شهید آوینی
 
ویژگیهاى حكومت مطلوب از منظر امام خمینى (ره)

نویسنده:محمد حسین جمشیدى

چكیده:
مطلوبیت‏حكومت در اداره جامعه یكى از مسائل بنیانى فلسفه سیاسى است كه با موضوع، نوع و ماهیت آن تعیین مى‏گردد نه با شكل آن; چه شكل به ساختار و صورت توجه دارد در حالى كه نوع به محتوا و كیفیت و حقیقت. در بیان ماهیت‏یك حكومت مطلوب از سوى اندیشه‏مندان عمدتا بر یكسرى از شاخصها و ویژگیهایى چون عدالت، رعایت مصالح عام و... توجه شده است.

امام خمینى‏قدس سره كه بنیان اندیشه سیاسى‏اش را توحید و خداباورى تشكیل مى‏دهد، در خصوص مطلوبیت‏حكومت نه تنها به نوع و ماهیت آن توجه نموده است‏بلكه ماهیت‏حكومت مطلوب مورد نظر را بر اساس سه ركن اساسى عدل الهى حاكم بر جهان هستى، مساله خلافت و جانشینى انسان در زمین و وحى (دین الهى) ترسیم نموده است. بر همین مبنا شاخصهاى برتر حكومت مطلوب از دید ایشان عبارتند از: عدالت، مردمى‏بودن و اسلامى بودن. بعلاوه ایشان به شاخصهایى چون علم و آگاهى، اجتهادى بودن احكام حكومتى، ورع و تقوا، حسن تدبیر، انتقادپذیرى، امانتدارى و... نیز توجه نمود كه مى‏توان آنها را داراى رتبه ثانوى دانست.

بنابراین امام خمینى‏قدس سره به نوعى به حكومت مطلوب توجه دارد كه بر سه عنصر عدل، دین (وحى) و مردم (عقل) ابتنا یافته است و لذا مى‏توان آن را حكومت عدل، مردمى و قانونى (اسلامى) دانست.

نهاد حكومت آنقدر اهمیت دارد كه نه تنها در اسلام حكومت وجود دارد بلكه اسلام چیزى جز حكومت نیست و احكام شرعى قوانینى است كه یكى از شئون حكومت است....(امام خمینى‏1 ج 5: 472).

مقدمه اول
یكى از بنیانى‏ترین پرسشهایى كه در فلسفه سیاسى - از آغاز پیدایش تاكنون - مطرح شده است و هر یك از فلاسفه و اندیشه‏مندان بزرگ سعى كرده‏اند به نحوى از انحاء به پاسخگویى آن بپردازند این پرسش است كه حكومت مطلوب براى اداره و رهبرى جوامع انسانى چه نوع حكومتى است. (2) در این میان برخى از اندیشه‏مندان به بررسى نوع و محتواى حكومت پرداخته‏اند; براى نمونه افلاطون در كتاب جمهور (3) ،حكومت مطلوب خود را حكومت‏حكمت‏یا حكومت فلاسفه مى‏داند و بر این اعتقاد است:

... مفاسدى كه شهرها را تباه مى‏كند، بلكه به عقیده من به طور كلى مفاسد نوع بشر، هرگز نقصان نخواهد یافت مگر آنكه در شهرها فلاسفه پادشاه شوند یا آنان كه هم اكنون عنوان پادشاهى و سلطنت دارند به درستى و جدا در سلك فلاسفه درآیند و نیروى سیاسى با حكمت تواما در فرد واحد جمع شود...(افلاطون‏1: 315 - 316).

او این موضوع را در نامه هفتم خود نیز با همان شدت و حدت مورد توجه قرار داده است: فاش مى‏گویم كه تنها فلسفه مى‏تواند زندگى خصوصى و اجتماعى آدمیان را سامان بخشد از این رو آدمیان هنگامى كه از بدبینى رهایى خواهند یافت كه یا فیلسوفان راستین زمامدار جامعه شوند یا كسانى كه زمام امور جامعه را به دست دارند (به لطف الهى) به فلسفه روى آورند و در آن به اندازه كافى تعمق كنند (افلاطون‏2: 1970).

بنابراین از دید افلاطون حكومت مطلوب حكومتى است كه مختص فلسفه و حكمت‏باشد و در راس آن حكیمان و فیلسوفان قرار گیرند. ارسطو نیز در بیان بهترین نوع حكومت‏یا حكومت مطلوب بعد از بررسى انواع حكومتها و تقسیم بندى آنها به شش نوع حكومت‏بر اساس معیارهاى هدف و تعدد زمامداران و گزینش سه نوع مطلوب، بهترین نوع حكومت را حكومت پلیتى (4) مى‏داند و آن به تعبیرى حكومت مبتنى بر قانون اساسى (عالم 1372: 269) است. این نوع حكومت‏به زعم ارسطو:

«پرواى خیر و صلاح همگان را دارد و به دست اكثریت اداره مى‏شود» (ارسطو: 119).

فلاسفه بزرگ ما چون ابونصر فارابى، ابن سینا، ابوالحسن عامرى، ابن مسكویه و... نیز در بیان بهترین حكومت‏به محتوا و نوع حكومت توجه داشته‏اند، در مكتب تشیع نیز اساس مطلوبیت در حكومت‏بر ماهیت، محتوا و نوع حكومت است.

در میان اندیشه‏مندان جهان سیاست، برخى نیز به شكل حكومت توجه داشته‏اند و به عنوان مثال حكومت فردى را برترین نوع حكومت دانسته‏اند مانند توماس هابز و دیوید هیوم. برخى دیگر نیز به ویژگیها و صفات حاكم و زمامدار جامعه توجه نموده‏اند و مطلوبترین حكومت را حكومتى دانسته‏اند كه در راس آن مطلوبترین زمامدار باشد. براى مثال امام محمد غزالى در كتاب فضائح الباطنیه، در مجموع ده شرط براى امامت و رهبرى جامعه قایل است (الغزالى: 180) در حالى كه ماوردى هفت‏شرط را مطرح ساخته است (الماوردى 1406: 6). شرایط مورد نظر غزالى عبارتند از: بلوغ، عقل، حر بودن (بنده و برده نباشد)، دارابودن نسبت قریشى، ذكوریت، سلامت‏شنوایى و بینایى، شوكت، كفایت، ورع و علم.

به طور كلى در بحث مطلوبیت‏حكومت، گاه نفس و ماهیت‏حكومت‏به مثابه یك نهاد مورد توجه قرار گرفته است، گاه زمامداران و حاكمان و گاه شكل حكومت (5) و بر همین اساس براى هر یك از آنها شرایط خاصى منظور شده است.

مقدمه دوم
امام خمینى‏قدس سره اندیشه‏مند بزرگ جهان اسلام در عصر ما و رهبر یكى از بزرگترین انقلابهاى جهانى، نامى است ماندنى در تاریخ ایران و جهان; عارف و فقیهى است‏بى‏بدیل كه نه تنها به ارائه طرح خاص حكومت مورد نظر خویش به لحاظ نظرى رداخت‏بلكه توفیق تاسیس حكومت اسلامى را نیز به دست آورد و شخصا در راس چنین حكومتى به رهبرى پرداخت. بنابراین اهمیت مساله مطلوبیت‏حكومت و بهترین نوع حكومت از جهات متعددى در مورد ایشان مطرح است.

اولا، خود او یك نظریه‏پرداز در باب حكومت است. او با توجه به فلسفه سیاسى، فقه اسلامى و جایگاه بسیار مهم و حساس حكومت در اداره اجتماع و پیشبرد و حفظ دین و نیز با عنایت‏به مقتضیات زمانى و مكانى و بویژه عنصر مصلحت‏به ارائه و تكمیل نظریه حكومتى خود پرداخت. بنابراین طرح و نظریه حكومت در اندیشه او، جایگاهى والا و مهم را داراست. او خود نگرشش را به مساله حكومت اینگونه مطرح مى‏سازد:

اسلام حكومت است در جمیع شئون آن و احكام شرعى [فرعى] قوانین اسلام هستند احكام جلوه‏اى از جلوه‏هاى حكومت هستند، بلكه احكام مطلوب بالعرض و وسایلى هستند كه در جهت اجراى حكومت و بسط عدالت‏به كار گرفته مى‏شوند. پس اینكه فقیه حصن اسلام است معنایى ندارد مگر اینكه او سرپرست اسلام است، همچنان‏كه پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم و ائمه‏علیهم السلام سرپرست اسلام بوده‏اند در جمیع امور حكومتى (امام خمینى‏1 ج 2: 437).

ثانیا، همان‏گونه كه بیان شد، امام خمینى‏قدس سره، توفیق تاسیس حكومت مورد نظر خویش را با توجه به مقتضیات زمان و عمر محدود خویش به‏دست آورد. او توانست‏بعد از سالها مبارزه با یارى خداوند بزرگ و تلاش و كوشش بى‏دریغ ملت ایران حكومتى در قالب جمهورى اسلامى به‏وجود آورد، حكومتى كه به تعبیر او عدل علوى سرلوحه برنامه‏هایش قرار داشت و به عدالت و مردمى‏بودن حكومت توجهى تام و تمام داشت. حكومتى كه با رژیمهاى موجود در جهان شباهت چندانى نداشت. وقتى كه از او در واپسین روزهاى حكومت‏شاه پرسش شد كه شما مى‏خواهید چه نوع رژیمى را جانشین رژیم شاه كنید، در جواب فرمود:

رژیمى كه جاى رژیم ظالمانه شاه خواهد نشست رژیم عادلانه‏اى است كه شبیه آن رژیم در دموكراسى غرب نیست (امام خمینى‏2 ج 3: 13).

حركت و اقدام امام خمینى‏قدس سره در جهت تاسیس حكومت مساله‏اى است كه عنایت او را به مساله مطلوبیت‏حكومت از توجه یك نظریه‏پرداز فراتر مى‏برد. درواقع در اینجا امام خمینى‏قدس سره به عنوان مؤسس و بانى یك حكومت مطلوب دیده مى‏شود. بنابراین در شرایط تاسیس این حكومت‏به مطلوبیت آن توجهى عمیق و شایان دارد. براى مثال درخصوص ضرورت ایجاد حكومتى مطلوب و شایسته در چهارچوب قوانین و مقررات اسلام در عصر غیبت، همان چیزى كه براى ایجاد آن كوشید و به آن نیز رسید، چنین مى‏فرماید:

حال چون اجراى احكام تا ابد ضرورت دارد تشكیل حكومت و دستگاه اجرا و اداره ضرورت مى‏یابد. بدون تشكیل حكومت كه همه جریانات و فعالیتهاى افراد را از طریق اجراى احكام تحت نظام عادلانه‏اى درآورد هرج و مرج و فساد اجتماعى و اعتقادى و اخلاقى پدید مى‏آید (امام خمینى‏3: 28 - 29).

ثالثا، بعد دیگر اهمیت مساله به این نكته بر مى‏گردد كه امام خمینى‏قدس سره نه تنها نظریه‏پرداز و مؤسس حكومت كه ایدئولوگ، رهبر و مدیر آن نیز مى‏باشد. قرار گرفتن ایشان در موضع رهبرى و اداره حكومت در طول ده سال این فرصت را در اختیار ایشان قرار داد كه با سنجش شرایط و مقتضیات زمانى و مكانى گوناگون و متنوع نظریه خود را مورد آزمون مكرر قرار دهد و بر استحكام، قدرت و صحت آن بیفزاید. این است كه در معرفى نظام حكومتى مطلوب مورد نظر خویش از مفهوم واحدى در تعبیر مركب (6) جمهورى اسلامى استفاده مى‏نماید و در جواب خبرنگارى چنین مى‏فرماید:

ما جمهورى اسلامى را اعلام كردیم و ملت‏با راهپیماییهاى مكرر به آن راى داده‏اند، حكومتى است متكى به آراى ملت و مبتنى بر قواعد و موازین اسلامى (امام خمینى‏2 ج 4: 169).

در اینجا در مقام رهبر یك حكومت ایجاد شده به دو ویژگى اساسى حكومت مطلوب و مورد نظر خود یعنى اتكاى به راى مردم و ابتناى بر قواعد و موازین اسلامى اكتفا مى‏كند. قرار گرفتن امام خمینى‏قدس سره به مدت ده سال در راس حكومت این مزیت را داشت كه بتواند به لحاظ نظرى و عملى نظریه حكومتى مورد نظر خود را تا حدودى به كمال برساند.

رابعا، امام خمینى‏قدس سره از همان اوان رشد و بلوغ فكرى خود مبارزه با ظلم و ستم و تلاش و پیكار عملى براى ایجاد حكومتى مطلوب را آغاز كرد. دیدار امام خمینى‏قدس سره از مرحوم بافقى - كه به دستور رضاخان تبعید شده بود (رجبى 1369: 9) - نمونه‏اى از آغاز مبارزات او علیه حكومت ظالمانه رضاخان و در نتیجه تلاش براى رسیدن به حكومتى مطلوب بود. در سالهاى 1321-1322 نیز با نگارش كتاب كشف اسرار حركت جدى‏ترى را در این راستا آغاز نمود. براى مثال در این كتاب مى‏نویسد: خداى عادل هرگز تن [دادن] به حكومت ظالمان را نمى‏پذیرد. تنها حكومتى كه خرد و شرع آن را حق مى‏داند، حكومت‏خدا یعنى حكومت قانون الهى است... (281).

به طور كلى مبارزات، قیامها و تلاشهاى امام خمینى‏قدس سره در مقابله با رژیم پهلوى بیانگر این مطلب است كه از آغاز مخالف رژیم و حكومت موجود است لذا در پى ارائه حكومتى مطلوب است. حكومتى كه به تدریج و ابتدا در نظر و بعد از آن در عمل، آن را تحقق بخشید. بنابراین مساله حكومت مطلوب از دیدگاه امام خمینى‏قدس سره حداقل از چهار زاویه یعنى از زاویه یك مبارز و مخالف وضع موجود و طالب وضع مطلوب، یك نظریه‏پرداز اندیشه‏مند و فقیه، یك مؤسس و بنیانگذار حكومت و یك ایدئولوگ و رهبر حكومت‏حائز اهمیت است. بنابراین ما در این نوشتار مختصر سعى داریم به صورتى كوتاه و گذرا به حكومت مطلوب مورد نظر ایشان اشاره‏اى بنماییم.

براى این منظور ابتدا اشاره‏اى به اشكال حكومت - اعم از مطرود یا مطلوب - از دیدگاه ایشان مى‏كنیم. آنگاه با توجه به نوع و محتواى حكومت كه در نزد ایشان شكل آن نسبت‏به مساله‏اى اساسى است، صرفا به چند شاخص و ویژگى حكومت مطلوب مورد نظر او خواهیم پرداخت.

شكل حكومت از منظر امام خمینى‏قدس سره

یكى از مسائل مهم نزد اكثر فلاسفه، فقها و اندیشه‏مندان مسلمان این است كه آنچه پذیرفتنى‏تر است نوع و محتوا و یفیت‏حكومت است نه شكل و ساختار صورى آن. در قرآن كریم و روایات نیز شكل خاصى از حكومت مورد توجه قرار نگرفته است زیرا فرض بر این است كه شكل حكومت تابع مقتضیات زمانى و مكانى و پیشرفت جوامع انسانى است. پس صحیح نیست كه شكل خاصى از حكومت‏براى همیشه مطرح شود. بنابراین آنچه قابل طرح و بحث است همانا محتوا و ماهیت‏حكومت مى‏باشد كه در قالب یكسرى مشخصه‏ها و صفات مشخص و معین مى‏گردد. علامه طباطبایى‏رحمه الله در این مورد مى‏نویسد:

در شریعت اسلام دستورى مربوط به تعیین یكى از «انواع شكل حكومت‏» وارده نشده است و حقا هم نباید وارد شود، زیرا شریعت تنها متضمن مواد ثابته دین است و طرز حكومت‏با تغییر و تبدل جامعه‏ها به حسب پیشرفت تمدن قابل تغییر است (طباطبایى ج 1: 193).

این موضوع مورد تاكید حضرت امام خمینى‏قدس سره نیز هست. بنابراین از دیدگاه امام خمینى‏قدس سره مساله اصلى در مطلوبیت‏یك حكومت، ماهیت و محتواى آن است كه گاه از آن به نوع حكومت تعبیر مى‏گردد ولى شكل حكومت تابع مقتضیات زمانى و مكانى است و لذا موضوعى فرعى و ثانوى تلقى مى‏گردد و تابع منبع مشروعیت، امكانات، تواناییها، خواست مردمى، مصالح جامعه و دین است. به تعبیر دیگر، بعضى از شكلهاى رایج‏حكومتى با برخى از مبانى مشروعیت‏یا وضعیت جمعیتى خاص یا مصالح مردم و مكتب آنها در یك جامعه سازگار است. شكل حكومت‏بیانگر ساختار كلى حكومت است. برخى از اشكال ایج‏حكومت عبارتند از: فردى، آریستوكراسى، دموكراسى پارلمانى، پادشاهى، سوسیالیستى، فاشیستى، استبدادى و... . البته حكومت را سه شكل كلى فردى، گروهى و جمعى یا اكثریت است كه این سه شكل را بر اساس نوع حكومت، اهداف، ساختار، عملكرد و... مى‏توان به اشكال متنوعى تقسیم‏بندى كرد.

در دین اسلام بعد از بحث نوع و محتواى حكومت كه عمدتا از آن تحت عنوان اسلامى بودن حكومت‏یاد مى‏شود بر اساس مقتضیات به شكل حكومت مى‏رسیم. به عنوان مثال شكل حكومت در زمان خلفاى راشدین نظام حكومتى خلافت‏یا به اختصار خلافت است. این است كه مى‏بینیم امام خمینى‏قدس سره نیز در تعابیر و بیان دیدگاه خود در باب حكومت ابتدا از تعبیر حكومت اسلامى استفاده مى‏كند ولى در زمان تاسیس یا در آستانه تاسیس و یا بعد از تاسیس حكومت نوع خاصى از آن یعنى جمهورى اسلامى را مورد توجه قرار مى‏دهد. پس در اندیشه امام خمینى‏قدس سره حكومت اسلامى بیانگر نوع و محتواى حكومت و جمهورى اسلامى نیز هرچند به معنایى روشن‏كننده نوع خاصى از حكومت اسلامى تلقى مى‏گردد ولى تا حدودى به شكل حكومت نزدیك مى‏گردد; چه شاید بتوان گفت كه حكومت اسلامى در قالب و شكل جمهورى اسلامى مى‏تواند تجلى یابد. هرچند كه بر اساس تعابیر امام خمینى‏قدس سره باز مى‏توان گفت كه جمهورى اسلامى شكل خاصى از حكومت نیست. بلكه شكل این نوع حكومت را نیز تابع شرایط و مقتضیات و خواست مردم مى‏داند:

ما خواهان استقرار یك جمهورى اسلامى هستیم و آن حكومتى است متكى به آراى عمومى. شكل نهایى حكومت‏با توجه به شرایط و مقتضیات كنونى جامعه ما توسط خود مردم تعیین خواهد شد (امام خمینى‏2 ج 2: 260).

بنابراین این بیان نشان مى‏دهد كه در نظر امام:

اولا، آنچه اهمیت دارد نوع و محتوا و ماهیت‏حكومت اسلامى است نه شكل آن.

ثانیا، جمهورى اسلامى نه یك شكل خاص حكومتى كه بیانگر نوعى خاص از حكومت اسلامى است. نوعى كه متكى به آراى عمومى مردم مسلمان [ایران] مى‏باشد.

ثالثا، شكل نهایى حكومت‏یا شكل حكومت توسط مردم تعیین مى‏شود و این یك موضوع كلى است و منحصر به زمان ما نیست.

رابعا، شكل نهایى حكومت‏یا شكل حكومت تابع شرایط و مقتضیات جوامع است.

امام خمینى‏قدس سره این موضوع را در جواب خبرنگار سنى مذهب مجله المستقبل اینگونه فرمود: حكومت جمهورى اسلامى مورد نظر ما از رویه پیغمبر اكرم‏صلى الله علیه وآله وسلم و امام على‏علیه السلام الهام خواهد گرفت و متكى به آراى عمومى ملت مى‏باشد و نیز شكل حكومت‏با مراجعه به آراى ملت تعیین مى‏گردد. (امام خمینى‏2 ج 3: 27).

اینگونه بیانات نشان دهنده این مساله است كه امام خمینى‏قدس سره به شكل واحد حكومتى در اسلام براى زمانهاى مختلف اعتقاد ندارد. لذا شكل حكومت را به مقتضیات، شرایط و نظر مردم موكول مى‏كند. همچنین این عبارات امام با نظر كسانى كه اسلامى بودن را نوع حكومت و جمهورى را شكل آن مى‏دانند، جور در نمى‏آید. زیرا از نظر امام جمهورى اسلامى یك مفهوم واحد تلقى مى‏گردد و یك چیز است نه دو چیز یعنى حكومت متكى به آراى عمومى انسانهاى مسلمان و جمهورى در این نگاه نمى‏تواند شكل حكومت را نشان دهد بلكه ماهیت آن را نشان مى‏دهد و این موضوع درست در مقابل دیدگاه كسانى قرار مى‏گیرد كه جمهورى را شكل خاصى از حكومت مى‏دانند. البته این موضوع كه جمهورى شكل خاصى از حكومت است موضوعى است كه ابتدا در غرب مطرح شده و بعد در جوامع ما راه یافته است.

اشكال حكومتى مطرود از منظر امام خمینى‏قدس سره

امام خمینى‏قدس سره در اشكال فردى حكومت، حكومتهاى سلطنتى و ولایتعهدى را مطرود مى‏داند. زیرا حكومت‏سلطنتى و ولایتعهدى مبتنى بر وراثت و سلطه كامل است و بنیان آن را اغلب زور و غلبه تشكیل مى‏دهد و به استبداد و فساد مى‏انجامد لذا با خواست اكثر مردم تعارض دارد. بعد از طرح مشروعیت اولین سلطان و حاكم، مشروعیت فرزندان نسل در نسل مطرح شد و این موضوع یك دلیل منطقى نداشت. این است كه به صراحت مى‏فرماید:

اصل رژیم سلطنتى بى‏ربط است رژیم سلطنتى رژیم كهنه ارتجاعى است، در وقت‏خودش هم بى‏ربط بوده است (امام خمینى‏2 ج 37: 138).

و در جایى دیگر مى‏فرماید: ... سلطنت و ولایتعهدى همان طرز حكومت‏شوم و باطلى است كه حضرت سیدالشهداءعلیه السلام براى جلوگیرى از برقرارى آن قیام فرمود و شهید شد. اسلام سلطنت و ولایتعهدى ندارد (امام خمینى‏3: 12).

همچنین از منظر امام خمینى‏قدس سره اگر حكومتهاى امپراتورى، پادشاهى و شاهنشاهى نیز داراى شكل سلطنت موروثى باشند و بر اساس زور (تغلب) یا وراثت‏شكل گیرند و استقرار یابند، مطرود خواهند بود. دموكراسیهاى لیبرالیستى غربى یا لیبرال دموكراسى و نیز دموكراسیهاى سوسیالیستى و كمونیستى (نمونه اول حكومت ایالات متحده آمریكا و نمونه دوم حكومت اتحاد جماهیر شوروى بوده‏اند) نیز از دیدگاه امام مطرود بوده‏اند. همچنین مشروطه پارلمانى زمان رژیم پهلوى نیز از نظر ایشان مورد قبول نبوده است.

به طور كلى در تمامى اشكال حكومت اعم از فردى، گروهى یا جمعى و اكثریت، حكومتهاى استبدادى، مطلقه، فاشیستى از دیدگاه امام مطرود و غیرقابل قبول مى‏باشند.

حكومت اسلامى نه استبدادى است، نه مطلقه و نه مشروطه به معناى فعلى آنكه تصویب قوانین تابع آراى اشخاص و اكثریت‏باشند (امام خمینى‏3: 52).

علت این امر نیز روشن است و آن اینكه تمامى این حكومتها در نوعیت‏خود مبتنى بر زور و سلطه بوده و لذا غیرمشروع مى‏باشند.

اشكال حكومتى نسبتا مطلوب از منظر امام خمینى‏قدس سره

همان‏طور كه گذشت‏حكومتها عموما داراى سه شكل كلى فردى، گروهى یا جمعى - معمولا اكثریت - هستند. هر یك از این سه شكل حكومت در شرایط و مقتضیات خاص و با توجه به ماهیت و محتوایى كه بر اساس آن ابتنا مى‏یابند، مى‏توانند از منظر امام خمینى‏قدس سره مقبول و مطلوب واقع شوند. به عنوان مثال در شكل فردى حكومت، مطلوبترین نوع حكومت از منظر امام خمینى‏قدس سره حكومت‏شخص معصوم‏علیه السلام است كه برتر از آن نمى‏توان حكومت مطلوبى را تصور نمود. بعد از آن حكومت فقها و دانشمندان است‏با شرایطى كه امام خمینى‏قدس سره براى آن ذكر مى‏كند (امام خمینى‏3: 52).

همچنین حكومت فرد عادل یا عدول مؤمنین نیز نمونه‏اى از شكل فردى حكومت است كه مورد تایید حضرت امام بعد از دو نوع حكومت مذكور در بالا قرار گرفته است. امام خمینى‏قدس سره در كتاب البیع، در بحث ولایت، بخشى را به ولایت عدول مؤمنین اختصاص داده است (ج 2). همچنین در كتاب كشف اسرار در این مورد مى‏فرماید:

اگر یك همچو مجلسى از مجتهدین دیندارى كه هم احكام خدا را بدانند و هم عادل باشند و از هواهاى نفسانیه عارى باشند و آلوده به دنیا و ریاست آن نباشند و جز نفع مردم و اجراى حكم خدا غرضى نداشته باشند تشكیل شود و انتخاب یك نفر سلطان عادل كنند كه از قانونهاى خدایى تخلف نكند و از ظلم و جور احتراز داشته باشد، به كجاى عالم برخورد مى‏كند (185).

از سوى دیگر همان‏طور كه گذشت‏شكل حكومت از یك ناحیه تابع نوع و ماهیت و محتواى آن است و از ناحیه دیگر تابع شرایط و مقتضیات و خواست مردم و جامعه‏اى كه حكومت در مورد آنها تحقق مى‏یابد، مى‏باشد. بنابراین آنچه بیشتر مورد توجه حضرت امام قرار گرفته محتواى حكومتهاست نه شكل آنها.

البته امام در مورد شكل گروهى - مثلا اریستوكراسى یا الیگارش - نظر قاطعى تا جایى كه نویسنده اطلاع دارد، ابراز ننموده است. ولى در مورد حكومتهاى دموكراسى، مشروطه یا جمهورى كه به معناى مورد نظر ما بیانگر مفهوم، ماهیت و محتوا و به طور كلى نوع حكومت هستند صریحا اظهار نظر كرده و حكومت مورد نظر خود را گاه دموكراسى به معناى خاص - معنایى غیر از دموكراسى مطرح در نظام لیبرالیسم - گاه مشروطه به معناى خاص - مقید و مشروط به یك مجموعه شرط - و گاه جمهورى - به معناى حكومتى كه مبتنى بر راى و نظر مستقیم یا غیرمستقیم مردم است - حكومت ملى - مستند به آراى ملت - یا قانونى - مستند به قانون الهى - و... دانسته‏اند و هیچ یك از این موارد بیان شكل مطلوب حكومت نیست زیرا هر یك از اینها مى‏تواند شكل فردى، گروهى یا جمعى و... را به خود بگیرد.

به عنوان نمونه در اینجا به چند مورد از دیدگاههاى حضرت امام اشاره مى‏شود:

1- حكومت اسلامى... حكومت ملى است، حكومت مستند به قانون الهى و به آراى ملت است، اینطور نیست كه با قلدرى آمده باشد كه بخواهد حفظ كند خودش را. با آراى ملت مى‏آید و ملت او را حفظ مى‏كند و هر روز هم كه برخلاف آراى ملت عمل بكند قهرا ساقط است... (امام خمینى‏2 ج 4: 58).

2- رژیمى كه به جاى رژیم ظالمانه شاه خواهد نشست رژیم عادلانه‏اى است كه شبیه آن رژیم در دموكراسى غرب نیست و پیدا نخواهد شد. ممكن است دموكراسى مطلوب ما با دموكراسیهایى كه در غرب است مشابه باشد، اما آن دموكراسى كه ما مى‏خواهیم به وجود آوریم در غرب وجود ندارد، دموكراسى اسلام كاملتر از دموكراسى غرب است (امام خمینى‏2 ج 3: 130).

3- حكومت اسلامى مشروطه است از این جهت كه حكومت كنندگان در اجرا و اداره مقید به یك مجموعه شرط هستند كه باید رعایت و اجرا شود... (امام خمینى‏3: 52).

4- فرق اساسى حكومت اسلامى با حكومتهاى مشروطه سلطنتى و جمهورى در همین است كه نمایندگان مردم [در جمهورى] و یا شاه [در حكومتهاى مشروطه] به قانونگذارى مى‏پردازند ولى در اسلام شارع مقدس اسلام یگانه قدرت مقننه است... (امام خمینى‏3: 52).

در اینگونه بیانات امام به نوع و محتواى حكومت توجه دارد كه حكومت اسلامى و به عبارتى دیگر حكومت توحیدى است ولى مى‏تواند زمینه‏ها و ابعاد و خصوصیات مشتركى با حكومتهاى مشروطه، جمهورى - به مفهوم رایج - ، ملى، دموكراسى و... داشته باشد; هرچند به لحاظ ماهیت و محتوا تفاوتهاى اساسى نیز با آنها دارد. بنابراین شكل یك حكومت نمى‏تواند - از منظر امام خمینى‏قدس سره - بیانگر مطلوبیت آن حكومت‏باشد. بلكه آنچه بیان كننده مطلوبیت در یك حكومت است ماهیت و محتواى آن است كه ما از آن به نوع حكومت تعبیر مى‏كنیم.

حال باید دید چه نوع حكومتى مورد نظر امام خمینى‏قدس سره است و او آن را به عنوان نوع مطلوب یاد مى‏كند. شاید جواب این باشد كه حكومت مطلوب از منظر امام خمینى‏قدس سره ولایت مطلقه فقیه است ولى این نوع حكومت در جامعه‏اى مطلوبترین نوع حكومت تلقى مى‏گردد كه فقیهى واجد شرایط و مردمى دیندار در آن باشند، علاوه بر این امكان تشكیل حكومت‏براى فقیه واجد شرایط نیز مقدور باشد.

لذا ما در اینجا به جاى بررسى مطلوبیت در شكل یا نوع حكومت، مطلوبیت را در ویژگیها و خصایص و شاخصهاى یك حكومت مى‏بینیم و به دنبال این مطلب هستیم كه امام خمینى‏قدس سره چه شاخصها و ویژگیهایى را براى یك حكومت مطلوب مورد توجه قرار داده است.

شاخصها و ویژگیهاى حكومت مطلوب

محور و بنیان اندیشه و جهان‏نگرى امام را توحید و خداباورى تشكیل مى‏دهد و از آنجایى كه مطلوبیت‏حكومت موضوعى است كه در فلسفه سیاسى مورد توجه و بررسى قرار مى‏گیرد و فلسفه سیاسى چونان فلسفه اخلاق مبتنى بر جهان‏نگرى و طرز تلقى فرد از جهان و انسان مى‏باشد، بنابراین مطلوبیت‏حكومت در دیدگاه امام خمینى‏قدس سره مبتنى بر جهان‏نگرى توحیدى و خداباورى است. بر همین اساس ركن اساسى این مطلوبیت را عدل الهى حاكم بر جهان هستى، مقام خلیفة الهى انسان و اسلامى بودن - منطبق بر شریعت‏حق تعالى - تشكیل مى‏دهند. در اینجا بر اساس چنین اركانى به بررسى شاخصهاى حكومت مطلوب از دیدگاه امام خمینى‏قدس سره مى‏پردازیم چه این شاخصها نشات گرفته از سه ركن فوق مى‏باشند.

در بیان ویژگیها و شاخصهاى حكومت مطلوب از دید امام خمینى‏قدس سره، مى‏توان به دو دسته از ویژگیها عنایت داشت.

شاخصهاى دسته اول
دسته اول را مى‏توان عناصر، بنیانهاى اساسى یك حكومت مطلوب یا شرط لازم آن تلقى كرد. اینها عبارتند از: 1) عدالت; 2) اسلامى بودن یا ابتنا بر ضوابط و قوانین اسلام; 3) مردمى بودن یا ابتنا بر آراى عمومى. دسته دیگر از شاخصها نسبت‏به دسته اول داراى اهمیت ثانوى هستند و لذا شاید بتوان آنها را شرط كمال حكومت دانست نظیر: 1) علم و آگاهى; 2) اجتهادى بودن احكام و مقررات حكومتى یا بازبودن باب اجتهاد; 3) تقوا و ورع; 4) حسن تدبیر و مدیریت; 5) انتقادپذیرى; 6) خدمتگزارى; 7) امانتدارى; 8) ثبات سیاسى و... .

البته این بدان معنا نیست كه حكومت مطلوب مى‏تواند فاقد این ویژگیها باشد بلكه بدین معناست كه نسبت‏به سه ركن اول كه از اركان اساسى یك حكومت مطلوب مى‏باشند، داراى اهمیت كمترى هستند. در این نوشتار ما به سه شاخص اصلى كه از همیت‏بالاترى برخوردار هستند، مى‏پردازیم و در انتها به برخى از مهمترین شاخصهاى دسته دوم اشاره‏اى كوتاه و گذرا خواهیم داشت. همچنین لازم به یادآورى است كه امام خمینى‏قدس سره گاه این شاخصها را به زمامداران و حاكمان نسبت مى‏دهد ولى این موضوع مانع از این نیست كه نهاد حكومت فارغ از چنین ویژگیهایى باشد زیرا همان‏گونه كه خصلتى مى‏تواند حالت فردى داشته باشد، حالت نهادى (حكومت‏به مثابه یك نهاد جمعى یا تجمعى از افراد در نظر گرفته مى‏شود) نیز مى‏تواند به خود بگیرد.

1- حكومت عادل (عدل)، عادلانه
یكى از مهمترین شاخصها و معیارهاى یك حكومت مطلوب از دیدگاه حضرت امام خمینى‏قدس سره این است كه آن حكومت‏بر مبناى عدل و قسط استقرار یابد به گونه‏اى كه عدالت در تمامى تار و پود آن ریشه دوانیده و در سرتاسر وجود و ابعاد متعدد آن چون ساختار عملكرد، اهداف، مسئولیتها، وظایف و كنشهاى حكومت و زمامداران متجلى گردد. از دید ایشان تحقق عدالت نه تنها وظیفه حكومت و بزرگترین مقصد اسلام كه بنیان و اساس یك حكومت مطلوب است. مطلوبیت‏حكومت‏با برخوردارى از عدالت، عدالتخواهى و عدالت‏گسترى شناخته مى‏شود. این است كه آن بزرگوار این مهم را بارها مورد تایید قرار داده است. براى نمونه مى‏فرماید:

ما كه مى‏گوییم حكومت اسلامى، مى‏گوییم حكومت عدالت، ما مى‏گوییم یك حاكمى باید باشد كه به بیت‏المال مسلمین خیانت نكند، دستش را دراز نكند. بیت المال مسلمین را برندارد، ما این مطلب را مى‏گوییم این یك مطلب مطبوعى است كه در هر جامعه بشرى كه گفته مى‏شود براى هر كس كه گفته بشود از ما مى‏پذیرد (امام خمینى‏2 ج 2: 30; آژینى: 232).

در این بیان حضرت امام اولا، حكومت اسلامى را - كه مطلوبترین خواستشان در تحقق انقلاب اسلامى بوده است - مترادف با حكومت عدالت قرار مى‏دهد و لذا اسلامى بودن در این نگرش مى‏تواند به معنایى با عادل بودن ترادف داشته باشد; چون محال است‏حكومت اسلامى باشد ولى عدالت در آن نباشد. اگر عدالت نبود، اسلامى نیست. البته مى‏تواند حكومتى كافر یا كافره باشد ولى ظالم یا ظالمه نباشد اما این بدان معنا نیست كه حتما عادله است. هرچند برخى مطرح مى‏سازند كه اسلامى بودن غیر از عادل بودن است ولى اگر بپذیریم كه اسلام بر اساس عدالت است و بنیان و اساس دین الهى را عدل تشكیل مى‏دهد بدین معنا كه بر اساس عدالت تشریع شده است آیا مى‏توان گفت كه اسلامى بودن غیر از عادل بودن است. شاید معناى عدالت گسترده‏تر باشد ولى اسلامى بودن نمى‏تواند از عدالت جدا باشد. امام خمینى‏قدس سره خود به صراحت مطرح مى‏سازد كه اسلام بر عدل بنا شده است: «اسلامى كه اساسش بر عدل است.» (امام خمینى‏2 ج 15: 96 - 97).

ثانیا، اینكه حكومت مطلوب مورد نظر ما حكومت عدالت است این مطلب مطبوعى است زیرا مطابق طبع و فطرت بشر است و لذا مخالفى ندارد. از طرفى چون مطابق فطرت آدمى است امرى است انسانى و عمومى بنابراین براى همگان قابل پذیرش است. این است كه امام بعد از بیان مطبوع بودن عدل مى‏فرماید كه در هر جامعه‏اى پذیرفته مى‏شود و كسى با آن مخالفت و معارضه نمى‏كند. او همچنین در مورد عادلانه‏بودن حكومت در عبارتى دیگر مى‏فرماید:

ما یك حكومت عدل مى‏خواهیم، یك حكومتى مى‏خواهیم كه منافع مملكت ما خرج خود مملكت‏بشود (امام خمینى‏2 ج 4: 13; آژینى: 232).

از این عبارت استنباط مى‏شود كه آنچه امام در عطف به عبارت اولى در هر یك از این دو بیان و نیز در بسیارى از بیانات دیگر خود مى‏آورد عبارتى است توضیحى كه عبارت اول را روشن مى‏سازد. ولى این توضیحات هركدام بخشى از مقاصد یا معانى عبارت اولیه را بیان مى‏كنند. این است كه در بیان دوم توضیحى غیر از توضیح مندرج در بیان اول آمده است. سخنان او در توضیح حكومت عدل بسیار است. براى مثال در بیانى دیگر مى‏فرماید:

ما یك حكومت عدل مى‏خواهیم، حكومت عدل اسلامى مى‏خواهیم. این مهم آرزوى هر آدمى است كه یك حاكمى باشد براى آن حكومت‏بكند كه بعد از چند وقتى جیبهایش را پر نكند و از این مرز برود (امام خمینى‏2 ج 5: 49; آژینى: 233 - 234).

در این عبارت، حكومت عدل، آرمان و آرزوى هر انسانى تلقى مى‏گردد. همچنین مى‏فرماید: كارگران كارخانه‏ها و دیگر كارگران و كارمندان طبقات هر صنف باید بدانند كه اسلام از بدو ظهور طرفدار آنان بوده و در حكومت عدل اسلامى به آنان اجحاف نمى‏شود و نخواهد شد (امام خمینى‏2 ج 5: 120; آژینى: 234).

در بیان فوق به دو ویژگى از ویژگیهاى مهم حكومت عدل توجه داده است: 1) فقدان اجحاف; 2) حمایت از اقشار ضعیف جامعه. در بیانات زیر نیز به نتایج عدالت و حكومت عدل اشاره دارد: اگر شما یك حكومت عدل بخواهید یك حكومت انصافى بخواهید، بخواهید كه در رفاه باشید، بخواهید كه فقراى شما در رفاه باشند، بخواهید كه اغنیا به شما ظلم نكنند، بخواهید كه دولت‏با شما ظلم نكند... (امام خمینى‏2 ج 5: 149; آژینى: 234).

و همچنین تاكید مى‏كند: عدل اسلامى را مستقر كنید. با عدل اسلامى همه و همه در آزادى و استقلال و رفاه خواهند بود (امام خمینى‏2 ج 6: 77; آژینى: 236).

به طور كلى مى‏توان استنباط كرد كه تعاریف و توضیحاتى كه حضرت امام در ادامه عبارات مربوط به عدل، حكومت عدل یا حكومت عدل اسلامى مى‏آورند، بیان اهداف، نتایج، شاخصها یا مصادیق عدل و حكومت عدل است. برخى از مهمترین شاخصها و مصادیق از دیدگاه آن حضرت عبارتند از:

1- فقدان ظلم و ستم، «ما نه ظلم مى‏كنیم و نه مظلوم مى‏شویم‏» (امام خمینى‏2 ج 6: 166; ج 5: 149; آژینى: 236);

2- تحقق آزادى در جامعه

3- تحقق استقلال و فقدان وابستگى به بیگانگان;

4- تحقق رفاه و وسعت در معیشت;

5- انطباق بر قوانین و مقررات دین اسلام;

6- رسیدن تمام اقشار جامعه به حقوق حقه خود;

7- فقدان فرق بین زن و مرد و اقلیتهاى مذهبى (امام خمینى‏2 ج 5: 223 - 234) و دیگران و سایر موارد تبعیض‏آمیز;

8- وجود انصاف;

9- فقدان اجحاف;

10- علاقه‏مندى به افراد رعیت و برابرى مسئولین با آنان در شیوه زندگى: ما آرزوى یك همچون حكومتى داریم [حكومت امیرالمؤمنین‏علیه السلام]، یك حكومت عادل كه نسبت‏به افراد رعیت علاقه‏مند باشد، عقیده‏اش این باشد كه باید من نان خشك بخورم كه مبادا یك نفر در مملكت من زندگى‏اش پست‏باشد، گرسنگى بخورد. ما مى‏خواهیم یك همچو حكومت عدل ایجاد كنیم (امام خمینى‏2 ج 5: 29; آژینى: 223);

11- منافع مملكت‏خرج مملكت‏شود;

12- به بیت المال خیانت نشود;

13- به جاى نظام استثمارى، عدالت اقتصادى را برقرار سازد;

14- ابتنا بر راى و نظر مردم:

موافق میل مردم باشد، راى مردم و موافق حكم خدا، آن چیزى كه موافق با اراده خداست موافق میل مردم هم هست مردم مسلمانند، الهى هستند (امام خمینى‏2 ج 3: 111 - 112; آژینى: 232);

15- رشد اقتصادى و... .

همچنین از دیدگاه امام خمینى‏قدس سره تمامى احكام شرعى ابزار و وسایلى هستند براى تحقق عدالت و حكومت عدل در جامعه; بنابراین بدون تحقق عدالت و حكومت مبتنى بر عدل معنا و مفهومى ندارند. امام در این باره مى‏فرماید: احكام شرعى قوانین اسلام هستند و این احكام شانى از شئون حكومت مى‏باشند، بلكه احكام مطلوب بالعرض و امورى ابزارى هستند براى اجراى حكومت و گسترش عدالت (امام خمینى‏1 ج 2: 472).

