برايش مادرى كن
انسان در مواقع گرفتارى و بيمارى احتياج به پرستار و غمخواردارد،دلش ميخواهد كسى با وى همدردى كند،به وسيله نوازش و دلجويىدردهايش را تسكين دهد.به وسيله دلداريها و تقويتهاى روحى اعصابشرا آرامش بخشد،مردها همان كودكان سابق هستند كه بزرگ شدهاند،هنوزهم احتياج به نوازشها و محبتهاى مادر دارند،مرد وقتى با زنى پيمانزناشويى بست انتظار دارد كه در مواقع گرفتارى و بيمارى درست ماننديك مادر مهربان از وى پرستارى و دلجويى كند.
خانم محترم،اگر شوهرت مريض شد بيش از سابق مهربانى كن،اظهار همدردى و تاسف كن، چنان وانمود كن كه از بيمارى او شديداناراحت هستى،دلداريش بده،اسباب استراحت را برايش فراهم ساز،بچهها را ساكت كن تا اعصابش آرام گردد،اگر احتياج به دكتر و دارو داردوسيلهاش را فراهم ساز،هر غذايى را كه ميل دارد و برايش خوبست فوراتهيه كن،دم به دم از او احوالپرسى و دلجويى كن،سعى كن هر چه بيشتر دركنار بسترش بنشينى،اگر از شدت درد خوابش نمىبرد سعى كن تا ميتوانىبيدار بمان،وقتى بخواب رفتى گاهى كه بيدار ميشوى سرى باو بزن و اگرخواب نيست احوالپرسى كن،اگر شب را به بيخوابى گذرانده بامداداظهار ناراحتى كن،در روز اتاق را خلوت كن شايد خوابش ببرد،نوازشهاو دلسوزيهاى تو دردهايش را تسكين ميدهد و در بهبوديش كمك ميكند،بهعلاوه،اين قبيل كارها را از علائم وفا و صميميت و محبتحقيقىمىشمار،در نتيجه،به زندگى دلگرم ميشود،نسبتبه تو علاقه بيشترى پيداميكند،اگر مريض شدى همين عمل را نسبتبه تو انجام ميدهد. آرى اين عمل يك نوع شوهردارى است و رسول خدا فرمود:
«جهاد زن اينست كه خوب شوهردارى كند (1) ».
راز نگهدار باش
معمولا خانمها ميل دارند از اسرار و رموز شوهرشان با اطلاعشوند،ميخواهند از وضع كسب، مقدار درآمد،موجودى،اسرار كسبى،تصميمات آيندهاش با خبر شوند.و بطور خلاصه از شوهرشان انتظار دارندكه تمام اسرارش را در اختيار آنها بگذارد و چيزى را پنهان نكند،بر عكساكثر مردها هم حاضر نيستند تمام اسرارشان را در اختيار همسرشان قراردهند،و همين موضوع گاهى سبب دلخورى و حتى بدبينى ميشود.
خانم شكايت ميكند كه شوهرم به من اعتماد ندارد،اسرارش را ازمن مخفى ميكند،با من يك رنگ و صريح نيست،گويا سر و سرى دارد.
نميگذارد نامههايش را بخوانم،درآمد و مقدار موجودى خودش را به مننميگويد،با من درد دل نميكند،در جواب سؤالهاى من طفره ميرود و حتىگاهى دروغ ميگويد،اتفاقا مردها هم بىميل نيستند كه اسرار و رموززندگىشان را در اختيار همسرشان قرار دهند.ليكن عذرشان اينست كهزنها راز نگهدار نيستند،دهانشان در و دروازه ندارد،ظرفيت ندارند مطلبىرا به طور كلى كتمان كنند،هر چه را شنيدند فورا براى ديگران بازگوميكنند،با اندك بهانهاى ممكن است اسرار انسان را فاش كنند و اسبابدردسر او را فراهم سازند.اگر كسى بخواهد اسرار انسان را كشف كند بهآسانى مىتواند همسرش را فريب داده به وسيله او به مقصد خويش نائل گردد،ممكن استبعض خانمها از دانستن مطالب سرى سوء استفادهنمايند و حتى آنها را اسباب نفوذ در شوهر قرار داده در صورت عدم تمكيناسباب گرفتارى او را فراهم سازند.
البته عذر مردها تا حدودى موجه است،زنها زودتر از مردها تحتتاثير عواطف و احساسات قرار ميگيرند،معمولا احساساتشان بر تعقلشانغلبه دارد،وقتى عصبانى شوند خويشتن دارى برايشان دشوار است،درآنمواقع ممكن است از دانستن اسرار سوء استفاده نموده اسباب گرفتارىمرد را فراهم سازند.شايد خوانندگان از اين قبيل حوادث زياد سراغداشته باشند ليكن از باب نمونه به داستان زير توجه فرماييد:
«زنى بنام...راز شوهرش را فاش كرد و او محكوم به يك سالزندان شد،خانم ميگويد:من شوهرم را از جان و دل دوست دارم ولى اخيرابه من كم محبتشده بود،اين كار را كردم تا از اين به بعد بيشتر دوستمبدارد،اين خانم گردنبند گرانقيمتخواسته بود ولى...زير بار نرفت.او همتقلب در ازدواجشان را فاش كرد تا بزندان بيفتد (2) ».
بنابراين اگر زن ميل داشته باشد كه شوهرش كاملا يك رنگ بودهچيزى را از او مخفى نكند بايد بقدرى راز نگهدار و با احتياط باشد كهبدون اجازه شوهرش براى هيچكس و در هيچ حال چيزى را نقل نكند،حتى براى خويشان و دوستان صميمى خودش اسرار شوهرش را فاشنكند،در راز نگهدارى اين مقدار كافى نيست كه اسرارش را به ديگرىبگويد و سفارش كند به كسى نگو،زيرا او هم به طور حتم دوستانى دارد،ممكن است اسرار شما را در اختيار آنها قرار دهد و سفارش كند به كسى نگوييد،يك وقت انسان متوجه ميشود كه اسرارش فاش شده است.
بنابراين شخص عاقل اسرارش را به احدى نميگويد.
حضرت على عليه السلام فرمود:«سينه عاقل صندوق اسرارشميباشد (3) ».
على عليه السلام فرمود:«خوبيهاى دنيا و آخرت در دو چيز جمعاست:راز نگهدارى و دوستى با خوبان،و تمام بديها در دو چيز جمع شده:
فاش كردن اسرار و دوستى با اشرار» (4) .
مديريت او را بپذير
هر مؤسسه يا اداره يا كارخانه يا كارگاه و بالاخره هر تشكيلاتاجتماعى احتياج به يك مدير مسئول دارد.گر چه بايد بين افراد آن مؤسسهتعاون و همكارى وجود داشته باشد ليكن به هر حال بدون مدير بخوبىاداره نخواهد شد.اداره يك منزل يقينا از اداره هر مؤسسهاى دشوارتر وبا ارزشتر است و احتياج بيشترى به مدير دارد.
در اين جهت ترديد نيست كه بايد در بين اعضاى يك خانوادهتفاهم كامل و تعاون و همكارى وجود داشته باشد ليكن وجود يكسرپرست عاقل و با تدبير هم برايشان ضرورت دارد،هر خانهاى كه يكمدير با تدبير و نافذ الكلمهاى نداشته باشد به طور حتم اوضاع منظم ورضايتبخشى نخواهد داشت،سرپرستى خانه يا بايد به عهده مرد باشد و زناز او اطاعت كند، يا به عهده زن باشد و مرد فرمانبردارى كند،ليكن از آنجا كه اينكار غالبا از مردها بهتر ساخته است چون تعقلاتشانبر احساساتشان غلبه دارد خداوند حكيم اين مسؤوليتبزرگ را بر دوشاو نهاده در قرآن شريف ميفرمايد:
«مردان سرپرست زنانند،زيرا خدا بعض افراد را بر بعض ديگربرترى داده است و براى اينكه از مالهاى خويش خرج كردهاند.پس زنانشايسته فرمانبردارند (5) ».
بنابراين صلاح خانواده در اينست كه مرد را به عنوان بزرگ وسرپرستخانواده بشناسند و با نظر و صلاحديد او كار كنند،اين موضوعبدانمعنا نيست كه مقام زن كوچك شده باشد بلكه حفظ نظم و انضباطمنزل چنين اقتضائى را دارد،اگر خانمها احساسات خام و تعصبهاى بيجارا كنار بگذارند وجدان خودشان نيز بدين موضوع قضاوت ميكند.
