شهید آوینی
برايش مادرى كن

انسان در مواقع گرفتارى و بيمارى احتياج به پرستار و غمخواردارد،دلش ميخواهد كسى با وى همدردى كند،به وسيله نوازش و دلجويى‏دردهايش را تسكين دهد.به وسيله دلداريها و تقويتهاى روحى اعصابش‏را آرامش بخشد،مردها همان كودكان سابق هستند كه بزرگ شده‏اند،هنوزهم احتياج به نوازشها و محبتهاى مادر دارند،مرد وقتى با زنى پيمان‏زناشويى بست انتظار دارد كه در مواقع گرفتارى و بيمارى درست ماننديك مادر مهربان از وى پرستارى و دلجويى كند.

خانم محترم،اگر شوهرت مريض شد بيش از سابق مهربانى كن،اظهار همدردى و تاسف كن، چنان وانمود كن كه از بيمارى او شديداناراحت هستى،دلداريش بده،اسباب استراحت را برايش فراهم ساز،بچه‏ها را ساكت كن تا اعصابش آرام گردد،اگر احتياج به دكتر و دارو داردوسيله‏اش را فراهم ساز،هر غذايى را كه ميل دارد و برايش خوبست فوراتهيه كن،دم به دم از او احوالپرسى و دلجويى كن،سعى كن هر چه بيشتر دركنار بسترش بنشينى،اگر از شدت درد خوابش نمى‏برد سعى كن تا ميتوانى‏بيدار بمان،وقتى بخواب رفتى گاهى كه بيدار ميشوى سرى باو بزن و اگرخواب نيست احوالپرسى كن،اگر شب را به بيخوابى گذرانده بامداداظهار ناراحتى كن،در روز اتاق را خلوت كن شايد خوابش ببرد،نوازشهاو دلسوزيهاى تو دردهايش را تسكين ميدهد و در بهبوديش كمك ميكند،به‏علاوه،اين قبيل كارها را از علائم وفا و صميميت و محبت‏حقيقى‏مى‏شمار،در نتيجه،به زندگى دلگرم ميشود،نسبت‏به تو علاقه بيشترى پيداميكند،اگر مريض شدى همين عمل را نسبت‏به تو انجام ميدهد. آرى اين عمل يك نوع شوهردارى است و رسول خدا فرمود:

«جهاد زن اينست كه خوب شوهردارى كند (1) ».

راز نگهدار باش

معمولا خانمها ميل دارند از اسرار و رموز شوهرشان با اطلاع‏شوند،ميخواهند از وضع كسب، مقدار درآمد،موجودى،اسرار كسبى،تصميمات آينده‏اش با خبر شوند.و بطور خلاصه از شوهرشان انتظار دارندكه تمام اسرارش را در اختيار آنها بگذارد و چيزى را پنهان نكند،بر عكس‏اكثر مردها هم حاضر نيستند تمام اسرارشان را در اختيار همسرشان قراردهند،و همين موضوع گاهى سبب دلخورى و حتى بدبينى ميشود.

خانم شكايت ميكند كه شوهرم به من اعتماد ندارد،اسرارش را ازمن مخفى ميكند،با من يك رنگ و صريح نيست،گويا سر و سرى دارد.

نميگذارد نامه‏هايش را بخوانم،درآمد و مقدار موجودى خودش را به من‏نميگويد،با من درد دل نميكند،در جواب سؤالهاى من طفره ميرود و حتى‏گاهى دروغ ميگويد،اتفاقا مردها هم بى‏ميل نيستند كه اسرار و رموززندگى‏شان را در اختيار همسرشان قرار دهند.ليكن عذرشان اينست كه‏زنها راز نگهدار نيستند،دهانشان در و دروازه ندارد،ظرفيت ندارند مطلبى‏را به طور كلى كتمان كنند،هر چه را شنيدند فورا براى ديگران بازگوميكنند،با اندك بهانه‏اى ممكن است اسرار انسان را فاش كنند و اسباب‏دردسر او را فراهم سازند.اگر كسى بخواهد اسرار انسان را كشف كند به‏آسانى مى‏تواند همسرش را فريب داده به وسيله او به مقصد خويش نائل گردد،ممكن است‏بعض خانمها از دانستن مطالب سرى سوء استفاده‏نمايند و حتى آنها را اسباب نفوذ در شوهر قرار داده در صورت عدم تمكين‏اسباب گرفتارى او را فراهم سازند.

البته عذر مردها تا حدودى موجه است،زنها زودتر از مردها تحت‏تاثير عواطف و احساسات قرار ميگيرند،معمولا احساساتشان بر تعقلشان‏غلبه دارد،وقتى عصبانى شوند خويشتن دارى برايشان دشوار است،درآنمواقع ممكن است از دانستن اسرار سوء استفاده نموده اسباب گرفتارى‏مرد را فراهم سازند.شايد خوانندگان از اين قبيل حوادث زياد سراغ‏داشته باشند ليكن از باب نمونه به داستان زير توجه فرماييد:

«زنى بنام...راز شوهرش را فاش كرد و او محكوم به يك سال‏زندان شد،خانم ميگويد:من شوهرم را از جان و دل دوست دارم ولى اخيرابه من كم محبت‏شده بود،اين كار را كردم تا از اين به بعد بيشتر دوستم‏بدارد،اين خانم گردنبند گرانقيمت‏خواسته بود ولى...زير بار نرفت.او هم‏تقلب در ازدواجشان را فاش كرد تا بزندان بيفتد (2) ».

بنابراين اگر زن ميل داشته باشد كه شوهرش كاملا يك رنگ بوده‏چيزى را از او مخفى نكند بايد بقدرى راز نگهدار و با احتياط باشد كه‏بدون اجازه شوهرش براى هيچكس و در هيچ حال چيزى را نقل نكند،حتى براى خويشان و دوستان صميمى خودش اسرار شوهرش را فاش‏نكند،در راز نگهدارى اين مقدار كافى نيست كه اسرارش را به ديگرى‏بگويد و سفارش كند به كسى نگو،زيرا او هم به طور حتم دوستانى دارد،ممكن است اسرار شما را در اختيار آنها قرار دهد و سفارش كند به كسى نگوييد،يك وقت انسان متوجه ميشود كه اسرارش فاش شده است.

بنابراين شخص عاقل اسرارش را به احدى نميگويد.

حضرت على عليه السلام فرمود:«سينه عاقل صندوق اسرارش‏ميباشد (3) ».

على عليه السلام فرمود:«خوبيهاى دنيا و آخرت در دو چيز جمع‏است:راز نگهدارى و دوستى با خوبان،و تمام بديها در دو چيز جمع شده:

فاش كردن اسرار و دوستى با اشرار» (4) .

مديريت او را بپذير

هر مؤسسه يا اداره يا كارخانه يا كارگاه و بالاخره هر تشكيلات‏اجتماعى احتياج به يك مدير مسئول دارد.گر چه بايد بين افراد آن مؤسسه‏تعاون و همكارى وجود داشته باشد ليكن به هر حال بدون مدير بخوبى‏اداره نخواهد شد.اداره يك منزل يقينا از اداره هر مؤسسه‏اى دشوارتر وبا ارزش‏تر است و احتياج بيشترى به مدير دارد.

در اين جهت ترديد نيست كه بايد در بين اعضاى يك خانواده‏تفاهم كامل و تعاون و همكارى وجود داشته باشد ليكن وجود يك‏سرپرست عاقل و با تدبير هم برايشان ضرورت دارد،هر خانه‏اى كه يك‏مدير با تدبير و نافذ الكلمه‏اى نداشته باشد به طور حتم اوضاع منظم ورضايتبخشى نخواهد داشت،سرپرستى خانه يا بايد به عهده مرد باشد و زن‏از او اطاعت كند، يا به عهده زن باشد و مرد فرمانبردارى كند،ليكن از آنجا كه اينكار غالبا از مردها بهتر ساخته است چون تعقلاتشان‏بر احساساتشان غلبه دارد خداوند حكيم اين مسؤوليت‏بزرگ را بر دوش‏او نهاده در قرآن شريف ميفرمايد:

«مردان سرپرست زنانند،زيرا خدا بعض افراد را بر بعض ديگربرترى داده است و براى اينكه از مالهاى خويش خرج كرده‏اند.پس زنان‏شايسته فرمانبردارند (5) ».

بنابراين صلاح خانواده در اينست كه مرد را به عنوان بزرگ وسرپرست‏خانواده بشناسند و با نظر و صلاحديد او كار كنند،اين موضوع‏بدانمعنا نيست كه مقام زن كوچك شده باشد بلكه حفظ نظم و انضباطمنزل چنين اقتضائى را دارد،اگر خانمها احساسات خام و تعصبهاى بيجارا كنار بگذارند وجدان خودشان نيز بدين موضوع قضاوت ميكند.

