بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک Instagram

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

غديريه ابن مكى نيلى

در گذشته سال 565

 

الم تعلموا ان النبى محمدا

بحيدره اوصى و لم يسكن الرمسا

و قال لهم و القوم فى " خم " حضر

و يتلو الذى فيه و قد همسوا همسا:

على كزرى من قميصى و انه

نصيرى و منى مثل هارون من موسى

الم تبصروا الثعبان مستشفعا به

الى الله و المعصوم يلحسه لحسا

فعاد كطاوس يطير كانه

تغشرم فى الاملاك فستوجب الحبسا

اما رد كف العبد بعد انقطاعها

اما رد عينا بعد ما طمست طمسا

 

- ندانستى كه رسول حق محمد، امير مومنان حيدر را وصى خود ساخت ازآن پيش كه روحش بآسمانها پرواز گيرد؟

- در " غدير خم " كه همگان حاضر گواه بودند، خطبه بر خواند. صداها خاموش، جرسها بى صدا.

- فرمود: على يار و ياور من است، على راز دار من است، بسان هرون و موسى.

- نديدى كه اژدر بر سر منبر شده با او راز گفت، پاسخ مسائل شنيده آفرين گفت؟

- و زان پس چون طاوس بپرواز آمد، گويا از ناز در صفت فرشتگان خرامد.

- نه او بود كه دست بريده را بر جاى خود نصب كرد؟ نه او بود كه چشم بر آمده را در حدقه نهاد وبينا آمد؟

شرح زندگاني شاعر

سعيد بن احمد بن مكى، نيلى، مودب، از بزرگان شيعه و سرايندگان خوش پرداز،و فدائيام عترت طه است كه در راه عقيده و مذهب ثنا و ستايش اهل بيت پيامبر، فراوان سروده و نيك در سفته، مآثر و مفاخر آل طه را بر ملا منتشر ساخته، بدان حد كه كوتاه نظران او را به غلو و افراط، نسبت داده اند، در حالى كه شاعر گرانمايه، از دوستان معتدل و ميانه رواست، منتهى تا سر حد قدرت از مشعل فروزان اهل بيت پر تو گرفته و قدم جاى قدم آنان نهاده است. و لذا ابن شهر آشوب در كتاب " معالم العلماء " او را در شمار پرهيزگاران از سرايندگان نام برده است.

ياقوت حموى در معجم الادباء ج 4 ص 230 گويد: مودب شيعه مذهب، نحوى دانشورى بود،با لغت و ادب آشنا، در شيعه گرى راه افراط و مبالغه مى پيمود، شعر نيكوئى دارد، و بيشتر در ثنا و ستايش اهل بيت سروده. در غزل سرائى لطيف است، با عمرى قريب صد سال، درسنه 565 در گذشت.

از جمله اشعار او:

 

قمر اقام قيامتى بقوامه

لم لا يجود لمهجتى بذمامه

ملكته كبدى فاتلف مهجتى

بجمال بهجته و حسن كلامه

و بمبسم عذب كان رضابه

شد مذاب فى عبير مدامه

و بناظر غنج و طرف احور

يصمى القلوب اذا رنا بسهامه

 

- ماهپاره اى با قد دلجويش قيامت بپا كرد، خدا را، بر اين دل زارم رحمتى آرد.

- قلبم بدو سپردم، خون دلم ريخت، با جمال دلارايش، لهجه خوش بيانش.

- با لب و ندانى شيرين،شهد گوارايش آغشته با شراب انگبين.

- با نگاهى دلربا، چشمانى سياه و گيرا، دلها در خون كشد با تير مژگان.

 

و كان خط عذاره فى حسنه

شمس تجلت و هى تحت لثامه

فالصبح يسفرمن ضياء جبينه

و الليل من اثيث ظلامه

و الظبى ليس لحاظه كلحاظه

و الغصن ليس قوامه كقوامه

 

- خط عذارش بر دميده، گويا خورشيد رخش مقاب بر كشيده.

- سپيده صبحگاهى از پرتو رويش نمونه اى، سياهى شب از سياهى زلفش جلوه اى.

- نگاه آهو، با نگاهش برابر نباشد، بالاى سرو، با قد والايش همانند نباشد.

 

قمر كان الحسن يعشق بعضه

بعضا فساعده على قسامه

فالحسن من تلقائه و ورائه

و يمينه و شماله و امامه

و يكاد من ترف لدقه خصره

ينقد بالارداف عند قيامه.

 

- ماهى كه در حسن و نكوئى چون عشق است كه خود طالب عشق است و خداى عشق را با آن سر يارى است.

- از اين رو، حسن و ملاحت است كه از سيمايش مى بارد، از پس و پيش، از چپ و راست.

- چنان ظريف و لطيف كه اگر خواهد بر سرپا خيزد، ترسم ميان باريكش درهم شكند.

عماد كاتب در شرح حال شاعر گويد:

در تشييع راه افراط پيمود، در عين حال مردى پرهيزكار، اديب و اديب پرور، در تعصب دينى پيشوا و مقدم بود، كهن سال شد و از حد پيرى به فرتوتى پيوست، ديدگانش نابينا، وجودش چون عدم گشت. از نودسال عمرش بر گذشته، آخرين ديدار من و او در بغداد، محله صالح بسال 562 اتفاق افتاد.

امينى گويد:

درست همين است كه آخرين ديدار عماد كاتب با شاعر ما ابن مكى، در سال 562 اتفاق افتاده، و اين همان سال است كه عماد كاتب از بغداد خارج شده و ديگر بدان ديار باز نگشته تا در سال 597 دار فانى را ترك گفته، چنانكه ابن خلكان در وفيات الاعيان ج 2 ص 19 ياد كرده است.

در اين صورت، تاريخ 592 كه در فوت الوفيات ج 169 1، دائره - المعارف فريد وجدى ج 10 ص 440 از عماد كاتب نقل شده، نادرست و تصحيف واضحى است كه دچار آن شده اند.

شگفت تر آنكه همين تاريخ 592 در شذرات الذهب ج 4 ص309 و اعيان الشيعه ج 1 ص 595، به عنوان سال وفات ابن مكى، شاعر صاحب ترجمه، ياد شده، با آنكه تاريخ آخرين ملاقات او با عماد كاتب است، نه تاريخ وفات او، تازه رقم صحيح آن562 است نه 592.

در اين صورت، تاريخ وفات شاعر، همان سال 565 خواهد بود كه ياقوت حموى ياد كرده، و انكه مى بينيم، عماد كاتب، نام شاعر را در فرهنگ خود ثبت نموده، گواه بر اين است كه نبايد در سال 592فوت كرده باشد، زيرا اين فرهنگ ويژه شعرائى است كه بعد از شروع قرن پنجم و فقط تا سال 572 زندگى داشته اند، آن چنانكه در تاريخ ابن خلكان ج 2 ص 190 تصريح شده است.

عماد الدين كاتب گويد: خواهر زاده شاعر،عمر واسطى، صفار، در بغداد مى گفت: خالويم سعيد بن مكى در ضمن سخنى چنين سروه است:

 

ما بال مغانى اللوى بشخصك اطلال

قد طال وقوفى بها و بثى قد طال

 

الربع دثور، متناه قفار، و الربع محيل، بعد الاوانس بطال

عفته دبور و شمال و جنوب معمر ملث مرخى العزالى محلال

يا صاح قفا باللوى فسائل رسما قد حال لعل الرسوم تنبى عن حال

ما شف فوادى الا نعيب غراب بالبين ينادى قد طار يضرب بالفال

مذ طار شجا بالفراق قلبا حزينا بالبين و اقصى بالبعد صاحبه الخال

تمشى تتهادى و قد ثناها دل من فرط حياها تخفى رنين الخلخال

- در پناه اين تل خاك، كلبه دوستان بود،از چه در هم ريخت؟ ديرى در اين سامان درنگ كردم، با غم دل بسر بردم.

- اينك بساط آن خشك و بى آب، كرانه وادى بى گياه، ديگر از انس و شادى خبرى نيست. - طوفان ازچپ و راست، جنوب و شمال، بنياد آن در هم نورديد، آنجا كه بهر شامگاه از ژاله باران خرم دلفزا بود.

- اى همسفر - لختى بيارام تا از در و ديوارفرو ريخته خبرى پرسم، باشد كه از حال دوستانم خبرى گيرم.

- اين دل زارم نشكست، جز ناله جغدى شوم كه آهنگ فراق و جدانى نواخت.

- ناله اى زد و پرواز گرفت، دلم را غم فرو گرفت، واى از دورى آن لعبت صاحب خال.

- نرمك نرمك مى خراميد، با ناز و ادا، از فرط شرم تا پنهان سازد آواى خلخال.

صفدى در " نكت الهميان " و ابن شاكر در " فوات الوفيات " ج 1 ص 169 بشرح حال شاعر پرداخته اند و گويند: شعرى استوار دارد و بيشتر در ستايش اهل بيت است،و بعد از اين كلام، سخن عماد كاتب را آورده اند.

شرح حال ابن مكى، درلسان الميزان ج 3 ص. مجالس المومنين ص 469 يافت مى شود، و از اشعار مذهبى اوست كه در ثناى امير مومنان سروده است:

 

فان يكن آدم من قبل الورى

نبى و فى جنه عدن داره

فان مولاى عليا ذا العلى

من قبله ساطعه انواره

 

اگر آدم بو البشر، پيش از عالميان پيامبر شد و در بوستان برين ماوا گرفت.

- سرور و سالارم على صاحب معالى، از آن پيشترپر تو انوارش بالا گرفت.

- خداى جهان بحرمت پنجتن از خطاى آدم درگذشت، پناه و حرمت يافت.

- اگر نوح سرخيل رسولان، كشتى نجات آراست تا از سيل طوفان در امان مانند.

- سرور و سالارم على صاحب معالى، خود كشتى نجات است، يارانش بدو پناه و آرام گيرند. - اگر يونس در شكم ماهى از دريا نجات يافت.

- داستان "جلندى " از امام مبين عبرتى است كه رهبر دوستان است.

- در سرزمين بابل، خورشيد بخاطر او بازگشت، از آن پس كه شب پرده تاريكى بر آويخت.

 

و ان يكن موسى رعا مجتهدا

عشرا الى ان شقه انتظاره

 

- و اگر موسى عمران، ده سال شبانى كرد، بانتظارى مشقت بار.

- تا دخت شعيب را تزويج كرد و در وادى طور آتش اخضر ديد.

- سرور وسالارم على صاحب معالى بامر خدايا دخت محمد جفت شد.

- و اگر عيسى را فضل و مقامى است كه بامر خدا، مادرش حمل گرفت.

- على در شكم مادر به تسبيح و استغفار پرداخت و مادر خود از سجده لات و عزى باز داشت.

آخرين بيت قصيده، ناظر به حديثى است كه " حلبى " در سيره حلبيه ج 1 ص 285، زينى دحلان در سيره اش، صفورى در نزهه المجالس ج 210/2، شبلنجى در نور الابصار، روايت كرده اند، دائر باينكه على امير مومنين در زمان حمل، مادرش را از سجده كردن بر بتها مانع مى گشت.

و هموار است:

 

و محمد يوم القيامه شافع

للمومنين و كل عبد مقنت

 

- رسول خدا در روز حشر، شفيع مومنان باشد و هم بندگان رام و مطيع.

- على با دو فرزندش زادگان فاطمه،شيعيان را برستگارى رسانند.

- و زين العابدين على، باقر علم پيامبر محمدو از آن پس زاده اش جعفر، رهبر آمال اند.

- كاظم فرخنده مال موسى، زاده اش رضا پرچم هدايت و تقوى در مشكلات پناه من اند.

- زاده رضا محمد هادى سبل، از آن پس على برگزيده امم، ذخيره فرداى من اند.

- دو پيشوايى عسكر: حسن و زاده اش مهدى كه اميدوارم به يمن وجودشان به حقيقت راه يابم.

قصيده اى هم در ثناى امير مومنان و غزوه خيبر دارد:

 

فهزها فاهتز من حولها

حصنا بنوه حجرا جلمدا

 

- دراز قلعه خيبر بر كند، لرزه بر اركان حصار افكند.

- چنانش پر تاب كرد كه پنجاه ذراع بدورافكند.

- سپس بر سر دست گرفت و سپاه را از خندق عبور داد.

از جمله قصيده ايكه خطاب به امير مومنان گويد:

- دست بريده را بر جاى خود پيوند كردى، چونان كه چشم بركنده را در حدقه جاى دادى.

- جمجمه " جلندى " را كه استخوانى پوسيده بود، مخاطب ساختى با تو سخن گفت.

در پايان قصيده اى كه ده بيت آن به نقل از حموى گذشت، چنين گويد:

 

دع يا سعيد هواك و استمسك بمن

تسعد بهم و تزاح من آثامه

 

- اى سعيد، هواى نفس از سربنه، بدامن آنها چنگ زن كه سعادت يابى و از قيد گناهان وارهى.

- با محمد و حيدر و فاطمه و فرزندانشان كه پيمان ولايت كامل شد.

- آن گروه كه دوستانشان برستاخيز مسرور شوند، بد خواهانشان انگشت ندامت بدندان گزند.

- نور از پيشانى دوستانشان بلكه دوست دوستانشان در لمعان است، نامه اعمالش بدست راست.

- از حوض كوثر سيراب شوند، جامى شراب كه ديگر تشنگى نيابند.

- از دست امير مومنان على، خوشا بر حالش كه از دست امامش آب حيات نوشد. - اگر نبود، راه هدايت روشن نمى بود، با پست و بلنديها، دشت و هامونها.

- خدا را مى پرستيد، ديگران از جهالت بدامن بتها پناه مى گرفتند.

- آصف برخيا،شمعون صفا، يوشع وصى موسى، در علم و دانش كمترين شاگرد او باشند.

يوسف واسطى دو بيت در نكوهش سرور عالميان على سروده، و ابن مكى نيلى او را چنين پاسخ گفته است:

 

الاقل لمن قال فى كفره

و ربى على قوله شاهد

اذا اجتمع الناس فى واحد

و خالفهم فى الرضا واحد

فقد دل اجماعهم كلهم

على انه عقله فاسد

 

- بگو بان نابخرد كافر كه در ناسپاسى گويد و خدايم شاهد گفتار است.

- آنگاه كه مردمان در خلافت متفق گردند، يكتن از ميانه مخالف باشد.

- اتفاق آراء آنان گواه است كه راى آن يك نفر فاسد است.

بدو بر گو:

 

كذبت و قولك غير الصحيح

و زعمك ينقده الناقد

فقد اجمعت قوم موسى جميعا

على العجل يا رجس يا مارد

و داموا عكوفا على عجلهم

و هارون منفرد فارد

فكان الكثير هم المخطئون

و كان المصيب هو الواحد.

 

- خطا گفتى،دروغى بهم بافتى، تصورت در نظر ناقدان مردود است.

- قوم موسى، همگان بر گوساله سامرى متفق و يكراى شدند. اى خبيث اى نابكار.

- گوساله را خداى گرفتند و بپرستش ادامه دادند. هارون وصى موسى يكه و تنها ماند.

- اكثريت، خطاكار بودند كه دنبال گوساله گرفتند، آنكه تنها و منفرد ماند، رايش صحيح و بر حق بود.

و در قصيده دگر، امير مومنان را چنين ثنا مى گويد:

 

خصه الله بالعلوم فاضحى

و هو ينبى بسر كل ضمير

حافظ العلم عن اخيه عن الله

خبيرا عن اللطيف الخبير

 

- خدايش بدانش بر كشيد، بدان حد كه از راز پنهان باخبر گشت.

- مايه دانش از برادرش محمد گرفت، و محمد از خداوند يكتا، لطيف خبير.

توجه:

سرورمان، سيد امين، در اعيان الشيعه ج 6 ص 407 تحت عنوان "ابو سعيد نيلى" فصلى باز كرده، و شرح حالى كه در مجالس المومنين براى "سعيد بن احمد نيلى" آمده، در آن فصل باز گو نموده، و دنباله سخن را به تحقيق در نام صاحب ترجمه كشانده است، تحقيقى كه مايه شگفتى است.

فرموده است كه سخن شاعر "دع با سعيدهوام و استمسك بمن"، با سعيد مخفف ابا سعيد است، حرف ندا حذف شده، خطاب بخود اوست كه گويد اى ابا سعيد، از اينجا معلوم مى شود كنيه شاعر ابو سعيد است، در حالى كه شعر "دع يا سعيد" ضبط شده و با نام كوچك خودرا مخاطب ساخته است، نه با كينه. سيد امين، در ج 14 ص 207 اعيان الشيعه نوشته: ابن مكى نامش سعد يا سعيد است، وفات شاعر را در ج 1 ص 595 ط اول بسال 592 ثبت كرده و در طبع دوم ج 1 ص 177 قسم دوم، بسال 595 ثبت نموده كه هر دو اشتباه است. ضمنا شرح حال شاعر را از ابن خلكان نقل كرده، بااينكه ابن خلكان، شاعرما نيلى را عنوان نكرده است.

"پايان اضافات چاپ دوم"

next page

fehrest page

back page

 

 
 

 

 
 
 Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved