مثال پيمبري

مرهم به زخم هاي احد بيشتر بنه

تو با خبر هميشه ز حال پيمبري

كمتر به سينه جاي بده بوسه ي نبي

جاري شده است اشك زلال پيمبري

اين لحظه هاي اخر از احمد جدا مباش

اسوده نيست بي تو خيال پيمبري

قدري صبور باش بهشت دل نبي

تو زود مي رسي به وصال پيمبري

چون تو تمام آينه خلق احمدي

هر روز روز تو ست به سال پيمبري

ايام شادماني و روز ولادت است

هنگام شاد بودن و وقت عبادت است

در مصحف خداي تعالي نوشته بود

اين نور با طهور ولايت سر شته بود

پيش از شروع خلقت اين خاك و آسمان

اين دانه را به مزرعه عرش كشته بود

از بسكه بود دست توسل به سمت تو

هر گوشه اي ز چادر تو رشته رشته بود

چندي به التماس زمين كرده اي نزول

اين آخرين مسافرت يك فرشته بود

عالم هنوز طعم محبت به جان نداشت

حب تو در صحيفه مومن نوشته بود

ما را ببخش مدح تو كوثر نداشتيم

ما غير چند واژه ابتر نداشتيم

هر دختري كه ام امامت نمي شود

يا مادر پيمبر رحمت نمي شود

در مجمع خلايق حق فاطمه يكي است

اين وحدت است شامل كثرت نمي شود

آنجا كه پاي كفو علي هست در ميان

هر دختري كه لايق وصلت نمي شود

از اينكه آب مهريه ات بود روشن است

هر خانه اي كه خانه رحمت نمي شود

فردا بيا كه باز قيامت بپا كني

اي بانويي كه بي تو قيامت نمي شود

با اشتياق سمت صراط آوريد رو

زهرا بدون برگ شفاعت نمي شود

اين سينه باز حال و هواي مدينه خواست

 يا رب دعاي كيست اجابت نمي شود

آخر مدينه راز پس پرده داشته است

آخر مدينه يار سفر كرده داشته است

لطف مدام حضرت ياسين به دست توست

آري دعا به دست تو آمين به دست توست

آنجا كه سينه در تب اندوه سوخته است

 آرامش دوباره وتسكين به دست توست

پير خمين جلوه ي فرزندي ي تو داشت

 يعني كه عزت و شرف دين به دست توست

آنجا كه ابر فتنه گري سايه گسترد

نابودي تمام شياطين به دست توست

اسلام با دعاي تو پيروز مي شود

آري كليد فتح فلسطين به دست توست

اين انقلاب جلوه اي از كوثر تو بود

بر روح تو سلام خدا و دو صد درود

سروده جواد محمد زماني

شعر ولادت حضرت زهرا(س)

 

اي بهشت قرب احمد (ص) فاطمه(س)

ليله قدر محمد (ص) فاطمه(س)

اي سه شب بي قوت واز قوت تو سير

هم يتيم و هم فقير و هم اسير

وحي بي ايثار تو كامل نشد

هل اتي بي نان تو نازل نشد

مدح تو كي با سخن كامل شود

وحي بايد بر قلم نازل شود

اي كه در تصوير انسان زيستي

 كيستي تو كيستي تو كيستي

از شب ميلاد تاآخر نفس

 مصطفي (ص)يك دست را بوسيد و بس

آن هم اي دست خدا دست تو بود

اي برآن لبها و دست تو درود

عقل كل از كل هستي شد جدا

تا چهل شب كرد خلوت با خدا

 اين چهل شب در  سرش شور تو بود

 بهر استقبال از نور تو بود

اي كه از سر تا به پا پيغمبري

بلكه هم پيغمبري هم حيدري

تو رسول الله (ص) شويت بوالحسن (ع)

هر سه يك جانيد با هم در سه تن

بس تويي اي عرش حق را قائمه

هم محمد (ص) هم علي (ع) هم فاطمه (س)

بايد اينجا لب فرو بست از بيان

روز محشر قدر تو گردد عيان

صحنه محشر همه پابست توست

اختيار نار و جنت دست توست

مهر تو روز قيامت هست ماست

ريشه هاي چادرت در دست ماست

روز محشر كار ما با فاطمه (س) است

نقش پيشاني ما يا فاطمه (س) است

از كرامت بر جبين ما همه

ثبت كن هذا محب الفاطمه (س)

شعر ولادت حضرت زهرا(س)

اي نخست هميشگي يكتا

آفتاب قديمي ي دنيا

سيب سرخ بهشت پيغمبر

يك سبد ياس بر جمال شما

ابتدايت هميشه نا معلوم

انتهاي تو نيز نا پيدا

راستي گر نباشي اي بانو

چه غريب است حرفهاي خدا

خانه ات پايتخت اين عالم

حجت من حديث سبز كسا

فاطمه اي فرشته خيرات

بر تو و خاندان تو صلوات

چشمهايت ستاره مي بارد

مثل خورشيد روشني دارند

نور ماه و ستاره و خورشيد

چقدر پيش چشم تو تارند

جلوه كردي و از مكان خودت

 آمدي وفرشته ها دارند ...

از بلندا ي عرش تا مكه

سر راه تو ياس مي كارند

آمدي و تمام هر چه كه  هست

به مقام تو سجده مي آرند

فاطمه اي فرشته خيرات

بر تو و خاندان تو صلوات

اي خداوندي تجسم ما

 كعبه بي نشان مردم ما

صبح روز نخست ريخته اند

جاي انگور سيب در خم ما

سوره ي مكي رسول خدا

نذر چشمانتان تبسم ما

بامتان پشت بام جبرا ئيل

خانه ات آسمان هفتم  ما

گردش مهربان اين دستاس

آرد داري براي گندم ما

فاطمه اي فرشته خيرات

بر توو خاندان تو صلوات

تو فرادا تو فرد تو تو حيد

تو مساوي سيزده خورشيد

تو همان سيب روشني كه از ل

از درخت خدا پيمبر چيد

تو رسولي ولي به طرز دگر

مرتضايي ولي به شكل جديد

معجر روشن تو هجده سال

به خودش رنگ آفتاب نديد

شب ندارد مدينه ام با تو

السلام عليك يا خورشيد

فاطمه اي  فرشته خيرات

بر توو خاندان تو صلوات

سر تو روي بالش پر بود

جلوه ات جلوه اي معطر بود

نان تو از بهشت مي آمد

آب نوشيدنيت كوثر بود

مثل يك گنبد طلايي شهر

پشت بامت پر از كبوتر بود

آمدي و ملائك بالا

عرض تبريكشان به حيدر بود

روز ميلاد تو براي رسول

به خداوند "روز مادر "بود

فاطمه اي فرشته خيرات

بر تو و خاندا ن تو صلوات

اي خداي جمالي ي دنيا

جلوه بي مثالي ي دنيا

نام تو بي وضو نمي آيد

بر زبان اهالي دنيا

اي پري اي فرشته بالا

تو كجا و حوالي دنيا

 تو كنار خداي خويش، خوشي

كوري جاي خالي دنيا

ما هميشه پي جواب توايم

اي غروب سئوالي دنيا

فاطمه اي فرشته بركات 

بر تو و خاندان تو صلوات

بي تو اين سفره ها كريم نداشت

بي تو اين بادها نسيم نداشت

تو اگر جلوه اي نمي كردي

طور موساي ما كليم نداشت

با وجود وجود تو ديگر

حضرت آمنه يتيم نداشت

بي تو ذكر رئوف " بسم اله "

داشت رخمن ولي رحيم نداشت

حرمت قبله هم ترك مي خورد

خانه ي تو اگر حريم نداشت

فاطمه اي فرشته خيرات

بر تو و خاندان تو صلوات

آينه صفحه كتاب تو

آسمان شيشه گلاب تو بود

اولين عكس در حجاب خدا

دور تا دور عرش قاب تو بود

صبح ها، ظهرها نگاه علي

چشم به راه آفتاب تو بود

روزها نيمه ي جنوب زمين

سنگ زيرين آسياب تو بود

چادر خاكي زمين خورده

مرتضي هم ابوتراب تو بود

فاطمه اي فرشته خيرات

بر تو و خاندان تو صلوات

 

سروده علي اكبر لطيفيان


شعر ولادت حضرت زهرا(س)

ای همسر گرامی پیغمبر

ام الائمه فاطمه را مادر

تبریک جنّ و انس گوارایت

کامشب خدای داده تو را کوثر

این است نخل آرزوی طاها

این است میوة دل پیغمبر

این است جان پاک رسول الله

این است بر جمال خدا مظهر

این است آن سپهر که آینده

سادات عالمند ورا اختر

از منطقش صدای خدا بشنو

در صورتش جمال خدا بنگر

لبخند می زنند به رخسارش

سارا و مریم، آسیه و هاجر

برگیر رو نما ز رسول الله

تا بنگرد به صورت این دختر

تو هست خویش را به خدا دادی

حق هدیه کرد بر تو چنین گوهر

این گوهری که داد خدا بر تو

در مخزنش نداشت از این بهتر

این است بر رجال جهان بانو

این است بر زنان جنان سرور

انسیه صورت است و محمد خو

حوریه سیرت است و خدا منظر

در حیرتم که فاطمه آوردی

یا زاده ای پیامبری دیگر

خوانم خداش، نیست خدا راضی

گویم بشر بشر نکند باور

دُرَی که داشت، در یم رحمت جا

سیبی که بود، نخل خدا را بر

این است دختری که خداوندش

فرموده است، فاطمه اطهر

افضل ز انبیاست به جز احمد

برتر ز اولیاست به جز حیدر

با این همه رسول خدا بوسید

او را جبین و صورت و دست و سر

هم شخص مصطفاش مدیحت خوان

هم نطق مرتضاش ثنا گستر

انسیه ای که خواجة لولاکش

بگرفته چون کتاب خدا در بر

حوریه ای که پیش تر از خلقت

آغوش کبریاش شدی بستر

آرد نماز سجده به پای او

بر خاک بندگی چو گذارد سر

در زیر پای فضة دربارش

روح القدس گشوده ز هم شهپر

خورشید، بی فروغ تجلایش

چون آتشی است در دل خاکستر

چشمی که از خداش جدا بیند

گردد شعاع مهر در آن خنجر

جز مهر او نجوشدم از سینه

جز وصف او نرویدم از حنجر

جز ذکر او نگفته ام از آغاز

جز مدح او نگویم تا آخر

بی مهر او قسم به خدا هرگز

جنت به هیچ کس نگشاید در

پیغمبری نجات نخواهد یافت

بی دوستی فاطمه در محشر

بر خاک فضه اش نرسد هرگز

عالم اگر شود همه سیم و زر

با یک اشاره اش همگی سلمان

با یک نظاره اش همگان بوذر

متن اوامرش همه جا معروف

کل نواهیش همه از منکر

یک لحظه دل برد ز دو صد یوسف

چشم افکند اگر به روی قنبر

پای محب او به سر رضوان

جای عدوی او به دل آذر

شد یک تنه سپاه علی ، نگذاشت

یک موی کم شود ز سر حیدر

یک شهر با علی همگی دشمن

یک فاطمه بر او شده یک لشکر

صحرا و خانه و اُحد و مسجد

شد در حمایت علی اش سنگر

تا روز حشر بحر ولایت را

کشتی علی است، فاطمه اش لنگر

"میثم" بگیر درس ولایت را

زین مادر حسین و حسن پرور

Logo
https://old.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/Fatemeh/Veladat/88/Shear/Shear01.aspx?&mode=print