زن در قرآن
علامه سيد محمد حسين طباطبايى
و يستفتونكفي النساء قل الله يفتيكم فيهن و ما يتلى عليكم في الكتابفي يتامى النساء اللاتي لا تؤتونهن ما كتب لهن و ترغبونان تنكحوهن و المستضعفين من الولدان و ان تقوموالليتامى بالقسط و ما تفعلوا من خير فان الله كان به عليما (127)و ان امراة خافت من بعلها نشوزا او اعراضافلا جناح عليهما ان يصلحا بينهما صلحا و الصلح خير و احضرت الانفس الشح و ان تحسنوا و تتقوا فان الله كان بما تعملونخبيرا (128)و لن تستطيعوا ان تعدلوا بين النساء و لو حرصتم فلا تميلوا كل الميل فتذروها كالمعلقة و ان تصلحوا و تتقوافان الله كان غفورا رحيما (129)و ان يتفرقا يغن الله كلا من سعته و كان الله واسعا حكيما (130)و لله ما في السماوات و مافي الارض و لقد وصينا الذين اوتوا الكتاب من قبلكم و اياكم ان اتقوا الله و ان تكفروا فان لله ما في السماوات و ما فيالارض و كان الله غنيا حميدا (131)و لله ما في السماوات و ما في الارض و كفى بالله وكيلا (132)ان يشا يذهبكم ايهاالناس و يات بآخرين و كان الله على ذلك قديرا (133)من كان يريد ثواب الدنيافعند الله ثواب الدنيا و الآخرة و كان الله سميعا بصيرا (134)...
صفحه : 157
ترجمه آيات
در باره ارث زنان از تو فتوا مىخواهند، بگوزمام امر احكام به دستخدا است، خدا در باره آنانحكم صادر مىكند(همچنانكه در اول سوره، احكامارث آنان را صادر كرد)و همچنين احكامى را كه درمورد دختران پدر مرده كه شما حقشان را نمىداديد و دوست داشتيد آنانرا اگر صاحب جمال بودند به نكاحدر آوريد و نيز احكام مربوط به كودكان عقب مانده را در كتاب(در اول همين سوره)صادركرد و در اينجا نيزبطور عموم در باره اطفال پدر مرده حكم مىكند به اينكه رعايت عدالت را در بارهآنان بكنيد و بدانيد كه هرعمل خيرى انجام دهيد خدا بدان دانا است(127).
و هر گاه زنى از بى ميلى و يا سرگردانى شوهرش بيم دارد و بخلكه خدا به منظور حفظ و دفاع از حقدر نهاد جانها نهاده در او تحريك شد، او و همسرش مجازند به منظورنوعى اصلاح از قسمتى از حقوق خودصرفنظر كنند و صلح در هر حال بهتر است و اگر شما مرداناحسان كنيد و رعايت تقوا بنمائيد خدا از آنچهمىكنيد با خبر است(128).
شما هرگز نمىتوانيد در بين چند همسر عدالت را(به تماممعنا يعنى زائد بر مقدار واجب شرعى)رعايت كنيد، هر چند كه در آن باره حرص به خرج دهيد پس(حد اقلآن يعنى مقدار واجب را رعايت كنيد)و به كلى از او اعراض مكنيد كه بلاتكليفش گذاريد و اگر اصلاح كنيد و تقوا پيشهخود سازيد و در نتيجه ازگناهش درگذريد و به او ترحم كنيد بدانيد كه درگذشتن و ترحم صفتخدا است(129).
و اگر زن و شوهر از هم جدا شدند، خدا به گشايشگرى خود هردو را به وسيله همسرى بهتر بىنيازمىكند و گشايشگرى و حكمت صفتخدا است(130).
و آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن خدا است، ما قبلاز شما به اهل كتاب(يهود و نصارا)سفارش كرديم، به شما نيز سفارش مىكنيم كه از خدا پروا كنيد و اگركفران كنيد - به خدا ضررىنمىزنيد، كه - آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است - كه يكىاز آنها خود شمائيد - ملك خدا است و بىنيازى و ستودگى صفتخدا است(131).
تكرار مىكنم غفلت نورزيد كه آنچه در آسمانها و آنچهدر زمين است از آن خدا است و خدا براىتكيهگاه بودن كافى است(132).
اگر بخواهد اى مردم همه شما را مىبردو خلقى ديگر مىآورد و قدرت بر اين كار صفتخدااست(133).
كسى كه از زندگى پاداش دنيوى را بخواهد، بايد بداندپاداش دنيا و آخرت هر دو نزد خدا است وشنوا و بينا بودن فتخدا است(134).
...
صفحه : 158
بيان آياتبيانآيات مربوط به زنان و مسائل زن و شوهر و تعدد زوجات
گفتار در اين آيات در حقيقت برگشت به مطالب اول سوره استكه آنجا نيز سخن درامور زنان بود، مسائل ازدواج و اينكه ازدواج با چه كسانى حرام است و مسائل ارث وغيره را بيانمىكرد، در اينجا نيز به همان مسائل پرداخته شده و آنچه سياق به ما مىفهماند اين است كهاين آيات بعداز آن آيات نازل شده، و اينكه مردم بعد از شنيدن آن آيات در امر زنان از رسول خدا(ص)سؤالهائى كرده بودند، چوندر آيات اول سوره رسوم ريشهدار عرب را لغوو باطل اعلام كرده و آنچه مردم جاهليت از حقوق زنان در اموال ودر معاشرتها پايمال كردهبودند را احياء كرده بود و جاى آن داشت كه سؤال كنند و توضيح بخواهند.
خداى تعالى رسول گرامى خود را دستور داد تا در پاسخشانبگويد كه: احكامى كهدر شريعت او به نفع زنان و به ضرر مردان تشريع شده فتاوائى است آسمانى و احكامىاستالهى و خود آن جناب در تشريع آنها هيچگونه دخالتى نداشته و نه تنها در تشريع اين احكامدخالت ندارد بلكهدر تشريع هيچ حكمى ديگر و از آن جمله تشريع احكام مربوط به ايتام زنانهيچ دخالتى ندارد و باز اين تنها نيستبلكه خداى تعالى بطور كلى در باره ايتام دستورشان دادهكه به قسط و عدالت رفتار كنند.
آنگاه چند حكم از احكام اختلافى بينزن و شوهر را كه مورد ابتلاء عموم است بيانفرموده است.
و يستفتونك فى النساء قل الله يفتيكمفيهنراغب مىگويد: كلمه: فتيابه ضمفاءونيز كلمهفتوابه فتح اول به معناىپاسخ دادن به حكمى است كه تشخيصدليل آن براى ديگران مشكل باشد و چون گفتهمىشود: من از فلانى استفتاء كردم و او به من چنين افتاء كرد معنايش اين استكه من از اوحكم شرع را پرسيدم و او حكم را برايم بيان كرد.(1) و آنچه از موارد استعمال اين ماده لغوى فهميدهمىشود اين است كه معناى اين كلمهجواب دادن به امور مشكل است، البته نه هر جوابى بلكه جوابى كه از خودانسان باشد و انسانآن جواب را با اعمال نظر و فكر بدست آورده باشد(و به همين جهت است كه مساله گو راصاحب فتوانمىخوانيم)گو اينكه به خود نظريه نيز هر چند ابتدائى و ساده باشد اطلاق فتوا
(1)مفردات راغب، ص 373.
