گروه دفاع مقدس خبرگزاری مهر؛ در ادامه مجموعه اخبار «معضلات و
مشکلات ایثارگران در آیینه رسانهها» اینبار مطلبی از خبرگزاری دانشجویان
ایران «ایسنا» منتشر میشود . این گزارش با عنوان « این تاولها اگر سر باز کنند،
حکایت بیپایان میشوند...» روز یکشنبه 30 بهمن در سرویس اجتماعی خبرگزاری ایسنا
منتشر شد. متن این گزارش به شرح ذیل است :
مدتی در منازل دیگران کار کردم تا اوضاع
زندگیمان بهتر شود اما ناراحتی روحیام اجازه نداد .ما چیز زیادی
نمیخواهیم. فقط میخواهیم آبرومندانه زندگی کنیم |
همسر جانباز |
ارسلان حداد، جانباز 25 درصد، با سابقه 21 ماه حضور در خط مقدم جبهه است که هربار
ناحیهای از بدنش، در چهار عملیات مجروح شده و آن طور که خود میگفت با داشتن همسر
و 3 فرزند، ماهانه 35 هزار تومان مستمری از بنیاد شهید و امور ایثارگران میگیرد.
میگفت : 14 سال بیشتر نداشتم که به عنوان بسیجی، داوطلبانه به جبهه رفتم و حالا 13
سال پس از مجروحیتم، خواب آرام ندارم. 8 ترکش در سرم باقی مانده که امکان خارج کردن
آنها به خاطر احتمال کوری مادامالعمر یا مرگ فراهم نیست. مشکلات روحی من و
خانوادهام روز به روز افزایش مییابد و هیچ مرکزی به خاطر این که جانباز اعصاب و
روان هستم، حاضر نیست به من کار بدهد.»
روی شانهها و پشتش پر از تاولهای آثار شیمیایی بود که اگر سر باز کنند، حکایتی
بیپایانی میشوند از عشق به وطن. دستهایش پینه بسته و زخمهای قرمز رنگ روی آنها را
حاصل دوران کارگری سخت خود میدانست و میگفت: «وضعیتم در ادامه کار، هر روز
وخیمتر میشد. اگر جانباز شیمیایی نبودم همان کار «جمعآوری زباله» را که به من
پیشنهاد داده بودند، برای سیرکردن شکم زن و فرزندم قبول میکردم، اما باور کنید که
نتوانستم.»
اگر جانباز شیمیایی نبودم همان کار «جمعآوری زباله» را که به
من پیشنهاد داده بودند، برای سیرکردن شکم زن و فرزندم قبول میکردم، اما
باور کنید که نتوانستم |
جانباز ارسلان حداد |
کنج اتاق خانه که در نقطهای دوری در حصارک کرج قرار گرفته بود، «فرحناز»، دختر
نوجوانش، حرفهای پدر را میشنید و سری به تاسف تکان میداد. دست شکستهاش را که به
خاطر نداشتن هزینه درمان، به حال خود رها کرده بود تا همان طور شکل بگیرد، با دست
دیگر گرفت و گفت: «12 سال دارم و تا کلاس چهارم درس خواندهام؛ به خاطر فقر مالی و
مشکلات روحی پدرم، ترک تحصیل کردهام. آنچه پدر گفت قطرهای از دریای مشکلات ماست.
پدر برای تامین نیاز خانواده هر کاری که از توانش برآمد، انجام داد. تامین نیاز
روزانه ما هم به سختی ممکن است، چه رسد به تامین هزینه درمان دست من.»
چهره مادرش از سختیهای طاقتفرسا خبر میداد. با گوشه چادر، در حالی که به
سخنان همسرش گوش میداد، اشک چشمانش را پاک کرد و گفت: 14 سال ناراحتی اعصاب و روان
همسرم را تحمل کردم و خودم دچار ناراحتی شدید روحی شدهام. اما بیکاری و فقر مالی
از همه مصائب سخت، سختتر است. مدتی در منازل دیگران کار کردم تا اوضاع زندگیمان
بهتر شود اما ناراحتی روحیام اجازه نداد. پدرم این اتاق کوچک را داد تا سرپناهمان
باشد و ما 5 عضو خانواده در یک اتاق، روز را شب میکنیم.
این همسر جانباز جنگ تحمیلی افزود: ما چیز زیادی نمیخواهیم. فقط میخواهیم
آبرومندانه زندگی کنیم ... » .