پاورقی : > میگفتند در سايه ماديت انسانيت و ارزش و شرافت انسان از بين میرود عكسكردند و گفتند انسان در سايه دين از خود بيگانه میشود و شرافت خويش را از دست میدهد . پس مسأله انسانيت و شرافت مطرح است ( 1 ) نه از دست دادن نيروی مادی والا اگر چنين بود در حيوان هم بايد چنين " از خود بيگانگی " وجود میداشت و ديگر نمی توانستند جواب الهيون را بدهند . 1 - سؤال : در واقع بحث صغروی میشود كه بگوييم تكامل چيست ؟ او هم معتقد است كه سوی كمال بايد رفت . جواب : كمال چيست ؟ اين مثل همان " گفتار نيك ، پندار نيك ، كردار نيك " است ، مگر كسی هم در عالم گفته است كه گفتار بد ، پندار بد ، كردار بد ؟ بحث در اينست كه گفتار نيك چيست . سؤال كننده : من هم حرفم همين است ، پس بحث صغروی است . جواب : حرف من اينست كه تا شما برای انسان " خودی " مشخص نكنيد نمی توانيد از " خود بيگانگی " بگوئيد و با " خودی " كه شما مشخص كردهايد ديگر برای انسان چيزی باقی نمانده است كه از آن بيگانه شده باشد ، حيوانی است از حيوانها كه اگر چه دارای نوعی وجدان است ولی اين وجدان به نوعيتش تعلق ندارد ، اصلش و چگونگيش و رنگش و شكلش وابسته به طبقه اجتماعی است ، علو و دنوش به معنی وابستگی به ابزار توليدی رشد يافتهتر است . خوب اگر حيوان است از خود بيگانگی هم ندارد ، زيرا حيوانيت او سرجای خودش باقی است . 1 - در بحث پراكسيس خواهد آمد كه اينها شرافت را در كار میدانند . عليهذا اصالت كار را از دست دادن مساوی است با از دست دادن شرافت انسانی .