از خود بيگانگی فوئرباخ تا ماترياليسم تاريخی ماركس

از مادی گرائی فلسفی به مادی گرائی اقتصادی :

در اين فصل كوچك كه آندره پی يتر تحت عنوان " از ماديگرائی فلسفی به‏
ماديگرائی اقتصادی " مطرح كرده است چنين می‏خوانيم : ( 1 )
" معهذا استفاده از نظريات فوئرباخ توسط ماركس و انگلس به همين جا
محدود نمی‏شد و نمی توانست هم محدود شود . " بشرگرائی واقعی " آنان‏
نمی‏توانست به يك

پاورقی :
> است . و علم از آن علم است ، دريافت از آن نظر دريافت است كه‏
حيثيت ذات علم حيثيت ثبات است ، يعنی اگر ثبات نمی بود علم نبود ،
اين كه می‏گوييد دريافت ، اين دريافت واقعيت علم است .
سؤال دوم : اين يعنی چه ؟ علم كی ؟
جواب : علم ما -
سؤال كننده : خوب ، تا ما هستيم اين دريافت‏ها را داريم ، يك شخص‏
ديگر در شرائط ديگر يك دريافت ديگر دارد . اين كه می‏گوييد " واقعيت‏
علم " يعنی چه ؟ علم مگر يك واقعيت مجرد دارد ؟ اگر روح بگوييد ، بله‏
يك واقعيت مجرد دارد ، ولی علم كه ديگر چيزی نيست ، يك سلسله قوانين‏
است در خارج . تا ما هستيم اين قوانين به ما وابسته است ، ما كه رفتيم‏
ديگر واقعيتی وجود ندارد .
جواب : اگر ، قوانين در خارج است به شما كه وابسته نيست ، آن كه علم‏
نيست . معلوم بالعرض شما است . قانون كه شما می‏گوييد ، در خارج است ؟
سؤال كننده : نه .
جواب : در كجا است ؟ >
1 - اين كلمات و اين واژه‏هائی كه در اين قسمت بكار رفته است همه‏
معنی دارد . و نيز اينكه اينها تعبير سوسياليزم علمی را بكار می‏برند
مقصودشان اينستكه : تمام اين ايده‏ها را اگر كسی از اين راه كه ما ميگوييم‏
دنبال نكند ، ميشود خيالی ، هر چند همان هدفهای ما را دنبال كند ، چون‏
تنها ديد اجتماعی ما ، ديد علمی است و غير آن خيالی ست ، مثلا كسانی كه‏
طرفدار سوسياليزم متدولی بدون ا ينكه توجه كرده باشند كه سوسياليزم با
اقتصاد ارتباط دارد همين قدر ميگويند سوسياليزم بايد برقرار شود ، بدون‏
اينكه شرائط اجتماعی و اقتصادی را در نظر بگيرند يا مثلا كسانيكه طرفدار
عدالت هستند همگی دارای ايده‏های خيالی بوده‏اند . ( ماركسيستها ) معتقدند
هر كس كه از اول عالم تا به حال طرفدار عدالت بوده ، در واقع طرفدار
يك رؤيای بی اساس بی پايه ، طرفدار چيزی بوده كه امكان و قوع نداشته‏
است برای اينكه اينها سير تحولات اجتماعی را در نظر گرفتند لذا رؤيائی‏
فكر ميكردند و حرفهای آنها ارزش واقعی و عملی ندارد .