يعنی جامعهها از يكديگر متأثر میشوند ، در يك جامعه كه يك تغييری ،
اكتشافی اختلالی پيدا میشود ، به جامعه ديگر منتقل میشود ، تاريخ نشان
داده است كه تمام دنيا در يكديگر مؤثر و از يكديگر متأثر بودهاند و بقول
اينها ، تمدنها مرتب نقل مكان میكرده است ، به اين صورت كه در يك
جائی تمدنی پيدا میشده است ، بعد جامعهای از اين تمدن متأثر میشده است
، و از آن اقتباس میكرده است . در جامعه اول عوامل فساد پيدا میشد و از
بين میرفت ، جامعهای كه از آن اقتباس كرده بود رشد میكرد و وارث آن
میشد ، اين جامعه باز به انحطاط و انقراض میرسيد و جامعههای ديگری كه از
اين جامعه متأثر شده بودند بوجود میآمدند و رشد میكردند پس هر جامعهای
كه تمدن و فرهنگش پيش رفته است غالبا يك تأثر از يك جامعه ديگر
داشته و همهاش ابتكار نبوده است منتهی اينجا يك حرفی هست و آن اينكه
چه تمدنهائی التقاطی است و چه تمدن و فرهنگهائی اصيل ؟
جامعه شناسها روی اين قضيه خيلی مطالعه كردهاند كه چند تمدن اصيل در
دنيا هست ، از همين " توين بی " معروف نقل میكنند كه اول آمد و
تمدنها را به 33 تمدن تقسيم كرد كه يكی از آنها تمدن اسلامی بود ، بعد
مهمترين آنها را در 10 تمدن آورده كه باز هم اسلام يكی از آنها بود ، در
نهايت امر از آنها 3 تا 5 تمدن را انتخاب كرده كه يكی از آنها تمدن
اسلامی است .
ملاك اينكه ما يك تمدن را التقاطی بدانيم يعنی ماهيت جداگانه برايش
قائل نباشيم يا اصيل بدانيم چيست ؟ ، هيچ تمدنی نيست كه از تمدنهای
ديگر استفاده نكرده باشد ولی استفاده كردنها دو جور است : يك تمدن كه
استفاده میكند مثل بعضی از طلبههاست كه همه معلوماتش محفوظاتی است كه
از اين و آن گرفته است ، ولی يك تمدن ديگر خودش مثل يك موجود
زندهايست كه از مواد موجود تغذيه میكند ، ممكن است از هزار ماده تغذيه
كند ولی بالاخره خودش حيات مستقل دارد و از مواد بيرونی بعنوان ماده
غذائی استفاده میكند . نه اينكه مجموع آنها را كنار هم گذاشته و اسمش
شده تمدن . و اين اختلاف در كيفيت استفاده بستگی دارد به روح تمدنها ،
اگر روح تمدنی با تمدنهای ديگر تفاوت داشته باشد ماهيت جداگانهای دارد
و اگر نه ، نه . در مورد روح تمدنها گفتهاند : مثلا تمدن يونانی يك تمدن
عقلی است يعنی بيشتر به فلسفه بستگی دارد ، به هر قسمتش نگاه بكنيد
بالاخره به فلسفه ختم میشود ، تمدن اسلامی را تمدن مذهبی و معنوی میدانند ،
تمدن رم را تمدن هنری و همچنين .
خلاصه اينكه يكی از عوامل كه اگر نبود جامعه ايستا میشد يعنی حركتش
خيلی كند بود ، استفاده از فرهنگی ديگر است پس اگر يك ملتی در شرائط
اقليمی قرار بگيرد كه رابطهاش با جاهای ديگر بريده باشد خواه ناخواه آن
جامعه ايستا میشود .
البته استفاده تمدنها از يكديگر به يك نحو و با يك سرعت معين نيست
، بعضيها خيلی سريعتر و بطور دقيقتر از تمدنهای ديگر میگيرند و بعضی
كندتر و بطور ناقص و نارسا ، و اين به آمادگی جامعهها مربوط میشود . در
اخذ تمدن هزاران آمادگی لازم است . در بعضی تمدنها اين آمادگی زياد است
و در بعضی ديگر كمتر ، مثل مقايسهای كه بين ايران و ژاپن میكنند ،
|