شكست مسلمين در اندلس، عبرتى بزرگ
نويسنده:على محمدى جوركويه
چكيده:
افول هر حكومت و تمدنى عللى دارد و غروب آفتاب حكومت و تمدن بزرگ اسلامى در اندلس
نيز از اين قانون مستثنى نيست . مهمترين آسيبى كه گريبانگير حكومت مسلمين در اندلس
شد و فرجام ناخوشى را براى آن رقم زد، تفرقه و فساد اخلاقى بود و اين نكتهاى
استبسيار حايز اهميت كه برابر آموزههاى دينى، بايد از آن عبرت گرفت .
مقدمه
تاريخ، آموزگارى ارزشمند است . از اين رو، خداوند در قرآن كريم، فراوان از تاريخ
گذشتگان (اعم از خوبان و بدان) براى عبرت آموزى و هدايتبندگان سخن به ميان آورده و
سفارش نموده است:
«قد خلت من قبلكم سنن فسيروا فى الارض فانظروا كيف كان عاقبة المكذبين» (2)
پيش از شما، سنتهايى وجود داشت، (و هر قوم، طبق اعمال و صفات خود، سرنوشتهايى
داشتند كه شما نيز همانند آن را داريد) پس در روى زمين گردش كنيد و ببينيد سرانجام
تكذيب كنندگان (آيات خدا) چگونه بود .
خوشا به سعادت مردمى كه از تاريخ گذشتگان آگاه گردند و عبرت بياموزند كه تاريخ
درسهاى بسيار و گران سنگى دارد . اما افسوس كه به فرموده امير مؤمنان: «ما اكثر
العبر و اقل الاعتبار .» (3)
چه بسيارند عبرتها و چه اندك است، عبرت گرفتن .
بر مسلمانان زيبنده نيست كه از گذشته تاريخ خود پند نگيرند و دوباره بلكه چند باره
به سرنوشت گذشتگان دچار شوند . تاريخ اندلس از اين جهتبسيار خواندنى است; چرا
تمدنى با آن همه عظمت و شكوه به سستى و اضمحلال گراييد .
اين نوشتار در صدد است كه علل غروب خورشيد تابناك تمدن اسلامى را در اندلس بررسى
كند; ليكن پيش از آن، نگاهى به شگفتىهاى تمدن اسلامى آن ديار خواهيم داشت .
صبح اميد
در سال 92 هجرى قمرى، موسى بن نصير (حاكم شمال آفريقا) با تهيه مقدمات لازم، لشكرى
هفت هزار نفرى را به فرماندهى طارق بن زياد مهياى فتح شبه جزيره ايبرى (Iberia) كرد
. (4)
پس از به دست آوردن پيروزيهايى چند، موسى بن نصير نيز با نيروى كمكى وارد شبه جزيره
شد (5) و طى مدت كوتاهى، تمام شبه جزيره ايبرى (اسپانيا و پرتقال) به دست مسلمانان
فتح گرديد، حتى آنها از سلسله جبال پيرنه گذشتند و به خاك فرانسه رسيدند (6) و
حكومت اسلامى اندلس را در شبه جزيره برقرار كردند كه تا سال 897 هجرى قمرى ادامه
يافت . (7)
شكوه تمدن اسلامى
از آنجا كه اسلام، دين دانش، تفكر و تعقل است، هر كجا كه قدم گذاشت، نور دانش در
آنجا درخشيد . اندلس نيز يكى از كشورهايى بود كه با تابيدن نور اسلام بر دلهاى
مردمش، از ميان آنها انديشمندان بزرگى برخاستند كه سهمى به سزا در تمدن اسلامى بلكه
بشرى ايفا كردند و دستاوردهاى شگرفى را به جهان علم عرضه نمودند . «لاين پل»
مستشرق انگليسى مىنويسد:
«اسپانيا هشت قرن در دست مسلمانان بود و نور تمدن آن، اروپا را نورانى ساخته بود .
