نمايند " .
چند روز پيش يكی از دوستان كتابی به من ارائه داد كه مجموعه ای از
مقالات بود ، و مرا به خواندن و اظهار نظر در باره يكی از آن مقالات
تشويق كرد . آن مقاله تحت عنوان " در روش " و به قلم يكی از دوستان
ناديده بود كه سالها است در اروپا است و غيابا به ايشان ارادت دارم
زيرا تا آنجا كه شنيده ام و اطلاع دارم مرد مسلمان با حسن نيتی است . در
قسمتی از اين مقاله بحث " رهبری به اصطلاح سنتی " نقد شده بود .
در آغاز آن مقاله ، مسأله " حركت " و " بنياد " و تبديل شدن حركت
به بنياد مطرح شده است كه چگونه حركتها و جنبشها تغيير ماهيت میدهند و
به صورت نظامها و قالبها در میآيند و يك امر پويا تبديل به يك امر
ايستا میگردد . نيروهای اجتماعی ما اگر پياپی چون موج بر میخيزند و جذب
میشوند به خاطر تبديل حركت به بنياد است ، به خاطر قالب پيدا كردن
انديشه و عمل است . پس كار اول اينست كه قالب يا قالبها را بشكنيم .
آنگاه اين مسأله مطرح شده است كه اسلام دين جوانان است و جوان قالب شكن
است پس اسلام دين قالب شكنی است . سپس سخن به مسأله رهبری كه اكنون
مورد بحث است كشيده شده است و از رهبری سنتی آغاز شده است .
در آن مقاله چنين آمده است :
" از رهبری سنتی كه پاسدار بنيادهای فرهنگی است كاری ساخته نيست چرا
كه طی دو قرن تمام عرصههای انديشه را از او گرفتهاند و هنوز نيز میگيرند
. و اين رهبری گاهی مقاومتكی كار پذيرانه میكند
|