خانم...ميگويد:ما در ايران رسم خوبى داشتيم كه متاسفانه به‏تدريج‏خلل يافته است.سنت اين بود كه هميشه مرد در خانواده ايرانى‏رئيس خانواده بود ولى امروز وضع منزل متزلزل شده و خانواده در موردانتخاب رئيس سرگردان مانده است.ولى بهتر است زن امروزى كه دربسيارى از موارد اجتماعى حقى برابر با مرد يافته است در خانه مرد را به‏عنوان رئيس قبول داشته باشد...بايد به همه كسانى كه ميخواهند ازدواج‏كنند اين فكر قديمى توصيه شود كه وقتى قدم به خانه بخت ميگذارند بالباس عروسى وارد خانه شوهر شوند و با كفن خارج شوند (6) ».

البته اين مطلب هست كه گرفتاريهاى زندگى و مشاغل روزانه مردغالبا اجازه نميدهد كه در تمام امور خانواده دخالت كند و در واقع مى‏توان‏گفت كه قسمت عمده كارها عملا در اختيار كدبانوى خانه است و اكثريت‏قريب به اتفاق كارها بر طبق ميل و اراده او انجام ميگيرد ليكن به هر حال‏حق حاكميت و سرپرستى مرد بايد محترم شمرده شود.اگر در جايى اظهارعقيده و دخالت كرد و لو در امور جزئى خانه‏دارى باشد نبايد در مقابل‏پيشنهادش استقامت‏بخرج داد و بدينوسيله حق حاكميت او را مورد انكارقرار داد،و الا به شخصيتش لطمه وارد شده خودش را مسلوب الاراده‏و همسرش را يك زن بى‏ادب و حق نشناس و لجباز حساب ميكند،اززندگى دلسرد و به همسرش كم علاقه ميشود.چون شخصيتش جريحه‏دارشده ممكن است در صدد تلافى و انتقام بر آيد و حتى در مقابل خواسته‏هاى‏بجا و معقول همسرش سر سختى نشان دهد.

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:«زن خوب به حرف شوهرش‏گوش ميدهد و مطابق دستوراتش عمل ميكند». (7)

زنى از رسول خدا پرسيد:«زن نسبت‏به شوهرش چه وظيفه‏اى‏دارد؟فرمود:بايد از وى اطاعت كند و از فرمانش تخلف ننمايد (8) ».

پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله فرمود:«بدترين زنها زن لجباز ويك دنده است (9) ».

رسول خدا فرمود:«بدترين زنها كسانى هستند كه هم نازا و هم كثيف و لجباز و نافرمان باشند (10) ».

خانم گرامى،شوهرت را به عنوان بزرگ و سرپرست‏خانواده‏بپذير،با نظر و مشورت وى كارها را انجام بده،از دستوراتش تخلف‏نكن،اگر در كارى دخالت كرد در مقابلش سرسختى نشان نده،و لو اينكه‏از امور خانه‏دارى باشد كه تو بهتر از آن اطلاع دارى،شوهرت را عملايك فرد مسلوب الاختيار قرار نده،بگذار گاه گاه در كارها دخالت كند وبدين رياست صورى دلخوش باشد،موضوع رياست او را عملا به‏فرزندانت نشان بده،به آنها تذكر بده در كارها از پدرشان اجازه بگيرند واز فرمانش تخلف ننمايند.از كودكى آنها را بدين رفتار عادت بده تا حرف‏شنو و فرمانبردار و با ادب بار آيند،و احترام تو و شوهرت محفوظ بماند.

در سختيها سازگار باش

دنيا براى هيچكس يكسره نميرود،و چرخ روزگار هميشه بر طبق‏دلخواه نمى‏چرخد،زندگى هزاران نشيب و فراز دارد،ممكن است انسان‏به بيمارى سختى مبتلا شود،ممكن است‏بيكار و خانه‏نشين گردد،ممكن‏است مال و ثروتش را از دست داده تهيدست‏شود،و صدها از اين قبيل‏حوادث كه براى همه كس امكان وقوع دارد.

زن و شوهرى كه دست‏بيعت را به هم داده پيمان زناشويى را امضاميكنند بدان منظور است كه در همه حال با هم و يار و غمخوار همديگرباشند،بايد پيمان زناشويى چنان استوار و رشته الفت و محبت‏به قدرى‏نيرومند باشد كه در همه حال بر سر عهد و پيمان خويش باقى بمانند، در خوشى و ناخوشى با هم باشند،در بيمارى و سلامتى،در حال وسعت وتنگدستى با هم باشند.

خانم محترم،اگر روزگار با شوهرت نساخت و تهيدست‏شد مباداغمى بر غمهايش بيفزايى و بناى ايراد و ناسازگارى را بگذارى.اگر به‏بيمارى سختى مبتلا شد و مدتى در خانه يا بيمارستان بسترى گشت رسم‏وفادارى و انسانيت چنان است كه مانند سابق بلكه بيشتر اظهار محبت‏نموده با كمال صفا از وى پرستارى كنى،از پرستارى و خرج كردن دريغ‏نكن،اگر شوهرت ندارد ليكن تو دارى باز هم از اموال خودت براى بهبوداو خرج كن،اگر تو مريض ميشدى او تا قدرت داشت از مال خودش براى‏معالجه تو صرف ميكرد تا بهبود حاصل كنى، اكنون كه او ندارد ليكن تودارى آيين وفادارى و عاطفه اقتضا دارد كه اموالت را در راه او صرف‏كنى،اگر در اين موقعيت‏حساس بدادش نرسيدى ترا يك زن بى‏وفا وخودخواهى مى‏شمارد كه مال دنيا را بر وجود شوهر ترجيح ميدهد،در اينصورت مهر و علاقه‏اش نسبت‏به تو كم ميشود،و حتى ممكن است‏به‏قدرى دلسرد شود كه ترا لائق مقام همسرى ندانسته طلاق را ترجيح دهد.

به داستان زير توجه فرماييد:

«مردى...به دادگسترى آمده بود تا همسرش را طلاق گويد.اظهارداشت:بيمار بودم دكتر گفته بود بايد تحت عمل جراحى قرار گيرم.از زنم‏خواستم پس‏انداز خود را به عنوان وام در اختيارم بگذارد حاضر نشد و ازخانه من قهر كرد.ناچار در يك بيمارستان دولتى تحت عمل جراحى قرارگرفتم و اينك كه بهبود يافته‏ام محال است‏با او زندگى كنم.چون پول را برمن ترجيح داد و چنين زنى را نمى‏توان يك همسر ناميد (11) ».

هر فرد با وجدانى تصديق ميكند كه حق با مرد مذكور بوده است.

چنين زن خودخواهى كه در يك چنين موقعيت‏حساسى كه جان شوهرش‏در معرض خطر بوده حاضر نشده پس‏انداز خويش را براى نجات‏شوهرش خرج كند،او را رها كرده و به خانه پدرش رفته لايق مقام محترم‏همسرى نيست.

خانم محترم،مواظب باش در چنين مواقعى انسانيت و عاطفه را ازدست ندهى،اگر شوهرت به بيمارى سختى مبتلا شد كه تا آخر عمردامنگير اوست‏يا به زندان محكوم شد مبادا با زور قانون طلاق بگيرى و اوو فرزندانت را تنها و بى‏سرپرست رها كرده كنار بكشى،آيا وجدانت‏راضى ميشود كه شوهر بيچاره‏ات را كه در ايام خوشى با هم بوده‏ايد اكنون‏كه درمانده گشته تنها رها كرده بروى؟از كجا كه خودت چند روز ديگر به‏همين بليه گرفتار نشوى؟بر فرض اينكه طلاق گرفتى و شوهرى هم پيداكردى از كجا كه برايت‏بهتر بشود؟ دست از خودخواهى و هوسبازى‏بردار.از خود گذشتگى و فداكارى بخرج بده،عاطفه و وجدان داشته باش،براى رضاى خدا و براى حفظ حيثيت و شرافت‏خودت با شوهر وفرزندانت‏به هر حال بساز،بردبارى و صبر داشته باش،فرزندانت راخوب تربيت كن و عملا به آنها درس فداكارى و سازگارى بياموز،ومطمئن باش كه در دنيا و آخرت بهترين پاداش را خواهى داشت، زيرا اين‏عمل تو بهترين مصداق شوهردارى است كه در رديف جهاد قرار داده شده‏است.

پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله فرمود:«جهاد زن در اينست كه‏خوب شوهردارى كند (12) ».

قهر نكن

معمول بعض زنها اينست كه وقتى از دست‏شوهرشان ناراحت‏شدند قهر ميكنند،صورتشان را در هم كشيده حرف نميزنند.در گوشه‏اى‏نشسته دست‏به هيچ كارى نمى‏زنند.غذا نمى‏خورند، بچه‏ها را ميزنند،يواش يواش غرولند ميكنند.به عقيده آنها قهر و دعوا بهترين وسيله‏اى‏است كه ميتوان بدان متوسل شد و از شوهر انتقام گرفت،ليكن برنامه‏مذكور نه تنها شوهر را تنبيه نميكند بلكه ممكن است عواقب بسيار بدى رادر برداشته باشد،زيرا ممكن است‏شوهرت نيز مقابله به مثل نموده قهركند،در اينصورت تا چند روز بايد با حالت ناراحتى زندگى كنيد،تو غربزنى او غر بزند،تو اوقات تلخى كنى او اوقات تلخى كند،تو حرف نزنى‏او حرف نزند،تا بالاخره خسته شويد و به وساطت‏يكى از خويشان يادوستان يا با يك بهانه ديگر با هم آشتى كنيد،اما اين آخرين قهر و دعواى‏شما نيست‏بلكه طولى نميكشد كه باز از دست‏شوهرت ناراحت ميشوى وقهر و دعوا شروع ميشود يعنى يك عمر را بايد با حالت قهر و دعوا و كينه‏و كدورت زندگى نماييد،بدينوسيله هم خودتان را بدبخت‏خواهيد كرد هم‏فرزندان بيگناهتان را به بدبختى و سيه روزى خواهيد انداخت.

اكثر جوانانى كه از خانه و زندگى فرار ميكنند و در دامهاى‏رنگارنگ فساد واقع ميشوند از فرزندان همين خانواده‏ها هستند.

از باب نمونه به داستانهاى زير توجه فرماييد:

«جوانى بنام...گفت:پدر و مادرم هر روز با يكديگر دعوا ميكنند،و هر كدام از آنها به خانه يكى از بستگانشان ميروند،من نيز ناچار دركوچه و خيابان سرگردان ميشوم.كم كم گول ديگران را خوردم و بدزدى دست زدم‏».

دختر ده ساله‏اى بنام...به مددكاران اجتماعى گفت:درست‏بيادم‏نيست ولى همينقدر ميدانم كه يك شب پدر و مادرم دعوايشان شد.روز بعدمادرم رفت و چند روز بعد پدرم مرا به عمه‏ام سپرد.مدتى نزد عمه‏ام بودم تااين پيره زن مرا از عمه‏ام گرفت و به تهران آورد.چند سالى است نزد اونگهدارى ميشوم.آنقدر رنج مى‏برم كه ديگر نميخواهم به خانه‏اش بروم.

خانم آموزگار گفت:امسال هم مثل هميشه سال تحصيلى آغاز شد و دبستان...از عده‏اى از دانش آموزان نام نويسى كرد...اين دختر هم يكى از آنهابود.سال تحصيلى به آرامى ميگذشت و شاگردان مشغول تحصيل بودند.

ولى...در كلاس آرام نبود و نمى‏توانست درس بخواند.دائم مانند اشخاص‏مريض سرش را ميان دستها ميگذاشت و به فكر فرو ميرفت.حتى چند روزبعد از ظهر كه مدرسه تعطيل شد در گوشه‏اى از حياط نشست هر چه‏اصرار كرديم به خانه برود قبول نكرد.پريروز هم اين صحنه تكرار شد.به‏آرامى علت‏به خانه نرفتن او را پرسيدم.گفت:نزد پير زنى به نام...

نگهدارى ميشوم.مرا اذيت ميكند.ديگر نمى‏خواهم به خانه باز گردم.

پرسيدم پدر و مادرت كجا هستند؟چند دقيقه گريست‏سپس گفت آنها از هم‏جدا شدند.و من به دست اين پيره زن افتادم‏» (13)

ممكن است‏شوهرت در مقابل قهرهاى تو عكس العمل شديدترى‏نشان داده به ناسزاگوئى و كتك كارى برسد.آنگاه تو ناچار شوى به عنوان‏قهر به خانه پدرت بروى و شكايت او را نزد آنها ببرى.و با دخالت آنهااختلافات شما شديدتر و عميق‏تر گردد،ممكن است‏شوهرت از اين قهر و دعواهاى متوالى بستوه آيد و جدايى را بر اين زندگى كثيف ترجيح بدهد.

در اينصورت هم شوهرت را بدبخت كرده‏اى هم خودت را ليكن به طورحتم تو بيشتر از او متضرر خواهى شد،شايد ناچار شوى تا آخر عمر تنهابمانى يا سر بار پدر و مادرت گردى.حتما بعدا پشيمان خواهى شد ليكن‏پشيمانى سودى ندارد.

«زنى ميگفت:با جوانى ازدواج كردم اما زندگى ما ديرى نپاييد.نه‏من از رموز شوهردارى اطلاع داشتم،نه او راه و رسم زندارى راميدانست،دائما با هم كشمكش داشتيم،يك هفته من قهر ميكردم و هفته بعداو،فقط جمعه‏ها با پا در ميانى بستگان با هم آشتى ميكرديم،اين قهر وآشتى‏ها سبب دلسرد شدن شوهرم شد،و به تدريج‏به فكر پيدا كردن همسرديگرى افتاد،من هم به علت كمى سن اهميتى به طلاق نميدادم و حاضر به‏تجديد نظر در رفتارم نبودم،از هم جدا شديم،اطاقى براى خودم اجاره‏كردم و به تنهايى زندگى ميكردم،خيلى زود متوجه خطرات شدم،اغلب‏كسانى كه با هم آشنا ميشديم در صدد اغفالم بودند،تصميم گرفتم با شوهرم‏آشتى كنم،به خانه‏اش رفتم.در آنجا با خانمى روبرو شدم كه خود را همسراو معرفى نمود،با چشم گريان به اطاقم بازگشتم‏» (14)

«زن جوان 22 ساله‏اى كه با وجود يك فرزند طلاق گرفته و به‏منزل پدرش رفته بود شب عروسى خواهرش دست‏بخودكشى زد» (15) .

بنابراين قهر و دعوا نه تنها درديرا دوا نميكند بلكه ممكن است‏صدها گرفتارى و دردسر بوجود آورد.

خانم محترم،از قهر و دعوا جدا اجتناب كن،اگر از شوهرت‏عقده‏اى داشتى قدرى صبر كن تا حواست جمع شود،آنگاه با نرمى وملايمت موضوع ناراحتى خودت را با شوهرت در ميان بگذار،مثلا با زبان‏خوش نه به عنوان اعتراض بگو:تو در فلان مجلس به من توهين كردى، يافلان حرف را به من زدى،يا به فلان پيشنهاد من عمل نكردى،آيا سزاواراست نسبت‏به من اينقدر كم لطف باشى؟با اين قبيل حرفها هم عقده‏ات‏حل ميشود،هم شوهرت تنبيه ميگردد. و به طور حتم در صدد تلافى‏بر خواهد آمد.ترا يك خانم با وفا و خوش اخلاق و اهل زندگى مى‏شناسد وهمين احساس در اخلاق و رفتارش آثار خوبى خواهد گذاشت.

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:«هر گاه دو نفر مسلمان با هم‏قهر كنند و تا سه روز صلح نكنند از اسلام خارج خواهند شد و در بينشان‏ولايتى باقى نخواهد ماند.پس هر كدام از آنها كه در صلح پيش قدم شود درقيامت زودتر به بهشت‏خواهد رفت‏». (16)

پى‏نوشتها :

1-بحار ج 103 ص 247

2-اطلاعات 19 ديماه 1350

3-بحار ج 75 ص 71

4-بحار ج 74 ص 178

5-سوره نساء آيه 34 الرجال قوامون على النساء بما فضل الله بعضهم على بعض‏و بما انفقوا من اموالهم فالصالحات قانتات .

6-اطلاعات 17 مرداد ماه 1351.

7-بحار ج 103 ص 235

8-بحار ج 103 ص 248

9-مستدرك ج 2 ص 532.

10-شافى ج 2 ص 129.

11-اطلاعات 25 آذر ماه 1350.

12-بحار ج 103 ص 247

13-اطلاعات 28 مهر ماه 1348.

14-اطلاعات 8 آذر ماه 1350.

15-اطلاعات 17 اسفند ماه 1348.

16-بحار ج 75 ص 186.

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo