به تغيير و تحول جامعه معقول نيست .
اين حرفی كه اينها می‏گويند راجع به ماده درست است ، هر ماده‏ای در
تغيير است ما هم می‏گوييم هر ماده‏ای در تغيير است ، قرآن هم گفته است‏
" « ا فان مت فهم الخالدون »" يعنی پيغمبر به عنوان يك پديده ميرنده‏
است ، ولی قرآن كه قانون است چرا ميرنده باشد ؟ اين حكم مربوط به ماده‏
است قانون ديگر چرا ميرنده باشد يا كهنه بشود ؟ اين سخن در مورد خود اصل‏
تحول نيز مطرح می‏شود . بنابر اصل تحول هر چيز متحول است و در حال تكامل‏
، مثلا بنابر نظريه داروين هر چيزی ( در جاندارها ) در تحول و تكامل است‏
، ولی آيا اين حرف شامل خود قوانين داروين هم می‏شود ؟ يعنی داروينيزم هم‏
در تكامل است ؟ ( 1 ) يا نه داروينيزم قانون تكامل است و قانون تكامل‏
ماده ضرورت ندارد كه شامل خود قانون هم بشود چون قانون تكامل ماده است‏
نه قانون تكامل ماده و قانون ماده .
ولی اينها می‏گويند : تغييرات در طبيعت يك تغيير سطحی نيست ، بلكه‏
تغييرات كمی تبديل به تغييرات كيفی و در نتيجه تغيير ماهيت شيئی می‏شود
، و وقتی ماهيت عوض شد قهرا بايد قانونش عوض بشود ، نظير آنچه ما در
نسخ اديان می‏گوييم ، منتهی ( ما می‏گوييم بشر می‏رسد به حدی كه می‏تواند از
يك قانون ثابت پيروی كند ( خاتميت ) ولی اينها می‏گويند جاودانگی محال‏
است ، چون شما می‏خواهيد قانون واحدی حاكم باشد بر ماهيتهای متعدد ما بر
جامعه‏ای كه امروز دارای ماهيتی است و صد سال ديگر دارای ماهيت ديگر
است ، اين مثل اين است كه قانون حاكم بر مايعات را بخواهيد بر گازها
حاكم سازيد ، چيزی محال است ، اين ، يكی از شاه حرفهای اينها است ، كه‏
چه در طبيعت و چه در جامعه نمی تواند يك قانون بر همه مراحل حاكم باشد
، لذا اخلاق نمی تواند يك قانون ثابت برای يك انسان در تمام عمر و برای‏
همه مردم از قديم تا به امروز داشته باشد ، اين حرفی است كه در اينجا به‏
اشاره گفته شده ولی مسئله بسيار مهمی است كه بايد درباره آن فكر و تأمل‏
كرد .

فطرت :

مسئله ديگری كه بايد به آن اشاره كرد مسئله فطرت است زيرا مسئله تبدل‏
كميت به كيفيت ، به مسئله فطرتی كه ما می‏گوييم مربوط می‏شود ، ولی در
جهت سود ، تا اندازه‏ای نه در جهت زيان .
با اينكه در قرآن از فطرت زياد ياد شده است ، ولی هر چه انسان جستجو
می‏كند در هيچ جا يك بحث جامعی راجع به آن پيدا نمی كند .
در كلمه فطرت مفهوم ابتداء خوابيده است ، به خلاف خلقت . يعنی كلمه‏
فطرت دلالت می‏كند بر خلقت ابتدائی ، عرب به آغز می‏گويد فطرش ، از ابن‏
عباس منقول است كه من معنای فطرت را نفهميدم تا دو عرب نزد من به‏
تحاكم آمدند ( چون كلمه فطرش را ظاهرا قرآن برای اولين بار بكار برده ،
ماده فطر بوده ولی لفظ فطرش نبوده ) ، سر يك چاه

پاورقی :
1 - ممكن است جواب مثبت بدهند ، زيرا آنها مدعی هستند كه حقيقت‏
جاودانه نيست ، متحول و متكامل است .