بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک Instagram

 

 
 

 
next page

fehrest page

back page

مطلع قصيده ها

 

لم ابك عافى دمنه و طلول

و شموس ركب آذنت برحيل

 

گريه نكردم بر ويرانه خانه ها و چهره درخشان مسافريكه اعلان كوچيدن نمودند.

 

اضرمت نار قلبى المحزون

صادحات الحمام فوق الغصون

 

افروخت آتش دل غمگين من را آواز پرنده گان كه بالاى شاخه ها بودند.

 

طلاب العلى بالسمهرى المقوم

و ضرب الطلى مرمى الى كل مغنم

 

طلب كردن مقام عالى را بشمشير راست برنده و زدن گردنها راهيست براى رسيدن بهر غنيمتى.

 

جعلت النوح فى عاشور دابى

فزاد اليم وجدى و التنائى

 

قرار دادم ناله و نوحه سرائى كردن رادر عاشوراء عادت خودم پس افزود درد حزن و اندوه مرا.

 

يا عين بالدمع الغزير

جودى على الطهر المزور

 

اي چشم باشك فراوان ببار بر آقاى پاكى كه زيارت ميشود

 

ارقى لابن النبى

لا لبرق حاجرى

 

بيخوابى من براى فرزند پيامبر است نه براى برقى كه ميزند در منزل حاجيان

 

عرج على ارض كربلا

و امزج الدمع بالدماء

 

برو بر زمين كربلا و آميخته كن اشك ديده ات را بخون دلت.

 

ذكرت المصارع فى كربلا

فزاد بقلبى عظيم البلاء

 

متذكر شدم گشته گاه در كربلا را پس افزود بقلبم بزرگى مصيبت

 

الحاظ ساكنه الخبا

فتكتك ام مقل الطفاء

 

آيا نگاه آنزن خيمه نشين تو را كشت يا چشمان آهوان.

 

فرط وجدى قد حلالى

مالعذالى و مالى

 

زيادى خوشحالى من وقتش رسيد چه ميخواهند سرزنش

كنندگان از من.

 

 

ليته زار لماما

فاهتدى جفنى المناما

 

كاش مى آمد بديدن من زمانى پس رهنمونى ميكرد مژگان من راه خواب را.

 

زاد همى و شجونى

و جفا نومى جفونى

 

افزود غم و غصه را و دورى كرد خواب از مژگان من.

 

طال حزنى و الكتئابى

فجعلت النوج دابى

 

طولانى شد غصه و اندوه من پس قرار دادم نوحه سرائى را عادت خودم.

 

هاج لى نوح الحمام

فرط وجدى و غرامى

 

بهيجان آورد نوحه كبوتر زيادى غصه و عشق مرا.

 

ماذا يريد النوى من قلبى العانى

ما تناهت صباباتى و اشجانى

 

چه ميخواهد فراق از دل خسته من آيا تمام نشد ايام عشق و غصه من.

 

اكفكف دمعى و هو لا يسام الوكفا

و اخفى غرامى و الصبابه لا تخفى

 

هرچه جلوى اشكم را ميگيرم او خسته از ريزش نميشود و پنهان ميكنم عشقم را و عشق مخفى نمى شود.

 

سلام الله ذى الحجب

على زوار فى رجب

 

درود خدائى كه داراى حجابهاست، بر زائرين در ماه رجب.

 

قل و لا تخش فى المعاد اثاما

لاسقى شانئى على غماما

 

بگو نترس در قيامت از گناهى، ابر نبارد بر عيب جوئى على عليه السلام. و " ميگويد " در آن.

 

و تناسى العهد الموكد فى خم

و لم ترع للوصى ذماما

 

و فراموش كردى پيمان موكد را در غدير خم، و رعايت نكردى براى وصى و جانشين پيمان و تعهد را.

 

لم اطل فى عرصه الدمن

وقفه الباكى على السكن

 

طول نمى دهم در ميدان وساحت مزبله ايستان گريه كننده بر ساكنين آن را.

 

يا زائرا حرم الوصى

الطاهر العلم الامام

 

اى زيارت كننده حرم جانشين و وصى پاك پيامبر وآقاى مردم و پيشوا و رهبر آنان.

 

ينبعى بزورته الرضا

و الا من فى يوم الزحام

 

كه طلب ميكند بزيارتش خشنودى و امنيت و امان از آتش را در روز قيامت.

 

لم ابك ربعا للاحبه قد خلا

و عفى و غيره الجديد و امحلا

 

گريه نميكنم براى خانه بزرگ دوستان كه خالى و نابوده شده و شبانه روز آنرا تغيير داده و بى حاصل شده.

اين قصيده در" بحار الانوار" علامه مجلسى ج 10 صفحه 258 يافت ميشود و ما آگاه شديم براى" خليعى"ياد شده قصائدى است در مرثيه و عزاء امام سبط شهيد صلوات الله عليه در مجموعه بزرگى است در كاظميه مشرفه غير آنچه جلوتر ياد كرديم.

 

يا عين لا لمرابع و خيام

اودت بساكنها يد الايام

 

اى ديده گريه نكن براى خانه و خيمه هائى كه هلاك كرد ساكن آنها را دست روزگار.

 

يا عين لا لخلوا لربع و الدمن

باكى الرزايا سوى الباكى على السكن

 

اي چشم گريه كن نه براى خالى شدن منازل و ويرانه گريه كننده براى مصائب غير از گريه كننده بر سكنه است.

 

سل جيره القاطنين ما فعلوا

و هل اقاموا بالحى ام رحلو

 

به پرس همسايگان ساكنين را كه چه كردند و آيا ماندند در قبيله يا كوچ كردند و رفتند.

 

العين عبرى و دمعها مسفوح

و القلب من الم الاسى مقروح

 

ديده گريان و اشك آن ريخته شده و دل از درد غصه و اندوه مجروح است.

 

اعاذلى: ذكر كربلا حزنى

فسح دمعى كالعارض الهتن

 

اي سرزنش كننده من: ياد كربلا را اندوه من سيلاب اشكم مثل آمدن باران شديد است.

 

الا مالجفنى بالسهاد موكل

وقلبى لاعباء الهوى يتحمل

 

بدان که نيست براى بيدار ماندن من بيدار ماندن موكلى و حال آنكه قلب من تحمل ميكند بار سنگين عشق را.

 

لم ابك ربعا دارس العرصات

اضحت معارفه من النكرات

 

گريه نكنم منزلى را كه حيات و ساحتش ويران شده نشان داد شناخته شده اش را كه از ناشناسانند.

 

لم اببك من وقفه على الدمن

و لا لخل ناى و لا سكن

 

گريه نكنم از ايستادن بر مزبله ويرانى و نه براى دوستى كه دور شده ونه براى منزلى.

 

هاج حزنى و زاد حر لهيبى

و شجانى ذكر القتيل الغريب

 

غصه من بهيجان آمد و افزود حرارت شعله آتش مرا و اندوهگين كرد مرا ياد شهيد غريب.

 

جفون لا تمل من الهمول

و جسم لا يفك من التحول

 

مژگانى كه خسته نشود از ريزش اشك و بدنى كه جدا نشود از دگرگونى.

 

ما هاجنى ذكر مربع خصب

و لا شجانى وجدى و لا طربى

 

بهيجان نياورد مرا ياد شكارگاه سرسبزى و غمگين نساخت مرا اندوه من و نه شادى من.

 

يا لدمعى لم يطف حر غليلى

للقتيل الظامى و اى قتيل

 

چيست براى اشك من كه خاموش نمى كند حرارت جوشش را بر كشته تشنه و چه كشته اى.

 

هاج حزنى و غليلى

ذكر عطشان قتيل

 

تحريك كرد غصه مرا و جوشيدن مرا ياد تشنه كام كشته شده.

 

جرت مقلتى لذيذ كراها

لمصائب الشهيد من آل طاها

 

واگذاشت چشم من خواب لذيذش را براى مصيت شهيد از آل پيامبر.

و ديدم نزد شيخ علامه سماوى قصائدى براى خليعى در مرثيه امام سبط عليه السلام كه اول اش اينست.

 

عذرتك لو تجدى ملامه لوم

على اللوم للمضنى الكئيب المتيم

 

بخشيدم تو را اگر يافتى سرزنشى ملامت كن بر نكوهش كردن بر غلام خسته غمگين.

 

لست ممن يبكى رسوما محولا

و ديارا اعفى البلاد و طلولا

 

من نيستم از كسانيكه گريه كند بر تصوير دگرگون شده و منازلى را كه بلانابود و ويران كرده است.

 

جعلت النوح ادمانا

لما نال ابن مولانا

 

قرار دادم گريه و نوحه سرائى را عادت مداوم خود براى آنچه كه رسيده بر پسر مولايمان.

 

هو الحمى و بانه

لا نفرت غزلانه

 

اوست پناه دهنده و نگهداريكه، فرار نكند آهوان آن.

پس مجموع ابياتيكه ما بر آن آگاه شديم از اشعار" خليعى" ياد شده "1656" بيت است.

شايان توجه است:

يافت ميشود در" اعيان الشيعه" ج 21 ص 249 ترجمه اى تحت عنوان: شيخ حسن خليعى كه ياد شده پنج بيت از بائيه شاعر ما خليعى كه در پيش ما همه آنرا ياد كرديم و مطلعش اينست:

 

اى عذر لمهجه لا تذوب

وحشى لا يشب فيها لهيب

 

چه عذرى است براى خون دلى كه آب نشود و چه بهانه ايست براى دلى كه آتش حزن در آن شعله نكشد. و بيست و شش بيت از قصيده دائيه او در مدح امير المومنين كه اولش اينست.:

 

سارت بانوار علمك السير

و حدثت من جلالك السور

 

تواريخ و سرگذشتها بانوار دانش تو جريان يافته و سوره هاى قرآنى از بزرگوارى تو حديث نموده.

و گذشت كه قاضى شوشترى در مجالس المومنين ياد كرده از آن 36بيت و احتمال داده سيد" محسن امين"صاحب اعيان الشيعه كه شيخ حسن فرزند ترجمه شده ما يعنى" خليعى" بوده ياآنكه نسخه تحريف شده و صحيح آنست كه شعر نقل شده در اينجا كه عنوان ياد شده از آن منتزع شده تمامش براى" خليعى" است و حسن تحريف شده كنيه اوابو الحسن است.

 

next page

fehrest page

back page

 

 
 

 

 
 
 Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved