مسأله تناقض :
مسئله تناقض از همين جا شروع ميشود و آن اصل بديهی عقلی كه اصل امتناع اجتماع نقيضين ناميده میشود . اين است كه : نقيض كل شيیء رفعه ، والشيی لا يجتمع مع رفعه ، مثلا انسان و لا انسان نقيضين يكديگرند ( البته يك مناقشات لفظی در اينجا هست كه چندان مهم نيست گفتهاند نقيض كل شيی رفعه بر يك طرف صادق است ، بر لا انسان صدق ميكند كه رفع انسان است ولی انسان كه رفع لا انسان نيست . اين مناقشه مناقشه لفظی است و اهميتی ندارد ، به دو شيئی كه يكی عين رفع ديگری است متناقضين ميگوييم ، حالا هرچه خواهی تعبير كن ) . پس آن چيزی كه بديهی عقل است اينست ، و آن شرائطی كه درباب تناقض ذكر ميكنند ، در واقع شرائط نيست ، اينچنين نيست كه نقيض هر شيئی رفع آن شيئی باشد بشرط اينكه وحدت موضوع حاصل باشد ، يا وحدت محمول و قوه و فعل و . . . حاصل باشد بلكه تا اين شرطها نباشد ، رفع آن شيئی نيست . يعنی تمام اين شرطها ، شرط تحقق موضوع است ( موضوع تناقض ) نه اينكه بگوئيم : " نقيض كل شيئی رفعه " منتهی شرائطی هم دارد ، تا جای اين حرف باشد كه كسی بگويد : شايد شرائط ديگری هم داشته باشد كه هنوز كشف نشده باشد . نه ، اينجور نيست ، آن چيزی كه عقل بالبداهه درك ميكند اينستكه هر چيزی با رفع خودش نقيض است ، يعنی اگر يك قضيه موجبه داشته باشيم ، رفعش يك قضيه سالبه خواهد بود . حالا مفاد قضيه سالبه چيست ؟ در اينجا آن بحث معروف در منطق و فلسفه مطرح ميشود كه آيا النسبة علی قسمين نسبة ايجابيه و نسبة سلبيه ، و ما دو نوع نسبت داريم نسبت ايجابی و نسبت سلبی ، و مثلا وقتی ميگوييم زيد قائم است ، " است " از نسبت ايجابی حكايت