ملعبه‏ای در دست ابزار توليد می‏دانست . نظريات مختلفی درباره تحولات‏
تاريخ داده‏اند ، يكی زجاهائيكه اين مطلب را خوب شرح داده است ، كتاب‏
" لذات فلسفه " ويل دورانت است . در كتاب " لذات فلسفه " آراء
مربوط به فلسفه تاريخ را به صورت افسانه و رمان در آورده و ميزگردی فرض‏
كرده و دوره‏ای از فلاسفه دنيا را كه در اين مسئله صاحب نظر بوده‏اند جمع‏
كرده ، و آراء مختلف را از زبان اينها بازگو نموده است .
نظريه اول : بعضيها به قول اينها تاريخ را صرفا نتيجه طرح الهی می‏دانند
، ( 1 ) مقصود اينست كه اينها مذهبی و قضا و قدری فكر می‏كنند ، و هرچه‏
را كه بپرسيم چرا چنين شد ، می‏گويند در طرح الهی و قضا و قدر الهی چنين‏
تعيين شده بود ، پس عامل تحولات تاريخ را مستقيما اراده الهی می‏دانند ،
اين يك نظريه ، اينها ، مدعی هستند كه الهيون ؟ كه جهان را با خدا تفسير
می‏كنند و می‏گويند جهان همان چيزی است كه خدا آنرا به وجود آورده و اداره‏
می‏كند تاريخ را نيز همين گونه تفسير می‏كند ، تاريخ نيز همان چيزی است كه‏
خدا آن را طبق طرح و نقشه خود خلق كرده و می‏گرداند ، پس عامل گرداننده‏
تاريخ خدا و قضا و قدر او است .
نظريه دوم : گروه ديگر طرفدار نظريه قهرمانان هستند ، يعنی مدعی هستند
تحولات تاريخ به دست قهرمانان صورت می‏گيرد ، مثلا می‏گويند : فرانسه را
ناپلئون به وجود آورد ، انگلستان را فلان شخص ديگر به وجود آورد . اينها
می‏گويند اگر در همه تاريخ بشر نگاه بكنيم ، می‏بينيم يك عده معدودی هستند
كه تحولات تاريخی را به وجود آورده‏اند ، " كارلايل " مؤلف كتاب "
الابطال " پير و همين نظريه است و كتابش را هم كه در ابتداء آن از
حضرت رسول ( ص ) نام می‏برد ، روی همين نظريه نوشته است .
نظريه سوم : يك عده ديگر ، تكيه‏شان روی نژاد و مسائل زيست شناسی است‏
و مدعی هستند بعضی از نژادها اساسا خصلت تاريخ سازی دارند و بعضی از
نژادها اين خصلت را ندارند ، تاريخ دنيا را فردها نساختند ، بلكه بعضی‏
نژادها ساختند . " كنت گوبينو " طرفدار همين نظريه است و معتقد است‏
كه تاريخ را بعضی از نژادها به وجود آوردند ، و بعضی نژادها ، اصلا نقشی‏
در تاريخ نداشتند .
نظريه چهارم : و نظريه ديگری نقل می‏كنند به نام نظريه جغرافيائی .
اينها معتقدند كه

پاورقی :
1 - ر ك " ماركس و ماركسيسم " ، ص . 32