مسأله فطرت :
اينجا خوب است به مسئله فطرت هم اشارهای بشود چون اين مسئله فطرت از حياتی ترين مسائل معارف ماست و خيلی ضرورت دارد كه حل شود ولی متأسفانه در كتابهای ما ، اعم از تفسير و حديث و شرح حديث و فلسفه بحثهای مستوفائی راجع به فطرت نشده است . ممكن است فطرت را معنی كنند به امر سرشتی ولی اين تعبير نارسا است ، امر فطری سرشتی هست ولی هر سرشتی فطری نيست ، امر سرشتی در مقابل امر اكتسابی برای خود فرد است ، يك وقت انسان يك حالتی را اكتساب كرده و يك وقت نه ، اين حالت در سرشت اوست ، موروثی است ولی امور سرشتی دو گونه ممكن است باشد ، يكی سرشتيهائی كه سابقه اكتسابی دارد ، در ابتدا اكتسابی بوده است بعد سرشتی شده است ، مسئله تبديل شدن امر اكتسابی به امر وراثتی در نسلهای خيلی متعدد است ، اين مسئله البته در زيست شناسی مطرح است و در اينكه كليت ندارد شكی نيست ، دارون و ديگران میگفتند امر اكتسابی تبديل به امر وراثتی میشود ولی ديگران رد كردند اين حرف را ، و حال ما در مقام اين بحث نيستيم ، اجمالا در بعضی موارد شايد درست باشد كه امر سرشتی سابقه اكتسابی داشته باشد و بعد تبديل به امر سرشتی بشود ، مثلا فلان حيوان كه اكنون وضع خاصی دارد ( گردن دراز زرافه و پرده ميان انگشتان مرغابی ) در اثر اين است كه در نسلهای قبل عملی انجام میدادند كه سبب بوجود آمدن اين وضع شد و بعدا به نسلهای بعد ، مانند يك خصوصيت ذاتی منتقل گشت البته اين در مورد تغييرات بدنی است درباره صفات اخلاقی و رفتارها نيز همين حرف كم و بيش صادق است . ما فطرت را به امر سرشتی نمی توانيم معنی كنيم ، چون اين حرف را میتوانند ( لا اقل به صورت فرضيه ) كه اين اموری كه اكنون به صورت امر سرشتی در آمده است ، در نسلهای قبل چنين نبوده و يك امر اكتسابی بوده است . فطرت از ماده فطر است و در آن معنای ( ابتدا ) خوابيده است مثل اينكه فطرت هم از