و در چه زمينهای آزادی دارند ؟ در نوشتن نامه ، تماس تلفنی ، مسافرت ،
ابراز رأی و عقيده ؟ در كدام كار و عملی آزاد هستند ؟ حقيقت اينستكه در
هيچ كاری آزادی ندارند و به سختی اسير و گرفتار يكديگرند ، اسارتهای مرئی
و نامرئی ، فرد نسبت به افراد ، و جامعهها نسبت به جامعههای ديگر ، در
همان جامعههای ايدهآل اينها كه همان جامعه بی طبقه است ، چيزی كه برای
افراد وجود ندارد همان آزادی است ( 1 ) .
آزادی ديگری كه برای انسان تصور ميشود ، و به شدت مطرح است و به
اديان هم اختصاص ندارد ، آزادی انسان از درون خودش است ، آزادی اخلاقی
، آزادی انسان از شهوات خودش آزادی انسانيت انسان از حيوانيت خودش ،
يعنی استقلال انسان در انسانيت اخلاقی خودش . اينها اصلا اين مسائل را
حساب نميكنند ، همهاش صحبت از تكامل ابزار توليد ، تكامل جامعه و اين
حرفهاست ، و تنها اينها را تكامل انسان ميدانند با اينكه انسانها در
سايه اين تكاملها مقامشان از حيوانات هم پستتر است ، البته ما نمی
گوييم كه انسان يك روزی به تكامل در همه زمينهها نميرسد ، ما كه از آنها
خوشبين تريم و اميدمان به آينده بيشتر است ، اما ما وضع موجود را "
رسيدن به تكامل " نميدانيم برخلاف آنها كه به علت تكامل ابزار توليد ،
چشم بسته بشر را تكامل يافته حساب میكنند ، و حرف ما اينستكه تكامل
پيدا نكرده ، " در آينده تكامل پيدا ميكند " حرف ديگری است و اميد ما
هم به آينده بيش از آنهاست ولی راه تكامل در آينده راهی نيست كه آنها
خيال ميكنند ، ماشين نمی تواند انسان را به استقلال و آزادی برساند .
پس اين سخن هم سخن بسيار درستی است كه موجود ، هرچه كاملتر ميشود به
استقلال و آزاديش افزوده ميشود ، و راه تكامل همان راه استقلال و آزادی
است ولی در مورد استقلال و آزادی انسان اين استقلال را در همه ابعادش
بايد مطرح كرد ، و استقلال و آزادی در همه ابعادش ، استقلال و آزاديی است
كه هرگز با اين فلسفهها بوجود نمی آيد . آن آزاديی كه ما بصورت يك امر
عرفانی ، معنوی ، و مذهبی مطرح ميكنيم بزرگترين آزاديهاست ، كه اين
فلسفهها ابدا در اين مسير و اين راه نيستند .
پاورقی :
1 - اشكال : ممكن است گفته شود امروزه اسارت بيشتر نيست احساس
اسارت و آزاديخواهی بيشتر شده است ، و بدون شك خود اين احساس مقدمهای
است برای آزادی ، پس ميشود گفت انسان در زمينه آزادی پيشرفت كرده
است .
جواب : اتفاقا اين مطلب كه احساس اسارت و علم به " دربند بودن "
انسان نسبت به انسانهای گذشته خيلی بيشتر شده است ، مطلب درستی است
ولی اينكه اين احساس انسان را به آزادی و استقلال نزديك كرده است مطلب
درستی نيست ، و در واقع اينكه ميگويند " آگاهی ملتها زياد شده است "
حرف راستی است ولی در عين راستی فريبنده هم هست و استنتاجی كه از اين
حرف ميشود ( كه ملتها به آزادی نزديك شدهاند ) استنتاج غلطی است ،
زيرا به همان نسبت بلكه بيش از آگاهی ملتها ، قدرتهای حاكمه هم به
آگاهی رسيدهاند ، يعنی قدرتی كه امروز انسانهای اسير كننده دارند چه از
نظر علمی و چه از نظر فنی و تشكيلاتی با قدرت حكام سابق قابل مقايسه
نيست ، پس آگاهی ملتها كار چندانی از او ساخته نيست .