شهید آوینی

سرچشمه های تصوف

درباره ی اصل و ریشه ی تصوف با اختلاف مواجه شده، آرای گوناگونی در کتب صوفیه و به مناسبت ریشه یابی لغوی آن در آثار علماء، علم لغت مطرح گردیده است، که نخستین مشکل جوینده سرچشمه تصوف بشمار رفته او را در کوچه پس کوچه های تحقیق به بحث و بررسی طاقت فرسا وا می دارد. کلمه ی تصوف نامی است که به مسلک کسانی که صوفی خوانده می شوند داده اند.
سرچشمه های تصوف

ا

 ریشه کلمه ی تصوف



درباره ی اصل و ریشه ی تصوف با اختلاف مواجه شده، آرای گوناگونی در کتب صوفیه و به مناسبت ریشه یابی لغوی آن در آثار علماء، علم لغت مطرح گردیده است، که نخستین مشکل جوینده سرچشمه تصوف بشمار رفته او را در کوچه پس کوچه های تحقیق به بحث و بررسی طاقت فرسا وا می دارد. کلمه ی تصوف نامی است که به مسلک کسانی که صوفی خوانده می شوند داده اند.



اشتقاق کلمه ی صوفی



در اشتقاق کلمه ی صوفی سخنان و نظریات و تأویل های صوفیانه و غیر صوفیانه بسیاری عنوان گردیده که اقوال مطرح شده را به دو دسته تقسیم می نمائیم.

دسته اول:

گروهی که تأسی به ابوریحان بیرونی ( متوفی 404 هجری) نموده معتقدند: «اصل این کلمه از سوف soph یونانی به معنی حکمت و دانش می باشد که لفظ فیلسوف مرکب از فیلا fhila و سوفیا sophia به معنی دوستدار حکمت نیز از آن گرفته شده است» (1).
و حتی بعضی معقتد شده اند که لفظ صوفی و مشتقیات آن از قبیل تصوف و متصوفه همه جا به «سین» باید نوشت نه با «صاد» (2) لکن این عقیده را «فُلدکه» رد کرده، نشان می دهد که «سین» یونانی (سیکما) همه جا در عربی «سین» ترجمه شده نه «صاد» و نیز در لغت آریائی کلمه ای نیست که واسطه انتقال سوفیا به صوفی محسوب می شود» (3) البته این نظریه فُلدکه به تأیید «نیکلسن» و «ماسینیون» نیز رسیده است.
این نظریه هر چند که مورد بعضی از فرق صوفیه (4) قرار گرفته است لکن آقای استاد جلال همائی به آن تعرض نموده به طنز می نویسد: « و اگر تا کنون اشتباهی رخ داده است از برکت این تحقیق جدید بعد از این باید آن را رفع کرد»(5).

دسته دوم:

این گروه مجموع مطرح کنندگان اقوالی هستند که بیشتر نویسندگان و محققان مبدأ تحقیق و نوشتار خویش را بر آن ها نهاده اند.
1- جمعی آن را از ماده ی «صوف» دانسته اند و صوف چنان که اهل لغت نوشته اند به معنای پشم است (6) بنابراین کلمه صوفی و تصوف عبارت از لباس پشمینه پوشیدن می باشد (7) این عده معتقدند صوفیه برای پشمینه تأسی به حضرت داود (8) و یحیی (9) و موسی (10) و عیسی (11) علیهم السلام و خلاصه حضرت رسول اکرم (ص) (12) کرده اند و به همین دلیل چون صوف را لباس پیغمبران می دانند (13) و می خواهند به راه آنان روند پوشیده اند. به همین دلیل لحاظ صوفیه دوره نخستین خرقه از پشم خشن تهیه می کردند و بر دوش می افکندند یا می پوشیدند، چنانکه عزالدین محمود کاشانی در این زمینه می نویسد: «اکثر ایشان از قدمای مشایخ به محبت تقلل و تزهد از دنیا و اقتداء به انبیاء لباس صوف پوشیده اند و از برای تواضع و ستر حال، نسبت خود به صفت لباس و صفت ظاهر کرده اند و یکدیگر را صوفی خوانده اند و این اسم در میان ایشان متعارف شده و شهرت یافته و در زبان ها متداول گشته» (14)
این قول را به دو جهت پاسخ می گوئیم نخست اگر به جهت زهد لباس صوف استفاده می کرده اند باید تأسی به ائمه طاهرین، خاندان رسالت صلوات الله علیهم اجمعین می نمودند و لباس خشن را زیر لباس ها می پوشیدند تا عنوان ریا به خود نگیرد، در صورتی که صوفیه بر خلاف سیره ی جاریه ی اهل بیت عصمت، لباس صوف را روی لباس ها می پوشیدند.
چنانکه علامه ی نادر دوران مقدس اردبیلی می نویسد: « سفیان ثوری روزی به خدمت آن حضرت [امام صادق علیه السلام] رسید، دید جامه ی خز پوشیده است، از روی تعجب در او نگاه می کرد، حضرت از او پرسیدند: که تعجب از چیست؟ گفت: از آن که آبای تو چنین جامه نمی پوشیدند!! فرمود: «که آن روز زمان تنگی و احتیاج بود، معهذا من این جامه را از برای امثال تو پوشیده ام» در حالی که به جامه زیر خود که از پشم بود و در کمال درشتی و زبری اشاره می کردند فرمودند:« که این از برای خداست و آن از برای شماست»(15) و خلاصه بعضی دیگر که این ماجرا را نقل کرده اند می گویند: همان لحظه آشکار شد که سفیان ثوری درست بر عکس لباس پوشیده بود یعنی زیر جامه خشن خود لباسی نرم و حریر داشت و روی پشم خشن.
و پاسخ دوم جوابی است که استاد جلال همائی داده اند، نوشته اند:« در زبان عربی، یای نسبت، در مورد انتساب به شکل و هیبت در جامه و لباس، نظیر ندارد و مثلاً کلمه (قطنی) به معنی کسی که به لباس پنبه دربر می کند و (اطلسی) به معنی اطلس پوش، در استعمال فصیح عربی، صحیح نیست، بر خلاف فارسی که این نوع استعمال در آن صحیح و متداول است و لفظ صوفی را در عربی علی القاعده به معنی تاجر پشم یا لباس پشمینه یا منسوب به محل و شخص و صوفیه نام می برند نه در مورد مردم پشمینه پوش، چنان که ظاهراً در مورد عبدالرحمن صوفی منجم معروف به مناسبت شغل پشم فروشی است، نه پشمینه پوشی که شعار فرقه صوفی می باشد.
حل این اشکال، نگارنده را به این عقیده هدایت کرد که ظاهراً اصطلاح صوفی در مورد زهاد پشمینه پوش از کلمات ساخته ی فارسیان است که در زبان عربی هم داخل شده، و از این جهت است که درباره اشتقاق عربی این کلمه، قیل و قال به راه انداخته، بحث و جدال های لاطائل نموده اند ... و محتمل است که اول بار این لقب را ایرانی نژادان بصره و کوفه وضع کرده باشند و از آن جا به دیگر بلاد اسلامی سرایت کرده باشد»(16).
2- بعضی آن را مشتق از «صُفّه» دانسته اند و صفه دکه و مکانی در مسجد مدینه بوده، به فقرا و غریبان و مهاجران اختصاص داشته که در آنجا بیتوته می کرده اند و پیغمبر اکرم آنان را برای صرف شام بین اصحاب متمکن تقسیم می فرموده اند(17) شیخ شهاب الدین سهروردی تعداد آنان را چهارصد نفر دانسته است(18) ابونصر سراج که کهن ترین کتاب صوفیه از اوست متعقد می باشد:« صوفیه از بقایای اهل صفه اند»(19).
ایرادی که می توان بر این اشتقاق وارد آورد و خوشبختانه شهاب الدین سهروردی هم متوجه آن بوده این است که اگر صوفی را منسوب به «صفه» بدانیم می شود صفی نه صوفی.
3- جمعی هم عقیده دارند مشتق از « صوفة القفا » است به معنی موهای آویخته در گودال پس گردن(20) و مجازاً به این معنی که او را قهر گرفت.
4- عده ای صوفی را مشتق از « صوفانه » که معنی گیاه خرد و ناچیزی است می دانند، زیرا صوفیان غذای خوب نمی خوردند و با ریاضت زندگی می کنند به همین جهت در انتساب به صوفانه صوفی نامیده شده اند.
این برداشت علاوه بر مناسب نبودن وجه تسمیه، از حیث قواعد هم صحیح نیست، زیرا اگر صوفی منسوب به «صوفانه» باشد باید صوفانی گفته شود نه صوفی، چنانکه این جوزی هم چنین اشاره ای دارد(21).
5- بعضی هم آن را مشتق از « صوفه » می دانند که نام قبیله ای در عهد جاهلیت (22) یا نام شخصی به نام « غوث بن مر » که به زمان جاهلیت خدمتگزار حجاج و خادم بیت بوده است(23) می دانند و اکثر مورخان عرب به آن اشاره دارند.(24)
6- گروهی هم صوفی را مشتق از کلمه « صف » دانسته اند و می گویند مقصود آنست که چون این طایفه در صف اول از صفوف مسلمین هستند به این عنوان [صوفی] معروف شده اند(25). به غیر از ایراد این که از کجا و به چه اعتباری صوفیه در صف مقدم مسلمین قرار گرفته اند، باید گفت: از لحاظ قاعده، منسوب به «صف» می شود: صفی نه صوفی.
7- بعضی هم صوفی را از کلمه «صفا» و «صفوف» مشتق شده می دانند(26) و اگر به «صفا» ممدود که به معنی روشنی و پاکی است منسوب باشد باید صفائی یا صفاوی گفت که با صوفی وجه تناسبی ندارد، بحث جامع اشتقاق کلمه صوفی را می توان در آثار بزرگان صوفیه به طور جامع و کامل مورد بررسی قرار داد.(27)



نتیجه:



از آنجائی که وجه اشتقاق هیچ یک از نظرات ابراز شده با قواعد عربی سازگار نیست(28) اهل تصوف ضمن آرزوی تمام مطالب فوق، ناگزیر شده اند اعتراف کنند که کلمه « تصوف » نامی است که به این مسلک داده شده هم چنین پیرو این راه را هم «صوفی» خوانده اند.
در این صورت بهتر و صحیح تر آنست که بگویم کلمه « تصوف » از « سوفوس » یونانی به عربی وارد شده و کلمه « صوفی » هم از تصوف اشتقاق یافته است.



سرچشمه ی تصوف



یافتن تولدگاه دقیق تصوف غیر ممکن است، زیرا بر اثر تحریف، حقایق کارساز و مشکل گشای تحقیق چنان از یادها رفته اند که کوچک ترین نشانی از آن ها نمی توان یافت. بهمین لحاظ تصوف را باید در میان تمامی فرقه ها، ملت ها، مذهب ها، جستجو کرد و اعتقاد داشت که عواملی خارج از متن ادیان تحریف شده یا نشده در پیدایش و تشکیل عقائد و افکار صوفیه تأثیر داشته اند، پس نباید بدون ارائه دلیلی بر تمام ادله ای که اقامه می شود خط بطلان کشیده و با عصبیت عنوان کرد: «جستجو در یافتن ریشه تصوف در خارج از اسلام چنانچه برخی مستشرقین غربی و به تبع آن ها مستشرقین شرقی پنداشته اند، امری عبث است(29)» زیرا در تصوف کنونی می توان سنت ها و آدابی را یافت که نه تنها در اسلام جائی ندارد، بلکه با بعضی از قوانین اسلامی هم مغایر است در حالی که همین مغایرها در تصوف از ارکان به شمار می روند. مانند رسم تشرف به شکلی که لااقل صوفیان می دانند و مجلس نیاز سبز کردن با آن همه اختراعات بی ریشه و اساس مذهبی و یا قانون ابداعی عشریه که آن را در مقابل خمس قرار داده اند.
در این صورت اگر گروهی عقیده دارند که تصوف در نهاد خود جنبشی است دور از روح اسلام که از ایرانیان یا هندیان، از راه ایرانیان به مسلمانان رسیده و در حقیقت یک نوع واکنشی است که طرز تفکر آریائی در برابر دین اسلام از خود نشان داده است.
یا عده ای که «رهبانیت مسیحی آغشته به اندیشه های نو افلاطونی و گنوسی و زروانی و هرمسی را سرچشمه جنبش تصوف می دانند و می گویند این افکار پیش از فتح مصر و شام در آن سامان منتشر بوده و به مسلمانان رسیده است»،(30) چون بر خلاف مذاق یک صوفی می نویسد نباید درباره ایشان نوشت «بی توجهی کامل آنان به اسلام و معنویت حاکم بر آن است»(31) و هرگونه تلاش محققانه دلسوزانه آنان را برای یافتن حقایقی که به عمد یا سهو از ناحیه ی صوفیه تحریف شده است بی حاصل دانست. بلکه باید اگر در مسیر تحقیق و پژوهش به وسائلی مردمی یا علمی احتیاج دارند برایشان فراهم آورد.



نشانه های غیراسلامی در تصوف



سماجت رؤسای فرق صوفیه و پافشاری نویسندگان خانقاهی بر این که «تصوف اسلام از افعال و احوال پیغمبر خدا و از آیات و اخبار معصومین علیهم السلام ظهور یافته و بزرگان تصوف هیچ ادعائی از خود ندارند» (32) عزم محقق را در دست یافتن به اصالت تاریخی چنین ادعائی جزم می کند با تحقیق پیرامون چنین مهمی از حیثیت افتاده، متوجه می شویم آنچه را محققان غیر صوفی متخصص در تصوف یافته اند قابل اعتماد بوده و می توان زیر بنای تحقیق و پژوهش قرار داد.
مثلاً ابوریحان بیرونی بخشی از چگونگی اعمال عبادی و انواع ریاضت های هندی را در کتاب خود می نویسد و سپس به مشابهاتی که میان آن ها و مراسم تصوف وجود دارد اشاره می کند(33).
هم چنین سعید نفیسی معتقد است که آنچه به عنوان تصوف اسلامی مطرح می شود «گرفته از فرهنگ هندی و بودائی است»(34)
و محقق معاصر جناب دکتر کیانی هم در این زمینه می نویسد:«چنان که مسلک تصوف اسلامی به علل مختلف مقداری از برنامه های زندگی راهبان را اخذ و جذب کرده و از آن ها رفتار و کردار صوفیانه و برنامه های خانقاهی استفاده کرده است»(35)
استاد علامه جلال همائی هم معتقد است «تعلیمات فلسفه ی ایران و حکمای خسروانی در فرقه صوفیه به خوبی نمایان است»(36).
صوفی شهیر نعمت اللهی میرزا زین العابدین شیروانی هم می نویسد: «مراسم ریاضت و گرسنگی و کم خوری و خاموشی و بیداری و خلوت گزینی و انواع ذکرهای سه ضرب و چهار ضرب که نمونه های آن در آداب عملی صوفیان بیان گردیده از اعمالی است که زردشتیان صاحب مجاهده به آن می پرداختند»(37).
دکتر سید مصطفی آزمایش صوفی گنابادی نیز به این اعتراف دارد «رشد برخی مکاتب تناسخ گر» در برهه ای از زمان «در لباس تصوف اسلامی»(38) صورت گرفته است.



ردپاهای غیر اسلامی



علاوه بر آرای نقل شده اشاره نمودن به ردپاهای غیر اسلامی در تصوف معاصر می تواند دلیلی بر نظریات غیر صوفی و حتی صوفی بی نظر باشد.
در آئین میترائی داوطلبی که می خواست وارد جمع مهری ها شود می بایست ابتداء موافقت مرشد را جلب کرده سپس مدتی نوآموزی بکند.(39)
در تصوف نیز داوطلب صوفی شدن می باید به مرشد و یا به اصطلاح خانقاهی مأذون فرقه پیشنهادی داده اگر موافقت مرشد یا مأذون را جلب کرد به ذکر لسانی که در فرقه های صوفیه مختلف است مشغول شود.
در آئین میترائی نوآموز پس از انجام فرایضی نظیر غسل و تطهیر و مدتی روزه گرفتن مُهری آتشین بر روی دستان و پیشانیش خورده دست راست مرشد را می فشرد و این دست فشاری نوآموز را به مقام هم مسلکی مرشد می رساند(40).
و در تصوف نیر نوآموز صوفی باید پس از ذکر لسانی غسل اسلام، غسل توبه، غسل زیارت و غسل حاجت، غسل جمعه بنماید آماده رفتن به نزد مرشد فرقه یا مأذون فرقه شود.
درآئین میترائی به چنین رفتنی« تشرف » (41) می گویند.
و در تصوف هم طالب صوفی شدن را « مشرفی » و انجام پذیرفتن مراسم صوفی شدن را « تشرف » می گویند.
در آئین میترائی داوطلب دست راست خود را در دست راست مرشد می گذارد.
در تصوف نیز «مشرقی» به هنگام تشرف دست راست را در دست راست مرشد، یا مأذون او می گذارد.
و مُهر آتشین سنت آئین میترائی در فرقه خاکسار به عنوان کسوت با مراسم خاصی که اصلاً ریشه اسلامی ندارد بر بازوی مشرقی زده می شود.
در آئین میترائی پیر عالی ترین منصب محسوب می شود.(42)
و در تصوف نیز والاترین و شریف ترین و عالیترین منصب را پیر داراست که به نام قطب، غوث، مرشد، حضرت درویش، بابا، سجاده نشین خوانده می شود.
در آئین مانوی خوردن گوشت حیوانات و مصرف شراب و چیدن گیاهان و آزار جانوران ممنوع است(43). و غذاهای غیر حیوانی می خورند(44)
در تصوف نیز در زمان اربعینات مصرف گوشت نهی می گردد و خوشبختانه یا متأسفانه در طبقات بالای صوفیه شراب به اندازه اجازه مرشد بلامانع است. لکن نهی آزار جانوران هم در طبقات فقیر و تنگدست شدیداً مراعات می شود و حتی مراشد به آن تظاهر می کنند. برای اینجانب عزیزی نقل می کرد که مشهدی محمد حسن آقا مراغه ای معروف به محبوب علیشاه رئیس فرقه نعمت اللهیه کوثر علیشاهی در اطراف قم با عده ای غذا صرف کرده بودند، وقتی به تهران مراجعت می کنند در سفره مقداری مورچه دیده می شود یکی از ارادتمندان را دوباره به همان مکان می فرستد تا مورچه های همان مکان را به آنجا عودت دهد.
در آئین برهمائی مرید در منزل استادش سکونت کرده و یک روز در میان روزه می گیرد و گوشت نمی خورد(45).
در تصوف خصوصاً فرقه خاکسار مرید باید 1100 روز خدمت مرشد را نموده یا به منصب دوده داری یعنی چای ریختن منصوب شود.
در آئین برهمائی مرید هنگام ظهر یا شب برای گدائی بیرون می آید و از پنج در خانه سؤال می کند آنچه به دست می آورد در نزد استاد خویش می نهد استاد هر چه خواست بر می دارد(46).
در تصوف نیز چنین مراسمی وجود دارد و به عنوان « پرسه » صوفی نوآموز را برای گدائی می فرستند، چنانکه شیخ محمد حسن اصفهانی معروف به صفی علیشاه رئیس فرقه نعمة اللهیه صفی علیشاهی ، ظهیرالدوله ناصر الدین شاه را وقتی تقاضای صوفی شدن نمود به « پرسه زنی » فرستاد و می گویند در یک روز آن قدر بازاریان سیم و زر به کشکول او ریختند که اهل خانقاه متحیر شده بودند.
در آئین تائو ، دانش و علم نه تنها لازم شمرده نشده بلکه موجب بدبختی و مضر است، برای ذیل به مقام وحدت باید از دانش روگردان شد و به زندگی پشت پا زد و عقل را طرد نمود و به مکاشفه قلبی پرداخت و در خود فرو رفت(47).
در تصوف مسئله این که علم حجاب اکبر است از جمله مسائل مشهوری به شمار می رود که کمتر کسی است نشنیده باشد.
در آئین تائو، سالک تائوئی باید نفس ها را منظم و عمیق نماید و هر دو سه مرتبه آب دهن خود را ببلعد و چشمانش را بسته و بی حرکت بنشیند و قوای دماغی خود را بر یک نقطه تمرکز دهد(48).
در تصوف از جمله دستورات ریاضی به شمار می رود و خصوصاً فرقه ذهبیه اغتشاشیه این اواخر مسئله حبس نفس را برای مراشد متأخر فرقه شان شأن دانسته اند.
در آئین زرتشتی مدار ریاضت را بر پنج چیز منحصر گردانیده اند گرسنگی و خاموشی و بیداری و تنهائی و یاد یزدان.(49)
در تصوف رؤسای این طایفه هم گفته اند.
صمت و جوع و سحر و عزلت و ذکر به دوام
ناتمامان جهان را کند این پنج تمام
در آئین زرتشتی آمده در حین ذکر پیکر پیر را به دل گیرد و چنان داند که حاضر و ناظر است و از فکر پیر غایب نگردد(50).
در تصوف تجسم صورت مرشد و یاد و خیالش را زنده نگاه داشتن از جمله وظائف غیر قابل ترک سالک است که به آن به طور مفصل در بخش های بعد اشاره می کنیم.
پس همانطور که بزرگان صوفیه اشاره کرده اند عوامل بیگانه زیر بنای تفکر صوفیه را تشکیل داده اند، چنانکه ابن عربی معروف به شیخ اکبر در جلد دوم کتاب مخاطرات الابرار ادعا می کند که برخی از نخستین صوفیان با بسیاری از راهبان مسیحی دیدار و با آنها حتی در کارهای دین مشورت می کردند(51).
و از متأخرین این قوم آقای سلطان حسین تابنده هم معتقد است: «اصطلاح فنا در میان عرفاء اسلام با اصطلاح نیروانا که در کیش بودائی است شباهت دارد»(52) البته با به کار گرفتن عرفا خلط در میان عرفان و تصوف کرده اند که ما مصمم هستیم در این بحث تصوف و عرفان را از هم جدا سازیم که البته جدا هستند.
آقای کیوان سمیعی پس از این که درباره ی وحدت وجود می نویسد: «در یونان رنگ دینی نداشته و بالعکس در هند با دیانت مخلوط شده و در کتاب مذهبی« وید یا دو» مسطور است که بر « برمهه » یعنی خدا در موقع خلقت فرموده است: « من واحدم لیکن بسیار خواهم شد» و در جای دیگر از همان کتاب مذکور است: «همان یک خداست که گاهی به شکل زارع در آمده در زمین زراعت می کند و آب شده زمین را سیراب می سازد.» می گوید «تأثیر این عقیده در تصوف به حدی است که هیچگونه نیاز به توضیح ندارد»(53).
علامه هاشم معروف الحسنی در اثر محققانه ی خود می نویسد: «دسته ای که معتقدند منشاء تصوف نصرانیت است در تائید ادعای خود گفتاری دارند که فشرده اش اینست: تشکیلات اداری و مسلکی صوفیان که از خارج وارد جنبش آن ها شده و در تکایا و زوایا مراکز گردهمائی آنان که خانقاه گفته می شود برقرار است بیشتر از هر چیز به نظام دیرهای نصارا شباهت دارد»(54).
استاد عمر فروخ در کتاب خود که بسیار دقیق تدوین یافته و نامش را « التصوف فی الاسلام » گذاشته است می نویسد: «تصوف مسیحی دارای چهار ویژگی می باشد که عبارت است از معرفت صوفی، آرامش و کناره گیری، الهام و ریاضت روحی، ناچیز شمردن امور مادی و دوری جستن از آنها و این چهار امر همه در مذهب « لائوتسو » چینی (55) موجود است بنابراین تصوفی که در سده های نخستین اسلامی در جهان اسلام آشکار شده است چرا به مسیحیت نسبت داده شود و به منبع زلال نخستین آن منسوب نگردد و دور نیست که مسیحیت رهبانیت خود را از آن اخذ کرده باشد»(56).
گولد زیهر مستشرق معروف اطریشی هم می گوید: «صوفیان قرن دوم هجری سرگذشت ابراهیم ادهم امیرزاده ی بلخی را که ترک دنیا نموده به زی دراویش در آمده و به واسطه ریاضت های طولانی از بزرگان صوفیه شده است مطابق آنچه از شرح حال بودا شنیده بودند ساخته و پرداخته اند»(57).
و نیکلسن معتقد است: «افکار صوفیه و مبانی تصوف اسلامی در تحت تأثیر افکار و عادات هندی و بودائی گرم شده و با کمال حدت بکار افتاد»(58)
فن کرمر شرق شناس معروف هم نتیجه مطالعات و تحقیقات خود را در این زمینه چنین بیان کرده تصوف به معنای اصح کلمه چنانکه در مسالک مختلف ظاهر می شود اساساً از عقاید و افکار هند برخاسته است و مبدأ و مبنای تصوف با یکی از مذاهب فلسفی هندوستان که معروف به « ودانتا » است می باشد.(59)
آقای محمد عباسی مقدمه نگارکشف المحجوب می نویسد: «آنان که تاریخ تصوف ایران را در چارچوب اسلام مطالعه می کنند سخت در اشتباهند زیرا طبق اسناد مسلم علمی و تاریخی تصوف ایرانی سابقه سه هزار ساله دارد»(60)
آسین پالاسیوس منشاء تصوف را زهد و عرفان مسیحی و فلسفه ی نو افلاطونی اسکندر می داند.(61)
جی.سی.کویاجی می گوید: «اعتقاد به نفوذ نداشتن سنت های صوف ایران باستان در روش های صوفیگری دوران های متأخر، سست و بی پایه است»(62).
عبدالحسین زرین کوب می نویسد: «موارد شباهت بین عقاید صوفیه با آنچه تعلیم زرتشت تلقی شده بسیار است» و این همه «از آمادگی دنیای مزدیسنان (یا محیط اواخر عهد ساسانی) برای قبول جهانی تصوف حکایت دارد».(63)
در این صورت چنین نتیجه می گیریم که تصوف ثمره ی اخذ و استقراض از افکار دینی و فلسفی بیگانگان است و در حکم رسوبی از اندیشه های آنان قلمداد می شود. بعضی محققان غربی مانند « گلدزیهر ، آسین پالاسیوس ، نیکلسون » منشاء تصوف را زهد و عرفان مسیحی و فلسفه نو افلاطونی اسکندریه و حکمت اشراق فلوطین می دانند که برای بیشتر دانستن به کتاب های درسهائی درباره ی اسلام از گلدزیهر ترجمه منزوی و عقل و وحی در اسلام ترجمه حسن جوادی رجوع نمائید.
و برخی مانند « دوزی و کارادو و ادگار بلوشه » سرچشمه های آن را در دین زرتشت و مذهب مانی می جویند و تصوف را واکنش آریایی (ایرانی) در قبال عربیت و اسلام سامی به شمار می آورند و معتقدند که مبنای حکمت اشراق صوفیه همان فلسفه نوافلاطوری است که به دست حکمای ایرانی دستکاری شده است و عده ای هم چون « ر.هارتمن ، ماکس هورتن » تصوف را از منابع هند و ( فلسفه وداشنتا یا بودایی یوگاسوترا ) مأخوذ می پندارند. در این صورت سه نظریه در باب پیدایی تصوف رواج دارد که هر یک قایل به منشایی خاص برای آن است مسیحی (یا مسیحی نوافلاطوری و اعمال رهبانان)، ایرانی و هندی (بودایی).

 

منبع :حرف آخر

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo