چشم های انتظار بر درهای بی انتها
چه لاله ها که در خون خود بر خاک شدند؛ چه نو عروسانی که از بازگشت همسر جز بدنهای تکه تکه چیزی ندیدند؛ چه پدرانی که پس از سالها انتظار زیر تابوتهای سبک فرزند خمیده شدند؛ چه کودکانی که پدر را تنها قاب عکسی به آنها شناساند و چه مادرانی که آرزوی دیدار دوباره فرزند گرد پیری بر رخشان نشاند...

مدتهاست کسی سراغ عارفان سلاح بر دوش جبهه ها را نمی گیرد، شانه های سترگشان در زیر بار مشکلات خمیده و گامهای استوارشان دیگر آن صلابت گذشته را ندارد.ایثارگران در پیچ و خم زندگی روزمره ما به فراموشی سپرده شدند و بر روی خاطرات رشادتشان غبار خستگی نشسته است.

جنگ با تمامی تاثیرات سازنده، در حواشی خود مصائب ومشکلاتی نیزبه همراه داشت، از آن جمله اسارت عزیزانی بود که بهترین سالهای عمر خود را در زندانهای تاریک و مخوف رژیم بعث عراق گذراندند. چه بسیار نوجوانان شانزده ساله ای که آموختن را رها کردند تا از سرزمین خود دفاع کنند اما اسیر کینه و قساوت بعثیان شدند و پس از سالها رنج دوری از وطن، با تنی مجروح بازگشتند و از این میان عده ای نیز تنها پیکرهای پاکشان نشانه پروازشان شد.

هر سال 26 مرداد ماه برای مردم ایران به خصوص خانواده ایثارگران و رزمندگان یادآور خاطرات زیبا و فراموش ناشدنی است. اواخر مرداد 1369در هر نقطه ای از این کشور پهناور پلاکاردهای رنگارنگ در میان رشته لامپ های زرد و سبز و قرمز بر فراز کوچه های آب و جارو شده نوید آمدن مسافری عزیز را می داد. دوستان و بستگان و همسایه ها و حتی رهگذران با دیدن پارچه نوشته ها به سمت خانه ای که با گلهای میخک و گلایور آذین شده بود می رفتند تا دلاورمردی از این سرزمین که حالا « آزاده » نام گرفته بود، را پس از سالها دوری و اسارت ببینند. مردم با پخش شربت و شیرینی و دود کردن اسفند در مسیر حرکت آزادگان از آنان با چشمانی درخشان از اشک شوق استقبال می کردند.

کسانی که سالها چشم انتظار دیدار عزیزی بودند با مطلع شدن از ورود اولین کاروان آزادگان به سمت شهر مرزی قصر شیرین حرکت کردند. اسامی آزادگان از طریق رادیو در ساعات مشخصی خوانده می شد و گاهی با شنیدن نام آشنایی گوشهای اعضای آن خانه به صدای گوینده رادیو تیز می شد اما با شنیدن نام پدر آزاده به تشابه اسمی فرزند خود با آزاده ای دیگر پی می بردند. خانواده های مفقود الاثرها با در دست داشتن عکس عزیزانشان به دیدار آزاده ها می رفتند شاید فرزندشان همسفر روزهای سخت آنان بوده باشد...

روزها از پی هم می آمد و اسامی منتشر می شد و کم کم با اتمام مراحل تبادل اسرا بین ایران و عراق و وقوع جنگ اول خلیج فارس زمزمه اتمام اسرای ایرانی به گوش می رسید اما در این میان چشمان منتظر خانواده مفقودین همچنان در لابه لای تصاویر ورود آزادگان گم می شد و گوش به زنگ بودند تا شاید گروهی دیگر آزاد شوند و یا پیکر یوسف گمگشته خویش را در میان کاروان تشییع شهدا بیابند؛ اما این تنها روزنه امید نیز با حمله آمریکا به عراق و سقوط صدام حسین خاموش شد چراکه اعلام شد« دیگر هیچ اسیر ایرانی در عراق نیست و خانواده مفقودین می توانند برای فرزندشان مراسم یادبودی به عنوان "شهید" برگزارکنند». برخی از خانواده مفقودین با انتخاب یکی از قبور شهدای گمنام نام فرزند خود را بر سنگ آن حک کردند شاید که او همان فرزند بازگشته شان باشد، هرچند که آنها هنوز منتظرند...



منبع: خبرگزاری مهر

Logo
https://old.aviny.com/News/85/05/28/09.aspx?&mode=print