اگر برترین نمونه حكومت مطلوب و عملى كه در زمین تحقق یافته است‏حكومت رسول الله‏صلى الله علیه وآله وسلم مى‏باشد; به این علت است كه این حكومت‏با انگیزه بسط عدالت تشكیل یافته و حكومتى عادلانه مى‏باشد یعنى بر عدل الهى و صراط مستقیم ابتنا یافته است و این وظیفه‏اى است كه تمامى پیامبران و اولیاى الهى نیز آن را در حد توان و مقدورات خود و بر اساس مقتضیات متحقق مى‏ساخته‏اند: پیغمبر اسلام‏صلى الله علیه وآله وسلم تشكیل حكومت داد مثل سایر حكومتهاى جهان، لكن با انگیزه بسط عدالت اجتماعى (امام خمینى‏2 ج 21: 178).

عدالت در حكومت از دید امام خمینى‏قدس سره هم به مثابه خصلت و ملكه‏اى فردى و امرى باطنى دیده مى‏شود (امام خمینى‏5 ج 1: مساله 28). لذا مى‏تواند صفت و خصلت زمامداران باشد و نه تنها خصلت و صفت زمامداران كه از آن تمامى كسانى كه با بشر و اداره زندگى او سر و كار دارند:

اسلام خدایش عادل است، پیغمبرش هم عادل است و معصوم، امامش هم عادل است و معصوم، قاضى‏اش هم بهتر است كه عادل باشد، فقیهش هم بهتر است عادل باشد، مشاور طلاق هم بهتر است عادل باشد،... زمامدار باید عادل باشد، ولاتشان باید عادل باشد (امام خمینى‏2 ج 1: 444).

و هم به مثابه خصلت‏بنیادین و ساختارى وجود و بالتبع خصلت نهادهاى بشرى و بر همین اساس عدالت مى‏تواند صفت و خصلت نهاد حكومت‏باشد. این است كه در بیانات و آثار امام خمینى‏قدس سره تعابیرى چون حكومت عدل، حكومت عادل، حكومت عادله و... به كار رفته است.

2- حكومت اسلامى (قانونى)
عنوان كلى و اولیه‏اى كه حضرت امام در مورد حكومت مطلوب مورد نظر به كار مى‏برد حكومت اسلامى است و منظورشان از اسلامى بودن حكومت نیز این است كه بر موازین و قوانین الهى و دینى اسلام بنا شده باشد. قوانین و ضوابط آن از شرع مقدس اخذ گردد و بر جهان‏نگرى و ایدئولوژى اسلامى ابتنا یافته باشد. حكومت اسلامى در منظر امام خمینى‏قدس سره حكومتى است كه هدف آن تحقق اسلام است، قوانین آن قوانین اسلام است و بنیاد و اساس آن را نیز جهان‏بینى اسلامى تشكیل مى‏دهد. همچنین از دیدگاه ایشان، حكومت اسلامى به معناى این است كه حكومت از درون اسلام به وجود مى‏آید زیرا اسلام داراى سیستم و نظام خاص اجتماعى، سیاسى و فرهنگى است; لذا اسلام بدون حكومت معنا ندارد.

اسلام... خود داراى سیستم و نظام خاص اجتماعى و اقتصادى و فرهنگى است كه براى تمامى ابعاد و شئون زندگى فردى و اجتماعى قوانین خاصى دارد و جز آن را براى سعادت جامعه نمى‏پذیرد (امام خمینى‏2 ج 4: 167).

این بیان امام خمینى‏قدس سره نشان از این است كه در اسلام سیستم حكومتى نیز هست چه اگر مكتبى داراى نظام خاص اجتماعى و اقتصادى و فرهنگى باشد طبعا داراى نظام حكومتى نیز مى‏باشد و نظام اجتماعى بدون وجود یك نظام حكومتى و سیاسى معنا نخواهد داشت. حضرت امام تعبیرى گسترده‏تر را در بیان مفهوم سیاست دارند. در یكى از جلسات درس در نجف اشرف در مورد سیاست مى‏فرماید:

مگر سیاست چیست؟ روابط بین حاكم و ملت، روابط بین حاكم و سایر حكومتها، جلوگیرى از مفاسدى كه هست، همه اینها سیاست است (امام خمینى‏2 ج 1: 229).

و اگر سیاست این است دین به طور عام و دین اسلام به طور خاص نیز جز این نیست و لذا اسلام سیاست است و مبناى سیاست مدن و اداره امور جامعه. زیرا سیاست در كل راه بردن و هدایت انسان به سوى سعادت خود و صلاح جامعه است و این همان خواست و هدف اسلام نیز هست. این است كه مى‏فرماید:

والله اسلام تمامش سیاست است. اسلام را بد معرفى كردند، سیاست مدن از اسلام سرچشمه مى‏گیرد (امام خمینى‏2 ج 1: 65).

بنابراین از دیدگاه حضرت امام هیچ‏گونه تفكیكى بین سیاست و دین و لذا بین سیاست و اسلام وجود ندارد و بر همین اساس دین اسلام داراى نظام حكومتى است نظام حكومتى كه امام از آن تحت عنوان حكومت اسلامى یاد مى‏كند. تعبیر حكومت اسلامى هم در آثار كتبى حضرت امام چون كتاب البیع و هم در بیانات آن بزرگوار چون ولایت فقیه و صحیفه نور به كرات آمده است. براى نمونه مى‏فرماید:

... تمام چیزهایى كه در حكومت طاغوت بود و به نفع اجانب در این مملكت ضعیف، در این مملكت زیردست پیاده شده بود، با استقرار حكومت اسلامى و جمهورى اسلامى تمامى اینها باید زیر و رو بشود... (امام خمینى‏2 ج 5:227; آژینى: 235).

همچنین امام خمینى‏قدس سره گاه تعابیرى چون حكومت الهى، حكومت‏حق، حكومت دین، حكومت امین، حكومت عدل اسلامى، حكومت قانون و ... را در بیانات و آثار خود استفاده كرده است كه همگى بیانگر یكى از مهمترین شاخصه‏هایى است كه ارزش، مفهوم و محتواى حكومت و نوع آن از سایر انواع شناخته مى‏شود. این است كه مى‏بینیم در برابر حكومت اسلامى و حكومت الهى، حكومتهاى شیطانى و طاغوتى، حكومت استبدادى و... به كار مى‏برد. امام خمینى‏قدس سره در بیان و معرفى حكومت اسلامى مى‏فرماید:

حكومت اسلامى هیچ‏یك از انواع طرز حكومتهاى موجود نیست. مثلا استبدادى نیست كه رئیس دولت مستبد و خودراى باشد... حكومت اسلامى نه استبدادى است، نه مطلقه، بلكه مشروطه است. البته نه مشروط به معنى متعارف فعلى آنكه تصویب قوانین تابع آراى اشخاص و اكثریت‏باشد. مشروط از این جهت كه حكومت كنندگان در اجرا و اداره مقید به یك مجموعه شرط هستند كه در قرآن كریم و سنت رسول اكرم‏صلى الله علیه وآله وسلم معین گشته است. مجموعه شرط همان احكام و قوانین اسلام است كه باید رعایت و اجرا شود. از این جهت‏حكومت اسلامى حكومت قانون الهى بر مردم است (امام خمینى‏3: 52 - 53).

بنابراین از دیدگاه امام خمینى‏قدس سره حكومت اسلامى حكومت قانون است و منظور از قانون نیز نه قانونهاى موضوعه بشرى كه قوانین الهى یا قوانین شرع و اسلام است كه در قرآن كریم و سنت رسول الله‏صلى الله علیه وآله وسلم مندرج است. در عبارتى دیگر این موضوع را به این صورت شرح مى‏دهد:

حكومت اسلام حكومت قانون است. در این طرز حكومت، حاكمیت منحصر به خدا است و قانون فرمان و حكم خدا است قانون اسلام یا فرمان خدا بر همه افراد و بر دولت اسلامى حكومت تام دارد. همه افراد از رسول اكرم‏صلى الله علیه وآله وسلم گرفته تا خلفاى آن حضرت و سایر افراد تا ابد تابع قانون هستند، همان قانونى كه از طرف خداى تبارك و تعالى نازل شده و در لسان قرآن و نبى اكرم‏صلى الله علیه وآله وسلم بیان شده است (امام خمینى‏3: 53 - 54).

اسلامى بودن حكومت از منظر حضرت امام داراى دو بعد اساسى است كه عبارتند از:

1- مطابق راى، نظر و خواست مردم بودن;

2- مطابق خواست و رضاى خدا و قانون الهى بودن.

و به عبارت دیگر حكومت الهى - مردمى. این بیان در عبارت زیبایى از حضرت امام خمینى‏قدس سره به این صورت آمده است:

ما هم كه حكومت اسلامى مى‏گوییم، مى‏خواهیم یك حكومتى باشد كه هم دلخواه ملت‏باشد و هم حكومتى باشد كه خداى تبارك و تعالى نسبت‏به او گاهى بگوید كه اینهایى كه با تو بیعت كردند با خدا بیعت كردند «انما یبایعون الله‏» (7) ....ظل‏الله باشد، یدالله باشد حكومت، حكومت الهى باشد. آرزوى ما این است كه یك همچو حكومتى سركار بیاید كه تخلف از قانون الهى نكند... (امام خمینى‏2 ج 3: 111).

شاید بتوان گفت كه امام بر اساس قاعده تلازم عقل و شرع، تعارضى بین راى و نظر مردم و خواست و رضاى خدا یا به عبارت دقیقتر بین عقل و شرع نمى‏بیند. بعلاوه او اعتقاد دارد كه انسان داراى فطرتى الهى است و دین خدا با فطرت و نهاد او سازگارى كامل دارد. آرى مهمترین معادلى كه حضرت امام براى اسلامى بودن حكومت مطرح كرده است، قانونى بودن است و این موضوع به كرات در بیانات و آثار حضرت امام با دقت و توجهى خاص مطرح شده است. براى نمونه امام خمینى‏قدس سره حكومت پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله وسلم را حكومتى قانونى مى‏داند و حكومت مورد نظر خود را نیز حكومتى مى‏داند كه همانند حكومت پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم باشد:

[پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم] هرچه داشت تبع قانون بود، پیغمبر قرآن مجسم بود، پیغمبر قانون مجسم بود. ما یك حكومتى مى‏خواهیم كه قانون باشد، تبع قانون باشد، نه یك حكومتى كه تبع شیطان باشد (امام خمینى‏2 ج 3: 111).

اسلامى بودن حكومت مفهومى است‏بسیار كلى. لذا حضرت امام شاخصهاى متعددى را به عنوان معیارها و ویژگیهایى كه بودن آنها نشان از اسلامى بودن حكومت است مطرح ساخته‏اند كه در اینجا فهرست‏وار به برخى از آنها اشاره مى‏شود.

1- قانونى بودن حكومت (قانون در اینجا به مفهوم قانون الهى یا فرمان و حكم خداست);

2- الهى بودن حكومت;

3- غیر استبدادى بودن حكومت;

4- مطلقه نبودن حكومت;

5- مشروطه بودن به مفهوم اینكه حكومت كنندگان مقید به مجموعه‏اى از شرطها باشند;

6- حاكمیت در حكومت اسلامى منحصر به خداست;

7- عادل بودن زمامداران و حاكمان;

8- هدف حكومت اسلامى تامین سعادت بشر است (امام خمینى‏2 ج 4: 190);

9- حكومت وسیله و ابزار است‏براى تحقق عدالت و سعادت بشر:

پس نفس حاكم شدن و فرمانروایى، وسیله‏اى بیش نیست و براى مردان خدا اگر این وسیله به كار خیر و تحقق هدفهاى عالى نیاید هیچ ارزشى ندارد... (امام خمینى‏3: 69 - 70);

10- اتكا به آراى عمومى داشتن;

11- مجرى احكام اسلام بودن;

12- ملهم بودن از رویه پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم و ائمه اطهارعلیهم السلام;

13- غیر تحمیلى بودن حكومت;

14- مساوى بودن همه طبقات، اقشار و افراد در برابر قانون;

در حكومت اسلامى همه طبقات در برابر قانون مساوى‏اند. هیچ‏یك از اقشار جایگاه ویژه‏اى در حاكمیت ندارند (امام خمینى‏2 ج 2: 28);

15- تحقق آزادى، استقلال، رفاه، توسعه سیاسى و رشد اقتصادى و... .

3- مردمى بودن حكومت

مردمى بودن در اصل به معناى این است كه حكومت‏به لحاظ شكل‏گیرى و ایجاد بر آرا و نظر و خواست مردم ابتنا یافته باشد و لذا داراى مشروعیت و مقبولیت مردمى باشد. همچنین از لحاظ ادامه و استمرار باید بر اعتماد مردم استوار گردد. حكومت مردمى به لحاظ اهداف و كارویژه‏ها نیز باید در خدمت مردم باشد و تامین مصلحت عمومى را در سرلوحه برنامه‏ها، اقدامات و عملكرد خود قرار دهد. بنابراین مردمى بودن حكومت هم در بقا و استمرار است، هم در اهداف و مقاصد و هم در كاركرد و مسئولیتها.

مردم جایگاه والایى در منظر و اندیشه امام خمینى‏قدس سره دارد. همچنین امام كلیه اقدامات خود را در حوزه رهبرى بویژه در مواردى كه در طول مدت رهبرى خود تصمیمات فراقانونى گرفته، اخذ كرده است این تصمیمات را بر اساس میثاق خود با مردم كه نشات گرفته از اعتماد دو جانبه در روابط متقابل امام و مردم در طول ده سال رهبرى آن بزرگوار به خوبى مشاهده شده است و مورد تایید اكثر كسانى كه با امام آشنایى داشتند، نیز مى‏باشد. بدین‏گونه كه مردم مى‏دانستند امام علیه آنان تصمیم نمى‏گیرد زیرا باور داشتند كه امام در اسلام ذوب شده و تمام وجود خویش را فداى اسلام كرده و به اصطلاح در مورد این مساله امتحان خود را داده است. از سوى دیگر امام خمینى‏قدس سره نیز باور داشت كه مردم او را دوست دارند، به او عشق مى‏ورزند و به او اعتماد دارند لذا بر اساس سلوك عرفانى و اخلاقى و ایمانى خود به این اعتماد ارج مى‏گذاشت و به طور كلى میثاقى بین او و مردم به وجود آمده بود كه حاصل این اعتماد دو جانبه بود. براى شناخت‏سیره سیاسى حضرت امام و تصمیمات و اقدامات آن بزرگوار این موضوع جنبه محورى و اساسى دارد. تاكید امام خمینى‏قدس سره بر مردم به گونه‏اى است كه حتى در مورد برنامه‏هاى رادیو و تلویزیون چنین مى‏فرماید:

من مدتهاست كه وقتى مى‏بینم رادیو تلویزیون را هر وقتى بازش مى‏كنم از من اسم مى‏برد خوشم نمى‏آید. ما باید به مردم ارزش دهیم، استقلال دهیم و خودمان كنار بایستیم و روى خیر و شر كارها نظارت كنیم. ولى اینكه تمام كارها دست ما باشد، رادیو تلویزیون دست ماها باشد، اما آن بیچاره‏ها كه كار مى‏كنند هیچ چیز دستشان نباشد، ولى ما [كه] هیچ كاره هستیم دست ما باشد، به نظر من این صحیح نیست (امام خمینى‏2 ج 19: 206).

یكى از مهمترین ویژگیهاى یك حكومت مطلوب از منظر امام خمینى‏قدس سره پذیرش عمومى مردم در ایجاد و بقاست كه در جریان انتخاب طبیعى مستقیم و یا غیرمستقیم (از طریق خبرگان منتخب مردم) جلوه‏گر مى‏شود. همچنین پذیرش و مقبولیت مردمى در حوزه اهداف و عملكرد و مسئولیتهاى حكومت است كه از طریق نظارت عمومى، امر به معروف و نهى از منكر و... تحقق مى‏یابد.

بنابراین پیوند رهبرى در این حكومت‏با مردم، به طور طبیعى پیوندى عمیق، عاطفى و اعتقادى است و همین راز و رمز بود كه باعث‏شد امام خمینى‏قدس سره بتواند یكى از نظامهاى سیاسى مردمى را پایه‏ریزى و رهبرى نماید.

بعلاوه در این نوع حكومت‏برخلاف همه نظامهاى سیاسى موجود جهان، مردم پس از تعیین رهبرى و برگزارى انتخابات از خود سلب مسئولیت نكرده و به خود وانهاده نمى‏شوند بلكه حضور آنان در صحنه اداره جامعه اسلامى و مشاركت در سرنوشت نظام اسلامى خود به مثابه یك تكلیف تضمین مى‏گردد.

از منظر امام خمینى‏قدس سره حكومت اسلامى بر اساس عشق و اعتماد متقابل و دو جانبه مردم و رهبرى صالح ایجاد مى‏گردد. این است كه مى‏فرماید:

رهبر و رهبرى در ادیان آسمانى و اسلامى بزرگ چیزى نیست كه خود به خود ارزش داشته باشد و انسان را خداى ناخواسته به غرور و بزرگ اندیشى وادارد (امام خمینى‏2 ج 18: 43).

اهمیت این مساله به گونه‏اى است كه امام خمینى‏قدس سره رابطه خود را با مردم رابطه‏اى برادرانه مى‏داند: «من با مردم ایران برادر هستم.» (امام خمینى‏2 ج 4: 145).

امام خمینى‏قدس سره همچنین بر ضرورت آگاهى مردم و مشاركت آنان در حكومت و نظارت آنان بر حكومت و همگامى آنها با حكومت تاكید مى‏كند و این شیوه رفتار با حكومت را بزرگترین ضمانت‏حفظ امنیت در جامعه مى‏داند.

آگاهى مردم و مشاركت و نظارت و همگامى آنها با حكومت منتخب خودشان خود بزرگترین ضمانت‏حفظ امنیت در جامعه مى‏باشد (امام خمینى‏2 ج 2: 257 - 258).

بر اساس این گفتار امام خمینى‏قدس سره نقش مردم را در یك حكومت مطلوب شامل موارد زیر مى‏داند:

1- آگاهى; 2- مشاركت; 3- نظارت; 4- همگامى; 5- انتخاب.

بر همین اساس مردم مهمترین پایگاه و تكیه‏گاه حكومت تلقى مى‏شوند. پایگاهى كه اگر نباشد یا فروریزد حكومت از بین خواهد رفت. به تعبیرى: یك قدرت بزرگ وقتى پایگاهى ندارد این قدرت نمى‏تواند بایستد (امام خمینى‏2 ج 7: 4 - 7).

همچنین امام در رهبرى حكومت جامعه اسلامى پیش از آنكه به هدایت و نمایندگى اعتقاد داشته و به آن بپردازد قایل به ارشاد، تعلیم و دادن آگاهى به مردم بود تا خود بتوانند حركت كنند، مشاركت‏سیاسى داشته باشند، نظارت نمایند و با حكومت همگامى داشته باشند. چه اگر مردم آگاه به امور باشند، بقیه راهها را خود با دارا بودن قوه عقل و اختیار طى مى‏كنند ولى اگر به آگاهى نرسند طى طریق براى آنها مشكل و یا شاید غیرممكن گردد. زیرا راه رفتن در تاریكى براى آنها مقدور نیست‏بلكه باید نورى بتابد تا مقابل خود را ببینند و بتوانند به پیش حركت كنند. بنابراین امام خمینى‏قدس سره نقشهاى چهارگانه دیگرى را در ذیل آگاهى مطرح مى‏نماید.

به طور كلى با توجه به آثار امام مى‏توان دریافت كه مردمى بودن حكومت از منظر او در سه بعد مطرح شده یعنى ابعاد سه گانه ایجاد، استمرار و بقا در قالب ابتنا بر آراى مردمى و مشاركت عمومى; كاركرد و وظایف در شكل خدمت و خدمتگزارى عمومى و اهداف در قالب مصلحت عمومى موضوعیت تام دارد. بر همین اساس ما در اینجا بحث مردمى بودن حكومت را در هر یك از این سه محور به اختصار مورد توجه قرار مى‏دهیم.

الف. ایجاد، استمرار و بقا; بناى حكومت‏بر آراى مردم و مشاركت عمومى: از دیدگاه حضرت امام حكومت‏بر اساس دیدگاهها، خواستها و آراى مردم بنا مى‏شود و اگر حكومتى بر مردم تحمیل گردد، آن حكومت اسلامى نخواهد بود و لذا مطلوب نخواهد بود:

ما بناى این را نداریم كه یك تحمیلى بر ملتمان بكنیم. اسلام به ما اجازه نداده است كه دیكتاتورى بكنیم ما تابع آراى ملت هستیم. ملت ما هر طور راى داد ما هم از آنها تبعیت مى‏كنیم. ما حق نداریم. خداى تعالى به ما حق نداده است. پیغمبر اسلام به ما حق نداده است كه به ملتمان چیزى را تحمیل كنیم (امام خمینى‏2 ج 10: 181).

حضرت امام همچنین در بیان مهمترین معیارها و ضوابط حكومت مطلوب و مورد نظر خود مى‏فرماید:

اولا متكى به آراى ملت‏باشد به گونه‏اى كه تمامى آحاد ملت در انتخاب فرد یا افرادى كه باید مسئولیت و زمام امور را به دست گیرند، شریك باشند (امام خمینى‏2 ج 4: 212).

حكومت در بقا و استمرار نیز بر اساس نظر حضرت امام باید مبتنى بر مشاركت عمومى باشد و مردم از طریق نمایندگان خود در اداره امور جامعه نقش داشته باشند. آنها باید بر كاركرد زمامداران نظارت نمایند و انتقادات سازنده و پیشنهادات لازم را در هت‏بهبود وضعیت‏حكومت و جامعه ارائه نمایند. به عنوان مثال تعیین شوراى انقلاب را امام نه تنها به موجب حق شرعى كه بر اساس راى اعتماد اكثر مردم ایران نیز مى‏دانست:

به موجب حق شرعى و بر اساس راى اعتماد اكثر قاطع مردم ایران، شورایى به نام شوراى انقلاب تعیین شده است.

همین در مورد ضرورت ادامه و استمرار مشاركت‏سیاسى و مشورت مردمى و.. مى‏فرماید:

در این حكومت‏به طور قطع باید زمامداران امور دایما با نمایندگان ملت در تصمیم‏گیریها مشورت كنند و اگر نمایندگان موافقت نكنند نمى‏توانند به تنهایى تصمیم بگیرند (امام خمینى‏2 ج 2: 212).

از دیدگاه حضرت امام رجال سیاسى و حكومتى جامعه باید مردم را در نظر داشته باشند و توده مردم را در تصمیم‏گیریها و توزیع و تقسیم منابع و امكانات در نظر بگیرند و در مقابل مردم نیز باید ضمن حضور در صحنه‏هاى سیاسى جامعه و مشاركت در سرنوشت‏خود بر رفتار و عملكرد دولتمردان و مسئولان امر نظارت داشته باشند:

اگر مردم بخواهند جمهورى اسلامى را حفظ كنند باید مواظب باشند كه رئیس جمهور و وزرا و نمایندگان مجلس انحراف پیدا نكنند از حیث قدرت‏طلبى و مال‏طلبى اگر رئیس جمهورى بخواهد قدرتمندى نشان دهد آن روز بدانند علامت این است كه شكست‏بخوریم. لذا خود مردم باید جلوشان را بگیرند (امام خمینى‏2 ج 16: 32).

ب. كاركرد و وظایف; خدمت و خدمتگزارى عمومى: از دیدگاه حضرت امام خمینى‏قدس سره مهمترین وظیفه یك حكومت مطلوب این است كه خود را خادم جامعه بداند و در راه تامین نیازهاى فردى و اجتماعى مردم بكوشد، نه اینكه به فكر تامین منافع خود باشد. از منظر آن بزرگوار حكومت وسیله و ابزارى است‏براى تامین نیازهاى مردم. تربیت و هدایت و خدمت‏به آنان و تحقق عدالت و رساندن آدمیان به سعادت باقى و پایدار. بنابراین افراد زمامدار نیز خود صرفا وسیله و ابزارى هستند در خدمت جامعه و مردم و حكومت امانتى است در دستان آنها. این موضوع را امام بارها و بارها در آثار و بیانات خود مورد توجه قرار داده است، به عنوان مثال:

ائمه و فقهاى عادل موظفند كه از نظام و تشكیلات حكومتى براى اجراى احكام الهى و برقرارى نظام عادلانه اسلام و خدمت‏به مردم استفاده كنند. صرف حكومت‏براى آنان جز رنج و زحمت چیزى ندارد. منتهى چه بكنند؟ مامورند انجام وظیفه كنند، موضوع ولایت فقیه ماموریت و انجام وظیفه است (امام خمینى‏3: 70 - 71).

و نیز مى‏فرماید: اگر به من بگویید خدمتگزار بهتر از این است كه بگویید رهبر، رهبرى مطرح نیست، خدمتگزارى مطرح است، اسلام ما را موظف كرده است كه خدمت كنیم (امام خمینى‏2 ج 10: 126).

این است كه از منظر امام خمینى‏قدس سره خدمت كردن رهبران در حكومت مطلوب ایشان یك وظیفه و تكلیف است، وظیفه‏اى كه اسلام به عنوان دین آسمانى و مكتب الهى كه مطابق با فطرت و سرشت‏بشر و لذا عقلى و انسانى است، براى او تعیین نموده است. بنابراین در اسلام اساس حكومت را خدمت و خدمتگزارى به مردم تشكیل مى‏دهد.

امام خمینى‏قدس سره آنگاه كه در راس چنین حكومتى قرار مى‏گیرد در راستاى چنین برداشتى است كه مى‏فرماید: «من با مردم ایران برادر هستم و خود را خادم و سرباز آنان مى‏دانم.» (امام خمینى‏2 ج 4: 145).

همچنین خطاب به دولتها - به مفهوم هیات حاكمه و قواى حكومتى در جامعه اسلامى مى‏فرماید:

دولت در حكومت اسلامى در خدمت ملت است، باید خدمتگزار ملت‏باشد (امام خمینى‏2 ج 5: 238).

بعلاوه احترام به راى، نظر و خواسته‏هاى مردم در نظام مطلوب مورد نظر امام خمینى‏قدس سره جایگاه فوق‏العاده والایى دارد. خود او آن‏چنان به این مساله اهمیت مى‏داد كه در بسیارى از موارد حاضر به اعمال نظر شخصى خود نبود و سعى مى‏كرد بداند راى و نظر مردم در این خصوص چیست؟

همچنین سیره سیاسى امام خمینى‏قدس سره بیانگر این است كه او سعى نمى‏كرد مطابق تشخیص و نظر خود، مردم را بدون آنكه آمادگى پذیرش داشته باشند به سمت و سوى معینى سوق دهد یا چیزى را بر آنها تحمیل نماید بلكه به نظر و خواست آنها تا جایى كه خطرى جدى و اساسى براى انقلاب یا ارزشهاى دینى و اسلامى به وجود نمى‏آمد احترام قایل مى‏شد و در عین حال در بعضى شرایط نیز سعى مى‏كرد با بیانات و پیامهاى خود آگاهى لازم را در عامه مردم به وجود آورد تا آمادگى پذیرش حقیقت و واقعیت را داشته باشند.

شاید بتوان گفت تنها خط قرمز امام خمینى‏قدس سره نسبت‏به مردم تخطى نسبت‏به اسلام و ارزشهاى اسلامى بود كه براى او اهمیت والایى داشت و در اینگونه موارد بدون تامل و تحمل برخورد مى‏كرد.

ج. اهداف; مصالح عمومى: یكى از مهمترین ویژگیهاى یك حكومت مطلوب از منظر امام خمینى‏قدس سره این است كه كومت‏بر اساس مصالح عمومى شكل گیرد، مصالح را به خوبى تشخیص دهد، بر اساس مصالح عمومى رفتار و عمل نماید و بر اساس مصالح بقا و استمرار یابد. برخى از فقهاى بزرگ ما تعبیرى دارند، بدین مضمون: «الحاكم منصوب للمصالح‏» یعنى حكومت و حاكم در هرجا براى مصالح عموم افراد جامعه نصب شده است و در بیانى آمده است:

«الحاكم منصوب للمصالح‏» این كلام شیخ مفید است، كلام صاحب شرایع است. كلام... حاكم یا رهبر وظیفه‏اش تشخیص مصالح و اجراى آن است (آذرى 1/2/1370: 2).

بنابراین تشخیص مصالح سیاسى، اقتصادى، فرهنگى و نظامى جامعه یعنى آنچه به مصلحت امت و جامعه اسلامى است‏بر عهده حاكمان و رهبران است و حكم آنها در این موارد نافذ مى‏باشد.

حضرت امام همواره مصلحت مردم و مصلحت نظام سیاسى جامعه را در راس مصالح دیگر و حفظ نظام را از اوجب واجبات مى‏دانست او با هرگروه، شخص، جریان و تفكرى كه با مصلحت مردم و نظام معارضه مى‏نمود برخورد مى‏كرد تا نظام و جامعه اسلامى محفوظ باقى بماند. بدیهى است كه حفظ عزت و اقتدار نظام اسلامى كه بر اساس موازین شرع اسلام و قانون و مبتنى بر آراى مردم است‏بر آحاد ملت‏یك فریضه و واجب شرعى تلقى مى‏گردد و حكومت در راه تحقق مصلحت از احكام اولیه اسلام است و مقدم تمامى احكام فرعیه: حكومت كه شعبه‏اى از ولایت مطلقه رسول الله‏صلى الله علیه وآله وسلم است، یكى از احكام اولیه اسلام است و مقدم بر تمام احكام فرعیه حتى نماز و روزه و حج است. حاكم مى‏تواند مسجد یا منزلى را كه در مسیر خیابانى است‏خراب كند و پول منزل را به صاحبش رد كند، حاكم مى‏تواند مساجد را در موقع لزوم تعطیل كند... حكومت مى‏تواند قراردادهاى شرعى را كه خود با مردم بسته است، در موقعى كه آن قرارداد مخالف مصالح كشور و اسلام باشد یك جانبه لغو كند و مى‏تواند هر امرى را چه عبادى و یا غیرعبادى است كه جریان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن مادامى كه چنین است جلوگیرى كند. حكومت مى‏تواند از حج كه از فرایض مهم الهى است در مواقعى كه مخالف صلاح كشور اسلامى دانست موقتا جلوگیرى كند (امام خمینى‏2 ج 20: 180).

و در ادامه این بیان تاكید مى‏فرماید: آنچه كه گفته شده است تاكنون و یا گفته مى‏شود ناشى از عدم شناخت ولایت مطلقه الهى است. آنچه گفته شده است كه شایع است مزارعه و مضاربه و امثال آنها را با آن اختیارات از بین خواهد رفت صریحا عرض مى‏كنم كه فرضا چنین باشد. این از اختیارات حكومت است و بالاتر از آن هم مسائلى است كه مزاحمت نمى‏كنم (امام خمینى‏2 ج 2: 170 - 171).

امام خمینى‏قدس سره این سخنان را در جواب نامه رئیس جمهور وقت پیرامون اختیارات حكومت اسلامى مطرح ساخته‏اند.

به طور كلى از منظر امام خمینى‏قدس سره موضوع مصلحت اسلام و مصلحت مردم (مصالح عامه) مهمترین ركن در تعیین اختیارات و اهداف حكومت است. حكومت مى‏تواند همه چیز را فداى مصالح عمومى و مصالح اسلام بنماید. ناگفته نماند كه بین این دو نیز از نظر ما تعارض وجود ندارد. بنابراین حكومت اختیار دارد تا آنچه را كه مصلحت جامعه اسلامى بدان متوقف است انجام دهد و منافع فردى را در صورت ضرورت فداى مصالح عمومى نماید و تنها حكومت مطلوب حكومتى است كه مطابق با مصلحت مردم باشد. «جز سلطنت‏خدایى همه سلطنتها برخلاف مصلحت مردم و جور است‏» (امام خمینى‏4: 186).

شاخصهاى دسته دوم
در پایان این نوشتار به برخى دیگر از شاخصهاى یك حكومت مطلوب از دیدگاه امام خمینى‏قدس سره - شاخصهاى دسته دوم - به صورت فهرست‏وار اشاره مى‏گردد.

1- علم و آگاهى
یكى از مهمترین خصایص و شاخصهاى حكومت و زمامداران حكومتى آگاهى، دانش، علم به قانون و كتاب الهى است. اگر حكومت مورد نظر ما حكومت قانون است پس باید بر اساس علم به قانون و نیز علم و معرفت نسبت‏به مقتضیات زمانى و شرایط سیاسى روز بنا گردد. به بیان آن بزرگوار:

چون حكومت اسلام حكومت قانون است‏براى زمامدار علم به قوانین الزامى مى‏باشد... (امام خمینى‏3: 58 - 59).

در تعیین حدود علم و دانش زمامداران نیز مى‏فرماید:

اگر زمامدار مطالب قانونى را نداند لایق حكومت نیست.... البته لازم نیست كه صاحب منصبان و مرزبانان و كارمندان ادارى همه قوانین اسلام را بدانند و فقیه باشند بلكه كافى است قوانین مربوط به شغل و وظیفه خویش را بدانند (امام خمینى‏3: 60 - 61).

از علم و آگاهى مورد نیاز زمامداران جامعه اسلامى گاه تحت عنوان فقه (علم به شرایع دینى) یا اجتهاد (دانش یا قوه استنباط احكام شرعیه از ادله اربعه) یاد شده است.

اجتهاد در اصل به معناى نهایت‏سعى و كوشش در تحقق امر مى‏باشد و در اصطلاح فقهى به معنى داشتن ملكه و قدرت استنباط احكام شرعى از منابع و ادله شرعى (كتاب، سنت، اجماع و عقل) است و لذا مجتهد است كه با كتب علوم و دانشهاى لازم و ممارست در فهم دین به این جایگاه نایل آمده است.

2- انفتاح باب اجتهاد در مقررات و احكام حكومتى
در این نگاه حكومت‏بعد از علم و آگاهى به كتاب و سنت (قوانین شریعت) باید احكام و مقررات حكومتى را بر اساس شرایط و مقتضیات زمانى و مكانى و قوانین كلى شریعت تشخیص داده و مورد عمل قرار دهد. یعنى باب اجتهاد در احكام براى حكومت در جامعه اسلامى باز است. البته چنین اجتهادى از یكسو مبتنى بر علم و آگاهى و از سوى دیگر مبتنى بر عدالت و از دیگر سوى مبتنى بر مقتضیات است.

در بحث انفتاح باب اجتهاد باید دانست كه شرایط زمان و مكان موجود بر احكام اجتهادى تاثیر مى‏گذارد. از سوى دیگر اجتهاد و احكام اجتهادى با توجه به جامعیت و كامل‏بودن اسلام و لذا توسعه و گستردگى زمانى و مكانى فقه اسلامى، مسائل روز به ویژه در حوزه سیاست و حكومت، اقتصاد، اجتماع و... باید عمق و گسترش یابد. به گونه‏اى كه اجتهاد بتواند پاسخگوى مسائل مستحدثه سیاسى و اجتماعى باشد. لذا براى درك مقتضیات و تحولات اجتماعى و تطبیق شرعیات با این مقتضیات و تحولات باید باب اجتهاد باز بوده تا نظریات اجتهادى دانشمندان مسلمان در ادوار مختلف زمانى حكومت را در اداره بهتر امور راهنمایى نماید و حكومت و وظایف آن در چهارچوب مقتضیات زمانى شناخته گردد. امام خمینى‏قدس سره در این مورد مى‏فرماید:

در حكومت اسلامى همیشه باید باب اجتهاد باز باشد و طبیعت انقلاب و نظام همواره اقتضا مى‏كند كه نظریات اجتهادى - فقهى در زمینه‏هاى مختلف ولو مخالف با یكدیگر آزادانه عرضه شود و كسى توان و حق جلوگیرى از آن را ندارد ولى مهم شناخت رست‏حكومت و جامعه است كه بر اساس نظام اسلامى بتواند به نفع مسلمانان برنامه‏ریزى كند... (امام خمینى‏2 ج 21: 47).

3- عقل و حكمت
از دیدگاه حضرت امام خمینى‏قدس سره عقل و حكمت‏یكى از برجسته‏ترین شاخصها و معیارهاى یك حكومت مطلوب تلقى مى‏گردد و فقدان آن باعث مى‏شود كه حكومت از مطلوبیت‏ساقط گردد. زیرا عقل و حكمت اساس و بنیان بسیارى از شاخصها و معیارهاى دیگر چون حسن سیاست، حسن تدبیر، دانش و آگاهى، زمان‏شناسى، عزم و تصمیم راسخ، ثبات راى، كمال اعتقادى، صلاحیت اخلاقى و ... است.

4- كمال اعتقادى، صلاحیت اخلاقى و تقوا
نهاد حكومت‏به طور كلى و همچنین زمامداران و مسئولان امر باید داراى اعتقادات سالم و تقوا بویژه تقواى سیاسى باشند تا توانایى تحقق اهداف و انجام مسئولیتهاى حكومتى را داشته باشند. از دیدگاه اسلام حكومت عهد و پیمان پروردگار جهانیان است و شامل حال ظالمین و گنهكاران و افراد آلوده نمى‏گردد. به تعبیر امام خمینى‏قدس سره: زمامدار بایستى از كمال اعتقادى و اخلاقى برخوردار و عادل باشد و دامنش به معاصى آلوده نباشد. كسى كه مى‏خواهد حدود جارى كند یعنى قانون جزاى اسلام را به مورد اجرا گذارد، متصدى بیت‏المال و خرج و دخل مملكت‏شود و خداوند اختیار اداره بندگانش را به او بدهد باید معصیت كار نباشد «و لاینال عهدى الظالمین‏» (8) خداوند تبارك و تعالى به جایر چنین اختیارى نمى‏دهد. (امام خمینى‏3: 61).

5- حسن تدبیر و مدیریت
همچنین یكى از شرایط و شاخصهاى مهم یك حكومت‏شایسته، تدبیر نیك و مدیریت صحیح و مطلوب است كه گاه از آن تحت عنوان حسن التدبیر، حسن السیاسة و یا حسن مدیریت‏یاد شده است و امام خمینى‏قدس سره نیز بر این ویژگى تایید دارند. گاه نیز این خصلت آن را ذیل عقل یا علم مطرح ساخته‏اند.

6- انتقاد پذیرى و مشورت با مردم
انتقادپذیرى و مشورت با مردم حكومت‏یكى دیگر از شاخصها و ویژگیهاى یك حكومت مطلوب از منظر امام خمینى‏قدس سره است و حكومتى كه از مشورت با مردم یا نمایندگان آنها و پذیرش انتقاد و نظارت مردمى روى‏گردان باشد حكومتى است كه بناى خود را بر استبداد قرار داده است.

منابع فارسى:

1- آذرى قمى. (1/2/1370). «حكومت اسلامى‏». دموكراسى و مقتضیات زمان. ویژه نامه رسالت.
2- ارسطو. (1364). سیاست. ترجمه حمید عنایت. تهران: شركت‏سهامى كتابهاى جیبى. چاپ چهارم.
3- آژینى، محسن. (جمع‏آورى و تدوین). اندیشه‏هاى اقتصادى امام خمینى. سازمان مدارك فرهنگى انقلاب اسلامى. چاپ اول.
4- افلاطون‏1. جمهور. (1368). ترجمه فواد روحانى. تهران: شركت انتشارات علمى و فرهنگى. چاپ پنجم.
5- افلاطون‏2. (1970). دوره كامل آثار افلاطون. ترجمه حسن لطفى. تهران: انتشارات خوارزمى.
6- امام خمینى‏1. كتاب البیع. قم: انتشارات اسماعیلیان.
7- امام خمینى‏2. صحیفه نور. (مجموعه رهنمودهاى امام خمینى). تهران: انتشارات وزارت ارشاد اسلامى. چاپ اول.
8- امام خمینى‏3. ولایت فقیه.
9- امام خمینى‏4. كشف اسرار. قم: انتشارات آزادى.
10- امام خمینى‏5. تحریر الوسیله.
11- رجبى، محمد حسن. (1369). زندگینامه سیاسى امام خمینى. تهران: انتشارات فرهنگ و ارشاد اسلامى. چاپ اول.
12- طباطبایى، محمد حسین. بررسیهاى اسلامى. قم: دفتر تبلیغات اسلامى.
13- عالم، عبدالرحمان. (1372). بنیادهاى علم سیاست. تهران: نشر نى. چاپ اول.
14- الغزالى. (1283 ق.). فضائح الباطنیه. قاهره: الدار الغرمیه للطباعة و النشر.
15- الماوردى. (1406) الاحكام السلطانیه و الولایات الدینیه. قاهره: مكتب الاعلام الاسلامى.

پى‏نوشتها:

1) عضو هیات علمى گروه اندیشه سیاسى در اسلام پژوهشكده امام خمینى(س) و انقلاب اسلامى.
2) در نگاه برخى از اندیشه‏مندان و فلاسفه این موضوع در قالب «حاكم مطلوب‏» و شرایط و ویژگیهاى یك فرمانرواى شایسته مطرح شده است.
3) عنوان این اثر به زبان یونانى پولیتى Politeia است كه به معناى سیاست، نظام سیاسى، حقوق شهروندان و... مى‏باشد و عنوان فرعى آن درباره عدالت است.
4) Polity
5) برخى میان شكل و نوع حكومت تمایز قایل نشده‏اند و هر دو را یكى دانسته‏اند. در حالى كه اینگونه نیست. نوع حكومت‏بیانگر ماهیت، محتوا و درونمایه حكومت است در حالى كه شكل حكومت‏به ساختار صورى و ظاهرى حكومت توجه دارد. به عنوان مثال حكومت فردى شكل خاصى از حكومت است كه در راس آن فرد قرار دارد. در حالى كه مثلا حكومت اسلامى یا حكومت دموكراسى و... بیانگر نوع حكومت است.
6) منظور این است كه از منظر امام خمینى نیز جمهورى اسلامى امرى است واحد و مفهومى است واحد ولى به لحاظ لفظ، مركب مى‏باشد. مانند آب گرم، در اینجا آب گرم موجود واحدى است ولى از لحاظ لفظ مركب محسوب مى‏گردد. البته این نگرش غیر از نگرش غربیان است كه جمهورى را شكل خاصى از حكومت مى‏بینند و اسلامى را نوعى دیگر و گاه آنها را در تقابل با هم مى‏دانند.
7) فتح (48): 10.
8) بقره (2): 124.

منبع: فصلنامه متین، شماره 9

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo