next page

fehrest page

back page

 

موضوع ششم: مناقب

موضوع ششم از مناقب مشترك حضرت زهرا(ع ) با پيامبر اكرم (ص ) و اميرالمونين و حسنين عليهم السلام ، تقريبا نظير آن فضائلى ست كه در موضوع پنجم بيان شد.
((ابن عباس )) روايت مى كند:
((ان رسول الله صلى الله عليه وآله كان جالسا ذات يوم ، و عنده على ، و فاطمة ، والحسن ، والحسين . فقال : اللهم انك تعلم ان هولاء اهل بيتى ، و اكرم الناس على ، فاحبب من احبهم ، و ابغض من ابغضهم ، و وال من والاهم ، و عاد من عاداهم و اعن من اعانهم و اجعلهم مطهرين م كل دنش ، معصومين من كل ذنب ، و ايدهم بروح القدس ‍ منك ))
((روزى پيامبر اكرم (ص ) نشسته بودند و على ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السلام نيز حضور داشتند دعاى آن حضرت در ميان آن جمع چنين بود: بارلاها، تو خوب مى دانى كه اينان خاندان من ، و عزيزترين مردم نزد منند، پس محبان و دوستانشان را دوست بدار، با دشمنانشان دشمنى فرما، و يارانشان را اهانت بنما، اينان را از جميع ناپاكيها پاك و مبرا بدار، از جميع گناهان بر كنار و مصون و محفوظ نگاهدار، و از جانب خود باروح القدس تاءييدشان فرما))
روايات بسيار از ائمه اطهار سلام الله عليهم در موارد مختلف نقل شده است كه مى فرمايد: معصومين (ع ) روحى دراند غير از روح عموم بشر، كه هيچ انسانى در داشتن اين روح (كه در جميع اخبار آن را روح القدس ) مى نامند، همرديف نيست .
روح القدس ، همان روحى است كه در سايه آن ، پيامبر اكرم (ص ) صاحب ولايت است . اين همان روح قدسى است كه با داشتن آن على سلام الله عليه ، حسنين ، و امامان ديگر از اولاد حسين عليهم السلام بر همه مردم ولايت دارند، اين همان روح است كه به تاءييد پيامبر اكرم حضرت صديقه سلام الله عليها نيز دارنده آن است ، و با داشتن اين روح ، آن حضرت هم ((ولية الله )) مى باشد.
((ابن عباس )) روايت را از قول پيغمبر اكرم (ص ) چنين ادامه مى دهد:
((يا على انت امام امتى و خليفتى عليها بعدى ، وانت قاتد المومنين الى الجنة ، و كانى انظر الى ابنتى فاطمة ، قد اقبلت يوم القيامة على نجيب من نور، عن يمينها سبعون الف ملك ، و عن يسارها سبعون الف ملك ، و بين يديها سبعون الف ملك ، و عن خلفها سبعون الف ملك ، تقود مومنات امتى الى الجنة ، انت قائد المومنين الى الجنة و فاطمة نسقود مومنات امتى الى الجنة ، وانها السيدة نساء العالمين فقيل يا رسول الله ،اهى سيدة نساء عالمها؟ فقال : ذلك مريم بنت عمران فاما ابنتى فاطمة ، فهى سيدة نساء العالمين من الاولين و الاخرين ، و انها لتقوم فى محرابها فيسلم عليها سبعون الف ملك من - الملائكة المقربين ، و ينادونها بما نادت به الملائكة مريم فيقولون : يا فاطمة : ((ان اله اصطفاك و طهرك و اصطفاك على نساء العالمين )) ثم التفت الى على فقال : يا على ان فاطمة بضعة منى . وهى نور عينى ، و ثمرة فوادى ، يسوونى ما اساءها و يسرنى ما سرها، و انها اول من يلحقنى من اهل بيتى ، فاحسن اليها بعدى ... فقال : اللهم انى اشهدك انى محب لمن احبهم ، و مبغض لمن الغضهم ، وسلم لمن سالمهم ، و حرب لمن حاربهم و عدولمن عاداهم ، و ولى لمن والاهم ))
((يا على ، بعد از من ، جانشين من ، و امام و رهبر امت منى ، تو پيشقدم و پيشرو اهل ايمان به سوى بهشتى ، و گوئى اكنون در نظرم مجسم است و مى بينم كه دخترم فاطمه در روز قيامت سوار بر شترى از نور است ، در حالى كه هفتاد هزار ملك از جانب راست ، هفتاد هزار از طرف چپ او، هفتاد هزار از پيش روى و هفتاد هزار از پشت سر او همراهيش مى كنند. او پيشگام زنهاى مؤ من است كه همراهش به سوى بهشت مى روند، ياعلى ، تو پيشواى مردان مؤ من امتى منى ، و دخترم فاطمه سالار زنان با ايمان امت من و رهبر آنان به سوى بهشت است ، بدرستيكه او بانوى بانوان جهان است .
عرض شد يا رسول الله ، آيا بانوى بانوان در زمان خودش ؟ پيامبر فرمود:
سيده زنان در زمان خودش مريم بنت عرمان بود، ولى دخترم فاطمه بانوى بانوان جهان و سرور زنهاى عالم از اولين و آخرين است .
اين فاطمه است كه آنگاه كه در محراب عبادت مى ايستد، هفتاد هزار فرشته مقرب بر او سلام و درود مى فرستند، و ندا مى كنند يا فاطمه ، خداى تعالى تو را از ميان جميع زنهاى عالم انتخاب كرد، و ترا از همه آلودگيها پاك و منزه گردانيد. آنگاه رسول اكرم (ص ) رو به سوى على (ع ) كرد و فرمود:
يا على (ع )، بدرستيكه فاطمه (ع )، پاره اى از تن و جان من است ، اوست نور چشم من ، و ميوه قلب من ، آنچه زهراء(ع ) را ناپسند آيد، مرا نيز ناپسند است ، و آنچه او را مسرور كند، مرا هم شاد و خرسند مى نمايد، او نخستين كسى است كه از خاندان من كه به من خواهد پيوست ، يا على (ع )، بعد از من ، تا توانى به او نيكى كن ، سپس پيامبر اكرم (ص ) اين چنين دعا نمودند: بارلاها، من تو را گواه مى گيرم ، كه دوست مى دارم آن كسى را كه اينان را دوست بدارد و دشمن مى دارم شخصى را كه با اينان دشمنى كند، با هر كسى كه با اين چهر تن در جنگ باشد من نيز با او در ستيزم ، و هر فردى با اينان از در صلح و آشتى در آيد، من هم با او در سلم و صفا خواهم بود.))
بار ديگر تكرار مى كنيم ، با در نظر گرفتن روايت شريفه مذكور، حضرت صديقه سلام الله عليها به طور يقين صاحب ولايت كبرى است زيرا هرگز معقول نيست ، كه دشمنى و يا دوستى با او همانند عدوات و يا محبت نسبت به پيامبر باشد و آنچه فاطمه (ع ) را غمگين و يا مسرور مى گرداند، حضرت رسول (ص ) را نيز محزون و يا شد نمايد، ولى او صاحب مقام ولايت نباشد.
و اگر حضرت صديقه سلام الله عليها در ولايت ، در عصمت ، و در جميع حالاتش رديف پدر و همسر و دو فرزندش حسنين نمى بود، هرگز پيامبر اكرم (ص ) مطالب مذكور را بيان نمى كرد. رسول خدا(ص ) كه سخن بى حساب و گزاف و بيهوده نمى گويد، تمام گفتارش ((ما ينطق عن الهوى ، ان هوالاوحى يوحى )) است ، آنچه مى گويد وحى الهى است ، آنهم در مقامى كه خدا را شاهد سخنان خود قرار مى دهد.
گوئى پيامبر اكرم (ص ) از جانب خدا ماءمور به ابلاغ اين مراتب و فضائل است ، كه خدا را گفتار خويش گواه مى گيرد، چنان كه در انجام نبوت و ابلاغ رسالتش ، در مواقف متعدد شاهد قرار داده است ، و از مردم نيز اقرار و اعتراف مى خواهد، و مى پرسد و خواستار جواب صريح آنان مى باشد: (( ((هل بلغت ؟، بلى بلغت )) سؤ ال مى فرمايد آيا رسالت خودم را انجام دادم ؟، و سپس جواب مى شنود: بلى ابلاغ كردى . همان گونه كه در غديرخم هنگام ابلاغ ولايت اميرالمؤ منين على سلام الله عليه ، خدا را شاهد مى گيرد و از مردم ، اعتراف و اقرار مى خواهد... اللهم اشهد... بارالها شاهد باش ... چنين به نظر مى رسد كه وجود مقدس پيامبر(ص ) پيوسته خود را مسئول و ماءمور ابلاغ ولايت فاطمه عليهاسلام نيز مى داند، و گوئى احساس مى كند كه همواره مورد سؤ ال و بازخواست حضرت حق تبارك تعالى است كه آيا ولايت زهرا(ع ) را ابلاغ كردى يا نه ، لذا آن حضرت به طور مكرر، در گفتار خويش ضمن برشمردن فضائل فاطمه سلام الله عليها و تشريح شئون ولايتى او، بارها خدا را گواه مى گيرد كه بارلاها، شاهد باش ‍ آيا ولايت زهرا(ع ) را ابلاغ كردم ؟ آيا پيغام را رساندم ؟ حق مطلب را بخوبى ادا كردم ؟...
نتيجه ديگرى كه مى توان از روايت مذكور گرفت اين است كه حضرت رسول (ص ) در قسمتى از سخنانش خطاب به على (ع ) چنين مى فرمايد:
آنها اول من يلحفى من اهل بيتى ... فاحسن اليها
يعنى يا على اول كسى كه از خاندان من به من ملحق خواهد شد.
دختر فاطمه (ع ) است ، پس تا توانى به او نيكى بنما.... و اين وديعه رسالت را نگهدارى كن ... لذا مى بينيم قصد اميرالمؤ منين سلام الله عليها هميشه و در تمام حالاتش برآوردن خواهش پيامبر اكرم (ص ) و در نتيجه تحصيل رضايت و آسايش خاطر زهراى اطهر است ، البته نه تنها از اين جهت كه همسر والامقام او دختر گرامى رسول خدا(ص ) است ، بلكه بيشتر از اين نظر كه فاطمه سلام الله عليها ((ولية الله )) است و على (ع ) خود را نسبتت به او موظف و مسئول و متعهد مى داند، و متقابلا حضرت زهرا(ع ) نيز نسبت به اميرالمؤ منين كه ((ولى الله )) است ، عينا همين احساس وظيفه و مسئوليت را به حد اعتلى دارا مى باشد و اين دو وجود مقدس ، هر يك در حفظ و نگهدارى و مراعات شخصيت آن ديگر كمال سعى و كوشش را به كار برده اند.
ليكن اگر اين مطلب به دقت مورد بررسى و مطالعه قرار گيرد، روشن مى شود كه حالات دفاع و مجاهدت زهرا سلام الله عليها در حفظ و صيانت اميرالمؤ منين سلام الله عليه بى نظير و بسيار فوق العاده است ، و تحقيقا اگر پيامبر اكرم (ص ) نگاهدارى و دفاع از حريم ولايت اميرالمؤ منين (ع ) را مؤ كدا به زهرا عليها سلام سفارش مى كرد (كه سفارش ‍ فرموده است )، هرگز رفتارى بهتر و برتر از روش فاطمه عليهاسلام امكان پذير نبود.
از خود گذشتگى ، و فداكارى و ايثار او در مراقبت و نگهدارى شئون ولى الله الاعظم اميرالمؤ منين (ع ) بى نظير بود، زهرا سلام الله عليها در اين راه وجود خود را كاملا فراموش كرده بود و همواره همت والاى او مصروف حفظ حرمت على عليه السلام و پيوسته در فكر كمال مراقبت و حسن انجام تعهد اسلامى خود در برابر مقام منيع ولايت بود و همين توجه بى نظير و بصيرت و معرفت كامل فاطمه (ع ) نسبت به شئون ولايت همسر عالى مقامش نشانگر مرتبه عالى ((ولية الهى )) خود آن حضرت مى باشد.

موضوع هفتم: مقام ركن بودن نسبت به على بن ابى طالب سلام الله عليه

موضوع هفتم مشترك بودن فاطمه سلام الله عليهاست با رسول اكرم (ص ) در مقام ركن بودن نسبت به على بن ابى طالب سلام الله عليه .
جابربن عبدالله چنين روايت مى كند، پيامبر اكرم (ص ) به على (ع ) فرمود:
((سلام عليك ابا الريحانتين ، اوصيك بريحانتى من الدنيا من قبل ان ينهد ركناك ، و الله خليفتى عليك ، فلما مات النبى (( ((صل الله عليه و اله ) قال على هذا احد الركنين الذين قال رسول الله . فلما ماتت فاطمة قال هذا الركن الثانى الذى قال رسول الله ))
((سلام بر تو، اى پدر دو ريحانه من ، يا على محافظت آن دو را به تو سفارش مى كنم ، قبل از آن كه هر دو ركن تو از بين برود، را بخدا مى سپارم كه او نگهدارنده توست ))
((جابربن عبدالله )) روايت را چنين ادامه مى دهد:
((پس از رحلت پيامبر اكرم (ص )، اميرالمؤ منين فرمود: اين بود يكى از آن دو ركن من ، كه رسول خدا مى فرمود: و اينك منهدم گرديد، و هنگامى كه فاطمه سلام الله عليها چشم از جهان فروبست ، على (ع ) فرمود:
((اين بود همان ركن دومى كه بقول پيامبر اكرم (ص )، امروز از دست دادم )) اين حديث را عده اى از علماء به اين شرح نقل كرده اند:
((حافظ ابونعيم )) در ((حلية الاولياء)) - ((حافظ، ابن عسا كرد)) در ((تاريخ شام ))- ((حافظ محب الدين طبرى )) در ((رياض )) و ((ذخاير)) - ((امام احمدبن حنبل امام حنابله )) - ((حافظ گنجى شافعى )) در ((كفايه )) - ((ابوالمظفر سبط ابن الجوزى )) در ((تذكره )) - ((حافظ سيوطى )) در ((جامع كبير)) و جمعى ديگر از دانشمندان و محققين .
در اينجا لازم است ، موضوع ركن بودن به على عله السلام را دقيقا بررسى كنيم كه آيا مراد از اين ((ركنيت )) چيست ؟ و حقيقت اين رتبه معنوى كه مقام بسيار والا و بزرگى است چگونه مى باشد.
آنچه مسلم است اين است كه در اين مقام ، هر معنائى كه درشان پيامبر اكرم (ص ) تصور شود عينا به همان گونه و به همان ترتيب درشان حضرت صديقه سلام الله عليها وارد است ، و به عبارت ديگر، حضرت زهرا عليها سلام در مقام ((ركنيت )) مثل و همانند پيامبر اكرم (ص )، و در اين منقبت همتا و شريك و برابر با رسول خدا(ص ) مى باشد.
يقينا مقصد از ركن على بودن ، اين نيست كه فاطمه عليها سلام ، اداره كننده امور خانواده و كدبانوى خانه و كاشانه على (ع )، و گرداننده چرخ زندگانى و آسايش بخش او و خاندان اوست ، زيرا كه اينها از وظايف حتمى هر زن مسلمان است . مهم اين است و رمز عظمت زهراى اطهر(ع ) اينجاست كه با وجود آيه .
((الرجال قوامون على النساء))
كه موضع كلى مردان و زنان را نسبت به يكديگر معين مى نمايد، پيامبر اكرم (ص ) در يك مورد استثنائى ، حضرت صديقه (ع ) را ركن على (ع ) مى خواند، به همانگونه كه خودش را...
رسول خدا(ص ) به هر معنى و مفاد، و به هر نحو و كيفيتى كه ركن على (ع ) محسوب مى شود، فاطمه سلام الله عليها نيز به همان ترتيب ، به همان نسق ، و به همان وضع ، ركن مساوى و همتاى ديگر، در اين منقبت است .
در اينجا مى توان گفت كه اين ((ركن بودن به على (ع )) از مقام شامخ ولايت سرچشمه مى گيرد، و از شئون ولايت است كه هريك از آن سه وجود مقدس ، ركن دو نفر ديگر مى باشد، و اين موضوع امكان پذير نيست ، مگر اينكه فاطمه سلام الله عليها نيز در مقام ولايت همتا و همانند و برابر با پيامبر اكرم (ص ) و على (ع ) بوده باشد، يعنى چنان كه رسول خدا(ص ) ركن ولايت ، اساس اسلام ، و اصل مودتى است كه خدا آنرا اجر نبوت قرار داده است ، حضرت زهرا عليهاالسلام نيز در اين شئون شريك ، برابر، و همتاى او است و به همين مناسبت پيامبر اكرم (ص ) مى فرمايد:
((لولم يخلق الله على بن ابى طالب ، ما كان لفاطمة كفو))
((اگر خدا على ابن ابيطالب (ع ) را نمى آفريد، فاطمه (ع ) شبيه و نظيرى در عالم نداشت )) در روايت ديگرى آن حضرت خطاب به على (ع ) مى فرمايد:
((لولاك يا على لما كان لفاطمه كفو على وجه الارض ))
((يا على (ع ) اگر تو نبودى ، فاطمه را بر روى زمين همانند و نظيرى نبود)) مقصود پيامبر اكرم (ص ) از ((كفو)) كه در اين روايات و احاديث ديگر، درشان حضرت زهرا(ع ) بكار برده است ، چيست ؟
آيا منظور آن حضرت ، كفو در مال ، همانند در فقر و غنى ، يا همتا در خلقت ظاهرى است ؟ بطور يقين نه ، بلكه مقصود، كفو و همانند در مقام ولايت ، و صفات و فضائل است .
بلى ، فاطمه عليهاسلام در شئون ولايت همتاى على (ع ) است ، همانگونه كه خود پيامبر اكرم (ص ) چنين است .
چنان كه رسول خدا(ص )، ركن ايمان ، ركن اسلام ، ركن توحيد، ركن منطق و بيان ، و ركن حقيقت و شرف انسان است ، و به همان معنى و مفهوم ، حضرت زهرا(ع ) و ائمه اطهار نيز ركن و اساس و اصل و پايه و بنيادند.
در زيارت مبعث ، على عليه السلام را به عنوان (ركن بودن ) چنين خطاب مى كنيم :
((وصل على عبدك و امينك الاوفى و ركن الاولياء و عماد الاصفياء))
((على (ع ) كه ركن و پايه ستون و تكيه گاه جميع اولياء و اصفياء مى باشد، ركن و تكيه گاهش بفرمايش پيغمبر(ص ) حضرت صديقه سلام الله عليهاست .
در زيارت ششم ، حضرت اميرالمؤ منين (ع ) سيد الاوصياء و ركن الاصفيا ناميده شده است و در زيارت وارث حضرت اباعبدالله الحسين (ع ) چنين عرضه مى داريم :
((اشهد انك من دعائم الدين و اركان المومنين ))
و در زيارت عيد فطر و قربان :
((اشهد انك من دعائم الدين و اركان المسلمين و معقل المؤ منين ))
و در زيارت اربعين حسين عليه السلام :
((اشهد انك من دعائم الدين و اركان المسلمين ، و معقل المؤ منين ))
و در زيارت جامعه كبيره :
((رساسة العباد، و اركان البلاد، و ابواب الايمان ))
آرى ، چهارده معصوم عليهم السلام همگى اركان توحيد و ايمان و اسلامند، و هر يك از آنان ركن است براى ساير معصومين (ع )، و حضرت صديقه سلام الله عليها در اين مقام ، نظير و همانند و همتاى رسول اكرم (ص )، ركن است براى اميرالمؤ منين سلام الله عليه حضرت صادق (ع ) در اين زمينه بيان روشن و واضحى فرموده اند:
((لولا ان الله عزوجل خلق اميرالمؤ منين ، لم يكن لفاطمة كفو على وجه الارض ، آدم فمن دونه ))
((اگر خداى عزوجل اميرالمؤ منين (ع ) را نمى آفريد، از اولين و آخرين فاطمه (ع ) را بر روى زمين نظير و همتائى وجود نداشت ))
على (ع ) و فاطمه (ع )، هر دو صاحب ولايت ، هر دو داراى مقام عصمت و طهارت و هر دو از اركان توحيد و ايمانند.
امام ششم به عبارت ديگرى مى فرمايد:
((لولا ان اميرالمؤ منين تزوجها لما كان لها كفو الى يوم القيامه على وجه الارض ، ادم فمن دونه ))
تشخيص ((ركن بودن )) و يا ((كفو وهمتا بودن )) بشرى با بشر ديگر، مطلبى است كه فهم انسان از درك آن عاجز و ناتوان است و تنها خداى تعالى (والله يعلم ما خلق ) كه از ضمائر مخلوقات خويش آگاه است ، مى داند و مى تواند معين كند چه كسى كفو و نظير و همانند كيست ، و همتاى هر موجودى در عالم كدام است .
لذا، اختيار فاطمه عليهاالسلام براى همسرى على عليه السلام ، يك انتخاب الهى است ، خداى تعالى خود براى زهراعليها سلام زوجى را كه كفو و همتاى اوست بر مى گزيند و در اين عقد آسمانى ، خود خطبه مى خواند، و شهود اين ازدواج مقدس ، پيامبر اكرم (ص ) جبرئيل و فرشتگان هستند، و بايد اين چنين باشد، زيرا جز خداى خالق يكتا چه كسى مى داند كفو و همانند زهرا(ع ) كيست ، زهرائى كه همتا ندارد و هيچ بشرى (جز على (ع )) شبيه و نظير او نيست ، و در نتيجه همين جهل و نادانى و ناتوانى بشر در شناخت مقام شامخ زهرا عليهاسلام است كه مى بينيم ابوبكر و عمر نيز خواستار ازدواج با فاطمه عليهاسلام مى شوند، و پيامبر اكرم (ص ) در جواب آنان چنين مى فرمايد:
فاطمه (ع ) از آن خداست ، و من در اين مورد هيچگونه اختيارى ندارم (الله يعلم ما - خلق )، و تنها خدا كه خالق زهراست مى داند كفو و همسر و زوج شايسته او كيست ، و من و دخترم اگر چه صاحب مقام ولايتيم ، ولى خدا تعالى بر من و او ولايت دارد و انتخاب و تعيين همسر فاطمه (ع ) امرى است خدائى .

موضوع هشتم: ورود و توقف در مسجد پيامبر اكرم (ص ) در جميع حالاتشان

اشتراك حضرت صديقه سلام الله عليهاست با پدر و همسر و فرزندانش سلام الله عليهم در مجاز بودن استثنائى آنان به ورود و توقف در مسجد پيامبر اكرم (ص ) در جميع حالاتشان . مسجد پيامبر اكرم (ص ) نسبت به تمام مساجد امتياز خاص دارد، به اين معنى كه هر شخص جنب و نفساء و حائض مى تواند به هر مسجدى وارد شود و بدون توقف از آنجا عبور كند، ولى هرگز كسى مجاز نيست در حال جنايت و حيض و نفاس از مسجدالنبى (ص ) عبور نمايد و اين حكم على (ع )، فاطمه (ع )، و حسنين (ع ) مستثنى هستند آنان مى توانند در هر حالتى از مسجدالرسول (ص ) عبور كنند، و نه تنها عبور كنند، بلكه در آنجا ازدواج نمايند و يا در حال جنابت در آنجا توقف كنند، و حتى فرزندانشان در آن مكان مقدس و مطهر زاده شوند، و اين امتياز، مطلب بسيار مهم و فوق العاده و شايان دقت و بررسى است . ((حافظ سيوطى )) و ((حافظ نسائى )) از ((ابن عباس )) روايت مى كنند:
قال رسول الله صلى الله عليه و آله
((آن موسى سال ربه ان يطهر مسجده لهارون و ذريته و انى سئلت الله ان يطهر للك و لذريتك من بعدك ))
حضرت رسول (ص ) به اميرالمؤ منين (ع ) فرمود:
((موسى (ع ) از پروردگار خويش درخواست كرد كه مسجدش را براى هارون و ذريه او پاك و مطهر گرداند و من نيز اين مطلب را براى تو و فرزندانت از خدا خواستار شدم )) روايت ديگرى به همين مضمون از اميرالمؤ منين (ع ) نقل شده است كه آن حضرت فرمود:
((اخذ رسول الله بيدى فقال ان موسى سال ربه ان يطهر مسجده لهارون و ذريته و انى سئلت الله ان يطهر للك و لذريتك من بعدك ))
اين روايت را ((حافظ بزاز)) - ((حافظ هيثمى ))- ((حافظ سيوطى )) - و ((حلبى )) در سيره حلبيه اش )) نقل كرده اند.
((حافظ بيهقى )) در ((سنن كبرى )) از پيامبر اكرم (ص ) چنين روايت مى كند كه آن حضرت فرمود:
((الا ان مسجدى حرام على كل حائض من النساء و كل جنب من الرجال ، الا على محمد و اهل بيته : على و فاطمة والحسن والحسين (ع )).
((آگاه باشيد، بدرستيكه ورود به مسجد من براى زنان حائض و مردان جنب حرام است مگر براى من و خانواده ام على ، فاطمه ، حسن و حسين و اين روايت را جمعى ديگر از علما نيز نقل كرده اند.
((بخارى )) در ((تاريخ كبيرش )) حديثى از ((عايشه )) نقل ميكند كه پيامبر اكرم (ص ) فرمود:
((لا حل المسجد لحائض و لا لجنب الا لمحمد و آل محمد))
((ورود به اين مسجد (من ) به زنان حائض و مردان جنب حلال نيست مگر به محمد و آل محمد)) در روايت ديگرى كه جامعتر از احاديث قبلى است ، ((حافظ بيهقى )) مى نويسد كه حضرت رسول (ص ) فرمود:
((الا لا يحل هذا المسجد لجنب و لا لحائض الا الرسول الله (ص ) و على و فاطمه والحسن والحسين (ع )، الا قد بينت لكم الاسماء ان لا تضلوا))
((اى مردم آگاه باشيد كه ورود به اين مسجد (من ) براى اشخاص جنب و حائض حلا نيست مگر به رسول خدا و على و فاطمه وحسن و حسين ، توجه كنيد كه من اكنون يك يك اسامى آنان را ذكر كردم ، تا (بعد از من ) دچار اشتباه و گمراهى نشويد)).
در اينجا نكته مهم اين است كه پيامبر اكرم (ص ) با تعيين اسامى و مشخص نمودن افراد منظور، وگفتن نام پنج تن (ع ) بطور وضوح ، مى خواهند براى همگان كاملا روشن شود كه در اين مورد، مقصود از آل محمد(ص )، چه كسانى هستند، تا همانندشان نزول آيه تطهير عده اى مغرضانه نگويند (چنانكه جمعى از علماء اهل سنت گفته اند) مراد از آل محمد(ص ) زنهاى پيامبرند، و يا مقصود از آل هر مردى ، خانواده اوست كه در خانه اش با هم زندگى مى كنند، و با اين منطق و استدلال درست ، بخواهند براى افرادى يك منقبت از خود بتراشند، و فضائل مسلم آل محمد(ص ) را ناديده انگارند.
((قد بينت لكم الاسماء ان لا تضلوا))
يعنى اى مردم ، خوب توجه كنيد، فقط اين اشخاص كه من نام بردم مشمول اين فضليت هستند، و در اين مورد فريقين (شيعه و سنى ) هم راى و هم عقيده اند.
يك دسته ازعلماء عامه (سنى )، ضمن اينكه تصديق مى كنند در حكم مسجد النبى فقط پنج تن عليهم السلام استثناء شده اند، ولى مى گويند چون على (ع ) در خانه اش به مسجد پيامبر(ص ) باز مى شد، لذا در هر حالتى اجازه عبور از آن مسجد را داشته است .
جواب مسئله اين است كه اولا حق (اجتياز) عبور از مسجد را جايز مى داند، آنهم نه براى مسجد النبى (ع )، و نه اينكه ساكن شدن و يا جنب و حائض شدن در آنجا را ثانيا در خانه عده اى از اصحاب پيغمبر همانند خانه على (ع ) به مسجد النبى باز مى شد و اگر استدلال مذكور درست مى بود بايستى به آنها هم حق (اجتياز) عبور از مسجد داده مى شد، در صورتيكه مى بينيم ، پيامبر اكرم (ص ) دستور فرمود:
تمام درهائى كه به مسجد باز مى شود بايد مسدود گردد و ورود و خروج همه افراد به خانه ها، بايد خارج از محوطه مسجد انجام پذيرد، مگر على (ع ) و اولاد على (ع ) پس از ابلاغ اين فرمان الهى ، غوغائى برپا شد و عده اى بخدمت رسول خدا(ص ) آمدند و تقاضا مى كردند راهى بسوى مسجد داشته باشند.
حتى جناب عباس عموى پيغمبر به آن حضرت عرض كرد:
من حاضرم در خانه ام را ببندم ، ولى خواهش مى كنم ، اجازه ندهيد دريچه اى بسوى مسجد داشته باشم ، ولى رسول اكرم (ص ) فرمود:
اختيار بسته يا باز بودن در خانه ها بسوى مسجد، بدست من نيست ، و من از جانب خدا مامور ابلاغ اين حكم هستم و هرگز اجازه نمى دهم كه حتى يك دريچه بجانب مسجد باز باشد، و اين فضيلت مخصوص است به على (ع ) و خانواده او.
جمعى از دانشمندان اهل سنت كه قائل به اين خصوصيت هستند، چنين اظهار نظر مى كنند:
علت اين كه على (ع ) و خانواده او مجازند از مسجد النبى در هر حالتى عبور، توقف و يا سكونت كنند و از ساير مردم استثناء شده اند، اين است كه شرايط اجراى حكم در آنان موجود نيست ، زيرا آنان پاك و مطهرند، نه جنب مى شوند و نه حائض و نفساء و از اين جهت است كه فاطمه سلام الله عليها را طاهره مطهره ناميده اند، و اين مطلب را از احاديثى كه از پيامبر اكرم (ص ) وارد شده ، استنباط كرده اند ((قرغانى )) در ((اخبار الدول )) از ((عايشه )) چنين روايت مى كند:
((اذا اقبلت فاطمه كانت مشيتها مشية رسول الله ، و كانت لا تحيض قط، لانهاخلقت من تفاحة الجنة ))
((راه رفتن فاطمه (ع ) همانند مشى رسول خدا(ص ) بود، او هيچگاه مثل زنان ديگر ناپاكى ماهانه نداشت ، و اين پاكيزگى از سيبى است بهشتى كه مايه خلقت زهرا(ع ) بوده است )).
اين همان سيب بهشتى است كه خداى تعالى در شب معراج به حضرت محمد(ص ) هديه فرمود، و از آن نطفه مطهر فاطمه (ع ) منعقد گرديد.
پيامبر اكرم (ص ) همواره سينه و دست و چهره زهرا(ع ) را مى بوسيد و مى بوئيد، و مى فرمود:
((يا فاطمه (ع ) هرگاه من مشتقاق بهشت مى شوم ، از تو بوى بهشت را استشمام مى كنم ، و عطر سيب بهشتى از تو بر مشامم مى رسد))
((عايشه )) كه خود، اين فرمايشات حضرت را شنيده است ، چنين استنباط و اجتهاد مى نمايد كه مطهر بودن فاطمه عليها سلام از ناپاكيهاى ماهانه زنانه ، به سبب آن سيب بهشتى است كه خمير مايه خلقت اوست ، و از حق نمى توان گذشت كه اجتهاد آن مخدره در اينجا صحيح بوده است .
((عايشه )) سخنش را چنين ادامه مى دهد:
((ولقد وضعت الحسن بعد العصر، و طهرت من نفاسها فاغتسلت وصلت المغرب و لذالك سميت الزهراء))
((هنگامى كه حسن بن على (ع ) از فاطمه (ع ) تولد يافت ، در همان ساعت زهرا(ع ) از نفاس پاك شد، غسل كرد، و نماز مغربش را بجا آورد، و بدين جهت است كه او را ((زهرا))ناميده اند.))
بلى ، هرگز معقول نيست كه همانند زنان ديگر، ناپاكى حيض و نفاس فاطمه علها - سلام را از عبادت باز دارد، اومحبوبه خداست ، و بايد هميشه در حال حضور بوده ، و درگاه الهى ، حتى يك ساعت از وجود زهرا(ع ) نبايد خالى باشد.
((وقالت ام سلمة : ولدت فاطمة بالحسن فلم ارلها دما، فقلت يا رسول الله انى لم ارلها دما فى حيض ولا نفاس ، فقال صلى الله عليه و اله اما علمت ان ابنتى طاهرة مطهره لا يرى لها دم فى طمث ولا ولادة )) .
((ام سلمه مى فرمايد: بعد از اينكه حسن عليه السلام از فاطمه سلام الله عليها متولد گرديد، هيچگونه آثار حيض و نفاس در او مشاهده نكردم ، و موضوع را از پيامبر اكرم (ص ) سؤ ال كردم ، آن حضرت فرمود:
مگر نمى دانى كه دخترم فاطمه (ع ) پاك و پاكيزه است ، و ناپاكى حيض و نفاس از او دور است .
اين حديث را ((حافظ محب الدين طبرى )) در ((ذخائر العقبى )) روايت كرده است .
((انس ابن مالك )) از مادرش چنين نقل مى كند:
((قالت مارات فاطمه (ع ) دما فى حيض ولا نفاس ))
((من هرگز ناپاكى حيض و نفاس معمول زنانه را در فاطمه عليها سلام مشاهده نكردم ))
اميرالمؤ منين سلام الله عليه مى فرمايد:
((سئل رسول الله (ص ) ما البتول ؟ فانا سمعناك يا رسول الله تقول ان مريم بتول و فاطمه بتول ، فقال صلى الله عليه و اله : البتول ، التى لم ترحمره قط، اى لم تحض ، و ان الحيض مكروه فى بنات الانبياء))
((از پيامبر اكرم (ص ) سؤ ال شد، معناى بتول چيست ، اينكه از شما شنيده ايم كه مريم (ع ) و فاطمه (ع ) بتول بوده اند؟ رسول خدا(ص ) در جواب فرمود: ((بتول )) آن زنى را مى گويند كه هرگز آثار حيض و نفاس معمول زنانه در او مشاهده نشود، زيرا حالت حيض شدن در دختر پيغمبران مكروه مى باشد. لغت ((بتل )) در زبان عرب معنى ((انقطاع )) را ميدهد، و در وجه تسميه حضرت صديقه سلام الله عليها بنام ((بتول )) علماى عامه (سنى ) احاديث مختلف يا مطالب گوناگون نقل كرده اند، از جمله ((ابن اثير)) چنين روايت مى كند:
((سميت فاطمه بالبتول : ((لانقطاعها نساء زمانها فضلا و دينا و حسبا))
((فاطمه عليهاسلام را به سبب انقطاع او از زنان ديگر ((بتول )) گفته اند، مقام او در فضل و شرف و حب و نسب و عوالم دينى از جمله بانوان عالم جدا و متمايز است )) و در حديث ديگر مى نويسد:
((و قيل لانقطاعها عن الدنيا اى الله ))
((بتول آن كسى است كه دل از دنيا گسسته و به خدا دلبسته باشد)).
روايت شده است كه حضرت رسول اكرم (ص ) فرمود:
((يا عايشه (ياحمير) ان فاطمه ليست كنساء الادميين لا تعتل كما تعتلين ))
((اى عايشه ، بدرستيكه فاطمه عليهاسلام همانند ساير زنان نيست و هرگز آثار حيض و نفاس در او ظاهر نمى شود))
((قال عبيد الهروى فى الغريبين سميت فاطمة بتولا لانها بتلت عن النظير))
((عبيد هروى )) در كتاب ((الغربين )) مى نويسد، فاطمه را از اين جهت بتول مى گويند كه منقطع النظير است ، بى مثل و مانند و بى همتاست .
حضرت باقر سلام الله عليه مى فرمايد:
((انما سميت فاطمه بنت محمد ((الطاهرة )) لطهارتها من كل دنس و طهارتها من كل رفث ، و ما رات قط يوما حمرة ولا نفاسا))
((به اين جهت فاطمه دختر پيامبر اكرم به (طاهره ) موسوم شده است كه خدا او را از جميع ناپاكيها و آلودگيها پاك و منزه گردانيده است و حتى يك روز آثار حيض و نفاس ‍ در او ديده نشده است )) جمعى از دانشمندان از مطالب فوق چنين نتيجه گرفته اند كه همين پاك و منزه بودن فاطمه عليهاسلام علت مجاز بودن اوست (در همه حالات ) در نشستن و برخاستن ، خوابيدن و سكونت كردن در مسجد النبى .
((جساس )) فقيه بسيار بزرگوار كه يكى از بزرگان علماى حنفى در قرن سوم است در كتاب آيات الاحكام خودش چنين مى فرمايد:
مجاز بودن پيامبر اكرم (ص )، على ابن ابيطالب (ع )، فاطمه (ع )، و حسنين (ع ) ((در جميع حالاتشان )) به ورود، نشستن ، خوابيدن ، و سكونت داشتن در مسجد النبى به سبب آيه تطهير است كه درشان آنان نازل شده است ، و در نتيجه نه تنها آغوش مسجد النبى ، بلكه تمام مساجد، هميشه و در هر حال ، بروى آن موجودات مقدس باز است ، پنج تن عليهم السلام كه از جميع آلودگيها و ناپاكيها منزه و پاكيزه اند مساجد همانند خانه هاى آنهايند، و خداى تعالى وجود مقدسشان را در احكام مسجد استثناء كرده است و به پيامبرش دستور داده است كه اين موضوع را به اطلاع امتش برساند، و اسامى يك يك آنان را اعلام نمايد، و هرگز كسى به هيچ بهانه اى نمى تواند به جمع آنان (در اين مورد) ملحق گردد.

موضوع نهم: محدث بودن

اشتراك حضرت صديقه سلام الله عليهاست با اميرالمؤ منين (ع ) و يازده فرزند معصومش ، در محدث بودن (شنيدن حديث فرشتگان ).
منصبهاى الهى سه قسم است : نبوت - رسالت - و امامت (كه محدث بودن ، يكى از شئون آن است ).
دانشمندان شيعه و سنى همگى قائل به اين مطلب معتقد به صاحب اين منصب هستند كه بعد از پيامبر اكرم (ص ) يقينا بشرى ((محدث ))، الهام گيرنده ، و گوش فرا دهنده به حديث فرشتگان ، بايد وجود داشته باشد، انسانى كه تمام گفتار و كردارش مطابق با فرامين الهى و مورد تصديق تصويب خدائى است .
هم صحبت و همراز چنين فردى ، آن فرشته اى است كه واسطه فيض از جانب خداست و شخص محدث آنچه دستور مى گيرد، با كمال فرمان پذيرى ، به آنها عمل مى كند، و اعتقاد ما شيعيان اين است كه ائمه اطهار(ع ) همگى محدث مى باشند.
دانشمندان سنى نيز قائلند بر اين كه بعد از پيامبر اكرم (ص ) بشرى ((محدث )) بايد وجود داشته باشد تا فرشتگان به او حديث گويند، و از جانب خداى تعالى راههاى حق و باطل را به او نشان دهند، با اين تفاوت كه علماء عامه مى گويند: كسى را كه هم صحبت فرشتگان (محدث ) بعد از رسول خداست خود پيامبر اكرم (ص ) معين فرموده است و آن شخص ((عمر)) است !.
ليكن ما شيعيان معتقديم كه آن شخص ((محدث )) بعد از پيغمبر(ص ) وجود مقدس على سلام الله عليه است .
در اينجا چند روايت از كتب اهل سنت كه در آنها به كلمه ((محدث )) اشاره شده است ذكر مى كنيم .
((بخارى )) در ((صحيحش )) در مناقب ((عمربن الخطاب )) مى گويد:
((قال النبى (صلى الله عليه وآله ) لقد كان فى من كان قبلكم من بنى اسرائيل رجال يكلمون من غير ان انبياء فان يكن من امتى منهم احد فعمر.))
((پيامبر اكرم (ص ) فرمود: در دوران قبل از اسلام مردانى از بنى اسرائيل ((محدث )) بوده اند، بدون اينكه از انبيا باشند، و از امت من ((عمر)) محدث مى باشد)). ((مسلم )) در ((صحيحش ))در فضائل ((عمر)) ، تقريبا با همين مفهوم ، از رسول خدا(ص ) چنين روايت مى كند:
((قد كان فى الامم قبلكم محدثون ، فان يكن فى امتى منهم احد فان عمر بن الخطاب منهم ))
موضوع ((محدث )) بودن يك مسئله اسلامى است نه مذهبى ، زيرا فريقين (شيعه و سنى ) در اين مطلب هم راى و هم سخن هستند، و طبق رواياتى كه ذكر شد، و احاديث ديگر بوجود شخص ((محدث ))از طرف علماء سنى نيز كاملا تصريح شده است ، ولى آنچه بسيار شايان توجه و دقت است ، اين كه به پايان تمام اين روايات ، راويان سنى ، نام عمر بن خطاب را ملحق و اضافه نموده اند. تشخيص اينكه آيا عمر محدث است يا على (ع )، كار بسيار سهل و آسانى است ، زيرا نمونه گفتار هر يك از آنان كه در تاريخ ضبط است روشنگر اين مسئله مى باشد.
كسى كه در بستر احتضار پيغمر(ص ) به رسول خدا مى گويد:
((ان الرجل ليهجر))
يعنى اين مرد (مقصود پيامبر است ) هذيان مى گويد، گفتارش بخوبى نشان مى دهد كه آيا استاد او فرشته است يا شيطان ؟
كلينى رحمة الله عليه در كتاب كافى مسئله را چنين عنوان مى كند كه فرق ميان رسول ، و نبى و محدث چيست ؟ و سپس رواياتى را كه روشنگر و مشخص كننده اين سه منصب الهى است ، ذكر مى كند.
((رسول )) كسى است كه فرشته واسطه نزول وحى الهى با او سخن مى گويد، و او ملك را مى بيند و مى شناسد، و با فرشته گفتگو مى كند و اين رتبه بسيار عالى است .
بعد از مقام والاى رسالت ، رتبه نبوت است ، و پس از آن مقام محدث است . محدث كسى است كه هنگام گفتگو با فرشتگان آنها را نمى بيند، و در اين مورد روايات بسيار از حضرت باقر و حضرت صادق سلام الله عليهما نقل شده است كه چند حديث براى نمونه ذكر مى شود:
((ان وصياء محمد، محدثون ))
((بدرستيكه اوصياء محمد(ص ) همگى محدث بوده اند))
((الائمه علماء صادقون ، مفهمون ، محدثون ))
((امامان همگى دانشمند، راستگو، داراى فهم بسيار خداداد، و محدث مى باشند))
((المحدث ، يسمع الصوت ولا يرى الشخص ))
((محدث ، آن كسى است كه صداى فرشتگان را مى شنود، ولى او را نمى بيند))
((كان على عليه السلام محدثا))
((على عليه السلام داراى مقام محدث بودند))
از حضرت صادق سؤ ال مى شود، مقصود از ((محدث )) چيست
آن حضرت فرمود:
((ياتيه ملك فينك فى قلبه كيت كيت ))
((محدث كسى است كه فرشته بر او نازل مى شود، و نكات وحى را بر او عرضه مى دارد بدون اينكه ملك را مشاهده كند.))
رواياتى كه ذكر شد از جمله احاديث مسلم و قطعى است كه از ائمه اطهار(ع ) وارد شده است و مقصود ما از نقل آنها، اثبات اين مطلب است كه روشن شود در اين منصب ، در اين منقبت ، حضرت صديقه سلام الله عليها با على (ع ) و اولاد معصومين او شريك است و او نيز محدثه بوده ، چنان كه امامان دوازده گانه محدث بوده اند. حضرت صادق (ع ) مى فرمايد:
((فاطمه بنت رسول الله صلى الله عليه وآله كانت محدثه و لم تكن نبية ، انما سميت فاطمة محدصة ، لان الملائكة تهبط من السماء كما تنادى مريم بنت عمران ، يا فاطمة ان الله اصطفاك و طهرك و اصطفاك على نساء العالمين ، يا فاطمه اقتى لبك واسجدى و اركعى مع الراكعين فتحدثهم و يحدثونها.))
((فاطمه (ع ) دختر رسول خدا(ص ) محدثه بود، نه پيامبر، فاطمه ع را از اين جهت محدثه ناميده اند كه فرشتگان از آسمان بر او نازل مى شدند و با او سخن مى گفتند همان گونه كه با مريم بنت عمران گفتگو داشتند كه يا فاطمه بدرستى كه خداى تعالى ترا پاك و منزه گردانيد و از تمام زنان عالم ترا برگزيد))
حضرت صادق (ع ) به سخن چنين ادامه مى دهند.
((فقالت لهم ذات ليلة اليست المفضلة على نساء العالمين مريم بنت عمران ؟ فقالوا لا، ان مريم كانت سيدة نساء عالمها و ان الله عزوجل جعلك سيدة نساء عالمك و عالمها و سيدة نساء الاولين و الآخرين ))
((شبى حضرت صديقه سلام الله عليها به فرشتگان هم صحبت خويش فرمود:
آيا آن زن كه از جميع زنان عالم برتر است ، مريم بنت عمران نيست ؟ جواب دادند، زيرا مريم فقط سيدة زنان عالم در زمان خودش بود، ولى خداى تعالى ترا هم در زمان مريم ، و هم در بين زنان اولين و آخرين (در تمام زمانها) بانوى بانوان جهان قرار داده است .))
اين روايت را عده اى از دانشمندان نقل كرده اند، با اين اختلاف كه در برخى از احاديث جبرئيل را هم صحبت حضرت صديقه سلام الله عليها ذكر كرده اند، و در بعضى از اخبار فرشتگان ديگر را.
روايات وارده در اين موضوع صريحا حاكى از اين است كه بعد از رحلت پيامبر اكرم (ص ) خداوند متعال براى تسلى خاطر حضرت زهرا عيلهاسلام ، فرشتگان را هم صحبت و ماءنوس او گردانيد، و در اين مورد حضرت صادق (ع ) مى فرمايد:
((ان فاطمه مكنت بعد رسول الله خمسة و سبعين يوما و قد كان دخلها حزن شديد على ابيها، و كان جبرئيل ياتيها فيحسن عزاها على ابيها، و يطيب نفسها، و يحبرها عن ابيها و مكانه و يخبرها بما يكون بعدها فى ذريتها، و كان على يكتب ذلك فهذا مصحف فاطمة ))
((فاطمه (ع ) بعد از رحلت پيامبر اكرم (ص ) بيش از 75 روز زنده نماند، و غم جانسوز داغ پدر قلب او را لبريز كرده بود، به اينجهت جبرئيل پى در پى به حضورش مى آمد، و او را در عزاى پدر سلامت باد مى گفت ، و تسلى بخش خاطر غمين زهرا(ع ) بود، و گاه از مقام و منزلت پدر بزرگوارش سخن مى گفت ، و گاه از حوادثى كه بعد از رحلت او بر ذريه اش وارد مى گرديد خبر مى داد، و اميرالمؤ منين سلام الله عليه نيز آنچه جبرئيل املا مى كرد همه را به رشته تحرير در مى آورد، و مجموعه اين سخنان است كه به مصحف فاطمه موسوم گرديد. روايت ديگرى در كتاب كافى ، از حضرت صادق سلام الله عليه به اين شرح نقل شده است :
((ان الله تبارك و تعالى لما قبض نبيه دخل على فاطمة من وفاته من الحزن مالا يعلمه الا اله عزول فارسل اليها ملكا يسلى منها غمها و يحدثها فاخبرت بذلك اميرالمؤ منين فقال لها اذا احسست بذلك و سمعت الصوت ، قولى لى ، فاعلمته فجعل يكتب كل ما سمعت حتى اثبت من ذلك مصحفا، قال ثم قال اما انه ليس من الحلال والحرام ولكن فيه علم ما يكون ))
((هنگامى كه خداى تعالى پيامبرش را قبض روح فرمود، از غمهاى گرانبارى كه قلب زهرا(ع ) را در مصيبت پدرش فرا گرفت ، جز خداى عزوجل كسى آگاه نبود به اين جهت حق تعالى فرشته اى را مونس زهرا سلام الله عليها فرمود كه تسلى بخش غمهاى او، و هم صحبت در تنهائى او باشد.
فاطمه سلام الله عليها اين مطلب را به على عليه السلام بازگو نمود، و حضرت فرمود هر گاه احساس كردى كه فرشته به حضورت آمد، و صداى او را شنيدى مرا خبردار كن ، و از املاء جبرئيل و فرشتگان ديگر كه اميرالمؤ منين كاتب آنها بود، ((مصحف فاطمه (ع ) فراهم آمد، كه على (ع ) درباره آن فرمود:
در اين مصحف مسائل شرعى از حلال و حرام مطرح نيست ، بلكه دانشى است از آنچه واقع شده و يا به وقوع خواهد پيوست .))
محدثه بودن فاطمه سلام الله عليها از مسلمات است ، به طوريكه در زيارت آن حضرت نيز وارد شده است :
((السلام عليك ايتها التقية النقيه ، السلام عليك ايتها المحدثة العليمة ))
در نتيجه ، حضرت صديقه سلام الله عليها در مقام محدثه بودن (هم صحبت فرشتگان بودن ) با اميرالمؤ منين و يازده معصوم ديگر شريك مى باشد، و احراز اين مقام جز براى آنكس كه ولى است امكان پذير نيست ، و چون فاطمه سلام الله عليها ولية الله است ، در سايه مقام ولايتش ، فرشتگان با او سخن مى گويند، پيامبر اكرم (ص ) و اميرالمؤ منين ، مقام ولايت را توام با محدث بودن ، بيان كرده اند. هر نبى بعد از خودش يك ولى را جانشين قرار داده است ، رسول خدا(ص ) در اين باره مى فرمايد:
((اولياء بعد از من ، اميرالمؤ منين ، فاطمه ، و حسنين و اولاد معصومين آنانند و دارا بودن اين مرتبه والاى محدث بودن در امت رسول خدا(ص ) جز براى اين سيزده معصوم براى هيچ يك از افراد امت معقول نيست )) و تمام حركت ، اطوار، گفتار و كردار حضرت صديقه سلام الله عليها نمايانگر مقام محدثه بودن آن حضرت است .

next page

fehrest page

back page

 

 

Logo
https://old.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/Fatemeh/Shahadat/87/Ketab/zahra_Goftar/html/fa000003.aspx?&mode=print