خانم...ميگويد:ما در ايران رسم خوبى داشتيم كه متاسفانه بهتدريجخلل يافته است.سنت اين بود كه هميشه مرد در خانواده ايرانىرئيس خانواده بود ولى امروز وضع منزل متزلزل شده و خانواده در موردانتخاب رئيس سرگردان مانده است.ولى بهتر است زن امروزى كه دربسيارى از موارد اجتماعى حقى برابر با مرد يافته است در خانه مرد را بهعنوان رئيس قبول داشته باشد...بايد به همه كسانى كه ميخواهند ازدواجكنند اين فكر قديمى توصيه شود كه وقتى قدم به خانه بخت ميگذارند بالباس عروسى وارد خانه شوهر شوند و با كفن خارج شوند (6) ».
البته اين مطلب هست كه گرفتاريهاى زندگى و مشاغل روزانه مردغالبا اجازه نميدهد كه در تمام امور خانواده دخالت كند و در واقع مىتوانگفت كه قسمت عمده كارها عملا در اختيار كدبانوى خانه است و اكثريتقريب به اتفاق كارها بر طبق ميل و اراده او انجام ميگيرد ليكن به هر حالحق حاكميت و سرپرستى مرد بايد محترم شمرده شود.اگر در جايى اظهارعقيده و دخالت كرد و لو در امور جزئى خانهدارى باشد نبايد در مقابلپيشنهادش استقامتبخرج داد و بدينوسيله حق حاكميت او را مورد انكارقرار داد،و الا به شخصيتش لطمه وارد شده خودش را مسلوب الارادهو همسرش را يك زن بىادب و حق نشناس و لجباز حساب ميكند،اززندگى دلسرد و به همسرش كم علاقه ميشود.چون شخصيتش جريحهدارشده ممكن است در صدد تلافى و انتقام بر آيد و حتى در مقابل خواستههاىبجا و معقول همسرش سر سختى نشان دهد.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:«زن خوب به حرف شوهرشگوش ميدهد و مطابق دستوراتش عمل ميكند». (7)
زنى از رسول خدا پرسيد:«زن نسبتبه شوهرش چه وظيفهاىدارد؟فرمود:بايد از وى اطاعت كند و از فرمانش تخلف ننمايد (8) ».
پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله فرمود:«بدترين زنها زن لجباز ويك دنده است (9) ».
رسول خدا فرمود:«بدترين زنها كسانى هستند كه هم نازا و هم كثيف و لجباز و نافرمان باشند (10) ».
خانم گرامى،شوهرت را به عنوان بزرگ و سرپرستخانوادهبپذير،با نظر و مشورت وى كارها را انجام بده،از دستوراتش تخلفنكن،اگر در كارى دخالت كرد در مقابلش سرسختى نشان نده،و لو اينكهاز امور خانهدارى باشد كه تو بهتر از آن اطلاع دارى،شوهرت را عملايك فرد مسلوب الاختيار قرار نده،بگذار گاه گاه در كارها دخالت كند وبدين رياست صورى دلخوش باشد،موضوع رياست او را عملا بهفرزندانت نشان بده،به آنها تذكر بده در كارها از پدرشان اجازه بگيرند واز فرمانش تخلف ننمايند.از كودكى آنها را بدين رفتار عادت بده تا حرفشنو و فرمانبردار و با ادب بار آيند،و احترام تو و شوهرت محفوظ بماند.
در سختيها سازگار باش
دنيا براى هيچكس يكسره نميرود،و چرخ روزگار هميشه بر طبقدلخواه نمىچرخد،زندگى هزاران نشيب و فراز دارد،ممكن است انسانبه بيمارى سختى مبتلا شود،ممكن استبيكار و خانهنشين گردد،ممكناست مال و ثروتش را از دست داده تهيدستشود،و صدها از اين قبيلحوادث كه براى همه كس امكان وقوع دارد.
زن و شوهرى كه دستبيعت را به هم داده پيمان زناشويى را امضاميكنند بدان منظور است كه در همه حال با هم و يار و غمخوار همديگرباشند،بايد پيمان زناشويى چنان استوار و رشته الفت و محبتبه قدرىنيرومند باشد كه در همه حال بر سر عهد و پيمان خويش باقى بمانند، در خوشى و ناخوشى با هم باشند،در بيمارى و سلامتى،در حال وسعت وتنگدستى با هم باشند.
خانم محترم،اگر روزگار با شوهرت نساخت و تهيدستشد مباداغمى بر غمهايش بيفزايى و بناى ايراد و ناسازگارى را بگذارى.اگر بهبيمارى سختى مبتلا شد و مدتى در خانه يا بيمارستان بسترى گشت رسموفادارى و انسانيت چنان است كه مانند سابق بلكه بيشتر اظهار محبتنموده با كمال صفا از وى پرستارى كنى،از پرستارى و خرج كردن دريغنكن،اگر شوهرت ندارد ليكن تو دارى باز هم از اموال خودت براى بهبوداو خرج كن،اگر تو مريض ميشدى او تا قدرت داشت از مال خودش براىمعالجه تو صرف ميكرد تا بهبود حاصل كنى، اكنون كه او ندارد ليكن تودارى آيين وفادارى و عاطفه اقتضا دارد كه اموالت را در راه او صرفكنى،اگر در اين موقعيتحساس بدادش نرسيدى ترا يك زن بىوفا وخودخواهى مىشمارد كه مال دنيا را بر وجود شوهر ترجيح ميدهد،در اينصورت مهر و علاقهاش نسبتبه تو كم ميشود،و حتى ممكن استبهقدرى دلسرد شود كه ترا لائق مقام همسرى ندانسته طلاق را ترجيح دهد.
به داستان زير توجه فرماييد:
«مردى...به دادگسترى آمده بود تا همسرش را طلاق گويد.اظهارداشت:بيمار بودم دكتر گفته بود بايد تحت عمل جراحى قرار گيرم.از زنمخواستم پسانداز خود را به عنوان وام در اختيارم بگذارد حاضر نشد و ازخانه من قهر كرد.ناچار در يك بيمارستان دولتى تحت عمل جراحى قرارگرفتم و اينك كه بهبود يافتهام محال استبا او زندگى كنم.چون پول را برمن ترجيح داد و چنين زنى را نمىتوان يك همسر ناميد (11) ».
هر فرد با وجدانى تصديق ميكند كه حق با مرد مذكور بوده است.
چنين زن خودخواهى كه در يك چنين موقعيتحساسى كه جان شوهرشدر معرض خطر بوده حاضر نشده پسانداز خويش را براى نجاتشوهرش خرج كند،او را رها كرده و به خانه پدرش رفته لايق مقام محترمهمسرى نيست.
خانم محترم،مواظب باش در چنين مواقعى انسانيت و عاطفه را ازدست ندهى،اگر شوهرت به بيمارى سختى مبتلا شد كه تا آخر عمردامنگير اوستيا به زندان محكوم شد مبادا با زور قانون طلاق بگيرى و اوو فرزندانت را تنها و بىسرپرست رها كرده كنار بكشى،آيا وجدانتراضى ميشود كه شوهر بيچارهات را كه در ايام خوشى با هم بودهايد اكنونكه درمانده گشته تنها رها كرده بروى؟از كجا كه خودت چند روز ديگر بههمين بليه گرفتار نشوى؟بر فرض اينكه طلاق گرفتى و شوهرى هم پيداكردى از كجا كه برايتبهتر بشود؟ دست از خودخواهى و هوسبازىبردار.از خود گذشتگى و فداكارى بخرج بده،عاطفه و وجدان داشته باش،براى رضاى خدا و براى حفظ حيثيت و شرافتخودت با شوهر وفرزندانتبه هر حال بساز،بردبارى و صبر داشته باش،فرزندانت راخوب تربيت كن و عملا به آنها درس فداكارى و سازگارى بياموز،ومطمئن باش كه در دنيا و آخرت بهترين پاداش را خواهى داشت، زيرا اينعمل تو بهترين مصداق شوهردارى است كه در رديف جهاد قرار داده شدهاست.
پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله فرمود:«جهاد زن در اينست كهخوب شوهردارى كند (12) ».
قهر نكن
معمول بعض زنها اينست كه وقتى از دستشوهرشان ناراحتشدند قهر ميكنند،صورتشان را در هم كشيده حرف نميزنند.در گوشهاىنشسته دستبه هيچ كارى نمىزنند.غذا نمىخورند، بچهها را ميزنند،يواش يواش غرولند ميكنند.به عقيده آنها قهر و دعوا بهترين وسيلهاىاست كه ميتوان بدان متوسل شد و از شوهر انتقام گرفت،ليكن برنامهمذكور نه تنها شوهر را تنبيه نميكند بلكه ممكن است عواقب بسيار بدى رادر برداشته باشد،زيرا ممكن استشوهرت نيز مقابله به مثل نموده قهركند،در اينصورت تا چند روز بايد با حالت ناراحتى زندگى كنيد،تو غربزنى او غر بزند،تو اوقات تلخى كنى او اوقات تلخى كند،تو حرف نزنىاو حرف نزند،تا بالاخره خسته شويد و به وساطتيكى از خويشان يادوستان يا با يك بهانه ديگر با هم آشتى كنيد،اما اين آخرين قهر و دعواىشما نيستبلكه طولى نميكشد كه باز از دستشوهرت ناراحت ميشوى وقهر و دعوا شروع ميشود يعنى يك عمر را بايد با حالت قهر و دعوا و كينهو كدورت زندگى نماييد،بدينوسيله هم خودتان را بدبختخواهيد كرد همفرزندان بيگناهتان را به بدبختى و سيه روزى خواهيد انداخت.
اكثر جوانانى كه از خانه و زندگى فرار ميكنند و در دامهاىرنگارنگ فساد واقع ميشوند از فرزندان همين خانوادهها هستند.
از باب نمونه به داستانهاى زير توجه فرماييد:
«جوانى بنام...گفت:پدر و مادرم هر روز با يكديگر دعوا ميكنند،و هر كدام از آنها به خانه يكى از بستگانشان ميروند،من نيز ناچار دركوچه و خيابان سرگردان ميشوم.كم كم گول ديگران را خوردم و بدزدى دست زدم».
دختر ده سالهاى بنام...به مددكاران اجتماعى گفت:درستبيادمنيست ولى همينقدر ميدانم كه يك شب پدر و مادرم دعوايشان شد.روز بعدمادرم رفت و چند روز بعد پدرم مرا به عمهام سپرد.مدتى نزد عمهام بودم تااين پيره زن مرا از عمهام گرفت و به تهران آورد.چند سالى است نزد اونگهدارى ميشوم.آنقدر رنج مىبرم كه ديگر نميخواهم به خانهاش بروم.
خانم آموزگار گفت:امسال هم مثل هميشه سال تحصيلى آغاز شد و دبستان...از عدهاى از دانش آموزان نام نويسى كرد...اين دختر هم يكى از آنهابود.سال تحصيلى به آرامى ميگذشت و شاگردان مشغول تحصيل بودند.
ولى...در كلاس آرام نبود و نمىتوانست درس بخواند.دائم مانند اشخاصمريض سرش را ميان دستها ميگذاشت و به فكر فرو ميرفت.حتى چند روزبعد از ظهر كه مدرسه تعطيل شد در گوشهاى از حياط نشست هر چهاصرار كرديم به خانه برود قبول نكرد.پريروز هم اين صحنه تكرار شد.بهآرامى علتبه خانه نرفتن او را پرسيدم.گفت:نزد پير زنى به نام...
نگهدارى ميشوم.مرا اذيت ميكند.ديگر نمىخواهم به خانه باز گردم.
پرسيدم پدر و مادرت كجا هستند؟چند دقيقه گريستسپس گفت آنها از همجدا شدند.و من به دست اين پيره زن افتادم» (13)
ممكن استشوهرت در مقابل قهرهاى تو عكس العمل شديدترىنشان داده به ناسزاگوئى و كتك كارى برسد.آنگاه تو ناچار شوى به عنوانقهر به خانه پدرت بروى و شكايت او را نزد آنها ببرى.و با دخالت آنهااختلافات شما شديدتر و عميقتر گردد،ممكن استشوهرت از اين قهر و دعواهاى متوالى بستوه آيد و جدايى را بر اين زندگى كثيف ترجيح بدهد.
در اينصورت هم شوهرت را بدبخت كردهاى هم خودت را ليكن به طورحتم تو بيشتر از او متضرر خواهى شد،شايد ناچار شوى تا آخر عمر تنهابمانى يا سر بار پدر و مادرت گردى.حتما بعدا پشيمان خواهى شد ليكنپشيمانى سودى ندارد.
«زنى ميگفت:با جوانى ازدواج كردم اما زندگى ما ديرى نپاييد.نهمن از رموز شوهردارى اطلاع داشتم،نه او راه و رسم زندارى راميدانست،دائما با هم كشمكش داشتيم،يك هفته من قهر ميكردم و هفته بعداو،فقط جمعهها با پا در ميانى بستگان با هم آشتى ميكرديم،اين قهر وآشتىها سبب دلسرد شدن شوهرم شد،و به تدريجبه فكر پيدا كردن همسرديگرى افتاد،من هم به علت كمى سن اهميتى به طلاق نميدادم و حاضر بهتجديد نظر در رفتارم نبودم،از هم جدا شديم،اطاقى براى خودم اجارهكردم و به تنهايى زندگى ميكردم،خيلى زود متوجه خطرات شدم،اغلبكسانى كه با هم آشنا ميشديم در صدد اغفالم بودند،تصميم گرفتم با شوهرمآشتى كنم،به خانهاش رفتم.در آنجا با خانمى روبرو شدم كه خود را همسراو معرفى نمود،با چشم گريان به اطاقم بازگشتم» (14)
«زن جوان 22 سالهاى كه با وجود يك فرزند طلاق گرفته و بهمنزل پدرش رفته بود شب عروسى خواهرش دستبخودكشى زد» (15) .
بنابراين قهر و دعوا نه تنها درديرا دوا نميكند بلكه ممكن استصدها گرفتارى و دردسر بوجود آورد.
خانم محترم،از قهر و دعوا جدا اجتناب كن،اگر از شوهرتعقدهاى داشتى قدرى صبر كن تا حواست جمع شود،آنگاه با نرمى وملايمت موضوع ناراحتى خودت را با شوهرت در ميان بگذار،مثلا با زبانخوش نه به عنوان اعتراض بگو:تو در فلان مجلس به من توهين كردى، يافلان حرف را به من زدى،يا به فلان پيشنهاد من عمل نكردى،آيا سزاواراست نسبتبه من اينقدر كم لطف باشى؟با اين قبيل حرفها هم عقدهاتحل ميشود،هم شوهرت تنبيه ميگردد. و به طور حتم در صدد تلافىبر خواهد آمد.ترا يك خانم با وفا و خوش اخلاق و اهل زندگى مىشناسد وهمين احساس در اخلاق و رفتارش آثار خوبى خواهد گذاشت.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:«هر گاه دو نفر مسلمان با همقهر كنند و تا سه روز صلح نكنند از اسلام خارج خواهند شد و در بينشانولايتى باقى نخواهد ماند.پس هر كدام از آنها كه در صلح پيش قدم شود درقيامت زودتر به بهشتخواهد رفت». (16)
پىنوشتها :
1-بحار ج 103 ص 247
2-اطلاعات 19 ديماه 1350
3-بحار ج 75 ص 71
4-بحار ج 74 ص 178
5-سوره نساء آيه 34 الرجال قوامون على النساء بما فضل الله بعضهم على بعضو بما انفقوا من اموالهم فالصالحات قانتات .
6-اطلاعات 17 مرداد ماه 1351.
7-بحار ج 103 ص 235
8-بحار ج 103 ص 248
9-مستدرك ج 2 ص 532.
10-شافى ج 2 ص 129.
11-اطلاعات 25 آذر ماه 1350.
12-بحار ج 103 ص 247
13-اطلاعات 28 مهر ماه 1348.
14-اطلاعات 8 آذر ماه 1350.
15-اطلاعات 17 اسفند ماه 1348.
16-بحار ج 75 ص 186.