خصلت توليد مثل و امثال آن . اينجا يك چيزی بوجود آمده است با خصلتهای‏
جديد ، پس تفسير صحيح اين وضع اينست كه ماده در آن حركاتی كه در او
پيدا می‏شود ( و بقول شما تغييراتش كمی است و ما همان را هم كمی محض‏
نمی دانيم ) می‏رسد به مرحله‏ای كه مستعد می‏شود كه خودش چيز ديگر بشود ، و
واقعيتش تكاملی پيدا بكند ، يعنی بر نفس واقعيتش افزوده بشود ، اين‏
حيات جزء جوهرش است ، اينها كه ما می‏بينيم ، آثار حيات است .
فطرت در انسان همان امر الهی است ، فعله است " و فعله لهيئة يعنی‏
گونه خاص از خلقت ابتدائی الهی در انسان ، يعنی آن مرحله كه انسان ،
انسان شد ، فرق نمی كند كه انسان را تطور يافته . از حيوان بدانيم به‏
شكلی كه امروزيها می‏گويند ، يا تكامل يافته به شكلی كه مذهب می‏گويد
اينكه مذهب می‏گويد : خميره انسان را چهل شبانه روز سرشتند و " فاذا
سويته " اين خودش معنايش آماده شدن است و الا خداوند می‏توانست كه‏
بدون چهل روز خلق كند ، پس ماده می‏رسد به مرحله‏ای كه مستعد می‏شود برای‏
اينكه صورت جديد بپذيرد ، نه اينكه محصول مكتسبات گذشته به تدريج‏
متراكم می‏شود ، كار مكتسبات گذشته اينست كه حداكثر استعداد ماده را
اضافه می‏كند تا می‏رسد به مرحله‏ايكه فعليت جديدی پيدا می‏كند . اين فعليت‏
جديدی كه به انسان داده شده است ، فرقی كه با فعليتهای

پاورقی :
>
سؤال كننده : همه خصوصيات مربوط به وضع اتمها است ، اگر اين اتم‏
اينجور قرار بگيرد يك خاصيت دارد ، و اگر آن جور قرار بگيرد يك خاصيت‏
دارد .
جواب : يك خاصيتی مقارن با خاصيت ديگر باشد غير از اينستكه " دارد
" مثلا اگر يك شكل هندسی داشته باشيم ، مربع بگويند خاصيت مربع‏
چهارگوش بودن است خوب اين خاصيت هندسی آن است ، شما ديگر نمی توانيد
بگوييد ، اين شيئی اگر مربع باشد شيرين است و اگر كروی باشد تلخ است .
سؤال كننده : اين همان وضعی است كه در داخل اتمها وجود دارد .
جواب : داخل اتمها چيست ؟ صحبت سر تفسير همين است ، مثلا اگر
الكترونها 15 باشد فلان حالت پيدا می‏شود ، اين خاصيت عدد است ؟ يا
اينكه ذاتش در حالت 10 بودن الكترون يك ذات و جوهر است و در حالت‏
25 بودن ذات ديگر ؟ و الا تنها كم و زياد شدن عدد بدون تغيير ذات چطور
ممكن است منجر به تغيير كيفيت شود ؟ كميت يك مقوله است و كيفيت‏
عرض ديگر و محال است كميت تبديل به كيفيت بشود ؟ ما داريم تحليل‏
می‏كنيم و در اين تحليل می‏گوييم : اگر آنچه كه در ماده تغيير می‏كند فقط
عدد باشد ( حرفی كه فيثاغورث گفته عدد نمی تواند جز خاصيت عددی داشته‏
باشد ، عدد ديگر خاصيت كيفی نمی تواند داشته باشد ، ولی اين شيئی ، وقتی‏
دارای يك سلسله خاصيتهای كيفی می‏شود ، غير از كمی ، خاصيتهای كيفی گزاف‏
نمی تواند باشد ، همين كه ببينيم مقارن با خاصيت كمی واقع شد نمی توانيم‏
اين را مستند به آن بدانيم ، در علم ممكن است مسامحه بشود و اين‏
تعبيرات بشود ، ولی فلسفه اجازه نمی دهد كه چنين تعبيرات مسامحه آميز
بكار رود .