ناسازگاری و تباين دارد ، اكنون به وجه تباين هر يك از آنها با اصول
اسلامی اشاره كنيم تا روشن شود اينكه میگويند منطق اسلامی هم ديالكتيكی
است سخنی نسنجيده و نادرست است كه از روی جهل و نادانی و نفهمی گفته
شده است .
اصل اول : اصل اول ديالكتيك اصل تضاد است اصل تضاد به شكلی كه
ماركسيستها بيان میكنند و میگويند هر چيزی بدون استثناء و حتی " فكر "
ضد خودش و نفی خودش را در درون خودش بوجود میآورد ، با جاودانگی
منافات دارد .
اصل دوم : اصل دوم اصل حركت است آن هم حركت عمومی بطوری كه هيچ
استثناء ندارد و همه چيز را اعم از مجرد و مادی در بر میگيرد . بر طبق
اين اصل هيچ چيز ( و حتی " علم " و " فكر " به يك حال باقی نمی ماند
. [ همه اشياء در حركت و تغيير است ] . اين اصل هم به نحوی با جاودانگی
و اينكه يك شيئی ممكن است جاودان بماند منافات دارد .
اصل سوم : اصل تكامل يا اصل تبدل كميت و كيفيت است كه قبلا هم درباره
آن سخن گفتيم. اين اصل هم به نحو ديگر با اصول اسلامی تضاد و تباين دارد.
گفتيم كه اگر تنها اصل تغيير مطرح بود ، چندان مهم نبود ، ما هم اصل
تغيير را به نحوی قبول داريم ، به اين معنی كه هرچه ماده و پديده است
متغير است ولی قوانين ثابت هستند ، جامعه متغير و متكامل است ولی
قوانين حاكم بر انسان و جامعه قوانين مشخص و ثابتی هستند ، همانطور كه
داروينيزم و يا هر مكتب ديگری كه قائل به تكامل انواع است اصل تكامل را
شامل خود اين قوانين نمی داند و میگويد قوانين تكامل ، ديگر متكامل نيست
و از آغاز تا پايان عالم يكی است .
اين اصل سوم يك حرفی دارد كه ماورای همه اين حرفها است و آن اينكه هر
تغيير كمی به يك تغيير دفعی - و به قول اينها تغيير كيفی ( كه همان
تغيير ماهوی است ) - منتهی میشود و وقتی تغيير كيفی و ماهوی پيدا شد
ديگر قوانينی كه قبلا بر آن حاكم بود حاكم نيست ، بلكه قوانين جديدی بر
آن حاكم است ، مثل آب كه قوانين مايعات بر آن حاكم است و همين كه
تغييرات كمیاش به حدی رسيد كه تبديل به بخار شد و تغيير ماهوی پيدا كرد
، ديگر قوانين مايعات بر آن حاكم نيست ، قوانين گازها بر آن حاكم است.
|