. . علوم و ادب و صنعت فقط در همين سرزمين اروپايى رونق داشت و از همين رهگذر بود
كه علوم رياضى، فلكى، گياهشناسى، تاريخ، فلسفه و قانونگذارى فقط در اسپانياى
اسلامى تكميل شده و نتيجه داده بود .» (8)
جالب است كه بدانيم اين تحول و پيشرفت در اندلس زمانى بود كه اروپا گرفتار دوره
ركود علمى قرون وسطى بود . دكتر «مارتينز مونتابث» مستشرق اسپانيايى مىگويد:
«اگر حاكميت هشت قرنه اسلام بر اسپانيا نبود، هرگز اين كشور وارد گردونه تاريخ تمدن
نمىشد . اين دوره در حالى كه اروپاى همسايه، اسير تيرگى جهل و عقب ماندگى بود،
روشنايى خرد و فرهنگ را به آنجا منتقل كرد .» (9)
با ايجاد مدارس رايگان، همگانى كردن آموزش و ترويج فرهنگ علم دوستى و دانش پژوهى در
اندلس، بزرگانى در ميدان علم و اختراع قدم نهادند و تازههايى را به بشريت و جهان
علم عرضه كردند . در پزشكى با ظهور افرادى چون على بن عباس، زهراوى، باهلى، ابن
زهر، و . . . بدان پايه از تخصص علمى رسيدند كه جراحىهاى دقيق چشم را انجام
مىدادند . (10)
پرفسور «دالماس» استاد بيماريهاى زنان دانشكده پزشكى «مونته پليه» اعتراف مىكند:
«تمدن مسلمانان منحصر به فن معمارى و نقش و نگار ساختمانها و مساجد پرشكوه نيست،
بلكه شامل بسيارى از علوم و معارفى مىشود كه اساس علوم جديد به خصوص علوم
گياهشناسى و پزشكى است .» (11)
در فلسفه و عرفان با بزرگانى نظير ابن باجه، ابن رشد، ابن طفيل و ابن عربى، آثار
ارزشمندى را از خود به ميراث گذاشتند . (12) ابن فرناس، زرقالى، مجريطى، ابن صغار
قرطبى، بتروجى و . . . در رياضيات، هيئت، نجوم و شيمى، گامهاى بسيار بلندى برداشتند
و مؤفقيتهاى بزرگى را كسب كردند . (13)
مسلمانان اندلس در سايه دانش پژوهى و علم دوستى در اسلام، بدان پايه از پيشرفت در
رشتههاى مختلف علمى، صنعت، كشاورزى، شهرسازى و زيباسازى شهرها رسيدند كه «جان
دراپر») (Jhon w.Draper در «تاريخ پيشرفت فكر در اروپا» پس از توصيف شهر سازى و
زيبا سازى شهر قرطبه (پايتخت اندلس) مىنويسد: «هفتصد سال بعد از اين تاريخ (زمانى
كه قرطبه چنين شكوهى داشت) هم حتى يك چراغ در راههاى عمومى لندن و پاريس وجود نداشت
و قرنها پس از اين تاريخ، افراد پياده در شهر لندن و پاريس در روزهاى بارانى تا
قوزك پا در گل فرو مىرفتند .» (14)
مهندسان مسلمان در معمارى به قلههاى رفيع اين دانش دستيافتند و چنان آثار
ماندگارى را از خود به جاى گذاشتند كه امروزه بيش از 45 ميليون نفر جهانگرد سالانه
از اين آثار بازديد مىكنند . (15)
يكى از اين آثار كه مسجد جامع شهر قرطبه است، از شاهكارهاى معمارى است . مسجدى با
4868 متر مربع فضاى سرپوشيده و باز، 1293 ستون كه گاه ارتفاع آن به 9 متر مىرسد،
ولى قطر آن 25 سانتيمتر است، در حالى كه در همان زمان ماهرترين مهندسان براى
پيشگيرى از سقوط احتمالى چنين سقفهاى بلندى، قطر پايههاى سنگى ساختمان را كمتر از
چهار متر قرار نمىدادند . (16)
هر مسلمان بيدار دلى، با نيم نگاهى به تمدن پر شكوه اندلس، از خود مىپرسد: چرا
اندلس از اوج قدرت، عظمت و شكوه به حضيض ذلت و خوارى كشيده شد و به خاك سياه نشست .
علت آن را در كجا بايد جستجو كرد؟ آيا گردش روزگار چنين استيا نتيجه اعمال؟
آسيب شناسى حكومت اسلامى اندلس
از جستجو در متون تاريخى مىتوان دو عامل را به عنوان آسيبهاى جدى و اساسى حكومت
اسلامى اندلس برشمرد كه به ترتيب اهميت عبارت است از:
1- اختلاف و تفرقه:
يكى از اركان مهم ثبات، امنيت و پيشرفت هر جامعهاى، وحدت است . در طول تاريخ،
مردمى بر مشكلات و گرفتاريها فايق آمدند كه بر محور اتحاد گرد آمدند . اگر مسلمانان
مؤفق شدند برق آسا شبه جزيره ايبرى را فتح كنند، در سايه وحدت بود . از اين رو،
خداوند در قرآن كريم به اين نكته اساسى در حيات جامعه دستور داده است: «واعتصموا
بحبل الله جميعا و لا تفرقوا» (17)
همگى به ريسمان الهى چنگ زنيد و متفرق نشويد .
همان طور كه وحدت مايه ثبات، امنيت، پيشرفت و سعادت است، اختلاف و تفرقه سبب ناامنى
و عقب ماندگى است . مهمترين علتشكستحكومت مسلمانان در اندلس را نيز مىتوان در
درگيرىهاى داخلى بين مسلمانان، بويژه حاكمان جستجو كرد . از نخستين روزهاى تشكيل
حكومت اسلامى در اندلس، اختلاف و دشمنى ميان دو گروه از اعراب مضرى و قحطانى سر بر
آورد و هيچ گاه به پايان نرسيد و هر گاه كه قدرت به دستيكى از آن دو مىافتاد، بر
ديگرى ستم مىكرد و گروه مقابل به كارشكنى مىپرداخت.
از ديگر كارهاى نادرست اعراب پس از ورود به اندلس اين بود كه خود را از بربرهاى
شمال آفريقا (كه سهم بزرگى در فتح شبه جزيره ايبرى داشتند) برتر مىديدند و نصيب
خود را بيشتر مىپنداشتند و آنان را به ديده حقارت مىنگريستند . اين نوع برخورد
نيز اختلاف پر دامنهاى را در اندلس سبب شد كه در تمام مدت، كم و بيش ادامه داشت.
آنگاه كه اين اختلافات شعله ور مىشد، چنان زبانه مىكشيد كه كسى را ياراى نزديك
شدن به آن نبود و اگر كسى گامى براى صلح و آشتى جلو مىنهاد، در آتش اين دشمنى
خاكستر مىشد .
در يكى از اين آشوبها، روزى دانشمند بزرگى در مسجد جامع شهر قرطبه، همين كه ضمن
اشاره به اين گونه اختلافات گفت «خدايا ميان ما صلح برقرار كن» ، بى درنگ كشته شد
و ديگرى در همان مسجد به محض اين كه گفت «خدا، صلح را دوست دارد و به آن امر كرده
است» ، در همان دم به قتل رسيد . (18)
از نتايجشوم اين درگيرى ها، روى آوردن دو گروه مخالف به سوى دشمن مسيحى بود (كه
براى چنين روزهايى لحظه شمارى مىكرد) و با باج دادن به مسيحيان، از آنان عليه
يكديگر كمك مىخواستند و دشمن پليد نيز با نقشه هايش، آتش جدايى را شعلهورتر
مىكرد . اوج اين اختلافات را بايد در زمان رخ نمودن حكومتهاى كوچك و مستقل در
اندلس دانست كه هر دولتى براى حفظ يا توسعه قلمرو خود و چند صباحى تكيه زدن بر
اريكه قدرت، با يكى از پادشاهان مسيحى عليه همسايگان مسلمانش پيمان همكارى مىبست .
در طول هشت قرن حاكميت مسلمانان بر اندلس، سه بار حكومتيكپارچه و مقتدر اسلامى
براثر اختلافات، خود سرىها و طمع ورزىهاى عدهاى به سستى گراييد و هر فردى بر
گوشهاى از اين سرزمين حكم راند . هر گاه كه حكومت مركزى واحد از بين رفت و
حاكميتهاى متعددى سر بر آوردند، ضعف، سستى و زبونى بر مسلمانان اندلس چيره شد كه
پس از مدتى به ناچار به اتحاد رسيدند و هر زمان كه حكومت مركزى و يكپارچه به وجود
آمد، عزت پيدا كردند و به پيروزى و پيشرفت دستيافتند .
از اوايل قرن پنجم هجرى براى نخستين بار پس از بر پايى حكومت اسلامى در اندلس،
حاكميتهاى كوچك و مستقل در نقاط مختلف آن پى در پى ظهور كردند و در مجموع 26 دولت
مستقل به وجود آمد . (19) هر كدام از دولتها براى براى توسعه قلمرو خود با
همسايگانش درگير بود و براى دستيابى به مقصود خود به مسيحيان باج مىداد تا حمايت
آنان را جلب كند و آنان نيز از اين فرصت كمال استفاده را بردند و چون مارى زخم
خورده زهر خود را ريختند و عقده شكستهاى چند صد ساله را از دل گشودند و انتقامى
سخت گرفتند . چنان كه در جنگ بين مامون (حاكم بلنسيه) و ابن هود (حاكم سرقسطه)
مامون پس از شكستخوردن از ابن هود، از «فرناند» پادشاه مسيحى كاستيل كمك طلبيد تا
در صورت پيروزى، به او ماليات بدهد و با حمايت او بر ابن هود غلبه كرد . ابن هود
نيز پس از شكست، هدايايى براى «فرناند» فرستاد و از او تقاضاى كمك كرد و با
پشتيبانى او دوباره بر مامون پيروز شد . اين اختلاف، جنگ و خون ريزى با آتش بيارى
پادشاهان مسيحى سه سال ادامه يافت . (20)
جنگ و خون ريزى ميان حاكميتهاى كوچك و مستقل پيوسته ادامه داشت و اركان اين
حكومتها را سست كرد و ديگر رمقى در آنها براى مبارزه با همسايگان مسيحى باقى نماند
و اين بهترين فرصتبراى دشمن در كمين نشسته بود كه انتقام بگيرد .
در اواخر قرن پنجم هجرى، حاكميتهاى كوچك مورد حمله بى امان «آلفونس» ، پادشاه
ليون و در معرض نابودى قرار گرفتند و از اين رو، از يوسف بن تاشفين، حاكم مسلمان در
شمال آفريقا كمك خواستند . با لشكر كشى يوسف به اندلس و شكست «آلفونس» دوباره
حكومت واحد اسلامى به نام سلسله «مرابطين» در اندلس تشكيل شد و عزت به مسلمانان
برگشت و عظمتيافتند . (21)
ليكن حاكميت مرابطين نيم قرن بيشتر طول نكشيد كه مجددا تفرقه و اختلاف در جامعه
اسلامى اندلس ريشه دوانيد و دولتهاى كوچك و مستقل مسلمان قد علم كردند (22) و
حكومت مركزى تضعيف گرديد و پادشاهان مسيحى به طمع افتادند، اما طولى نكشيد كه سلسله
«موحدون» (كه در شمال آفريقا حاكميت پيدا كرده بودند) دولتهاى كوچك را در اندلس
جمع كردند و حاكميتيكپارچه و مقتدرى را در مقابل مسيحيان به وجود آوردند . از
نخستين سالهاى قرن هفتم هجرى، سستى و زوال در پايههاى حكومت موحدون نمايان شد .
مسيحيان ليون، ناوار، آراگون (كه بعد از تحمل شكستهاى پى در پى از يعقوب بن يوسف
به دنبال فرصتبودند) يكباره به جنگ با محمد بن يعقوب شتافتند و با ضربهاى سهمگين
بر سپاه او، انتقامى سخت گرفتند . (23)
با تضعيف دولت مركزى، براى سومين بار حاكميتهاى كوچك و ضعيف در گوشه و كنار اندلس
سر بر آوردند كه براى تجاوز به قلمرو يكديگر، به هم چنگ و دندان نشان مىدادند و در
امضاى پيمان همكارى با مسيحيان براى از ميان برداشتن رقيبان خود، از همديگر گوى
سبقت مىربودند و اين بهترين موقعيت را براى پادشاهان مسيحى فراهم كرد تا ضربه
نهايى را بر پيكر حكومت اسلامى در اندلس وارد سازند و خود را براى هميشه از خطر آن
برهانند .
با دشمنى و تفرقهاى كه بين دولتهاى كوچك اسلامى در اندلس وجود داشت، مسيحيان به
تدريج آنها را از ميان برداشتند . چنان كه در سال 636 هجرى قمرى، «بلنسيه» در سال
668 هجرى قمرى «مرسيه» و در سال 685 هجرى قمرى «ميورقه» را از دست مسلمانان
گرفتند و اين روند ادامه پيدا كرد تا اين كه در پايان قرن هفتم هجرى، تنها حكومت
«غرناطه» در دست مسلمانان باقى مانده بود . (24)
از دردناكترين حوادث اين دوره، همكارى دولتبنى نصر (كه در غرناطه حكومت داشت) با
«فرديناند» پادشاه ليون براى از ميان برداشتن ديگر حكومتهاى كوچك اسلامى در اندلس
است; چنان كه در گشودن دروازه «شبيليه» و دره علياى وادى الكبير و لشكركشىهاى
ديگر، دست در دست او نهاد و سرزمين اندلس را از خون برادران دينى خود رنگين كرد
(25) تا حكومت او در غرناطه باقى بماند . ولى ديرى نپاييد كه با درهم پيچيده شدن
پرونده ديگر حكومتهاى كوچك اسلامى، نوبتبه حكومتبنى نصر در غرناطه رسيد .
مسيحيان از همان اواخر قرن هفتم هجرى حملات خود را به غرناطه آغاز كردند و هر از
گاهى ضرباتى بر پيكر آن وارد ساختند و شهرى را به تصرف خود در آوردند تا اين كه در
سال 897 هجرى قمرى به عمر آخرين حكومت اسلامى در اندلس پايان دادند . (26)
2- فساد اخلاقى:
دومين عامل شكست مسلمين در اندلس را مىتوان روى كار آوردن حاكمان و بسيارى از مردم
به بى تقوايى و بى بند و بارى دانست . فراگير شدن فساد در سطح حاكميت و جامعه، آنان
را از توجه به صلاح و سلامت و پيشرفت جامعه باز داشت و حميت و غيرت دينى را در آنها
از بين برد و آنچه كه برايشان اهميت داشت، قدرتطلبى و خوش گذرانى بود . در نتيجه،
شهرها يكى پس از ديگرى از تحتحكومت آنان خارج گرديد و به تصرف دشمن درآمد . فساد
در بين حكمرانان تا بدانجا پيش رفت كه «معتصم بن صمادح» حاكم «المريه» عاشق دخترى
مسيحى شد و به زور او را از پدرش گرفت و بر سر همين موضوع به جنگ و خونريزى در
ميان مسلمانان دست زد . (27)
آنگاه كه حاكمان به عيش و عشرت آشكار پرداختند، مردم بسيارى از پى آنان روانه گشتند
و دشمن مسيحى با طرحى شيطانى، ضربهاى سختبر پيكر جامعه اسلامى اندلس وارد ساخت .
مسيحيان شمال، قراردادهايى را با حاكمان مسلمان بستند و طبق آن آزادانه به ايجاد
تفريح گاه و مدرسه و انجام تجارت بين مسلمانان پرداختند; در مدارس خود به فرزندان
مسلمان، افكار دينى مسيحيت را القا مىكردند و با به گردش در آوردن دختران زيباروى
مسيحى در تفريح گاهها، جوانان مسلمان را به آنجا مىكشاندند و با ترويجخريد و
فروش مشروبات الكلى، مردم مسلمان را از اعتقادات دينى خود دور مىساختند و به اين
طريق فساد را در تمام پيكره جامعه اسلامى رسوخ دادند و آن را از درون تهى كردند .
بدين ترتيب بود كه توان مقاومت را از آنان گرفتند . (28) چنان كه سروده ابن غسال در
غم سقوط شهر «بربشتر» گواه صدق اين مدعاست . او پس از به تصوير كشيدن ددمنشىهاى
دشمن در حمله و تصرف شهر، دليل گستاخى دشمن را در انجام اين كار چنين بيان مىكند:
«اگر گناهان مسلمانان و فرو رفتن آنها در منجلاب معاصى بزرگ و كوچك نبود، هيچ گاه
سواران مسيحى بر آنان پيروز نمىشدند . آرى! علت ضعف، گناهانشان بود .
افراد فاسد كارهاى زشتخود را پنهان نمىكردند و آن هايى هم كه كار خوب انجام
مىدادند، از روى ريا بود .» (29)
بر اين اساس، اختلاف و فساد اخلاقى مهمترين علل اضمحلال حاكميت مسلمانان در اندلس
ارزيابى مىگردد .
اينك سزاوار است از خود بپرسيم: آيا تاريخ تكرار نمىشود; آيا نبايد از تاريخ اندلس
عبرت آموخت; مگر غير از اين است كه مؤمن از يك سوراخ دو بار گزيده نمىشود؟ چرا بى
توجه به نقشههاى دشمن بر طبل اختلاف و تفرقه مىكوبيم و از وحدت حول محور رهبرى
غافل هستيم; منافع حزبى و گروهى را بر منافع انقلاب و كشور ترجيح مىدهيم; چرا در
مقابل شبيخون فرهنگى دشمن اقدامى اساسى صورت نمىدهيم؟ آيا توطئه دشمن، يك توهم
استيا اين كه توهم توطئه نيز توطئه دشمن است؟ اختصاص بودجه كلان از سوى دشمن براى
نابودى جمهورى اسلامى واقعيت ندارد و يك توهم است؟ افزايش قارچ گونه باندهاى ترويج
فحشا، مشروبات الكلى و انواع مواد مخدر در سطح جامعه، بويژه در ميان جوانان از روى
نقشه و برنامه ريزى دشمنان نيست؟ القاى شبهات و ايجاد ترديد در بنيانهاى اعتقادى
براى سست و متزلزل كردن باورهاى دينى مردم بدون طرح از پيش تهيه شده است؟ گسترش
برنامههاى ضد اخلاق و عفت از طريق ماهواره، پخش انواع نوار، سى دى و پوستر مبتذل،
هدف خاصى را دنبال نمىكند؟ چرا از خواب غفلتبيدار نمىشويم؟
چرا گامى اساسى براى حل مشكل و رويارويى با شيطان درون و بيرون بر نمىداريم؟ دشمنى
كردن در ذات دشمن نهفته است و ذاتى اوست و ذاتى چيزى هرگز از آن جدا نمىشود ولى به
فرموده امير مؤمنان: «من نام لم ينم عنه .» (30)
كسى كه از دشمن غفلتبورزد، (بداند) كه دشمن از او غافل نخواهد شد .
بياييم بر اساس دستور قرآن كريم در تاريخ گذشتگان سير كنيم و از آن عبرت بياموزيم و
از آرمانها و اصول انقلاب اسلامى، امام و شهدا پاسدارى نماييم; چرا كه سنت الهى بر
اين است:
«ان الله لايغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم» (31)
همانا خداوند سرنوشت هيچ گروهى را تغيير نمىدهد مگر آن كه آنان آنچه را كه در
خودشان است تغيير دهند.
پىنوشتها:
1) محقق، نويسنده و كارشناس ارشد حقوق جزا و جرمشناسى
2) آل عمران/137 .
3) صبحى صالح، نهج البلاغه، دارالهجره، قم، ص 528، كلمه 297 .
4) نور الدين آل على، اسلام در غرب، انتشارات دانشگاه تهران، ص 45 .
5) محمد ابراهيم آيتى، اندلس يا تاريخ حكومت مسلمين در اروپا، انتشارات دانشگاه
تهران، چاپ دوم، ص 14 .
6) شكيب ارسلان، تاريخ فتوحات اسلامى در اروپا، ترجمه على دوانى، چاپخانه علميه، ص
45 .
7) محمد عبدالله عنان، صحنههاى تكان دهنده در تاريخ اسلام، ترجمه على دوانى، دفتر
نشر فرهنگ اسلامى، ص 314 .
8) محمد غزالى، اسلام و بلاهاى نوين، ترجمه مصطفى زمانى، انتشارات فراهانى، چاپ
اول، ص 246 .
9) عبدالجبار الرفاعى، بيدارى اسلامى در اندلس امروز، ترجمه سيد حسن اسلامى، مجله
آينه پژوهش، مهر و آبان 1371، شماره 15، ص 49 .
10) حسن وطنخواه، اسلام در اندلس، مجله مشكوة، پاييز 1370، شماره32، ص 115 .
11) شكيب ارسلان، پيشين، صص 313- 312 .
12) ر . ك: هانرى كاربن، تاريخ فلسفه اسلامى، ترجمه اسدالله مبشرى، انتشارات امير
كبير، چاپ سوم، صص، 135، 136، 304- 298، 322- 319; مونتگو مرى وات، اسپانياى
اسلامى، ترجمه محمد على طالقان، انتشارات بنگاه ترجمه و نشر كتاب، ص، 170، 156، 152
.
13) ر . ك: زيگريد هونكه، فرهنگ اسلام در اروپا، ترجمه مرتضى رهبانى، دفتر نشر
فرهنگ اسلامى، 1360، ص 169; محمدرضا حكيمى، دانش مسلمين، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، صص
157و 162; نور الدين آل على، پيشين، صص 332- 328; محمد مهدى عبد رب آبادى و ديگران،
نامه دانشوران، ج3، ص 47 .
14) نور الدين آل على، پيشين، ص 311 .
15) حسن وطنخواه، پيشين، ص 116 .
16) ر . ك: همان، صص 113- 112; احمد بن محمد مقرى تلمسانى، نفح الطيب، دار الكتاب
العربى، ج 2، ص 85 .
17) آل عمران/103 .
18) شكيب ارسلان، پيشين، ص 88 .
19) ر . ك: محمد ابراهيم آيتى، پيشين، صص 413- 411 .
20) ر . ك: محمد عبدالله عنان، پيشين، صص 153- 151 .
21) ر . ك: محمد ابراهيم آيتى، پيشين، صص 152- 131 .
22) ر . ك: همان، صص 114 و 113 .
23) ر . ك: مونتگرى مرى وات، پيشين، صص 127- 125 .
24) ر . ك: محمد ابراهيم آيتى، پيشين، ص 187 .
25) ر . ك: مونتگرى مرى وات، پيشين، 175 .
26) ر . ك: محمد ابراهيم آيتى، پيشين، صص 198- 189; محمد عبد الله عنان، پيشين، صص
314- 307 .
27) مصطفى نورانى اردبيلى، بررسى عقايد و اديان، 1386ق، ص 291 .
28) همان .
29) محمد ابراهيم آيتى، پيشين، ص 135 .
30) صبحى صالح، پيشين، ص 452، نامه 62 .
31) رعد/11 .
منبع:فصلنامه رواق انديشه، شماره 15