بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک Instagram

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

سيد حميرى

" درگذشته به سال 173 ه ق "

غديريه 01

اى دين به دنيا فروش خداوند به چنين كارى فرمان نداده است.

چرا به على، وصى كه احمد "ص" از او خشنود بود، كينه مى ورزى؟

كيست آن كه احمد "ص" او را، در روز غدير خم فرا خواند و در ميان يارانى كه در پيرامونش بودند، بپاداشت و از او نام برد و گفت: اين، على بن ابى طالب، مولاى آن كس است كه من مولاى اويم.

اى خداى متعال دوستان او را دوست بدار و با دشمنانش دشمن باش

غديريه 02

چرا در جايگاه پر گياهى كه ميان " طويلع " و ريگستان " كبكب " است، درنگ نمى كنى؟

حميرى، در اين قصيده گويد:

و در خم غدير، آنگاه كه خداوند به امرى استوار فرمود: اى محمد در ميان مردم بپاخيز و خطبه بخوان.

و ابا الحسن را، با امامت منصوب كن كه او به راستى راهنما است و اگر چنين نكنى تبليغ رسالت نكرده اى.

پس پيغمبر، على و ديگران را فرا خواند و او را در ميان مردمى كه دسته اى مصدق و گروهى مكذب بودند، بلند كرد ولايت را پس از خود به چنين و اراسته اى واگذار فرمود و آن را به دست مردم ناشايست نسپرد.

على را مناقبى است كه هيچ كوشائى - هر چند تلاش كند - به برخى از آن هم دسترسى نمى يابد.

ما به آئين دوستى به دودمان محمد "ص" مى گرويم، و دوستداران آنان را شايان مهر و محبت خويش مى دانيم، اما آنكه خواهان ديگرى غير او آنها است، محبوب ما نخواهد بود.

چنين كسى چون بميرد، به دوزخ رود و به حوض پيغمبر در نيايد و اگر خواست در آيد، مانند شتر گرزده اى كه ساربان تازيانه به گردنش مى زند، تا با ديگر شتران نياميزد و آنها را بيمار نكند، تازيانه خواهد خورد.

دلم چون به ياد احمد "ص" و جانشين او مى افتد، گوئى به شهپر پرنده تيز بالى بسته شده است كه از زمين رو به آسمان يا از آسمان رو به زمين، در پرواز است.

و دل از شوق آن دو، چنان مى طپد كه نزديك است پرده را بشكافد، و از دنده - هاى برگشته بدر افتد.

اين، موهبتى الهى است، و آنچه خدا به بنده اش مى بخشد، فزونى مى گيرد. و چون او نبخشد، موهبتى در كار نخواهد بود.

او هر چه را بخواهد مى زدايد و يا ثابتش مى دارد و علم نوشته و نانوشته در نزد او است.

اين قصيده 112 بيت دارد و مذهبه ناميده مى شود. سيد طايفه " شريف مرتضى " آن را شرح كرده و به سال 1313 در مصر چاپ شده است. وى در شرح اين بيت،

 

و انصب ابا حسن لقومك انه

هاد و ما بلغت ان لم تنصب

 

گفته است: اين لفظ، يعنى لفظ "نصب" "كه در بيت بالا آمده است" جز در مورد امامت و خلافت شايسته استعمال نيست. و نيز اين سخن شاعر كه مى گويد: جعل الولايه بعده لمهذب صراحت در امامت دارد، زيرا آنچه پس از پيغمبر به على واگذار شده است، امامت است كه محبت و نفرت در حال حاصل بوده و اختصاص به پس از وفات ندارد.

حافظ نسابه " اشرف بن اعز " كه معروف به " تاج العلى الحسينى " و در گذشته به سال 610 است، نيز اين قصيده را شرح كرده است.

غديريه 03

اى محمد از خدائى كه شكافند، عمود صبح است، بترس و تباهى دينت را با سامان بخشيدن به آن، از بين ببر آيا، برادر و جانشين محمد "ص" را لعن مى كنى؟ و با اين كار رسيدن به رستگارى را اميد مى دارى؟

هيهات مرگ بر تو. و عذاب و عزرائيل به تو نزديك باد.

پيغمبر به بهترين وصيتها و آشكار ترين بيانها، در روز غدير خم درباره على سفارش فرمود و با سخنى منتشر شده و آشكار فرمود: " هر كس من مولاى اويم، بدانيد كه اين على مولاى او است او پرداخت كننده وامها، و راهنماى شما است همان طور كه خود من شما را به هدايت و رستگارى رهبرى كردم. "

"اي پدر" تو مادر مرا نيز كه زنى سخت ناتوان بود، از راه به در بردى، و او بالعن بر امام بنامى كه ميراث پيغمبر با اصرار هر چه بيشتر به وى تعلق يافته بود،راهى بيابان گمراهى شد. به راستى كه من از خشم خداوندى كه كوههاى گران را در سر زمينهاى باز و تهى برا فراشته است، بر شما بيمناكم.

اى پدر و مادر من از خدا بترسيد و بحق اعتراف كنيد..

" مرزبانى " اين ابيات را كه سيد براى پدر و مادر اباضى مذهب خود نوشته، آنها را به تشيع و دوستى امير مومنان دعوت نموده و از لعن آن امام بازداشته است، روايت كرده است.

غديريه 04

آنگاه كه من وصيت محمد "ص" پيمان استوار او را در غدير، نگه ندارم، به كسى مى مانم كه گمراهى را به هدايت خريده و پس از ره يافتن به اسلام، به نصرانيت يا يهوديت گرويده است.

مرا با "قبيله" تميم و عدى چه كار است، كه ولى نعمتان من در راه خدا، منحصرا دودمان احمدند نماز خود را با درود بر آنان بپايان مى برم كه اگر پس از تشهد بر آنها درود نفرستم، و خداى كريم و بزرگ را در دعا به آنها نخوانم، نمازم كامل نخواهد بود.

اى همراه من من مهر و محبت و نصرت خود را، از آن روز كه سيدم ناميدند به پاى آنان ريختم به راستى كه آن كسى كه بر مهر راستين اين خاندان سر زنش مى كند سزاور تر و بهتر اين است كه تكذيبش كنند -

اگر خواهى غمى گذران را سايه بان خويش گير، و گر نه خود دار باش تا مصون و محمود بمانى.

از اين قصيده، 25 بيت در دست است. ابو الفرج در صفحه 262 اغانى آورده است كه ابا خلال عتكى بر عقبه بن سالم وارد شد، و سيد در نزد عقبه بوپد. وى به جايزه اى براى سيد فرمان داد. ابا خلال كه شيخ و بزرگمردطايفه بود، به از گفت: اى امير اين عطايا را بهع مردى مى دهى كه از لعن ابى بكر و عمر باك ندارد؟ عقبه گفت: من اين را نمى دانستم و بخشش من جز از جهت خويشاوندى و مودت پيشين و رعايت حق همسايگى او نيست، علاوه بر اين او دل به مهر خاندانى بسته است كه حق و جانبدارى آنان بر ما لازم است.

ابو خلال گفت: اگر او را ستگو است. بگو ابو بكر و عمر را مدح كند تا برائت او را از نسبت تشيعى كه به وى مى دهند، باز شناسيم، عقبه گفت: او خود سخن ترا شنيد و اگر بخواهد چنين مى كند. سيد گفت:

آنگاه كه من وصيت محمد و پيمان استوار او را در روز غدير نگه ندارم.. الخ سپس خشمناك از جابر خاست. ابو خلال به عقبه گفت: اى امير مرا از شر سيد پناه ده كه خدا تر از هر شرى پناه دهاد، گفت: چنين كردم به شرط آنكه تو نيز پس از اين متعرض وى نشوى.

غديريه 05

مرا در مهرى كه به سرور و امام را ستينم مى ورزم، بسيار سر زنش و نكوهش كرديد.

سيد در اين قصيده گويد:

آن روز را به ياد آريد كه پيغمبر در سايه درخت بزرگى ايستاد و مردم روز گرم و سوزانى را گذراندند. دستش "على" را به دست راست خود بلند كرد و از او با آهنگى رسا نامك برد و گفت:

اى مسلمانان اين، دوست و وزير و وارث و هم پيمان و پسر عم من است. هان هر كس من مولاى اويم اين على مولاى اوست. پس به پيمانهاى من وفادار باشيد نسبت على به من همانند هارون پسر عمران با برادر مهربان او است.

غديريه 06

باران بامدادى، بر آل فاطمه باريدن گرفت. و سيل اشك از ديده ر وان و ريزان شد.

در اين قصيده گويد:

در نيمروزى كه پيغمبر آنها را در غدير خم گرد آورد، سخن او را شنيدند كه فرمود:

اولى از خودتان به خودتان كيست؟ و آنها، كه گروهى بسيار بودند هماهنگ گفتند: تو مولا و ترساننده ما، و از خود ما به ما اولائى، "و او فرمود:" پس وى و مولاى شما پس از منن اين على رهبر و وزير است.

او در زندگى و تا هنگام مرگ من، وزير من و پس از آن خليفه و امير شما است.

پس هر كدام از شما على را دوست دارد، خدا با او دوست باد و هنگام مرگ او را به شادى روبرو كناد و آنكه از ميان شما، او را دشمن مى دارد خدا دشمن او باد و زمان مرگ به او خوارى رساناد.

غديريه 07

هان سپاس فراوان مخصوص خداوندى است كه ولى ستايشها و پروردگار آمرزنده است.

مرابه پيشگاه خود رهبرى كرد، و من او را به يكتائى شناختم و به توحيد نور بخشش به اخلاص دلم بستم.

سيد در اين قصيده گويد:

به همين جهت، خداى پيغمبر على را به نام جانشينى پشتيبان براى محمد، كه بهترين خلق است انتخاب كرد.

و او، در كنار غدير خم، درنگ كرد و بارها را فرود آورد و از رفتن باز ايستاد.

چوبها را برا فراشتند، و او بر منبرى كه از بار و بنه شتران، فراهم آمده بود، بالارفت.

و در آن چاشتگاه، حاجيان را به گرد آمدن فرا خواند و خرد و بزرگ مردم به سويش روى آوردند.

و در حالى كه دست على را به دست داشت، و او را بى پرده نشان مى داد و به سوى وى اشاره مى كرد، فرمود: هان به راستى كه هر كس من مولاى او هستم، اين على، به امرى ناگسستنى سرور اوست.

آيا تبليغ كردم؟ گفتند: آرى، فرمود: پس در غياب و حضور به آن گواهى دهيد.

حاضران به غائبان برسانند، و من نيز پروردگار شنوا و بيناى خود را بر آن گواه مى گيرم.

مردم برخاستند و براى بيت، دست دردست على نهادند. پس پيغمبر از آنها احساس نگرانى كرد و گفت:

خداوند با دوست على دوست باش و دشمن و ناسپاس او را دشمن دار كسانى كه وى را خوار دارند، خوارشان دار و آنان كه باوى يارند، ياورشان باش.

پس دعاى پيغمبر مصطفى را چگونه مى بينى؟ آيا پذيرفته شده است يا بر باد هوا رفته؟

اى على اى همانند مصطفى واى كسى كه در كار ولايتت، مردم در غدير خم، حاضر آمدند دوستت دارم و گواهى مى دهم كه پيغمبر راستين با آهنگى رسا درباره - ات تبليغ كرد.

و آنان كه با تو از در دشمنى در آمدند، به آتش كشيده مى شوند و دوزخ بد گذرگاهى است.

غديريه 08

در ديار يار درنگ كن، و آثار به جامانده آن را به باران اشك سيراب ساز. در آن جا " نوار " و " زينب " خانه داشته اند واى خداى من " نوار " و " زينب " را نگهبان باش!

به آن كه جانشين محمد را دشمن مى دارد و از سخنش، آشكار را انكاراو را احساس مى كنم بگو...

سيد در اين قصيده گويد:

على، كسى است كه پاره دور كفش محمد نبى شد، تا خداى يكتاى آمرزنده را خشنود كند.

و بهترين مردم "پيغمبر"،بى آنكه در نهان او را بخواند، آشكار او بى پرده درباره اش چنين فرمود:

اين جانشين و نماينده من در ميان شما است، با او از در نادانى در نيائيد كه به كفر بر مى گرديد.

پيغمبر را در روز " دوح " خطبه اى بس بزرگ است كه در آن، آشكارا به اداء وحى الهى پرداخته است.

غديريه 09

به " سوار بن عبد الله عنبرى " قاضى بصره، گزارش رسيد كه شاعر ما، سيد حميرى، درباره " حديث مرغ بريان " - كه همگان بر آن اتفاق دارند - قصيده اى اين چنين سرورده است:

آنگاه، كه خبر صحيح مرغ بريان اهدائى به پيغمبر باز گو شد، خبرى كه اولين بار " ابان " از " انس " روايت كرده و " قيس حبر " نيز، آن را از قول " سفينه " كه مردى متقلب و نا پايدار بود، نقل نموده اند.

سر انجام سفينه، هدايت يافت، ولى انس، خيانت ورزيد و با رد گفتار سرور خلق، و آنكه در "قرآن"، اين كتاب محكم منزل مولاى مردم، خوانده شده بود، ستم نمود. و خداى ذو العرش او را هدايت نفرمود و به بيمارى زشت پيسى گرفتارش كرد.

" سوار " گفت: اين مرد هيچ يك از صحابه را وانگذاشت، مگر آنكه، درباره اش شعرى سرود و زشتيهايش را باز نمود، سپس دستور داد زندان كنند. بنى هاشم و شيعيان جمع آمدند و به سوار گفتند: بخدا سوگند، اگر او را آزاد نكنى، زندان را ويران مى كنيم. شاعرى كه ترا مى ستايد، صله اش مى دهد، و آن كه به مدح خاندان پيغمبر مى پردازد، به زندانش مى اندازى.

سوار به ناچار سيد را آزاد آزاد كرد و او در هجوش چنين سرود:

به ابى شمله، سوار بگوئيد: اى يگانه روزگار، در ننگ و عار

من درباره مرغ بريان چيزى كه خلاف آن باشد كه تو خود در آثار، روايت كرده - اى، نگفتم.

و خبرى هم درباره در آمدن به مسجد است كه پيغمبر، على را به آن ويژگى داده و ورودش را از خانه به مسجد، در حال جنابت و طهارت، و در آشكار و نهان روا دانسته و ديگرى را به وحيى كه از جانب خداى جبار فرود آمد، از مسجد بيرون كرده است.

" على " و " حسين " و " حسن " پاك نهاد را كه از خاندان پاكيزه است، و نيز فاطمه را، كه همگان اهل كسائند و به اكرام و ايثار ويژگى يافته اند، دوست بداريد.

و آن كسى كه با اينان دشمنى ورزد، دشمن خدا، و راهى خوارى و دوزخ خواهد بود.

در كار چنين كينه توزى از جانب خداى برين، نشانى است كه عيب شناس سرزنش گر، به خوبى آن را در مى يابد.

و تواى سوار در پستى و كينه توزى سر آمد همه آنهائى.

از كسى خرده مى گيرى كه بهترين مردم، او را از ميان همه پاكان و نيكان به برادرى برگزيد.

و در غدير خم، به گفتارى آشكار و غير قابل انكار، درباره اش فرمود: " هر كسى

من سرور اويم، اين على سرور او است. پس ناسپاس نباشيد. و پس از من، او را تكيه گاه خويش سازيد و به دنبال سراب روان پندار نيفتيد ".

و سيد، در هجو سوار، قاضي، پس از مرگش، اِِين چکامه را پرداخت:

اي آنکه پاکي سوار را به دوش مى كشى و آن را از خانه اش به دوزخ مى برى

خداوند پاكى مبخشاد به جانى كه جرثومه آن، روزگار را سخت به ننگ و عار گذراند.

تا به دردمندى در قعر وادى دوزخ، در افتاد و پيكرش نيز بسته پليديها شد.

كار خداى رحمن را، درباره سوار شگفت انگيز ديدم و احكام خداى را جريانى به اندازه است.

برو، اى لعنت خداى رحمان بر تو باد و اى بدترين موجود زنده خداى يكتا اى دشمن امير مومنان، آن كسى كه پيغمبر در روز غدير با سخنى انكار ناپذير، در حاليكه همه مردم حاضر بودند، درباره اش فرمود: هر كس من در نهان و آشكار سرور اويم، اين على برادر من و جانشين من در كارها است و قائم مقام من در هر ياد كردى است.

پروردگارا هر كس على را دشمن دارد، وى را دشمن دار، و به جهنم سوزانش در انداز. و تو اى سوار به دشمنى على بى شك با خدا دشمنى كردى، پس هان اى جهنم او را به كام خويش فرو بر.

غديريه 10

" ام عمرو " را در " لوى " جايگاه بى آب و گياهى است كه نشانى از آن به جاى نمانده است.

پرندگان به وحشت از كنار آن مى گذرند، و وحشيان از ترس آن مى غرند. مارهائى در آن جا است كه مرگ از دم آنهاى مى ترسد و در نيش هاى خويش زهر آماده دارند. اثر خانه اى در آنجا است كه مونسى جز مارهاى سرخ به خاك نشسته ندارد آنگاه كه شتران را در آنجانگه داشتم و چشمم از ديدن آن به اشك نشست، بياد دلبرى افتادم كه دل به مهرش بسته بودم، پس شب را با دلى غمزده و دردناك به روز آوردم.

عشق از دى چنانم نحيف كرده است كه گوئى از مهر او دل بر آتش دارم.

از گروهى در شگفتم كه در سر زمينى بى جايگاه، به خدمت پيغمبر آمدند.

و گفتند: اگر مصلحت مى دانى، ما را آگاه كن كه سر انجام كار رهبرى با كيست؟

و آنگاه كه تو در گذرى و از ما جدا شوى، فرياد رس ما كه خواهد بود و در ميان اينان، كسانى بودند كه طمع ملكدارى داشتند.

پيغمبر فرمود: اگر آشكارا شما آگهى دهم، بيم آن است كه همان كارى كنيد كه گوساله پرستان در تنها گذاشتن هارون، كردند پس نگفتن سزاواتر است.

در آنچه پيغمبر فرمود، براى مردم خردمند و شنوا، نكته ها است.

پس از آن، از جانب پروردگار فرمان قاطعى به وى رسيد كه راه بازگشت نداشت.

و آن چنين بود

تبليغ ولايت كن كه اگر نكنى، رسالت را به پايان نبرده اى. و خدا نگهدار و نگهبان تو است.

در آن هنگام، پيغمبر كه هميشه به امر خداى خويش سخن مى گفت، بپاخاست.

و بنابر ماموريت، خطبه خواند و دست على را بى پرده و آشكار به دست گرفت و آن را بلند كرد، چه مبارك دستى كه بلند كرد و چه بزرگ دستى كه بلند شد.

آنگاه، در حاليكه فرشتگان گردش را گرفته بودند، و خداوند نيز شاهدى شنوا بود، چنين فرمود:

" هر كس من سرور اويم، اين على مولاى او است " اما آنها به اين كار خشنود نبودند و خرسند نگرديدند،

پس:

 

كرده تكذيبش نگرديده خجل

بر خلاف قول حقش بسته دل

زين بگرديده است جمعى سينه داغ

فيل بى خرطوم، مرد بى دماغ

تا كه كردنش بر آن تربت، نهان

فارغ از دفنش شدند آن ناكسان

جمله ضايع كرده پند روز پيش

باضرر تبديل كرده، نفع خويش

باضرر تبديل كرده، نفع خويش

باضرر تبديل كرده، نفع خويش

 

در پيرامون اين غديريه

فضيل رسان گفت: به خدمت جعفر بن محمد "ع" رسيدم تا وى را به شهادت عمش زيد تعزيت گويم. پس از آن گفتم: شعر سيد را برايتان نخوانم؟ فرمود: بخوان و من قصيده اى راخواندم كه در آن مى گويد:

 

پنج رايت چون قيامت شد بپا است

چهار رايت ز اهل حرمان و جفا است

هست اول، رايتى از كافري

رايت فرعون و قوم سامرى

و آن دوم را هست پيش آهنگ او

مرد نادان لئيم تيره رو

رايت پنجم ز شير حق على است

كز فروغش صبح روشن منجلى است

 

پس از پشت پرده ها، بانگ شيون شنيدم، و امام فرمود: گوينده اين شعر كيست؟ گفتم: سيد "حميرى" فرمود: خدايش رحمت كناد، گفتم: قربانت گردم، ديدمش كه شراب مى نوشيد، فرمود: خدايش رحمت كناد. چه براى خداوند مانعى ندارد، كه او را به آل على ببخشد. به راستى كه گامى از دوستدار على "ع" نمى لغزد، مگر آنكه قدم ديگرش ثابت مى ماند.

اغانى جلد 7 صفحه 251 ابو الفرج اين روايت را همچنين در صفحه 241 جلد 7 اغانى، آورده و در آنجا است كه امام پرسيد: شعر از كيست؟ گفتم: از سيد "حميرى" است. جوياى حال او شد. در گذشتن را به امام اعلام كردم، فرمود: خدايش رحمت كناد گفتم: در روستائى ديدمش كه نبيذ مى خورد، فرمود: مقصودت شراب است؟ گفتم: آرى، فرمود: گزارش گناهى به پيشگاه خدا نمى رسد مگر اينكه به خاطر محبت على از آن مى گذرد .

و " حافظ مرزبانى " در " اخبار السيد "، از فضيل روايت كرده است كه گفت: پس از كشته شدن " زيد " به خدمت ابى عبد الله " امام صادق ع " رسيدم و حضرت مى گريست و مى فرمود: خدا رحمت كند زيد را كه دانائى درستگار بود و اگر عهده دار كارى مى شد، وضع و موقعيت آن كار مى دانست گفتم: شعر سيد را برايتان بخوانم؟ فرمود كمى درنگ كن، آنگاه دستور داد پردهائى بياو يزند. پرده كشيده شد و درهائى غير از در نخستين باز شد و امام فرمود بخوان هر چه به ياد دارى و من خواندم:

لام عمرو باللوى مربع.

مرزبانى 13 بيت را ياد كرده است

پس از پشت پرده، بانگ شيون را شنيدم و زنهامى گريستند و امام مى فرمود: سپاس بر تو اى ابراهيم بااين سخنت گفتم: سرور من وى "سيد حميرى" نبيذ مى خورد، فرمود: چنين كسى را توبه در مى يابد و بر خدا، دشوار نيست كه گناهان دوست و ستايشگر ما را بيامرزد.

" كشى " اين روايت را، با تغيير كمى در بعضى از الفاظ آن، در صفحه 184 رجالش آورده است. و " ابو الفرج " در صفحه 251 جلد 7 اغانى از " زيد بن موسى بن جعفر " روايت كرده است كه گفت: پيغمبر خدا "ص" را در خواب ديدم، مردى كه جامه اى سپيد به تن داشت در خدمتش نشسته بود. به آن مرد نگاه كردم و او را نشناختم. در اين هنگام پيغمبر روى به او آورد و فرمود: سيد بخوان برايم سرورده ات را كه با اين مصرع شروع مى شود:

لام عمرو باللوى مربع...

و او تمام قصيده را بى آنكه بيتى از آن بيندازد، خواند و من همه را در عالم خواب از حفظ كردم.

ابو اسماعيل گفته است: زيد بن موسى خواننده اى خوش آهنگ بود، اما هرگاه اين قصيده را مى خواند آهنگى در آن به كار نمى گرفت و به آواز نمى خواند اين حديث را مرزبانى نيز در " اخبار السيد " آورده است.

و در صفحه 279 جلد 7 اغانى از " ابى داود مسترق " نقل شده است كه وى از قول خود سيد گويد: كه وى پيغمبر را در خواب ديده و حضرت امر فرموده اند كه شعرى بخواند و او، قصيده " لام عمرو باللوى مربع "، را خوانده و به اينجا رسيده است كه:

 

قالوا له لو شئت اعلمتنا

الى من الغايه و المفزع

 

و پيغمبر فرموده اند: بس است آنگاه دست سيد را به دست گرفته و گفته اند: بخدا سوگند، آنها را آگهى دادم.

" شريف رضى " در " خصائص الايمه " گفته است: آورده اند كه " زيد بن موسى بن جعفر بن محمد "ع" " رسول خدا "ص" را در خواب ديد و گوئى بان حضرت با امير - مومنان "ع" در جايگاه بلند ايوان مانندى كه بر آن نردبانى نهاده بودند نشسته اند. در اين هنگام خواننده اى اين قصيده " سيد بن محمد حميرى " راكه مطلعش اين است " لام عمرو باللوى مربع را " مى خواند، تا به اينجا مى رسيد كه:

 

قالوا له لو شئت اعلمتنا

الى الغايه و المفزع

 

پيغمبر خدا "ص" نگاهى به امير مومنان مى اندازد و لبخندى مى زند، و مى فرمايد: مگر اعلام نكردم؟ مگر اعلام نكردم؟ مگر اعلام نكردم؟ سپس به زيد، مى فرمايد: توبه تدعاد پله هائى كه بالا آمدى - هر پله اى يك سال - عمر مى كنى، زيد گويد: پله ها را بر شمردم نو دواندى بود. و زيد نو دواندى زندگى كرد و همراست كه ملقب به " زيد النار " است.

" علامه مجلسى " در صفحه 150 جلد 11 " بحار الانوار " گفته است: در برخى از تاليفات اصحابمان ديدم كه به اسناد خود از " سهل بن ذبيان " روايت كرده اند كه گفت: روزى شرفياب محضر " على بن موسى الرضا "ع" " شدم، پيش از آن كه كسى به خدمتش در آيد. به من فرمود:

آفرين به تو اى پسر ذبيان هم اكنون فرستاده ما مى خواست به نزدت آيد و ترا به محضر ما آرد گفتم: براى چه كارى؟ اى پسر پيغمبر خدا فرمود: براى خوبى كه ديشب ديده ام و پريشان و نگرانم كرده است، گفتم انشاء الله تعالى خير است، فرمود: اى فرزند ذبيان در خواب ديدم كه گوئى نردبانى براى من گذاشته اند كه 100 پله دارد و من تا آخرين پله آن بالارفتم. گفتم: سرور من ترا به درازى عمر تهنيت مى گويم، چه بسا كه صد سال زندگى كنى، امام فرمود: هر چه خدا خواهد، شدنى است. سپس فرمود: اى پسر ذبيان چون به آخرين پله نردبان بر آمدم، ديدم كه گوئى به گنبدى خضراء در آمدم كه برونش از درونش نشان مى داد ديده مى شد و جدم رسول خدا را نشسته ديدم.

در جانب راست و چپ ايشان، دو جوان زيبا را ديدم كه نور از رويشان مى درخشيد.

زن و مردى آراسته خلقت را نيز ديدم كه در خدمتش نشسته بودند. مردى نيز پيش روى پيغمبر ايستاده بود و چنين مى خواند:

لام عمرو باللوى مربع

چون پيغمبر مرا ديد، فرمود: آفرين به تو فرزندم، اى " على بن موسى الرضا " بر پدرت " على ع سلام كن من بر او سلام كردم، پس فرمود: بر مادرت " فاطمه زهرا ع " نيز درود بفرست. بر او نيز سلام كردم پس فرمود: بر پدرانت حسن و حسين نيز سلام كن، بر آن دو نيز سلام كردم آنگاه فرمود: بر شاعر و ستايشگر ما در سراى دنيا، سيد اسماعيل حميرى نيز درود بفرست. من بر او نيز سلام كردم و نشستم پس پيغمبر روى به سيد اسماعيل آورد و فرمود: انشاء قصيده اى را كه به آن مشغول بوديم، اعاده كن و او بخواندن پرادخت كه: لام عمرو باللوى مربع. و پيغمبر گريه كرد و چون به اينجا رسيد كه:

و وجهه كالشمس تطلع

" پيغمبر " و " فاطمه " و همه كسانى كه با او بودند، گريستند. و چون به اين بيت رسيد كه:

 

قالوا له لو شئت اعلمتنا

الى من الغايه و المفزع

 

پيغمبر، دستها را بلند كرد و گفت: خداوند تو بر من و بر آنها گواهى كه آنان را آگاهى دادم كه سر انجام رهبرى و فرياد رس " واقعى " على بن ابى طالب است. و به على كه پيش رويش نشسته بود، اشارت كرد.

على بن موسى الرضا فرمود: چون سيد اسماعيل حميرى، انشاد قصيده را بپرداخت، پيغمبر روى به من آورد و فرمود: اى على بن موسى اين قصيده را حفظ كن، و شيعيان مارا نيز به حفظ آن فرمان ده و به آنها اعلام كن كه: هر كس، اين قصيده رااز حفظ كند و همواره بخواند، من در پيشگاه خداوند تعالى، بهشت را براى او ضمانت مى كنم.

امام رضا "ع" فرمود: پيغمبر پيوسته قصيده را بر من تكرار فرمود تا آن را از حفظ كردم و قصيده اين است: "سپس تمام قصيده را ياد كرده."

امينى گويد: اين خواب را قاضى شهيد مرعشى در صفحه 436 " مجالس المومنين، به نقل از رجال " كشى " يادكرده است ولى در نسخه چاپى رجال " كشى " نيست و شايد قاضى بر نسخه كامل اصلى رجال آگاهى داشته و جريان خواب را در آنجا ديده است " شيخ ابو على " نيز در صفحه 143 رجالش "= منتهى المقال" از " عيون الاخبار " شيخ صدوق نقل كرده است و ر شيخ معاصر در صفحه 59 جلد 1 " تنقيح المقال " و سيد " محسن امين " در صفحه 17 جلد 13 " اعيان الشيعه "، از او پيروى كرده اند و ما در نسخه خطى و چاپى " عيون " آن را نيافتيم شيخ ما، مولا " محمد قاسم هزار جريبى " نيز اين خواب را در شرح قصيده اش روايت كرده، و سيد ز نوزى نيز در روضه نخستين كتاب بزرگ و والاى " رياض الجنه " خود آن را آورده است " سيد محمد مهدى " نيز در آخر كتاب رياض المصائب خود به نقل روايت خواب پرداخته است.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

 

 
 Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved