يعنی من مردم ولی در هر مرحله كه مردم به مرحله كاملتر رسيدم . همانطور
كه زندگی مرگ خودش را در بطن خويش دارد ، زندگی نيز در بطن همين مرگ
است و آن زندگی كه در بطن اين مرگ است از زندگی اول راقیتر و عالیتر
است ، اتفاقا اين سخن در كلمات سقراط آمده است .
در احوالات سقراط نوشتهاند كه وقتی او در بقاء روح فردی استدلال میكرد
میگفت در طبيعت هر چيزی به ضد خودش تبديل میشود از تاريكی روشنی ، از
. . . و از مرگ زندگی بر میخيزد . و مردن انسان يك مردن علی الاطلاق
نيست بلكه حتما در بطن اين مرگ زندگی هست و البته مقصود او از زندگی
در اينجا همان بقاء روح پس از مرگ بود ، به طوری كه وقتی در زندان بود
و به مرگ محكوم شده بود و قرار بود كه لحظاتی بعد آن جام شوكران را به
او بدهند ، افلاطون و ديگر شاگردانش به گرد او جمع شده بودند و مثل ابر
میگريستند ، او گفت پس من افسانه میگويم برای شما ؟ چرا گريه میكنيد ؟
من كه گفتم مرگ وجود ندارد و از هر مرگی زندگی برمیخيزد و اگر من بميرم
در يك شكل میميرم و در يك شكل ديگر باقی هستم ، روح من جاودانی است .
پس اينها حرفشان اين است كه منطق جدل در عين اينكه فلسفه " نيستی "
است ولی منطق نااميدی و يأس نيست ، چون منطق تكامل است ( 1 )
در اينجا ممكن است كسی اشكال كند كه به اين ترتيب يأس و نااميدی از
بين نمی رود ، زيرا اميد و نااميدی به فرد وابسته است . فلسفه " بودن
" به قول اينها اصل اميد را به فرد میدهد و میگويد تو به عنوان يك فرد
و يك شخص میتوانی جاودان باقی بمانی ، ولی در اينجا بقاء را به نوع
میدهد و میگويد نوع انسان باقی است . در اين كتاب راجع به اين جهت
بحث نشده است و خود هگل و ماركس هم اين بحث را مطرح نكردهاند ولی
كوششهای زيادی شده است ( مخصوصا در فلسفه فيلسوف معاصر ، هايدگر ) تا
باقی بودن فرد را نيز به يك نحوی ثابت كنند ، هايدگر بحثی دارد كه با
بحث ما درباره كلی طبيعی ( 2 ) بسيار نزديك است ، در آنجا خواسته است
كه با يك نوع ريسمان بازیهای فلسفی ثابت كند انسان كه باقی است فرد هم
باقی است ، در عين اينكه فرد هم باقی نيست . به عبارت ديگر انسان كه
باقی است " خود " واقعی باقی است . من دو " خود " دارم : يكی خود
فردی و ديگری خود انسانی ، كانه انسان به نحو كلی در " من " وجود دارد
، يعنی همين
پاورقی :
1 - اين مضمون در اشعار امروزیها هم هست . اخيرا در مجله دانشكده علوم
تربيتی يكی از سرايندگان شعر نو در همين زمينه شعری داشت راجع به اينكه
اگر چنين میشود و يا چنان میشود ، من میروم و همه چيز میرود غم نيست .
چرا ؟ چون راه باقی است ، راه جاودان است .
سراينده مذكور كتابی دارد به نام " جدال با مدعی " در دو قسمت كه
قسمت دومش راجع به شعر نو است و در مورد نظر ما نيست ، و در قسمت
اول راجع به خودكشی و فلسفه پوچی بحث میشود . در همانجا بحثی راجع به
تكامل كرده است .
2 - بحث كلی طبيعی ما بحثی بسيار بسيار عالی است و اساسا فلسفه اروپا
در اين بحث كلی طبيعی به كلی سر درگم است .