اختيار ، بنابراين آينده قابل پيش بينی نيست .
[ نظريه ديگر اين است كه يك سلسله قوانين جبری لايتخلف بر تاريخ‏
حكومت می كند ] اگر ما قائل به ضرورت - و به قول اينها جبر تاريخ -
شويم اينهم باز دو جور است : يك وقت هست كه علت اصلی را اقتصاد
می‏دانيم ، در اين صورت جبر تاريخ ، می‏شود جبر اقتصادی كه اين همان نظريه‏
ماركسيستها است . ماركسيستها از طرفی ، طرفدار نظريه ضرورتند ، و از
طرف ديگر برای اين حتميت ماهيت اقتصادی قائل هستند ، يعنی اگر ما
دستگاه تاريخ و زندگانی بشر را مثل يك ساعت فرض بكنيم ، كه دارای‏
چرخها و خارهای متعدد است ، و يك نيرو همه اينها را به حركت در می‏آورد
، كه آن نيرو همان قوه ارتجاعی فنر است ، و اگر انسان می‏تواند وضع حركت‏
خارها را به دقت پيش بينی كند ، به علت تنظيمی است كه روی فنر شده‏
است ، كه تدريجا باز بشود . اينها هم موتور محرك تاريخ را اقتصاد
می‏دانند و اقتصاد از نظر آنها حكم همان فنر را دارد كه همه حركتها به آن‏
منتهی می‏شود ( 1 ) . و حركتهای ديگر همه و همه به همان محرك اصلی يعنی‏
اقتصاد بر می‏گردد كه زيربنای جامعه است . و اما روبنا عبارت است از
روابطی كه افراد با يكديگر پيدا می‏كنند . كه اين روابط هيچ گونه اصالت‏
ندارند ، و اصالت مال همان روابط توليدی و اقتصادی است ، انسان از نظر
اينها ، يك موجود معاشی است ، يعنی می‏خواهد زندگی بكند و متناسب با
وضع معاش خود يك سلسله امور ديگر ( غير اصيل ) هم دارد . مثلا فضای شيوه‏
فرهنگ ، آداب ، رسوم ، فلسفه ، هنر ، همه اينها بر روی مناسبات توليدی‏
نهاده شده است ، يعنی روبنا است و هر تحرك و تغييری كه در زيربنا پيدا
بشود ، تمام روبناها متزلزل می‏شود ، اين نظر كسانی است كه جبر و ضرورت‏
تاريخ را معلول اقتصاد می‏دانند .
نقطه مقابل اين نظر ، نظريه حكمای ما است ، كه آنها هم بنابر اصولی كه‏
دارند معتقد هستند " الشيئی ما لم يجب لم يوجد " ( و اين را يك قاعده‏
عامی می‏دانند برای همه چيز ) قهرا قائل به ضرورت تاريخی هستند ، يعنی‏
معتقدند كه هيچ چيزی بدون ضرورت وجود پيدا نمی كند . ولی صرف اين حرف‏
، لازمه‏اش ضميت اقتصادی نيست كه لازمه‏اش اينست كه حتميت تاريخ ماهيت‏
اقتصادی داشته باشد . اينها ( ماركسيستها ) وقتی می‏گويند جبر

پاورقی :
1 - سؤال : مقصود از اقتصاد چيست ؟ سرمايه است يا ابزار توليد است ؟
جواب : اتفاقا اين از آن مسائلی است كه بايد بررسی شود و به اصل‏
كلمات فرنگی آن بايد مراجعه كرد گاهی می‏گويند : " ابزار توحيد " كه‏
مقصود معلوم است ، گاهی می‏گويند " نيروی توليد " كه نيروی توليد هم‏
شامل ابزار می‏شود و هم شامل انسان‏هائی كه مولد هستند ، گاهی هم خود
ماركس " وجه توليد به كار می‏برد . وجه توليد ظاهرا همان چگونگی توليد
است ، يعنی شيوه توليد ، مثلا صنعت دستی ، كه شيوه توليدش ، شيوه دستی‏
است ، يا يك وقت شيوه توليد شيوه فردی است ، يك وقت دستی نيست مثل‏
مصنوعات كارخانه‏های عظيم ، فردی هم نيست بلكه جمعی است ، گاهی "
مناسبات توليدی " تعبير می‏كنند ، كه عبارت از قوانين مربوط به توليد
است ، مثل اينكه مثلا مالكيت اشتراكی باشد يا اختصاصی ، كه همه اينها را
می‏گويند زيربنای جامعه ، ابزار توليد ، نيروی توليد ، وجه توليد مناسبات‏
توليدی ، همه اينها زيربنا هستند .