درس اول : اصل حركت ( 1 )

يكی از اصول ديالكتيك اصل حركت است ، راجع به حركت تاريخچه‏ای در
كتابهای تاريخ فلسفه ذكر می‏كنند كه بطور اجمال در اينجا بيان می‏شود .

تاريخچه مسأله حركت :

يكی از چيزهائی كه از قديم فكر بشر را به خود مشغول داشته است ،
تغييراتی است كه در عالم مشاهده می‏شود ، اين تغييرات هم مانند تضاد ،
جنبه عمومی داشته و قهرا اذهان را به طرف خود جلب ميكرده است .
افكار ، در ميان تغيير و ثبات يعنی اينكه آيا اصل ، ثبات است ، و
تغييرها امور سطحی و ظاهری و احيانا فريب و خيال است يا اصل تغيير است‏
و ثبات امر ظاهری و خيالی [ در ترديد بود ] .
در فلسفه قديم يونان ( كه به تصديق امروزيها نطفه همه فلسفه‏هائی كه در
عصرهای بعد پيدا شده در آن دوره وجود داشته است ) بعضی فيلسوفان بيشتر
توجهشان به تغيير بوده است و هراكليت نماينده اينگونه طرز تفكر است .
البته از او در اين مورد ، تنها جمله‏هائی ذكر شده است نه برهان فلسفی ،
مانند جمله معروف " هيچ كس در يك رودخانه دوبار آب تنی نميكند " كه‏
اشاره به اينستكه همه چيز در عالم در حال تغيير و دگرگونی است ، و در
همين اصل اجتماع وجود و عدم در حركت ( به تفسير ماركسيستها ) از
هراكليت نقل شده است .
در مقابل ، نحله‏های فلسفی ديگری مانند ايليائيان و همچنين طبيعون بودند
كه تغيير را يك امر عارضی ميدانستند . پارمنيدس كه يك فيلسوف ايليائی‏
بود ، معتقد بود كه " موجود " لازمه‏اش چند چيز است ، يكی ثبات و ديگر
ازلی بودن و فنا نداشتن . او با يك تحليل فلسفی ميخواست استدلال كند كه‏
هرچه هست ثبات است و تغيير واقعيت ندارد .
شاگرد او كه زنون ايليائی و احيانا زنون اكبر از او تعبير ميكنند ،
براهينی بر امتناع وقوع حركت اقامه ميكرده است . پارمنيدس فقط از راه‏
تحليل " موجود " ميخواست نفس حركت و تغيير را اثبات كند ، ولی زنون‏
براهينی هم بر محال بودن تغيير اقامه ميكرده است . برهانی از او معروف‏
است كه عين آنرا متكلمين ما كه قائل به جزء لايتجزی هستند اقامه ميكنند ،
حالا معلوم نيست آيا از او گرفته‏ا ند يا صرفا توارد ذهنين است . در بحث‏
جزء لا يتجزی مثال به بطيئی ميزنند كه سريعی از پی او ميرفت و به او
نميرسيد و محال هم هست كه به او برسد ، چون هر مسافتی منقسم ميشود به دو
قسم و هر قسمی باز منقسم ميشود به دو قسم الی غير نهاية ، بنابراين ،
فاصله ميان بطئی و سريع را اگر بخواهد طی كند قبل از طی