بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک Instagram

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

مناشده اميرالمومنين در ايام عثمان بن عفان

شيخ الاسلام، ابو اسحق، ابراهيم بن سعد الدين ابن الحمويه "شرح حال او در صفحه 200 جلد 1 گذشت" باسنادش در " فرايد السمطين " سمط اول در باب 58 از تابعى بزرگ، سليم بن قيس هلالى روايت كرده كه گفت: در زمان خلافت عثمان در مسجد رسول خدا صلى الله عليه و آله گروهى مجتمع بودند كه با يكديگر سخن ميگفتند و از علم و عفت سخن بميان آوردند. در ضمن نام قريش و فضايل و سوابق آنها و هجرتشان بميان آمد و آنچه را كه رسول خدا صلى الله عليه و آله درباره آنها از فضيلت فرموده مانند اين فرمايش: " الائمه من قريش " "يعنى امامان از قريش ميباشند" و فرمايش ديگر آنحضرت " الناس تبع لقريش و قريش ائمه العرب " "يعنى مردم پيروان قريشند و قريش پيشوايان عرب هستند" تا آنجا كه گويد "بعد از ذكر مفاخرت هر قبيله بمردان خود" و در اين حلقه بيش از دويست تن گرد آمده بودند كه در ميان آنها بودند: على بن ابى طالب عليه السلام و سعد بن ابى وقاص و عبد الرحمن بن عوف و طلحه و زبير و مقداد و هاشم بن عتبه و ابن عمر و حسن و حسين و ابن عباس و محمد بن ابى بكر و عبد الله بن جعفر، و از انصار: ابى بن كعب و زيد بن ثابت و ابى ايوب انصارى و ابو الهيثم بن التيهان و محمد بن سلمه و قيس بن سعد بن عباده و جابر ابن عبد الله و انس بن مالك و زيد بن ارقم و عبد الله بن ابى اوفى و ابى ليلى، و با او پسرش عبد الرحمن نشسته بود و او پسركى بود نورس و زيبا روى، و در اين هنگام ابوالحسن بصرى آمد و پسرش حسن بصرى با او بود كه او نيز پسركى بود زيباروى و معتدل القامه، راوى گويد: من باو و به عبد الرحمن بن ابى ليلى مينگريستم و نميدانم كدام زيباتر از آن ديگرى بود؟ جز اينكه حسن بصرى داراى اندامى درشت تر و قدى رساتر بود،

در اين هنگام آن گروه بسيار سخن گفتند و اين اجتماع از بامداد تا هنگام زوال آفتاب "ظهر" طول كشيد و عثمان در خانه خود بود و از اجتماع و سخنان اين گروه اطلاعى نداشت، و على بن ابى طالب در آن ميان خاموش و ساكت بود و نه خودش و نه احدى از كسان و اهل بيتش سخنى نميگفتند، در نتيجه آن گروه متوجه او شدند و گفتند: يا ابا الحسن چه مانعى هست كه تو نيز سخن بگوئى؟ فرمود هر يك از افراد دو قبيله سخن گفتند و فضيلتى از خود بيان داشتند و درست هم گفتند، اكنون، من از شما اى گروه قريش و انصار سوال ميكنم: اين فضيلت ها را خداوند بچه وسيله بشما عطا فرمود؟ آيا منشاء اين فضايل كه بخود نسبت داديد، در وجود خود شما و قبيله و خاندان شما بوده يا موجبى جز اينها داشته؟ همگى در پاسخ گفتند: عشيره و خاندانهاى ما منشاء هيچ يك از اين فضايل نبوده اند، بلكه خداى بزرگ بر ما منت نهاد و اين فضايل را بسبب محمد صلى الله عليه و آله و عشيره و اهل بيت او بما عطا فرمود، على عليه السلام فرمود: راست گفتيد، اى گروه قريش و انصار آيا نميدانيد كه آنچه از خير دنيا و آخرت نصيب شما گشته فقط از ما اهل البيت است نه غير ما؟ و همانا پسر عمم پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: بدرستى كه من و خاندانم نورى بوديم كه در پيشگاه عظمت خداوند نمايان بوديم چهارده هزار سال پيش از آنكه خداى متعال آدم را بيافريند، پس از آفرينش او اين نور را در صلب او نهاد و او را بزمين فرود آورد، سپس نور ما منتقل بصلب نوح شد و در كشتى نشست، سپس منتقل بصلب ابراهيم شد و در آتش افكنده شد، سپس پيوسته خداى توانا ما را از اصلاب گرامى بارحام پاكيزه منتقل فرمود، و اين انتقال از پدران و مادران بكيفيتى بود كه همگى از هر ناپاكى و پليدى بدور و منزه بودند.

پس از اين سخنان على عليه السلام، آنها كه سبقت و پيشى داشتند و از آنهائى بودند كه بدر و احد را درك نموده بودند گفتند: آرى. ما اين سخنان را از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيده ام، سپس فرمود: شما را بخدا سوگند ميدهم همگى ميدانيد كه خداى عز و جل در كتاب خود در آيات متعدد سابق را بر مسبوق مقدم داشته و من در پرستش خداى يگانه و پيروى رسول او سابق و مقدم بوده ام، بطوريكه احدى از اين امت در اين راه بر من پيشى نگرفته است؟ همگى گفتند: آرى چنين است.

فرمود شما را بخدا سوگند ميدهم آيا آگاهى داريد؟ هنگامى كه اين آيه: و السابقون الاولون من المهاجرون و الانصار... و اين آيه و السابقون السابقون اولئك المقربون نازل شد در چه مورد و در چه موضوعى نازل شد؟ از رسول خدا صلى الله عليه و آله درباره مدلول اين آيات سوال شد؟ فرمود: خداى متعال اينها را نازل فرموده درباره انبياء و اوصياء آنها، پس من افضل انبياء و رسل هستم و على بن ابى طالب وصى من، افضل اوصياء است، همگى گفتند: آرى بخدا قسم، فرمود: شما را بخدا سوگند ميدهم، آيا آگاهى داريد؟ هنگامى كه اين آيه: يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم و اين آيه و لم يتخذوا من دون الله و لا رسوله و لا المومنين وليجه، نازل شد مردم گفتند: يا رسول الله آيا اختصاص به بعض از مومنين دارد يا شامل همه آنها ميشود؟ پس خداى عز و جل امر فرمود پيغمبرش را كه بانها تعليم فرمايد تا اولياء و متصديان امرشان را بشناسند و امر فرمود او را همانطور كه نمازشان و زكاتشان و حجشان را تفسير و بيان فرموده، ولايت را نيز براى آنها تفسير فرمايد، و مامور گشت كه مرا در غديرخم براى مردم بولايت منصوب فرمايد، سپس خطبه ايراد فرمود و ضمن آن فرمود: اى مردم همانا خداوند مرا باجراء امرى مامور كرده كه سينه ام را آن امر تنگ نموده و چنين پنداشتم كه مردم مرا تكذيب ميكنند، پس خداوند مرا تهديد بشكنجه فرمود در صورتيكه آن امر را ابلاغ ننمايم. سپس مردم را براى انجام نماز جماعت دعوت فرمود، پس از انجام نماز خطبه خواند و فرمود اى مردم: آيا ميدانيد: كه همانا خداى عز و جل مولاى من است و من مولاى مومنين هستم و من اولى "سزاوارتر" هستم بر مومنين از خودشان، گفتند آرى. چنين است، پس فرمود يا على برخيز، پس برخواستم در اين موقع فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، در اين هنگام سلمان بپا خاست و گفت: يا رسول الله ولاء كما ذا؟ يعنى ولاء " درباره على عليه السلام چگونه ولائى است "؟ فرمود: ولاء كولائى، يعنى ولاء مانند ولاى من، من كنت اولى به من نفسه يعنى هر كس كه من اولى "سزاوارتر" هستم باو از خودش، پس خداى متعال اين آيه را فرو فرستاد: اليوم اكملت لكم دينكم.. تا آخر آيه، پس رسول خدا تكبير فرمود و گفت " الله اكبر " تمامى نبوت من و تمامى دين خدا ولايت على است، بعد از من، پس ابوبكر و عمر برخاستند و گفتند: يا رسول الله: اين آيات در مورد على عليه السلام خاصه است؟ فرمود: بلى، در او و درباره اوصياء من است تا روز قيامت، گفتند: بيان فرما ايشان را "اوصياء خود را" براى ما، فرمود: على عليه السلام برادر من و وزير من و وارث من و وصى و خليفه من است در امت من، و ولى هر مومن است بعد از من، سپس دو فرزندم اول حسن و پس از او حسين، پس از او نه تن از فرزندان پسرم حسين هر يك پس از ديگرى، قرآن با آنها است و آنها با قرآنند، از قرآن جدا نشوند و قرآن از آنها جدا نشود تا بر من كنار حوض وارد شوند؟ "پس از اين شرح و بيان، اميرالمومنين عليه السلام با قيد قسم در ميان انجمن در مسجد رسول خدا صلى الله عليه و آله" همگى گفتند: آرى بخدا قسم اين كلمات رسول خدا را ما شنيده ايم و بطوريكه گفتى بدان شهادت ميدهيم. و بعض ديگر از آن گروه گفتند بيشتر اين مطالب را در خاطر داريم ولى تمام آن را در حفظ نداشتيم ولى اينان كه تمام آن را در خاطر داشته و بدان گواهى دادند همه آنها از نيكان و مردم با فضيلت ما ميباشند، پس على عليه السلام فرمود: راست گفتيد همگى مردم در حفظ يكسان نيستند، من آنانى را كه اين گفتار رسول خدا صلى الله عليه و آله را در خاطر دارند بخدا سوگند ميدهم كه برخيزند و بدانچه در خاطر دارند خبر دهند، پس اين اشخاص برخواستند: زيد بن ارقم، براء بن عازب، و سلمان، و ابوذر، و مقداد، و عمار: اينها گفتند: ما گواهى ميدهيم كه فرمايشات رسول خدا را در خاطر داريم در حالتيكه بر منبر ايستاده بود و تو پهلوى او بودى، و او ميفرمود: اى مردم. همانا خداى عز و جل امر كرده كه امام و پيشواى شما را منصوب نمايم و آنكه را كه بعد از من وصى من و خليفه من است و آنكسى را كه خداى عز و جل در كتاب خود طاعت او را واجب فرموده و طاعت او را همدوش طاعت من ساخته و شما را امر بولايت او فرموده بشما معرفى كنم، و من در ابلاغ اين امر از ترس طعن، و نكوهش اهل نفاق و تكذيب آنها بخداى خود مراجعه نمودم، خداى مرا تهديد فرمود كه اگر اين امر را تبليغ نكنم مرا عذاب فرمايد.

اى مردم همانا خداوند شما را امر به صلاه "نماز" فرموده و بطور تحقيق آن را براى شما بيان كرده است و امر بزكاه و روزه و حج فرموده و آنها را براى شما بيان نموده و من آنها را براى شما تفسير كرده ام، و امر كرده است شما را " بولايت، و من شاهد ميگيرم شما را كه همانا آن ولايت "كه خداوند امر فرموده" اختصاص باين "يعنى على عليه السلام" دارد- در هنگام اداى كلمه اشاره، دست خود را بر على نهاد سپس فرمود: بعد از او اختصاص به پسرش دارد و سپس باوصياء بعدشان از فرزندانشان، از قرآن جدا نشوند و قرآن از آنها جدا نشود تا بر من در كنار حوض وارد شوند اى مردم، بتحقيق من بيان كردم براى شما، و پناه گاه شما و پيشواى شما و ولى شما و راهنماى شما را نشان دادم و او برادرم على بن ابى طالب عليه السلام است و او در ميان شما بمنزله من است، پس قلاده اطاعت او را در دين بر گردن نهيد و او را در تمام امور اطاعت نمائيد، زيرا تمام آنچه خداى عز و جل بمن تعليم فرموده از علم و حكمتش، همانا تماما در نزد او است، پس از او سوال كنيد و از او بياموزيد و از اوصيا بعد از او، و آنها را تعليم ندهيد و بر آنها پيشى نگيريد و از آنها دور و عقب نمايند، زيرا همانا آنها با حقند و حق با آنهاست، هيچگاه آنها از حق و حق از آنها زايل و جدا نشود- اين اشخاص كه برخاسته بودند. پس از شهادت باين مطالب نشستند... تا آخر حديث، اين لفظ حموينى با آنچه كه در خود كتاب سليم ابن قيس مذكور است اختلاف كمى و زياداتى دارد و سخن ما را در پيرامون سليم و كتاب او خواهد آمد.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

 

 
 Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved