را مجسم می‏سازد . آيا اصل حركت در اسلام چيست ؟ همان اصل كه به نام "
اجتهاد " خوانده می‏شود " ( 1 ) .
مطابق بيان بالا نياز به راهنمايی وحی برای هميشه باقی است ، هدايت‏
عقل تجربی نمی‏تواند جانشين هدايت وحی شود خود اقبال نيز صددرصد طرفدار
اصل بقای نياز به راهنمايی برای هميشه است و حال آنكه فلسفه ای كه او
برای ختم نبوت ذكر كرده مستلزم اين است كه نه تنها نياز به وحی جديد و
رسالت جديد بلكه نياز به راهنمايی وحی پايان می‏پذيرد ، و در حقيقت ، نه‏
تنها نبوت بلكه ديانت پايان می‏يابد .
اين توجيه اشتباه آميز اقبال از ختم نبوت سبب شده كه همان نتيجه گيری‏
غلط از گفته های او بشود و چنين پنداشته شود كه دوران ختم نبوت يعنی‏
دوران استقلال بشر از وحی نياز بشر به راهنمايی و آموزش و پرورش‏
پيامبران ، از نوع نياز كودك است به معلم كلاس كودك هر سال به كلاس‏
بالاتر می‏رود و معلم عوض می‏كند ، بشر نيز دوره به دوره به مرحله بالاتر پا
گذاشته و قانون و شريعتش عوض شده است كودك به كلاس نهايی می‏رسد و
گواهينامه پايان تحصيل می‏گيرد و از آن به بعد ، خود مستقل از معلم و
استاد به تحقيق می‏پردازد ، بشر دوره خاتميت نيز با اعلام ختم نبوت ،
گواهی پايان نامه تحصيلات و بی‏نيازی از تحصيل كلاسيك را گرفته و خود
مستقلا با مطالعه طبيعت و تاريخ به تحقيق می‏پردازد و " اجتهاد " يعنی‏
اين ، پس ختم نبوت يعنی رسيدن بشر به مرحله " خودكفايی " .
بدون شك اين گونه تفسير از ختم نبوت غلط است . نتايج

پاورقی :
. 1 همان ماخذ ، ص 168 و . 169