بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک Instagram

 

 
 

 
next page

fehrest page

back page

ابو محمد المنصور بالله

متولد 596- متوفى 670

او قصيده ارزشمندى در مورد ولايت و از آن جمله" غدير خم " دارد كه در حدود 708 بيت است كه ذيلا ترجمه قسمتى از آن آورده مى شود:

" سپاس مخصوص خداى توانائى است كه شب و روز را در پى يكديگر مى آورد و ابرها و بارانها را برروى زمين و جانداران مى باراند.

سپس درود خدا مخصوص احمد پدر زهرا او برادر بزرگوارش "على" و فاطمه و دوفرزندان و آلشان كه سفينه نجات و هدايتند باد.

اى كسى كه از من در باره امام و رهبر بعد از رسول خدا و اينكه چه كسى را پيامبر اكرم جانشين و صاحب امرش تا قيامت قرار داده است، مى پرسى گوش به اشعارم ده كه از دل سوخته ام حادثه اى كه بعد از رسول خدا پيش آمده و وحدت مسلمين را بر هم زده است، تراوش كرده است:

خلافت بلا فصل بعد از رسول خدا طبق فرمان صريح خداوند مال پسر عمش على بن ابى طالب است، و اين حقيقت چنان مشهور و آشكار است كه جاى هيچ شك و شبهه اى نيست و چگونه ممكن است نوردر روز مخفى باشد؟ ليكن آدم نابينا تند رو مى لغزد و سقوط مى كند ". شاعر نامبرده درباره شخصيت على بن ابى طالب عليه السلام چنين ادامه مى دهد:

" تولدش در بيت العتيق "كعبه" بوده در صورتى كه مادرش به اين قصد، در آن وارد نشده بود تنها خدايش او را تاييد كرد، و هركه او را خوار كند جهنم جايگاهش خواهد بود.

پدرش سرپرست پيامبر اكرم بوده و طبق تحقيقات دانشمندان بى غرض، او به خدا و قرآن بوده است.

حال در پدران ديگران همانند او را نشان بدهيد، و مادرش "فاطمه بنت اسد" تربيت برادرش احمد را بعهده داشت و هنگامى كه او را بسوى حق و حقيقت خواند از او پيروى نمود.

بارها رسول او را مادر خود خواند و بعد از مرگ شخصا تجهيز او رابه عهده گرفت و او را با جامه خود كفن كرد و در ميان قبرش به احترام اوخوابيده و همه فرشتگان تا پايان نمازش ايستاده بودند.

او به حكم پروردگار عالميان برادر رسول خدا بوده آنها از نور واحدى هستند و براى ديگران چنين شرافتى نيست او همسر سيده نساء عالميان است كه پنجمين فرداز پنج تن اهل كساء است ازدواج او باعلى در آسمان بسته شده است و آيا براى ديگران چنين افتخار و عظمتى مى يابيد؟

خدا در ازدواج او صاحب اختيار بوده و جبرئيل نيز از ناحيه على نيابت داشته و حاملان عرش خدا نيز شاهد اين ازدواج مقدس بوده اند حال اگر چنين واقعه اى براى ديگران، سراغ داريد برايم نقل كنيد؟

زهرا حوراى انسيه اى است كه خدا او را از سيب بهشتى خلق فرمود است و معلوم است كه چنين ريشه پاكى كه ديگران از همانندش محرومند چه فرزندانى بوجود خواهند آمد؟

دو فرزند على از زهرا دو آقاى جوانان اهل بهشتند و بحق فرزندان رسول خدا بشمار مى روند آنان از كتاب و سنت شير خورده اند، و آيا ديگران چنين اسباب پيروزى دارند؟

آنان به تصريح رسول خدا امامند زيرا آن حضرت فرموده است: " حسن و حسين چه قيام كنند و چه بنشيند امامند "رسول خدا امامان حقيقى را كه راهنمايان مردم تا روز قيامت هستند در نسل آنان قرارداده است.

برادر او جعفر طيار است كه فرشتگان نيك سرشت برادران و مصاحبان اويند.و عمويش حمزه مرزدارشكيبا و شمشير قاطع اسلام است.

و خداى ما اسم او "على" را از اسمش "على" مشتق كرده است عليهدا چه كسى چنين سهمى دارد؟

و تنها او بر گزيده خدا در اعلام حكم خدا و خواندن سوره برائت در مسجد- الحرام در برابر انبوه مشركين است نه ديگران.

او تنهاآئينه تمام اسلام است و هيچ گاه ديگران چنين شايستگى را ندارند، خداوند صاحب عرش شخصا و به طور آشكارعلى را برگزيد و جن و انس را در اين كار دخالت نداد، اما مردم، انتخاب خدا را ناديده گرفته ديگران را جاى او بر گزيدند، در صورتى كه تنها او صاحب اختيار و ولى مسلمين است كه در حال ركوع انگشتر به سائل داده است و با چنين گواه زنده اى چگونه دست از او كشيده و به سوى ديگران شتافتند؟

و تنها او ولى حل و عقد و امر و نهى بر بندگان خدا است و اين كار تنها به دستور خداوند بزرگ صورت گرفته است نه آنكه پيامبر اكرم روى فاميليت چنين عملى را انجام داده باشد.

و اين دستور خدا است كه مى فرمايد: از خداو پيامبر و صاحبان امر اطاعت كنيد.

عليهذا بديهى است هر كسى از او اطاعت كند رستگار خواهد بود.

رسول خدا منذر و على هادى است و او در ليله المبيت با خوابيدن جاى پيامبر اكرم زير باران تير و سنگ كه بسوى او پرتاب مى كردند ثابت كرد كه قربانى خوبى براى رسول خدا است، او در اين شب حساس كه از هر سر بوى مرگ به مشام مى رسيد تا به صبح شكيبائى پيشه كرد و هنگامى كه هوا روشن گرديدهمانند شير شرزه در ميانشان آشكار گرديد: آنان رنگ پريده و وحشت زده به سوى خانه هايشان برگشتند و خداوندآيه: " و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضاه الله " را در حقش نازل فرمود و آيا چنين حقيقتى كه خداوند آنرا به جن و انس نشان داده هر گونه شك و شبهه اى را در مورد ولايت او ازبين نمى برد؟

آيا رسول خدادر حقش نفرمود كه: تو شهسوار عربى؟و چه بسيار خداوند وسيله او اندوه و بلا را "از رسول خدا و اسلام" دور فرمود:؟ در شگفت باش و مادامى كه زنده اى چيزهاى شگفت آور خواهى ديد.

وقتيكه حديث رسول خدا شهر علم و على در آنست را شنيدى ديگر مرا مورد ملامت قرار نخواهى داد چرا در علاقمندى به مولايم اينقدر طولانى سخن مى گويم.

و نيز رسول خدا در باره اش فرمود: داورترين و داناترين شما على است.

و همانند همين گفته است فرمود پيامبر اكرم كه: " او صندوق دانش و علم من است " و كجا غيراز وصى چنين مقامي را دارا است؟.

آيا او حجت آسكار و دليل روشن براى مردم و ما فوق مردم نبود و دانش آنان در برابر دانش او بمنزله قطره در برابر دريا نبود در صورتيكه قطره كجا و درياكجا؟!

او به حق آگاهى درست به تورات و انجيل و زبور و قرآن داشته ومحيط بر- آنها بوده است.

آيا در باره كدام يك از آنها رسول خدا فرموده است: على با حق است و حق با او؟

آيا ديگران آنچه را كه او از دانش وسيع دارد، دارا هستند؟ پس درود

بر او و بر دانش گسترده اش و آيا خطيب و نثر و نظم گو و واعظگو و واعظ و مشكل گشا و جوابگوى، مشكلاتى چون او سراغ داريد؟ اوست كه مى گويد: تنزيل و تاويل، مجمل و مفصل، محكم و متشابه، ناسخ و منسوخ قرآن رابخوبى مى دانم و اوست كه مى دانيم قظعا امين بر وحى و همه امور است و بغير او چنين اطمينان را قطعا نداريم.

و خداوند درباره او وهمسرش فاطمه و فرزندانش سوره هل اتى را نازل فرمود آنگاه كه نذر آنان مقبول افتاد در نتيجه مسكين و يتيم واسير را اطعام كردند و خود گرسنه ماندند.

و آيه انفاق در شب و روز.پنهان و آشكار بخاطر رضاى خدا در باره او نازل گرديد.

و آيه عبادت براى خدا و سجده و قيام براى حق تعالى در حق او نازل گرديد.

و آيه وقوف براى سوال بى شك در حق على پدر حسن و حسين نازل شده است.

و اوست لسان صدق حضرت ابراهيم، و آيه ايذاءو آيه سقايه و ايمان و هدايت و آيه محبتى از رحمان و آيه تطهير و امر به نماز در حق او نازل شده است.

و " اهل ذكر " در قرآن، او از جانشينان ديگر پيغمبر اكرمند نه ديگران و آيه مباهله درباره او و ديگران از صحاب كساء و پنج تن نازل شده است.

و اين على نفس پيامبر و فرزندانش فرزندان رسول خدا يند و او چه شرافت و عظمت شگفت آوردى دارد كه از خورشيد نيز روشنتر است.

پيامبر اكرم بارها در حقش فرمود: " تو ولى و وصى و وزير و برادر من هستى ".

 

و هل سمعت بحديث مولى

يوم الغدير و الصحيح اولى:

 

" و آيا حديث مولى را در روز غدير شنيدى كه صحيح آن اولى است "يعنى منظور از مولى اولى بتصرف است ".

آيا رسول خدا در باره او چنان نگفت كه جاى شبهه اى براى مخالفان باقى نمايد؟ و آيا حديث منزلت را شنيده اى كه در اين حديث پيامبر اكرم آنچه را كه هارون نسبت به موسى داشته جز نبوت كه اميد مى رفت براى هارون باشد، براى على اثبات فرموده است.

قرآن درباره وصى پيامبر اكرم حكم كرده كه اوامام در ميان بهترين امتها است.

پس هر كس مخالفت كند ستم و كار بدى كرده است.

يكى گفت: دلائل فراوانى در مورد امامت و پيشوائى مردان نيكو كار"خلفاء" دارم، با اين همه دلائل چه مى گوئيد؟ گفتم: اگر حديث منزلت و غدير در ميان آنها باشد كافى است در صورتى كه اين احاديث مربوط به على بن ابى طالب عليه السلام است و بدون اينها دلائل تو عليل است.

تو هيچ گاه خبر واحد و يا گفته دروغگوى معاند را همانند حديث رسول خدا در روز " غدير " در برابر همه مردم قرارمده كه اين حديث متواتر و ميان مردم چنان مشهور است كه جاى هيج گونه شكى درباره آن نيست و رسول خدا رسما در ميان مردم فرمود: على امام بر حق است ".

شرح حال المنصور بالله

ابو محمد منصور بالله امام حسن بن محمد بن احمد بن يحيى بن يحيى بن يحيى يكى از امامان زيديه در يمن و يكى از بزرگان آنها است.او درعلم حديث و ادب و شعر مقام ارجمندى دارد و در علم منظره و جدل معروف است.و كتاب برزگ و ضخيمش " انوار اليقين " كه در شرح همين قصيده نوشته بيان گر شخصيت علمى اوست.

او در ايام " مهدى احمد بن حسن " از اجله علما بشمار مى رفت و درباره او اشعارى سروده كه از آن جمله است شعرى كه سلامى او را تهنيت گفته است "چنانكه گفته شده: يوسف بن عمر پادشاه يمن يا معتصم عباسى ابو احمد عبد الله متوفى در سال 656 ه در نفر را تحريك بوده او را بكشند، آنها نيز بر او حمله كردند و مجروحش نموده، اما اطرافيانش آنها را گرفته و كشتند و او از اين ماجرا جان بسلامت برد، بعد از اين واقعه ابو محمد منصور شعر مفصلى درباره امام مهدى احمد بن حسين سروده و نجاتش را از اين حادثه به او تبريك گفت".

ابو محمد منصور بالله در سال 596 ه متولد و بعد از قتل امام احمد بن حسين به عنوان امامت با او بيعت شد و دعوتش در سال 657 ه بوده و در شهر " رغافه " از شهر هاى " صعده " در محرم سال 670 ه وفات يافته است.

شرح حال او در كتاب " نسمه السحر فيمن تشيع و شعر " آمده است.

ابو الحسن جزار

متولد سال 601 و متوفى در سال672

او اشعار زيادى در مورد امامت و از آنجمله مساله " غدير " دارد كه برخى از آنها ذيلا آورده مى شود:

" اى داماد رسول خدا گوارا باد ترا روزى كه براى پاكان نشاط- انگيز بود.

تو در خلافت از همه مقدمى زيرا چنانكه شرائط در تو جمع است در ديگران وجود ندارند:

 

صب الغدير على الالى جحدوا لظى

يوعى لها قبل القيام ازيز:

 

" داستان غديربراى كسانى كه منكر آنند چون شعله آتشى است كه آژير آن پيش از قيامت آگاهشان خواهد كرد."

 

ان يهمزوا فى قول احمد انت مو

بى للورى؟ فالهامز المهموز:

 

" اگر گفته رسول خدا را كه فرموده: " تو مولاى مردمى" عيب گرفتند عيب گيرنده خود معيوب است.

دوست و ارادتمند تو از جهنم نمى ترسد زيرا جهنم با دوست تو كارى ندارد و مخصوص دشمنان تو است.كسى كه دوستى ترا به همراه داشته باشد، حرزى است كه او را از آتش جهنم محفوظمى دارد. تو قسيم الجنه و النار هستى كه دشمنت را مى سوزانى و دوستت را در بهشت رستگارمى كنى "

اين قصيده كه خيلى طولانى است در بسيارى از مجموعه هاى خطى كهنه موجود است و بعضى از ابياتش در كتب ادبى پراكنده است.

آشنايى با اين شاعر

يحى بن عبد العظيم بن يحى بن محمد بن على جمال الدين ابو الحسن جزار مصرى يكى از شعراء فراموش شده شيعه است.با انكه فرهنگهاى قديمى كمتر شرح حال او را نوشته اند، اشعارش در كتب ادبى و قاموسها بمناسبت زيبائى و جذابيتى كه داشته زياد آمده است.

و اگر شرح حال نويسان از تاريخ او غافل مانده اند او شخصا شرح كاملى از زندگى خود نوشته كه هر كس با اشعارش آشنائى داشته باشد، چاره اى جز اين ندارد كه اعتراف به فوق العادگى و نبوغش كند و او در فن " توريه " و " استخدام " مهارت خاصى دارد و از ديگران مقدم است.

" ابن حجه " در كتاب " الخزانه " مى گويند: " جزار " و " سراج وراق " و " حمامى " با هم پيمان بستند كه براى يكديگر شعر بگويند و البته شغل و القابشان در نظم توريه كمكشان مى كرد تا آنكه در باره " سراج وراق " گفته شده: اگر لقب و كارت نبود نصف شعرت از بين رفته بود.

آنچه كه درباره " جزار "در خزانه ابن حجه و فوات الوفيات كتبى جلد 2 صفحه 319 و البدايه و النهايه ابن كثير جلد 13 صفحه 293 و شذرات الذهب جلد 5 صفحه 394 و نسمه السحر يمنى و الطليعه فى شعراء الشيعه علامه سماوى آمده دون مقام اوست و شخصيت او بالاتر از اينهاست.استاد ما علامه سماوى از اشعار او ديوان برزگى گرد آورده كه بيش از 1250 بيت شعر دارد و البته براى او ديوان ديگرى نيز بوده كه در فرهنگ هاى پيش از آن توصيف شده كه مشهور است، و نيز او داراى قصيده اى است درباره حكام و خلفاء و عمال مصر كه صاحب " نسمه السحر " آن را مفيد دانسته است، و گويا آن قصيده در كتابخانه هاى يمن بوده كه صاحب " نسمه السحر " از آن آگاهى يافته است.

او در مرثيه امام حسين عليه السلام اشعارى گفته كه " تمام المتون " صفدى صفحه 156 و غيره آن را نقل كرده اند كه ترجمه قسمتى از آن چنين است: " وعاشورا مى آيد و مرا بياد مصيبت جانكاه حسين عليه السلام مى اندازد و ايكاش نيامده بود.روزى كه مى گذرد ولى هرگاه بيادش مى افتم صبرو قرار از من ربوده مى شود، ايكاش چشمى كه در آنروز سرمه مى كشد سالم نماند و دستى كه به عنوان شماتت خضاب مى كند بريده گردد، مگر حسين در اين روز كشته نشده؟ پس پدر او در اين روز از همه محزون تر است ".

او در باره حريق حرم پيامبر اكرم چنين سروده است: " در آتش گرفتن حرم پيامبر اكرم بگفتار ابلهان اعتناء نكنيد زيرا قطعا از ناحيه خدا در آن سرى بوده كه بر عقلا پوشيده نيست و آن اينكه: از آثار بنى اميه در ساختمان آن چيزى باقى نماند ".

مسجد شريف نبوى شب جمعه اول ماه رمضان سال 654 ه بعد از نماز تراويح "نماز مستحبى ماه رمضان" وسيله فراش ابو بكر مراغى كه چراغ ازدستش افتاده بود آتش گرفت، سقف و ديوارهاى آن سوخت و سربهاى آن آب گرديد، و اين آتش سوزى پيش از خوابيدن مردم صورت گرفته بود، و از اين آتش سوزى سقف حجره شريفه نيز طعمه حريق گريديد و در ميان آن فروريخت!!

شعراء در اين باره شعرها گفتند و گويا " ابن تولو المغربى " از ابيات ياد شده " جزار " چنين پاسخ گفته است: " به روافض "شيعه هاى" مدينه بگو: چه چيز شمارا وادار مى كند كه در مذمت كردن، از سفيهان پيروى كنيد؟ حرم پيامبر اكرم آتش نگرفت مگر بخاطر آنكه شما در آن صحابه رسول خدا را مذمت مى كرديد ".

ابن حجه در " الخزانه " صفحه 338 گفته است كه او در سال 601 متولد شده و در سال 672 ه درمصر وفات كرده است.

و ابن كثير در "البدايه و النهايه " روز و ماه وفاتش را نيز ذكر كرده و گفته است: او در دوازدهم شوال سال 672 ه فوت كرده است.

و تمام مورخان ولادت و وفاتش را اينطور نوشته اند مگر صاحب " شذرات الذهب " فوت او را در سال 679 ه دانسته و گفته است: " او در شوال سال 679 ه فوت كرده و سنش در آن وقت 76 سال يا همانند آن بوده و در " قرافه " دفن شده است.

و در هر صورت خدا دانا تر است.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

 

 
 
 Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved