از سازمانها در سير خود از سازمانهای ديگر پيش يا پس میافتد ، بستگی
متقابل شئون اجتماعی بيكديگر و تشخيص چگونگی آنها و كشف علت پيش و
پس افتادن آنها كار اصلی جامعه شناسی است " .
[ بيان مطلب اينكه ] : جامعه از سازمانهای مختلف تشكيل میشود كه اين
سازمانها بايد با يكديگر هماهنگی داشته باشند .
تا تعادل وجود دارد تضاد وجود ندارد و جامعه حالت ايستائی دارد .
بنابر مقتضياتی در يك سازمان از سازمانهای اجتماعی تغييری - چه به صورت
پيش افتادگی و چه به صورت پس افتادگی - پيدا میشود . وقتی اين تغيير
پيدا شد تعادل جامعه بهم میخورد و چون سازمانهای جامعه با يكديگر پيوستگی
دارند ، بحكم اصل تأثير متقابل ، اين تغيير در ساير ارگانهای جامعه اثر
میگذارد . درست مثل بدن انسان كه اگر در يك عضو اختلال رخ بدهد بر ساير
اعضا اثر میگذارد ، و اين اثر " يك دستگاه بودن " است و وقتی تعادل
برهم خورد ، جامعه كوشش میكند برای بازگشت به تعادل . اين حرف درستی
است ، و حاكی از وجود يك روح و يك نيروی بر قرار كننده تعادل است ،
موجود زنده اين خاصيت را دارد ماشين اين خاصيت را ندارد ، يعنی يك
ماشين اين چنين نيست كه اگر در يك قسمت آن انحراف پيدا شد و در تمام
دستگاههای ماشين يك فعاليتی شروع بشود برای مبارزه با آن انحراف و
بازگرداندن اين طبيعت منحرف شده به حالت تعادل ، ولی در موجودات چنين
روح و نيروئی هست و خاصيت حيات و به قول قدمای ما خاصيت نفس كه مدبر
بدن است ( بدن موجود زنده ، اعم از نبات و حيوان و انسان ) اين است كه
اگر يك اختلال در بدن پيدا شود تمام نيروها را متوجه رفع آن اختلال میكند
. جامعه هم همين جور است و اينها هم قبول دارند كه همين جور است ، ( و
حالا بحث نمی كنيم كه خود اين وضع دليل بر اين است كه جامعه يك واحد
حقيقی زنده است . چون اين مطلب مربوط به بحث اينجا نيست ) ما هم قبول
داريم كه جامعه حكم يك پيكر بهم وابسته و پيوسته را دارد و بنابر تعبير
آقای طباطبائی در الميزان واقعا حيات دارد و همانطور كه اگر در بدن
اختلالی پيدا شود همه بدن تب میكند جامعه نيز چنين است .
پس در جامعه تمايل به برگشت به تعادل وجود دارد ، منتهی اگر اين
اختلال در اثر پس افتادگی يا پيش افتادگی زياد باشد منجر به انحلال و از
بين رفتن آن جامعه میشود مثل مزاج يك حيوان كه اگر انحراف زياد باشد
منجر به موت میشود و اگر اختلال زياد نباشد به تعادل باز میگردد . اين
حرف درستی است .
اما علت اين تغيير چيست ؟ و بعد ، چرا اين تغيير در جهت پيشروی است
. آيا اين مطلب بتنهائی میتواند تكامل را توجيه كند ؟ اگر علت اين
تغيير را از بيرون جامعه بدانيم ، اينكه دليل پيشروی نمی شود ، مثل
ميكربی كه وارد بدن شود و بدن برای ايجاد تعادل كوشش كند در اينجا كه
پيشروی حاصل نمی شود ، ولی در جامعه انسانی ( بقول اينها ) تعادل به اين
شكل بهم میخورد كه يكی از سازمانها ( فعلا اسم نمی برد كه آن سازمان چيست
ولی بعدها خواهد گفت كه آن سازمان سازمان اقتصادی است ) تغييری در جهت
پيش افتادگی پيدا میكند و رشد و تكامل پيدا میشود ، و در اثر تكامل اين
قسمت تعادل بر هم میخورد و
|