صفحه : 159
مىشود، به دليل اينكه در آيه مورد بحث فتوا را به خداى تعالىنسبت داده، با اينكه خداىتعالى مانند يك مجتهد اعمال رويه و فكر ندارد.
و اين آيه هر چند كه تحمل چند جور معنا را دارد و با در نظر گرفتنوجوه مختلفى كهمفسرين در تركيب جمله بعدشو ما يتلى عليكم...دارند و مىتوان آن را به معانىمختلفمعنا كرد، چيزى كه هست اگر آيه شريفه را به ساير آياتى كه در اول سوره نظر به امور زنان دارندضميمه كنيماين معنا استفاده مىشود كه اين آيه بعد از آن آيات نازل شده است.
و لازمه اين بعديت اين است كه استفتائى كه در امر زنان كردهاند،مربوط به همهاحكامى بوده كه در جاهليت بين عرب معمول و معروف نبوده و اسلام آن را پديد آوردهو بدعتنهاده و معلوم است كه آن احكام مربوط مىشده به حقوق زنان در ارث و در ازدواج و ربطى بهاحكام يتيمهاى زنان ومسائلى از اين قبيل نداشته، چون اينگونه مسائل مربوط به طائفه خاصىاز زنان است نه همه زنان، چون همه زنانشوهر مرده نيستند و شوهر مردهها هم يتيم در آغوشندارند، علاوه بر اينكه عهدهدار مساله يتيمان جمله ديگرى است كه مىفرمايد:و ما يتلىعليكم فى الكتاب فى يتامى النساء...پس استفتاء مربوط به احكام زنان از آن جهتكهزن هستند مىباشد و قهرا شامل تمامى زنان عالم و جنس آنان مىشود.
و بنابر اين مراد از آنچه خدا در مورد زنان فتوا داده و فرموده: بگوخدا در مورد زنان فتواداده، همان بيانى است كه خداى تعالى در آيات اول سوره داشت و در اينجاكلام اقتضاءداشت كه امر فتوا را به خداى تعالى ارجاع دهد و از رسول خدا(ص)برگرداند تاگفتار اين معنا را به خودبگيرد: زنان از تو مىخواهند كه درباره آنان فتوا دهى، بگو امر فتوا هدستخدا است و او هم فتوا را در آيات اول سوره داده است.
و ما يتلى عليكمفى الكتاب فى يتامى النساء...و المستضعفين منالولداندرسابق گفتيم كه از ظاهر سياق و زمينه كلام چنين بر مىآيد كه اگر خداى تعالى دراينجامتعرض حكم يتاماى مردم و كودكان مستضعف شده، از اين جهت بوده كه به حكم زناناتصال دارد و مربوط به آن است، همچنانكهدر اول سوره نيز متعرض مساله ايتام مردم شد و ايننه بدان جهت است كه از رسول خدا(ص)فتواى آنان را خواستهبودند بلكههمانطور كه گفتيم صرفا براى اين بود كه به احكام ساير زنان ارتباط داشت و گر نه مساله استفتاءتنهادر مورد زنان شده، بدان جهت كه زن هستند نه بدان جهت كه زنان يتيم دارند.
و لازمه اين سخن آن است كهجمله: و ما يتلى عليكم...عطف باشد بر ضمير
صفحه : 160
مجرور بهحرففىيعنى عطف است برفيهنو اگر بگوئى بيشترعلماى نحو ممنوعكردهاند كه جملهاى بر ضمير عطف شود، جواب مىگوئيم آرى و ليكن فراء آن را جائز دانستهو بنابر اين منظور از جمله: ما يتلى عليكم فى الكتاب فى يتامى النساء...احكامو معارفى است كه آيات نازلهدر باره دختران و پسران يتيم متضمن آن است و در اول اين سورهجاى داده شده.
و كلمهتلاوت(كهفعل يتلى از آن گرفته شده)همانطور كه برخواندنالفاظ اطلاقمىشود، بر القاء معانى آن الفاظ نيز اطلاق مىگردد و معناى آيه مورد بحث اين است كه: بگو خداى تعالى شما را در باره زنان فتوا مىدهدو نيز در احكامى كه در كتاب در مورد ايتامزنان بر شما تلاوت مىشود، فتوا مىدهد.
اقوالو احتمالاتى كه در باره جملهو ما يتلى عليكمدر آيهشريفه گفته شده استو چه بسا از گفتار بعضى از مفسرين چنينبر مىآيد كه خواسته است جمله: و مايتلى عليكمراعطف كند بر موضع و موقعيت كلمهفيهن، چون اين كلمه هر چندبه ظاهرجار و مجرور است ولى در واقع مفعوليفتيكماستو اگريفتيكمرا به معناىيبينلكمبگيريم، معنايش اين مىشود كه خدا احكام مربوط به زنان را براىشما بيان مىكندو نيزما يتلى عليكم فى الكتابرا برايتان بيان مىكند.
و چه بسا براى الفاظ اين آيه تجزيه و تركيبهاى ديگرى ذكركردهاند كه خالى ازتعسف(و زورگويى)نيست، بطورى كه نمىتوان كلام خداى تعالى را به چنان تركيبهائىنسبت داد، مثلابعضى از مفسرين گفتهاند: كه جمله: و ما يتلى عليكم عطف استبر موقعيتىكه اسم جلالهاللهو يا ضمير نهفته دريفتيكمكهآن نيز به الله بر مىگردد ودر جملهقل الله يفتيكم (1) مىباشد.
بعضى ديگر گفتهاند: جمله:و ما يتلى عليكمعطف است بر كلمهنساءدرجمله:يستفتونك فى النساء (2) .
بعضىديگر گفتهاند: حرفواودر جملهو ما يتلى عليكم فىالكتاباصلاعاطفه نيست بلكه واو استينافى است كه جملهاى را از نو آغاز مىكند پس جمله مورد بحثمربوط به ماقبل نيست و جمله: ما يتلى عليكممبتداء است و خبر آن فى الكتاباست
(1)(كه همه مىدانيم در اين جمله كلمهاللهمبتداءاست و قهرا معناى آيه چنين مىشود: اللهتعالى برايتان بيان مىكند وآنچه هم كه بر شما تلاوت مىشود نيز بيان مىكند.مترجم). (2)(كه قهرا معنايش چنين مىشود: از تو ازاحكام زنان استفتاء مىكنند و نيز از آنچه بر شماتلاوت مىشود استفتاء مىكنندو نچسب بودن اين معنا بر كسى پوشيده نيستمترجم).
صفحه : 161
و معناى جمله اين است: آنچه بر شما تلاوت مىشود،در كتاب استو در حقيقت مىخواهدعظمت كتاب را برساند.
بعضى ديگر گفتهاند: حرفواودرجمله: و ما يتلى عليكمنه عاطفه است ونه استينافى،بلكهواوسوگند است، نظيرواو در جمله: و اللهقسم استو جمله: فىيتامى النساءبدل است از كلمهفيهنومعناى آيه چنين است كه: بگو الله تعالى شما رادر امور و احكام زنان فتوا مىدهد،سوگند به آنچه در كتاب در مورد ايتام زنان بر شما تلاوتمىشود كه خداى تعالى اين كار را خواهد كرد.اين بود نمونهاى از وجوهىكه مفسرين در اينآيه ذكر كردهاند كه تعسف و زور بودن آنها بر كسى پوشيده نيست.
درآيه مورد بحث زنان را توصيف كرده به: اللاتى لا تؤتونهن ما كتبلهن وترغبون ان تنكحوهنو اين در واقع توصيفى است براى يتيمهاى اين زنان، مىفرمايد: خداى تعالى براى شما بيان مىكند آنچه را كه درمورد ايتام زنان بر شما تلاوت مىشود، ايتامزنانى كه يتيم دار و مال دار و صاحب جمالند و شما حق آنان را كه خدا برايشانمعين كردهنمىدهيدو در اين توصيف اشاره است به اينكه در جاهليت اينگونه زنان چه نوع محروميتىداشتند،محروميتى كه باعثشد خداى تعالى آن احكام را به نفع آنان تشريع كند و سنتظالمانهاى را كه مردم دوران جاهليت در مورداينگونه زنان داشتند لغو نموده، زنان نامبرده را ازآن تنگنا و مضيقه نجات دهد، چون در جاهليت رسم بودزنان يتيم دار و يا به عبارت ديگر شوهرمرده را اگر ارثى از شوهر قبليش براى ايتامش مانده بود مىگرفتند و دست ظالمانهخود را همبر سر آن زن و هم بر اموال ايتام نهاده، اگر زن نامبرده صاحب جمال و حسن مىبود با اوهمخوابگىمىكردند و از جمالش كام مىگرفتند و در اموالش تصرفات دلخواهانه مىكردند واگر زشت بود با او همخوابگىنمىكردند و نمىگذاشتند با مردى ديگر ازدواج كند تا اموالشرا بخورند.
از اينجا دو نكته روشن مىشود: يكى اينكه مراد از جمله: ما كتبلهن (1) كتابتتكوينى است كه همان تقديرهاى الهى است و يكى از آن تقديرها اين است كه زن وهر انسانىديگر وقتى به سن ازدواج رسيد ازدواج كند، يكى ديگرش اين است كه هر كسى در مال خودشآزاد است تصرفنمايد و كسى مانع دخل و تصرف او در مال و اثاث او نشود، پس مردى كه ازتصرف زنى در مالشخصيش و از ازدواج كردنش جلوگيرى كند، از چيزى جلوگيرى كرده كه
(1)آنچه برايشان مقدر شده.
صفحه : 162
خداى تعالى در مخلوقاتخود و از آن جمله در اين مخلوقش مقدر كرده است.
و نكته دوم اينكه در جمله: و ترغبون ان تنكحوهنحرفجرى در تقدير است، چون مادهرغبتبا حرف جر متعدى مىشود كه يا حرففىاست و در اين صورت رغبتبهمعناى ميل و علاقه است و در فارسى هم مىگوئيم: من در فلان غذا رغبت دارم و يا حرفعناستكه در اين صورت رغبت به معناى نفرت است و حرف جرى كه در جمله: وردبحثحذف شده لفظعناست نه لفظفىچونمىخواهد بفرمايد: از ازدواج وهمخوابگى با آنان نفرت داريد و اين با اشاره به محروميت آن زنان كه جمله: لا تؤتونهن ماكتبلهنبر آن دلالت داشت و نيز جمله بعدى كه مىفرمايد: و المستضعفين من الولدانبرآن دلالت دارد مناسبتر است تا اينكه حرف جر رافىبدانيم.
و اما جمله:و المستضعفين من الولدان، اين جمله عطف است بر جمله:يتامىالنساء، چون از پدر مردهها تنها كودكان را ارث نمىدادند و آنها را استضعاف مىكردند وازارث محروم مىساختند به اين بهانه كه اينها سوار بر مركبهاى جنگى نمىشوند و از حريمخانواده دفاع نمىكنند.
و انتقوموا لليتامى بالقسطاين جمله عطف است بر محل و موقعيتجمله: فيهنو معنايش اين است كه بگو: خداى تعالى براى شما بيان مىكند كه در امر ايتامقيام به عدالت كنيد و اين جمله در حقيقتبه منزله اعراض كردن از يك حكم خاص و توجه نمودن بهحكمى عمومى است، حكمى كهشمولش از آن حكم خاص بيشتر است، قبلا سخن از حكم خاص به ايتام زنان داشت و در اينجمله،حكم را متوجه عموم ايتام نموده، اول در خصوص مال آن ايتام سخن مىگفت، حالا درباره مال و غير مال آنان سخن مىگويد.
وما تفعلوا من خير فان الله كان به عليمادر اين جمله بهمردان جاهليت تذكر مىدهد به اينكه آنچه خداى عز و جل درباره زنانو در خصوص يتيمان بر آنان واجبكرده خيرشان در آن احكام است و اينكه خداى تعالى به آندانا است، اين تذكر را مىدهد تا تشويق آنان به عمل به آناحكام باشد، چون وقتى بدانند كهخدا به اعمال آنان دانا است، هم تشويق مىشوند و هم از مخالفت او بر حذر مىگردند، چونمخالفتشانرا نيز مىبيند و به آن آگاه استو ان امراة خافت من بعلها نشوزا او اعراضا...اين آيه شريفهحكمى را بيان مىكند كه مورد استفتاء پرسش كنندگان نبود و ليكن از
صفحه : 163
آنجا كه با حكم مورد استفتاءشان تناسب داشت در اينجا ذكرشده، نظير حكمى كه در آيهبعدى آمده و جملهو لن تستطيعوا ان تعدلوا...بيانگرآن است كه آن نيز از مسائل مورد استفتاءآنان خارج بود.
و اگر شرط اصلاح را خوف نشوز و اعراض قرار داد، نه خودآن دو را، براى اين بود كهصلح موضوعش از زمانى تحقق مىيابد كه علامتها و آثار ترس آور آن تحققيابد و سياقدلالت دارد بر اينكه مراد از صلح و مصالحه كردن اين است كه زن از بعضى حقوق زناشوئىخودش صرفنظر كند تاانس و علاقه و الفت و توافق شوهر را جلب نمايد و به اين وسيله از طلاقو جدائى جلوگيرى كند و بداند كه صلح بهتر است.
و احضرت الانفس الشحكلمه: شحبه معناى بخلاست و جمله مورد بحث مىخواهد اين حقيقت را خاطرنشان سازد كه غريزه بخل يكى از غرائز نفسانيهاى است كهخداى تعالى بشر را بر آن غريزهمفطور و مجبول كرده تا به وسيله اين غريزه منافع و مصالح خود را حفظ نمايد و از ضايعشدن آندريغ كند، پس هر نفسى داراىشحوبخلهست و بخلش همواره حاضر در نزد او است، يك زننسبت به حقوقى كه در زوجيت دارد يعنى در لباس و خوراك و بستر و عمل زناشوئى، بخل مىورزد، يعنى از تلف شدنو غصب شدن آن جلوگيرى مىكند و يك مرد نيز در صورتىكه به زندگى كردن با همسرش بى ميل باشد، از موافقتو محبت و اظهار علاقه به او بخلمىورزد، در چنين صورتى حرجى بر آن دو نيست در اينكه بين خود صلحبر قرار نمايند، يعنىيكى از آن دو از پارهاى حقوق خود چشمپوشى كند.
وان تحسنوا و تتقوا فان الله كان بما تعملون خبيرااينجمله موعظهاى است براى مردان كه از طريق احسان و تقوا تجاوز نكنند و متذكراين معنا باشندكه خداى عز و جل از آنچه مىكنند با خبر است، پس در معاشرت با زنان، جورو ستم نكنند و آنان را مجبور نسازند كه ازحقوق حق خود چشم بپوشند، هر چند كه خود آنانمىتوانند چنين كنند.
مقدار واجب از عدالت بين همسران متعدد كه بايد مرد مراعات كندولن تستطيعوا ان تعدلوا بين النساء و لو حرصتم... اين جمله حكم عدالت در بين زنان كه خداى عزو جل در اول سوره تشريع كرده و بهمردان حكم كرده بود كه: اگر مىترسيدنتوانيد عدالت بر قرار كنيد به يك زن اكتفا كنيد(1)
(1)سوره نساء، آيه 3.
صفحه : 164
را بيانمىكند و نيز جمله: و ان تحسنوا و تتقوا...كه در آيه قبلىبود، به اين معنا اشارهدارد، چون آن جمله خالى از بوئى از تهديد نيست و اين تهديد باعث مىشود كهشنونده درتشخيص حقيقت عدل در بين زنان دچار حيرت شود و كلمه: عدلبه معناى حد وسط در بينافراطو تفريط است و تشخيص اين حد وسط از امور صعب و بسيار دشوار است و مخصوصا از اينجهت كه ارتباط با دلها دارد، چونرعايت دوستى عادلانه در بين زنان و اينكه يك مرد به اندازهمساوى زنان خود را دوستبدارد، امرى ناشدنى است، چون بطور دائم از حيطه اختيار آدمىبيرون است.
دفع توهم اينكه تعدد زوجات در اسلام لغو شده استلذا خداى تعالىبيان مىكند كه رعايت عدالت به معناى حقيقى آن در بين زنان واينكه يك مرد حد وسط حقيقىدوستى را در بين زنان خود رعايت كند چيزى است كه هيچانسانى قادر بر آن نيست، هر قدر هم كه در تحققدادن آن حرص بورزد، پس آنچه در اين باببر مرد واجب است اين است كه يكسره از حد وسط به يكى از دو طرف افراط و تفريطمنحرفنشود و تا آنجا كه برايش ممكن است رعايت عدالت را بكند و مخصوصا مراقب باشد كه بهطرف تفريط يعنىكوتاهى در اداى حق همسر خود منحرف نگردد و زن خود را بلا تكليف و مانندزن بىشوهر نگذارد كه نه شوهر داشتهباشد و از شوهرش بهرهمند شود و نه نداشته باشد تا بتواندهمسرى ديگر اختيار نموده، و يا پى كار خود برود.
پس، از عدالت در بين زنان آن مقدارى كه بر مردان واجباست اين است كه در عملو سلوك بين آنان مساوات و برابرى را حفظ كند، اگر حق يكى را مىدهد حق ديگرىرا نيزبدهد و دوستى و علاقمندى به يكى از آنان وادارش نكند كه حقوق ديگران را ضايع بگذارد، اينآنمقدار واجب از عدالت است و اما مستحب از عدالت اين است كه به همه آنان احسانو نيكى كند و از معاشرت با هيچ يك ازآنان اظهار كراهت و بى ميلى نكند و به هيچ يك بداخلاقى روا ندارد، همچنانكه سيره و رفتار رسول خدا(ص)با همسرانش اينطوربود.
و اين ذيل يعنىجمله: فلا تميلوا كل الميل فتذروها كالمعلقة،خود دليل بر ايناست كه منظور از جمله: هرگز نمىتوانيد بين زنان عدالت بر قرار كنيد، هرچند كه بر اين معناحرص بورزيداين نيست كه قدرت بر عدالت را بطور مطلق نفى كند تا نتيجهاش اين باشد كه بهانضمام آن باجمله: و ان خفتم ان لا تعدلوا فواحدة، ازدواج متعدد در اسلام لغو شود، همچنانكه بعضى از مفسرين اين نتيجه راگرفته(و گفتهاند جمله اول مىفرمايد: هر قدر هم كهكوشش كنيد و حرصبورزيد نمىتوانيد بين چند زن رفتارى عادلانه داشته باشيد و جمله دوم
صفحه : 165
مىفرمايد: اگر نتوانستيد عدالت برقرار كنيد به يك زن اكتفاكنيد، پس نتيجه حاصل ازانضمام اين دو آيه اين مىشود كه تعدد زوجات در اسلام ممنوع و ملغى است).
و اين اشتباه بزرگىاست، براى اينكه جمله: فلا تميلوا كل الميل...مىفرمايد:چناننباشد كه يكى از زنها بطور كلى مورد اعراض شما واقع گشته، مثل زنى بشود كه اصلا شوهرنداردو اين خود دليل بر اين است كه جمله: هرگز نمىتوانيد. ..مىخواهد عدالت واقعىو حقيقى را نفى كند وبفرمايد شما نمىتوانيد بين چند همسر عدالت واقعى را بر قرار نموده، (حتى علاقه قلبى خود را بين آنان بطور مساوىتقسيم كنيد)پس آن مقدار عدالتى كه تشريعشده، عدالت تقريبى است، آن هم در مرحله رفتار نه در مرحله علاقه قلبىو عدالت تقريبى درمرحله رفتار امرى است ممكن(همچنانكه مىبينيم بسيارى از افراد با تقوا و متدين اين عدالترارعايت مىكنند و رفتارى يكسان با همسران خود دارند، هر چند كه در دل يكى را از ديگرانبيشتر دوست بدارند).
سنت رسول خدا(ص)و عملكرد مسلمانان به آن سنت درمرآ و مسمع رسولخدا(ص)بود و آن جناب از رفتار مسلمانان با زنان متعدد خود اطلاع داشتو ايرادى بهآنان نمىگرفت و همان سنت تا عصر حاضر در بين مسلمين برقرار و متصل مانده وهمه اينها دليل بر بطلان آن توهم است.
علاوه بر اينكه توهم مذكورباعث مىشود بگوئيم: اول آيه تعدد زوجات كه مىفرمايد: فانكحوا ما طاب لكم من النساء مثنى و ثلاث ورباع (1) ، صرف فرضى است عقلى كهدر عالم خارج حتى يك مصداق هم ندارد و اين نظريه باطلى است كه كلام خداى سبحان اجلاز مثل آن است.
خداى تعالى بعد از دستورات و نصايحى كه در امر معاشرت با زنانداشت با جمله: وان تصلحوا و تتقوا فان الله غفور رحيم، مردان را تشويق و ترغيب كرده به اينكههر گاهامارات و نشانههاى ناسازگارى را ديدند، بلا درنگ در صدد اصلاح برآيند و بيان فرموده كه ايناصلاح كردنخود يكى از مصاديق تقوا است و تقوا هم به دنبال خود مغفرت و رحمت رامىآورد و اين جمله بعد از جمله: و الصلح خيروبعد از جمله: و ان تحسنوا و تتقوا...درحقيقت تاكيدى است بعد از تاكيدى ديگر.
(1)از زنانى كه مورد پسند شما است بگيريد،دوتا دوتا، و سه تا سه تا و چهار تا چهار تا.سورهنساء، آيه 3.
صفحه : 166
و ان يتفرقا يغن الله كلا من سعتهيعنى اگر زنان ومردان مورد بحث كارشان به جدائى و طلاق كشيد، خداى تعالى بهفضل واسع خود، هم آن مرد را بىنياز مىكند و همآن زن را و منظور از بىنياز كردن به قرينهمقام، اين است كه هر دو را در همه امور مربوط به ازدواج بىنياز مىكند،به آن مرد زنى سازگارو شوهر دوست و...مىدهد و به آن زن نيز شوهرى ديگر مىدهد كه بهتر از اول به وى نفقه بدهدوبا او انس و همخوابگى و ساير لوازم زناشوئى را داشته باشد، زيرا چنان نيست كه خداى تعالىفلان زن را براى فلانمرد و آن مرد را براى آن زن خلق كرده باشد، بطورى كه اگر يكى ازديگرى جدا شد آن ديگر جفت ديگرى نداشته باشدبلكه سنت ازدواج يعنى زن گرفتن مردان وبه شوهر رفتن زنان سنتى است فطرى و اينكه مىبينيم مردان زن مىگيرند وزنان شوهر مىروند، اين رفتار ناشى از دعوتى است كه در فطرت آنان است، اين زن نشد، زن ديگر و اين شوهر نشد، شوهر ديگر.
و كانالله واسعا حكيما و لله ما فى السموات و ما فى الارضايندو جمله حكم قبلى را تعليل مىكند و مىفرمايد: اگر گفتيم: خداى تعالى هردو را به فضل واسع خودبىنياز مىكندبراى اين بود كه خدا واسع و حكيم است و نيز براى اينبود كه ملك آنچه در آسمانها و در زمين است از آن خداى تعالى است.
و لقد وصيناالذين اوتوا الكتاب من قبلكم و اياكم ان اتقوا الله...اينآيه شريفه دعوت قبلى مردم به مراعات تقوا در همه مراحل معاشرت بين زن و شوهر راتاكيد مىكندو مىفرمايد، كه: تقوا را در هر حال بايد رعايت كرد، چون ترك تقوا كفراننعمتخداى تعالى است، البته ايندر صورتى است كه تقواى حاصل از اطاعتخدا عنوانى جزشكر نعمتهاى او نداشته باشد و يا در صورتى است كه بگوئيم: تركتقوا و بى پروائى نسبتبه خداى تعالى منشاى به جز كفر ندارد، حال يا كفر ظاهرى نظير كفرى كه در كفار و مشركينهستو يا كفر باطنى و نهفته در درون، نظير كفرى كه در مسلمانان فاسق وجود دارد.
با اينمطلبى كه ما بيانش كرديم معناى جمله: و ان تكفروا فانلله ما فىالسموات و ما فى الارض...روشن مىشود كه مىفرمايد: اگر شما وصيت ما را حفظ نكنيدآن وصيتىرا كه به پدران شما و اقوام قبل از شما كرديم و آن وصيت را ضايع گذارده، ترك تقواكنيد، ترك تقوائى كه ياخودش كفر به خدا است و يا ناشى از كفر به خدا است، در اينصورت بدانيد كه هيچ ضررى به خداى سبحان نمىزنيد، چونخداى سبحان احتياجى به شماندارد نه به شما و نه به تقواى شما و چگونه چنين چيزى تصور دارد با اينكه آنچه در آسمانها
صفحه : 167
و زمين است از آن او است و او بى نياز و ستوده است.
در اينجا ممكن است بپرسى وجه اينكه جمله: لله ما فى السمواتو ما فىالارضدر يك آيه تكرار شده چيست؟مخصوصا با در نظرگرفتن اينكه در آيه بعد نيز بلافاصلهبراى سومين بار تكرار مىشود.
در پاسخ مىگوئيم:اما بار اول خواست جمله: و كان الله واسعا حكيماراتعليلكند و بفهماند علت اينكه خداى تعالى واسع و حكيم است و به اصطلاح بشرىدست و بالشباز و كارش حكيمانه است، اين است كه ملك آسمانها و زمين و آنچه در آن دو است از آن اواست و بار دومكه اين جمله را تكرار كرد علتش اين بود كه موقعيت جواب شرط را داشت، شرطى كه در جمله: فان تكفرواآمده بود،مىخواست بفهماند اگر شما كفر بورزيد ضررىبه او نمىرسانيد، چون ملك آنچه در آسمانها و زمين است كه شمامشتى از خاك زمينهستيد، همه از آن خداى عز و جل است و خداى تعالى چه حاجتى به ايمان شما دارد و چهضررى از كفرشما مىبيند؟در حقيقت جواب شرط جمله بعدى آن است كه مىفرمايد: وكان الله غنيا حميداو آن جمله جاى اين جمله نشستهو اين را تعليل مىكند، يعنىمىفهماند كه اگر شما كفر بورزيد خداغنى و حميد است، چون ملك هر آنچه در آسمانهاو زمين است از آن او است.
و اما در نوبتسوم در حقيقت جملهاى است از نو و غير مربوط بهما قبل و بدين خاطرآورده شده كه به وجهى جمله: ان يشارا پيشاپيش تعليل كرده باشد.
ولله ما فى السموات و ما فى الارض و كفى بالله وكيلادر سابقبيان اينكه مالكيتخداى تعالى به چه معنا است؟مكرر گذشت و وكيلبودن حضرتش بدين جهت است كهاو به امور بندگانش و شؤون آنها قيام مىكند و در اين كارخودش به تنهائى كافى است و احتياجى به گرفتن كمك ندارد،در نتيجه اگر اعمال مردمى رانپسندد و از اعمال نكوهيده آنان به خشم آيد، مىتواند براى اينكه امور به دست آنانجارى نشودبه كلى آن قوم را از بين ببرد و قومى ديگر جايگزين آنان كند، همچنانكه مىتواند به تقدمپيشرفت آن قومخاتمه داده، قومى ديگر را تقدم ببخشد و آن قوم را زير دست و خوار در برابر اينقوم كند، با اين معنائىكه ما براى جمله مورد بحث كرديم و سياق هم آن را تاييد كرد جمله: ان يشا يذهبكمايها الناس...كه در آيه بعدى است با آيه مورد بحث مرتبط مىشود.
معناى جمله: انيشاء يذهبكم ايها الناس و يات باخرينان يشا يذهبكمايها الناس و يات باخرين...سياق اين آيات كه سياق دعوت به ملازمت تقوا است، تقوائى كه خداى تعالى اين
صفحه : 168
امت را و امتهاى گذشته از اهل كتاب را بدان دعوتكرده، خود دليل بر اين است كه اظهاربىنيازى خدا از خلق در جمله: ان يشا...مربوط به مساله تقوا است.
و معناى آيه اين است كه خداى تعالى همه شما انسانها راسفارش به تقوا كرده، پستقوا پيشه كنيد و از او پروا داشته باشيد و به فرضى كه از اين كار امتناع نموده و كفربورزيد، بدانيد كه او بىنياز از شما است، او مالك و متصرف در هر چيز است، به هر نحوى كه بخواهد وبه هر جهتىكه بخواهد مىتواند در مملوك خود تصرف كند، اگر بخواهد بندگانش او رابپرستند و از او پروا كنند و بندگانش آنطور كهبايد قيام به اين امر نكنند، او مىتواند براى تحققدادن خواسته خود، شما را عقب زند و قوم ديگر را مقدم بر شماكند تا آن قوم خواسته او را عملىكنند، چون خدا بر اين كار قادر است.
و بنا بر اين معنا بايد گفت: آيه شريفه ناظر به تبديل مردماست، تبديل مردم بىتقوا بهمردم با تقوا، روايتى هم كه بيضاوى در تفسير خود نقل كرده مؤيد اين معنااست، در آن روايتآمده: وقتى اين آيه شريفه بر رسول خدا(ص)نازل شد، دست مبارك خود را بهپشتسلمان فارسى زدو فرمود: آن قومى كه مىآيند و در قبول اسلام و دعوت حق تعالى از شمااعراب پيشى مىگيرند، قوم اين مردند و بر خوانندهعزيز است كه در مضمون آيه شريفه و روايتتدبر كند و اما اينكه بعضى از مفسرين احتمال دادهاند كه معناى آيهاين باشد كه اگر خدابخواهد شما را نابود مىكند و قومى ديگر به جاى شما ايجاد مىكند و يا مخلوقى ديگر به جاىشماانسانها مىآفريند، احتمال درستى نيست، زيرا از سياق آيه به دور است.
بله اين احتمال در مثل آيه شريفه زير سازگار است كه مىفرمايد:ا لم تر ان اللهخلق السموات و الارض بالحق ان يشا يذهبكم و يات بخلق جديد و ما ذلك على اللهبعزيز (1) .
منكان يريد ثواب الدنيا فعند الله ثواب الدنيا و الاخرة و كان اللهسميعابصيرااين آيه شريفه بيانى ديگر است كه خطاى تاركين تقوا و ترس از خداى را و ناديده گرفتنوصيتاو را روشن مىسازد، به اين بيان كه اينگونه افراد اگر به خاطر پاداشهاى مادى ودرآمدهاى دنيوى تقوا راترك و وصيتخداى تعالى را ناديده مىگيرند، بايد بدانند كه امر بر آن
(1)مگر نمىبينى كه خداى تعالى آسمانها و زمينرا به حق آفريده، او اگر بخواهد شما را از بينمىبرد و مخلوقى جديد پديد مىآوردو اين بر خداى تعالى گران نيست.سوره ابراهيم، آيه 20.
صفحه : 169
مشتبه شده، زيرا هم ثواب و پاداشهاى مادىو دنيوى نزد خدا است و هم پاداشهاى اخروى وبا اين حال چرا كوتهنظرى مىكنند و نظر خودرا به آنچه پست و بى مقدار است مىدوزند وآنچه شريفتر و ارزشمندتر است نمىخواهند و حد اقل چرا هر دو نوع پاداش را نمىخواهند.
اين معنائى است كه بعضى از مفسرين براى آيه كردهاند، ليكنبه نظر ما آنچه روشنتراز آيه فهميده مىشود اين است كه - و خدا داناتر است - مراد از ثواب دنياو آخرت، سعادت دنياو آخرت با هم باشد و سعادت دنيا و آخرت با هم تنها نزد خدا است، پس بنده خدا بايد به درگاهاوتقرب بجويد، حتى آن هم كه سعادت دنيا و پاداش مادى را در نظر دارد بايد از خداى تعالىبخواهد.
چون سعادت دنيا و آخرت از غير مسير تقوا براى انسان حاصلنمىشود و تقوا هم جز ازطريق عمل به احكام دين او حاصل نمىگردد، پس دين نيست مگر سعادتحقيقى بشر و بااين حال ديگر چگونه تصور دارد كه كسى جز از طريق افاضه خداوندى به ثوابى و پاداشىبرسد؟با اينكهتنها او سميع و بصير است، از حاجتخلق با خبر و بينا و دعاى آنان را شنوااست.
بحث روايتى(در ذيل آياتمربوط به احكام ارث و زنان و زناشوئى و چند همسرى...)
در تفسير در المنثور است كه ابن جرير و ابن منذر از سعيدبن جبير روايت كردهاند كهگفت: در جاهليت رسم بر اين بود كه از بازماندگان ميت كسى ارث نمىبرد مگرمردى كه بهحد بلوغ رسيده باشد و بتواند مال ميت را سرپرستى نموده، در آن عمل كند(بطورى كه از بهرهآن، عائلهميت اداره شود)و اما اطفال و همسر ميت هيچ ارثى نمىبردند، اين رسم در اسلام همادامه يافت تا آنكه آيات سوره نساء كهمربوط به مواريث است نازل شد و اين بر مردم گران آمد، گفتند: آخر بچه صغير كه نمىتواند و نمىداند در مال دخل وتصرفى كند چرا ارث ببرد وهمسر ميت نيز همينطور، آيا اينها كه هيچ كارى از آنان ساخته نيست با مردى كه همهاموراموال ميت را اداره مىكند فرق ندارند؟و در اين انتظار بودند كه حادثهاى آسمانى رخ دهد يعنىآيهاى ديگرنازل شود و حكم مزبور را نسخ كند ولى وقتى ديدند خبرى نشد با خود گفتند: اگراين قانون بماند چاره چيست؟چارهاىجز اين نيست كه آن را بپذيريم، آنگاه گفتند: خوباست از رسول خدا(ص)بپرسيم،در پاسخشان آيه زير نازل شد: و يستفتونك فىالنساءقل الله يفتيكم فيهن و ما يتلى عليكم فى الكتاب يعنى در اول همين سورهفى
صفحه : 170
يتامى النساء اللاتى لا تؤتونهن ما كتبلهن و ترغبون ان تنكحوهن(تا آخر حديث) (1) .
و در همان كتاب آمده كه: عبد بن حميد و ابن جرير از ابراهيمروايت كردهاند كه درذيل آيه مورد بحث گفته است: اگر وارث ميت دخترى زشت صورت بودهيچ چيزى از ميراث رابه او نمىدادند و حتى از ازدواج كردنش جلو گيرى مىنمودند تا بميرد و اموالش را ارث ببرند وبه همين جهت بود كهخداى تعالى اين آيه را نازل كرد. (2) مؤلف: اين معانى به طرق بسيارى ديگر نقل شده، هم از طرقشيعه و هم از طرق اهلسنت كه بعضى از آن روايات در اوائل سوره گذشت.
و در مجمع در ذيلآيه: لا تؤتونهن ما كتب لهنجمله را معنا كرده بهماكتبلهن من الميراثيعنىآنچه از ميراث كه خداوند براى آنان نوشته استآنگاه فرموده: اينتفسير از امامابى جعفر(ع)روايتشده. (3) و در تفسير قمى در ذيل آيه: و ان امراة خافت من بعلها نشوزا...گفته: اينآيه درباره دختر محمد بن مسلمه نازل شد كه او همسر رافع بن خديج بود و داشت پا به سنمىگذاشت، و رافع بن خديج زنجوانى سر او گرفت و اتفاقا در نظر او از دختر محمد بن مسلمهزيباتر هم بود، لا جرم دختر محمد بن مسلمه به همسرشرافع گفت: من هيچ شكى ندارم كه تواز من دلسرد و روىگردان شدهاى و همسر جوانت را بر من ترجيح مىدهى، آياجز اين است؟رافع گفت: همينطور است و علتش اين است كه او جوانتر و در نظر من زيباتر از تو است، حالاگر مايل باشى قرارمىگذاريم كه من دو روز و يا سه روز سهم او باشم و يك روز سهم تو، دختر محمد بن مسلمه حاضر به اين تقسيم نشد،رافع به ناچار او را طلاق داد و بعدها يك بارديگر او را طلاق گفت، براى نوبتسوم كه مىخواست او را به خانه برگردانددختر قبول نكردو گفت: به شرطى بار ديگر همسرت مىشوم كه سهم مرا به كسى ندهى و خلاصه به فرموده آيهشريفه كه مىفرمايد:و احضرت الانفس الشح، شح و بخل او گل كرد تا آنجا كه رافعاو را راضى كرد و طبق دلخواه او مصالحه كردو خداى تعالى در اين خصوص فرمود: و لا جناحعليهما ان يصلحا بينهما صلحا و الصلح خير.
بعد از آنكه آن زن راضى شد و در خانه شوهر قرار گرفت،رافع نتوانست بين او و همسرجديد و جوانش به عدالت رفتار كند،اينجا بود كه آيه: و لن تستطيعوا ان تعدلوا بين النساء و لو
(1 و 2)در المنثور، ج 2 ص 231. (3)مجمع البيان، ج 3 ص 118.
صفحه : 171
حرصتم، فلا تميلوا كل الميل فتذروها كالمعلقةو بطورخلاصه فرمود: عدالت بطورحقيقى واجب نيست، چون مقدور شما نيست، هر قدر هم كه در رعايت آن حرصبورزيد بلكهاين مقدار واجب است كه حقوق همسرى هر دو را اداء كنيد و چنان نباشد كه يكى رابلا تكليف و پا در هوابگذاريد كه نه بيوه باشد و نه شوهر دار و اين سنت در همه مواردى كه مشابهمورد آيه باشد جارى است، اگر زنخواست به همسرى خود ادامه دهد و بر آنچه شوهرش با اومصالحه كرد رضايت داد، نه اشكالى متوجه شوهرش مىشود و نهمتوجه او، و اگر نخواست بهآن كيفيت به همسرى خود ادامه دهد شوهرش طلاقش مىدهد و يا بين او و همسر ديگرشمساوات برقرارمىكند، غير از انتخاب يكى از اين دو راه، راه ديگرى ندارد.(1) مؤلف: اين روايت را در المنثور نيز از مالكو عبد الرزاق و عبد بن حميد و ابن جرير و ابنمنذر و حاكم(وى حديث را صحيح دانسته)بطور اختصار روايت كردهاند. (2) ودر تفسير در المنثور است كه طيالسى و ابن ابى شيبه و ابن راهويه و عبد بن حميد و ابنجرير و ابن منذر و بيهقى از على بنابى طالب(صلوات الله عليه)روايت كردهاند كه وقتى ازمعناى آيه مورد بحثسؤال شد حضرتش فرمود: اين آيهدر باره مردى است كه داراى دو همسرباشد يكى از آن دو پير و يا زشت باشد و شوهر از او جدا شود و خود او بر اين معنامصالحه كند كهشوهر يك شب نزد او و چند شب نزد ديگرى باشد، در صورتى كه بر اين معنا رضايت داشته باشدو آن را از طلاقو جدائى بهتر بداند اشكالى متوجه او نيست و هر گاه از اين مصالحه برگشت، شوهرش بايد تساوى را بين آن دو رعايت كند (3) .
و در كافى به سند خود از حلبى از امام صادق(ع)روايتكرده كه گفت: ازآن جناب از معناى كلام خداى عز و جل پرسيدم كه مىفرمايد: و ان امراة خافت من بعلهانشوزااو اعراضافرمود: منظور زنى است كه در عقد مردى قرار دارد كه او را دوست نمىدارد وبه او مىگويد من مىخواهمتو را طلاق بدهم، زن به او مىگويد: اين كار را مكن كه من ازشماتت دشمنان كراهت دارم و ليكن در باره حق اضطجاعو همخوابگى من اختيار را به توواگذار مىكنم و در آن باره هر طورى كه ميل دارى عمل كن و از اين حق گذشته هرحق ديگرىكه دارم به تو مىبخشم كه تو مرا به همين نحو نگه دارى و طلاقم ندهى، اين است منظور از
(1)تفسير قمى، ج 1 ص 154. (2)در المنثور، ج 2 ص 232. (3)در المنثور، ج 2 ص 232.
صفحه : 172
كلام خداى تعالى كه مىفرمايد: فلا جناح عليهماان يصلحا بينهما صلحاو صلحهمين است (1) .
مؤلف: در اين معنا روايات ديگرى هست كه صاحبكافى (2) و عياشى (3) آنها را نقلكردهاند.
و در تفسير قمى در ذيل جمله: و احضرت الانفس الشحروايتآورده كه معصوم(ع)فرمود: هر كسى داراى بخل هست، چيزى كه هست بعضى بخل را اختيارمىكنند و بعضىنمىكنند، (4) (به همين جهت در رواياتى كه بخل را مذمت مىكند قيد مطاعرا مىآوردو مىفرمايد: آن بخلى مذموم است كه اطاعتش كنىمترجم).
و در تفسير عياشى از هشام بن سالم از امام صادق(ع)روايت كرده كه درذيلآيه: و لن تستطيعوا ان تعدلوا بين النساء و لو حرصتمفرمود: اين عدالتى كه مىفرمايد:شمانمىتوانيد آن را بين زنان برقرار سازيد عدالت در ميل و محبت درونى است. (5) و در كافى به سند خود از نوح بن شعيبو محمد بن حسن روايت كرده كه گفت: ابنابى العوجاء از هشام بن حكم سؤالهائى كرد از آن جمله گفت: مگر نه ايناست كه خداىتعالى حكيم است؟هشام گفت: بله او از هر حكيمى حكيمتر است، ابن ابى العوجاء گفت: اگر چنين است پس بگو ببينيم چگونه از يك طرففرموده: فانكحوا ما طاب لكم منالنساء مثنى و ثلاث و رباع فان خفتم ان لا تعدلوا فواحدة، مگر گرفتندو زن و سه زن و چهار زنحكم شرعى او نيست؟گفت: آرى، پرسيد: پس چرا با اينكه در اين آيه مىفرمايد: اگرترسيديد كه نتوانيدعدالت را برقرار كنيد فقط به يك زن اكتفا كنيد؟در آيهاى ديگر فرموده:ولن تستطيعوا ان تعدلوا بين النساء و لو حرصتمفلا تميلوا كل الميل فتذروها كالمعلقة؟آنكدام حكيم است كه اينطور سخن بگويد، از يك طرف گرفتن زنانمتعدد را براى كسانى كهبتوانند رعايت عدالت را بكنند تجويز كند و از سوى ديگر بگويد: اصلا شما نمىتوانيد عدالترابرقرار سازيد؟هشام نتوانست جواب بدهد ناگزير به مدينه كوچ كرد و به حضور حضرتصادق(ع)شرفيابشد، حضرت پرسيد: چطور در غير موسم حج به مدينه آمدهاى؟عرضه داشت: بله فدايتشوممساله مشكلى پيش آمد، ابن ابى العوجاء سؤالى از من كرد كه در
(1 و 2)فروع كافى، ج 6 ص 145. (3)تفسير عياشى، ج 1، ص 278. (4)تفسير قمى، ج 1 ص 155. (5)تفسير عياشى، ج 1 ص 279.
صفحه : 173
جوابش ماندم،امام(ع)پرسيد: آن سؤال چه بود؟هشام قصه را باز گفت.
امامصادق(ع)فرمود: اما آيه: فانكحوا ما طاب لكم من النساء مثنىوثلاث و رباع فان خفتم ان لا تعدلوا فواحدة، مربوط به نفقه است مىفرمايد: اگر نمىتوانيدنفقه چند همسررا بطور مساوى بدهيد به يك زن اكتفا كنيد و اما آيه شريفه: و لن تستطيعوا انتعدلوا بين النساء و لو حرصتم فلا تميلواكل الميل فتذروها كالمعلقة، مربوط به ميلدرونى و محبت به زنان است كه هيچكس نمىتواند محبتدرونى خود را بين چند همسر بطورمساوى تقسيم كند و چنين چيزى در شرع واجب هم نشده است تا با آيه قبلى منافات داشتهباشد.
راوى مىگويد: همينكه هشام اين جواب را براى ابن ابى العوجاء آورد،او گفت: بهخدا سوگند اين پاسخ از خودت نيست.(1)
(1)فروع كافى، ج 5 ص 362.
مؤلف: نظير اين حديث از قمى نيز روايتشده كه او گفته: بعضىاز زنديقها از ابى جعفر احول از همين مساله سؤال كرد و ابو جعفر به مدينه سفر كرد و از امام صادق(ع)ازآن سؤال نمود و امام مثل همان جواب بالا را به وى داد و ابو جعفر برگشته، پاسخ زنديق را بدادو آن زنديق نيز گفت: كه اينپاسخ را از حجاز گرفته، با خود آوردهاى. (2) و در مجمع در ذيل جمله: فتذروها كالمعلقةگفته است: معنايش ايناست كهآن زنى را كه دوست نداريد آنچنان رها كنيد كه مثل زنى شود كه نه شوهر دارد و نه بى شوهراست، آنگاه گفت: اين معنااز امام باقر و امام صادق(عليهما السلام)روايتشده. (3) و در همان كتاب روايتى نقل كرده كه مىگويد: رسولخدا(ص)همواره ايام خود را بين زنان تقسيم مىكرد و آنگاه مىفرمود: اللهم... - بار الها اين تقسيم من بوددر آنچه مالكش بودمپس مرا در آنچه تو مالكش هستى و من نيستم ملامت مكن.(4) مؤلف: اين روايت را بيشتر مفسرين و صاحبان جوامع نقلكردهاند، آن هم به چندطريق و مراد از جمله: آنچه تو مالكى و من نيستمهمانمحبت قلبى است كه خداى تعالى دردلها مىافكند(همچنانكهآيه: و جعل بينهما مودة و رحمة)نيز بر آن دلالت دارد و ليكندر اينحديث اشكالى هست و آن اين است كه خداى تعالى اجل از آن است كه كسى را در
(2)تفسير قمى، ج 1 ص 155. (3 و 4)مجمع البيان، ج 3 ص 121.
صفحه : 174
آنچه كهمالكش نيست ملامت كند، همچنانكه خودش فرموده بود: لا يكلفالله نفسا الاما آتيها (1) و شان رسول خدا(ص) هم اجل از اين است كه خداى تعالى را بهچنينجلالى نشناسد و چگونه ممكن است با اينكه آن جناب از هر كس ديگر آشناتر است بهمقام پروردگارش، مع ذلك ازخداى تعالى رفتارى را بخواهد كه خود او منزه از داشتن چنينرفتارى است.
و در كافى به سند خود از ابن ابى ليلى روايت آورده كه گفت:عاصم بن حميد برايمحديث كرد و گفت: نزد امام صادق(ع) بودم كه مردى به حضورش آمد و از فقروحاجتشكايت كرد، حضرت فرمود: براى اينكه فقر و حاجتت زايل گردد ازدواج كن، آن مردازدواجكرد و فقرش شديدتر شد، لاجرم به حضور امام صادق(ع)آمد، حضرت پرسيد: حال و روزت چگونه است؟آن مرد عرضهداشت: بدتر از سابق شدم، فرمود: حال زن را رهاكن و از او جدا شو و آن مرد چنان كرد و چيزى نگذشت كه ثروتمند شد، امامصادق(ع)فرمود: من به تو دو دستور دادم كه خداى تعالى به آن دو امر كرده، يك جا فرموده: وانكحوا الايامى منكم... (2) و جائى ديگر فرموده:در صورت ناسازگارى از فقر نترسندخداى تعالى زن شوهردار را روزى مىدهد، (زن)بىشوهر را هم روزى مىدهد،مرد هم از بىزن شدن نهراسد، اى بسا خداى تعالى بهتر از اول را به او بدهد: وان يتفرقا يغن الله كلامن سعته. (3) ٍ (4) .
(1)خداى تعالى هيچكسىرا تكليف نمىكند، مگر در مورد آن چيزهائى كه به او داده باشد.
سوره طلاق، آيه 7. (2)و اگر فقير باشندخدا به فضل واسع خود بىنيازشان مىكند.سوره نور، آيه 32. (3)و اگر از يكديگر جداشوند خداى تعالى هر يك از آن دو را به فضل واسع خود بى نياز مىكند. (4)فروع كافى، ج 5 ص 331 ح 6.
ترجمه تفسير الميزان جلد 5 صفحه 156