داعيه علاج آنها را داشت دقيقا آشنا شد .
سيد جمال مهمترين و مزمنترين درد جامعه اسلامی را استبداد داخلی و
استعمار خارجی تشخيص داد و با اين دو به شدت مبارزه كرد . آخر كار هم
جان خود را در همين راه از دست داد . او برای مبارزه با اين دو عامل فلج
كننده ، آگاهی سياسی و شركت فعالانه مسلمانان را در سياست واجب و لازم
شمرد و برای تحصيل مجد و عظمت از دست رفته مسلمانان و به دست آوردن
مقامی در جهان كه شايسته آن هستند بازگشت به اسلام نخستين و در حقيقت
حلول مجدد روح اسلام واقعی را در كالبد نيمه مرده مسلمانان ، فوری و حياتی
میدانست . بدعت زدائی و خرافه شوئی را شرط آن بازگشت میشمرد . اتحاد
اسلام را تبليغ میكرد. دستهای مرئی و نامرئی استعمارگران را در نفاق افكنی
های مذهبی و غير مذهبی میديد و رو میكرد .
دو امتياز
از خصوصيات برجسته سيد جمال اينست كه در اثر آشنائی نزديك با جامعه
شيعه و با جامعه سنی ، تفاوت و دوگانگی وضع روحانيت شيعه را با
روحانيت سنی به خوبی درك كرده بود . او میدانست كه روحانيت سنی يك
نهاد مستقل ملی نيست و در مقابل قدرتهای استبدادی و استعماری قدرتی به
شمار نمیرود . روحانيت سنی وابسته به حكومتهائی است كه خود قرنها آن را
به عنوان " اولوالامر " به جامعه معرفی كرده است . لهذا در جامعه تسنن
به سراغ علما نمیرفت ، مستقيما به سراغ خود مردم میرفت . از نظر او
علماء دينی سنی از جهت اينكه بشود به عنوان پايگاه ضد استبداد