|
اهــل دل ای نازنین هــایم
ســلام ســایه تان اینجا همیـشه مســـــتدام |
با شـما قلـــبم منـــوّر می شــود حـال من یك حـال
دیـگر می شـــود |
حــرف دل ، اینـجا پناهم داده است دلـــبری قـــولِ
نگــاهم داده است |
بزمتان ، جــانِ مــرا بـر بـاد كـرد حــرف دل ، مـا
را چنین معتاد كـرد |
حـرف دل، پُر گشته از یـاران عشق گــونه ها تـَر
گشته از باران عشـــق |
عـاشــقان مبهوت خالش می شوند مست و شـیدایِ"وصالش"
می شـوند |
حرف دل با گوش دل بشنیده است او كـه حـق را در
درونش دیده است! |
روح من را می كشــــاند تا"خیال" حرف "آدین" حـرف آن
نیكو خصال |
یـــــادم آیــد از صفای بـزممان عـاشــــقی بـا آن
هـمه ، همرزممان |
یـاد ایــّــامی قشــنگ افـتاده ام بـاز هـم ، من
یـاد جـنـگ افـتاده ام |
روزگـــــاری جمعِ جمعی داشتیم بذرعشــق و عاشـــقی
می كـاشـتیم |
این صمیــمیـت بجز آنــجا نبـود جـز كـنـــارِ سـوله
هـا بر پا نبـود |
من در اینجا یاد سنگر می کنم عاشقی را باز ،
باور می کنم |
حــرف دل ، دنیای حرفی آشـناست حرف "پیمـان" و"حسینِ
کیمیـا"ست |
روح و جــانِ بی ریـــایی دارد او حــــرف هـــای
كیمیــایی دارد او |
حـرف دل شـد، محفلِ دلهای صاف محفلِ "بی معرفت " ،
"سیمرغ قاف" |
این "هبـــــــوطِ" آســمانیها ببین سینه ی ایـن
كهكشـــــــانیها ببین |
"بیقــــــراران" بی قـراری می كنند حــرف دل را لالـه
كـاری می كـنند |
از خــــــدا خواهم بماند برقـرار او كه گـاهی می
كـند بـر ما گــذار |
از" غریبسـتان" صـــدایی می رسد این صــدا حتماً به
جایی می رســد |
ناشــــناسان، آشـــــنایـانِ دلند صـاحـــبانِ
مخـــلصِ ایـن منزلـند |
می شـــناسد "ناشـناسی" را دلم پـُر شـدست از نــام
او، این محفلم |
ما تمام دردها را می خریم بگذریم" و"
بگذریم" و" بگذریم" |
می كند چشم انتظاری ، "سوته دل" در دیـارِ بی
قــراری ، ســـوته دل |
همرهی درعشق ومستی "گم شدست" او خـریـدارِ غمِ مـردم
شــــدست |
درد دلـهـایـش دلِ دیــــوانه بُرد دسـت ما بگرفت و
تـا میخانه بُــرد |
آتشی افكــــنده بر، این جـان ما حــرف دل از
جانـبِ یـــاران مــا |
در دلـم غوغا و شور و همهمَه ست تشنه ی یک جام،
"عبدالفاطمَه" ست |
با حضـــورش بزمِ داغی می شود حرف دل ، تمثیلِ باغی
می شــــود |
یاد باد آن روزگارانی که بود آسمان و ابر و
بارانی که بود |
ای فـــدایِ نــــالـه هـا و آه او هـر كـجا باشـد ،
خـدا همــراه او |
هم دل و هم دیده بر تــاراج رفت روح و جان ،با نكته ی"
حـلاّج" رفت |
"دكـتر"آخر می رهاند جانِ خویش عاقبت بگذشــت از عـنوانِ
خـویش! |
نكته هایش نكته هایی دلكش است گرچه گـاهی هم ز جنسِ آتش
است! |
همـرهی دارم كه از من دور نیست نام او بـا وزنِ شــعرم،
جـور نیست! |
قصّــه ی همسـنگران را باز خـواند شعرمن از وصـفِ نامش
"بـاز مـانـد"! |
قلــــعه ای دارد پُر از راز و رمـوز سینه ای دارد پــُر
از انـدوه و سـوز |
پـا نــهاد اینك بـه بـــازارِ جـنون یـك "نمی دانـم" ز
شهرِ"آسمــون" |
حــــرف دل ، دارد درونِ سینـه اش یك "هُـدی" و قـلب چون
آیینه اش |
او كــه از غربت روایت می كــند از جـدائی هـا شـكـایت می
کند |
او از آمریــكا به ما دل بسـته است طفلكی شاید كه خیلی
خسته است |
من نـمی دانم كه این پانیذكیست "نقـطه چین ها"
اینهمه، از بهرِ چیست!؟ |
لیــك، انگاری كه خیلی با صفاست چون كـه بـا یــارانِ
خوبم آشـناست |
روح من دنـــبال "عــبدالله" رفت تا عـــراق و كـــــربلا
بـا آه رفت |
باغ اینجا مملو از "گمنام" هاست سر به سر آکنده از
پیغام هاست |
حرف دل فریاد جمعی عاشق است حرف "لاورگاد" وحرفِ "صادق"
است |
می شود آیا ز "تنهایی" نگفت؟ از دلِ "زهرای شیدایی"
نگفت؟ |
از"علی" می گفت و محزون می شدیم گریه می کردیم و دلخون می
شدیم |
عاقبت زین خیمه نوری پر کشید جام عشق و عاشقی
را سر کشید |
او که ما را با خودش همراز کرد رفت و ما را مات آن پرواز
کرد |
یادتان هست که از زندان چه گفت؟ یک "مهاجر"در "غریبستان" چه
گفت؟ |
"شاهدی" دارم که مدهوش است او یاد سرداران خاموش است او |
همتش مقبول حقِّ لایزال آرزو دارم برایش من
وصال |
ای "شلمچه" ای غروبت پر ز راز ای تمام نغمه هایت دلنواز |
می کشد گاهی به این محفل سرک می برد ما را مدینه " روشنک" |
می رسد یک نازنین از راه دور می شود "محجوبه" ای از
"مهد نور" |
او که از داغ پدر در غم تپید زنده بادا یاد یاران
شهید |
حرف دل دارد همیشه "بوی سیب" بوی" سلما" بوی " لیلای غریب" |
عاشقی اینجا پر از سوز و تب است نام او حقا که "عبدالزینب"
است |
زینبیون گوی سبقت می برند عاشقی را هر چه باشد می
خرند |
یک نفر دردی به جانش می خرد یک "بسیجی" غصه هایی می خورد
|
می وزد اینجا "نسیمی" دلربا می بَرَد ما را به باغِ
"ناکجا" |
آفرین بر او که دریایی شدست آفرین عشقی که "یلدایی"
شدست |
از زمین تا آسمانها فرش شد حرف دل مست از میِ
"ذوالعرش" شد |
"بنده ای" دارد عزیز اینجا خدا آفرین بر "مصطفی" بر
مصطفی |
او که شد همراه با مردانِ مرد یاد یاران را در
اینجا زنده کرد |
"بنده ای" هم عاشق فرزند خویش گوید او از کودک دلبند خویش
|
با دلی بشکسته از غم گوید او از تمام درد و ماتم گوید
او |
ای خدا هرگز مباد اینجا عبوس جانِ پاکِ "مهدیار"و
این"ونوس" |
نکته های این "سمیرا" خواندنی است نام او در قلب اینجا ماندنی
است |
می شود اینجا ز"سیف الدوله" گرم روح ما هم می شود دلگرم ونرم
|
در دیار بی کسی غوغا شدست حرف دل تزیین به یک "اسما"
شدست |
با صفا این خیمه از "ارژنگ" ماست بی ریا این قلعه با "دلتنگ"
ماست |
دختری از اهل ایران آمدست "طاهره" در جمع مستان
آمدست |
می شود این حرف دل پر شور و شین از دل پر راز "مجنون الحسین"
|
با "امین" اینجا مصفا می شود محفلی از عشق بر پا می
شود |
"حیّ سبحان" باشد اینجا یار او باشد اینجا یاور و
غمخوار او |
از "مبارز" باید اینجا یاد کرد عشق را باید که هِی
فریاد کرد |
قصه ها دارد فراوان حرف دل روشن است از نور "ایمان"
حرف دل |
عشق و مستی در دلش گُل می کند بر خدا دائم "توکل" می کند
|
سرزمین حرف دل آباد شد پر ز نور از همت "مقداد"
شد |
نام او با حرف دل آمیخته ست آبروی دشمنانش ریخته ست
|
او که اینجا عشق را بو کرده بود روز و شب ها آب و جارو
کرده بود |
با " علی ها" حرف دل جانانه است قصه ی شمع و گل و پروانه
است |
دارد اینجا شورش مستانه ای یک "مسافر" در
مسافرخانه ای |
حرف دل یاد آور نی در نواست خاطرات نابی از "عبدالرضا"
ست |
یاد ایامی که می آمد "مرید" یاد " بدری" یاد" تنها"
و "مجید" |
یاد همراهی که خیلی پاک بود نام او اینجا همیشه "خاک
"بود |
حرف دل پر گشته از گل های ما یاد "سوگل" مانده در دلهای
ما |
شِکوِه می کرد او از آن نامردها سینه اش آکنده بود از
دردها |
او که زینجا رفت و ما را غم گرفت حرف دل با رفتنش ماتم گرفت
|
یادش اینجا ماندگار و زنده است خاطرش در حرف دل پاینده
است |
میخکی روئیده در قلبِ کویر از "رضا" می گویم آن
مردِ بصیر |
"عبد زهرا " همرهی دیرینه است صاف و صادق مثل یک آیینه
است |
کُنج این میخانه ام یاری نشست گوشه ی دنیا "سبکباری"
نشست |
حرف دل با عشق معنا می شود با سبکباران چه زیبا می شود |
"مجتبی" شیرین زبانی می کند می کند دیده
بانی هم "دیده بان |
خیمه دیگر غرق "باران" می شود با دو تا "مریم" گلستان
می شود |
دارد اینجا با دو "مریم" افتخار آن "دل آرام" است و
این در "انتظار" |
بوسه ها زین ردّ پاها چیدنی است "بادبادک" هم سفیدش دیدنی
است |
"دیده ای" دارم در اینجا بی ریا بی ریای بی ریای بی ریا
|
دیدگانش ای خدا غمگین مباد کوله بارش عاقبت سنگین
مباد |
همرهی در حرف دل خیلی گُل است نغمه هایش نغمه های بلبل است
|
اجتناب از زرق و برقی می کند واقعاً یاران "چه فرقی می
کند"؟؟ |
در "فراموشی" کسی جا مانده است دختری تنهاکه "شیدا" مانده
است |
"هدهد" اینجا یک غریب دیگر است او که در این حرف دل تاج سر است
|
"ساره" و"سارا" عزیز خیمه اند پاک و روشن مثل آب چشمه اند
|
حرف دل آیینه ی احساس ماست وَه چه خوشبو از شمیمِ" یاس"
ماست |
می شود اینجا همیشه چون بهار با حضور "نرگس" و "
امّیدوار" |
با "گلِ نرگس" که در جان من است آخرِ صاحب زمانی بودن است
|
می شود اینجا دلی تسلیم عشق آفرین بر عشق نابِ" میمِ"
عشق |
با "نفیسه" حرف دل زیباتر است با "غریبه" عاشقی پیدا
تر است |
پُر ز بوی عطر و عود است این رواق با "عطیه " با "غریب" و با "
فراق" |
رنگ و بوی عاشقی باز آمدست حرف دل را یک "سحرناز"
آمدست |
"سید" اینجا را گل افشان کرده است با حضورش یاد یاران کرده است
|
من که نتوانم دل از او برکنم می شمارم بودنش را
مغتنم |
دیدم اینجا یک نفر چیزی نوشت نام او بودی همی "اردیبهشت" |
ایزد یزدان نگهدارش "همی" دست مولا یاور و یارش همی
|
بنگر اینجا عاشقی یک عالمه ست با صفا اینجا ز چندین
"فاطمه" ست |
گر بگیرم از "دو کوهه" فاصله می شوم "جا مانده ای" از
قافله |
ماجـــرایی در دلم پیدا شـدست كـربلا نـزدیكِ این دریا
شــدست! |
او كـه در نزدیكی آمـال ماسـت با خبر، تنـها خـدا از حـال
مـاست |
حرف دل یاد آور "سورنای" ماست قصه هایی از دلِ شیدای ماست
|
خاطراتی دارم اینجا قیمتی رنگ زیبایِ "بنفش" و
"صورتی" |
از همان روزی که این دل، تنگ شد چشم من با آسمان همرنگ شد
|
من در اینجا چیزهایی دیده ام از"قیامت" بوسه هایی
چیده ام |
ای خدا حـالم چرا اینگونه است حال مـن امشب چرا وارونه
است |
این دلـم امشـب كـبابم می كـند مثــلِ شــمعی آبِ آبـم می
كـند |
هیچ تفسیری براین احساس نیست!! جز حسیـــن و اكـبر و عباس
نیست |
ای خــدا دارم كـجایی می شـوم شــاید اینجا كـــربلایی می
شوم! |
همدمی دارم که خیلی بی ریاست نام او "جا مانده از راه
خدا"ست |
ای خدا راهش به خود مختوم کن جمله شیطان ها از او مغموم کن |
هست "خاکِ پایِ مولا" یک عزیز از شهیدان دارد او بسیار چیز |
می شود اینجا کسی پابند عشق می خورد هر روز او"
سوگند" عشق |
گر که عاشق می شوی عاشق بمان "ای امان از این جدایی ای
امان" |
زیر این خیمه پُر است از نام خوب حرف دل دارد دو تا
"الهام" خوب |
این یکی از اصفهان و بی کَلَک آن یکی هم یزدی است و
با نمک |
حرف دل را یار و غمخوار آمده ست "خاک" خوشبویی ز "ایثار" آمده
ست |
قصّه ی ما قصّه ی "نیلوفر" است حرف دل ، دنیای چشمانِ تر
است |
قصّه ی یک "فاطمه" از قائن است در دیارِ حرف دل او ساکن است |
آن یکی هم "فاطمه" ، تهرانی اَست آسمانِ چشم او بارانی
اَست |
قصّه ی "امر به معروف" است و نهی بهر خوبی می شود بسیار سعی |
حرف دل یک آسمانِ بیکران قصّه ی یک "زینب" است از
اصفهان |
او که راضی می شود با هر چه هست او که پیمان با خدایِ خویش
بست |
آتش و خون را به دلها می کند درد دلهایی که "زهرا" می
کند |
حرف و پیغامش برایم خاطره ست شهر "ایلامش" برایم خاطره ست |
دوش دیدم اشک شمعی می چکید پای آه و شیونِ "یاسِ سفید" |
دارد اینجا ماجراهایی عجیب "دلشکسته" مثل این
"سارا" غریب |
واقعاً این "آرزو" رازی است او یا "سمیرا"یی که شیرازی
است او |
ای دل اینجا عقده هایت باز کن مثل "شیدا" با غمت پرواز
کن |
او که پیشِ قبله ی دلهاست او کفتری بر
گنبدِ آقاست او |
نرگسی هم از کرج ، سالار ماست همدم و غمخوار و یارِ غار
ماست |
حرف دل آکنده است از حرف یار حرف های "ساجده" از "انتظار" |
حرف دل "معصومه" ای دارد نجیب باز هم یک "گمشده" اینجا غریب |
حرف دل با تاب و بیتابی گذشت چند روزی هم به "مهرابی"
گذشت |
"صبر" دارد بر جفایِ روزگار گر چه می گرید دلش انگار،
زار |
یک "سعید" از زاهدان دُر می شود او ملقب به "سناتور" می شود |
بچه ها بالا زنید این آستین دارد اینجا حرف ها از
"راستین" |
خیمه دارد شورشی ای آدما با صفا شد حرف دل با
"مریما" ! |
می کند هر دم دعا را "التماس" او که از "آشوب" امشب پیش
ماس! |
ما در اینجا یاد "احسان" می کنیم افتخار اینجا به "کیوان"
می کنیم |
ثبت اینجا نام "خادم" می شود نام "عبدالله نادم" می شود |
حرف دل گنجینه های راز ماست قصّه ی تنهایی "مهناز" ماست |
از دیارِ عزّت و پرواز بود دختری از نسل یک
جانباز بود |
"شهر زیبایی" گلی دارد قشنگ "خانمی" کاینجا عزیز است و
زرنگ |
ما برای صحّتش چیدیم سیب بارها خواندیم ما اَمَّن
یُجیب |
نام "آرمیتا" مرا انگار کُشت قصّه ی نامش مرا صد بار
کُشت |
قصّه ای قلب مرا افسرده کرد "روزگاری تلخ" در "مرداد
سرد" |
دارد اینجا باز ، سیف الدوله ای می شود همراز ، سیف
الدوله ای |
درد ها درمان و چاره می شود تا به قرآن "استخاره" می
شود |
هست اینجا یک "عطیه" با صفا بی ریا از سرزمینِ کربل |
نام او یاد آورِ نی در نواست اربعینِ کُشته هایِ
سرجداست |
عشق ، قسمت بین یاران می شود زیر خیمه "ختم قرآن" می شود |
پر شدست از عاشقی این سرزمین دارد اینجا ماجرایی از "تنین" |
از "زُحَل" گویم که خیلی با صفاست او که خیلی بی ریا و با خداست |
تا شود این جمع ما حاجت روا "نردبانی می رود سوی خدا" |
یک نفر اینجا برای رهبرش می دهد "جان و جوانی" و
سرش |
یک نفر اسرار در پیغام اوست هَمرَهَم "مجنون مَهدی"
نام اوست |
دارم اینجا نازنین همسایه ای می شود همسنگرِ ما
"سایه" ای |
نام "مجنون" خاطراتم زنده کرد او مرا دلخوش به یک آینده
کرد |
عاشقی از "ناکجا آباد" بود در کلامش موجی از فریاد
بود |
حرف دل منزلگهِ اُمّید ماست قصّه یِ دلتنگیِ
"مَهشید" ماست |
هر دَم اینجا یک نفر مهمان شدست مثل این "سامان" که بی
سامان شدست! |
من گرامی دارم اینجا "هود" را هر کسی اینجا نبود و بود
ر |
دوست دارم باغ های زنده را غنچه های خوشگلِ آینده
را |
غنچه هایی که شقایق می شوند رهگذرهایی" که عاشق می
شوند |
عاشقانی را که اینجا می رسند همرهانی را که فردا می
رسند |
دوست دارم من گل و گلخونه را شمع های کُنج " سقاخونه" را
|
تا" خروش" اینجا دمی ساقی بُوَد این حکایت همچنان باقی
بُوَد |
ای خــدا ، یاران نگهدار از بلا تا نگردد دل به هـجران
، مبتلا |
یک تشکّر دارم از " ادمینمان" او که می شد حافظ
آیینمان |
او سیاهی را از اینجا رُفت و شُست آفرین ادمین ما دستش
دُرُست |
پرچــمِ ایـن حـرف دل پاینده باد
یاد "آویـنــی" دمادم زنده باد |
ای تمام اهل دل یاری کنید خیمه را با دل نگهداری
کنید |
یادتان اینجا بمانَد یادگار نامتان در حرف دل
شد ماندگار |
امشب ای یاران، مـرا مهمان كنید چاره ای بـرسینـه ی سـوزان
كـنید |
مسـتِ مستِ باده ی نـابم كـنید از دعـــا سیرابِ سیرابم
كـــنید |
گوشه ای افتاده مست و باده نوش در"همین دور و برا" امشب
"خروش
|