بطور قطع وجود دارد ، آيا در وجدانها يك سلسله مسائل هست كه ديدگاههای‏
افراد در آنها يكسان باشد ؟ يعنی جنبه فردی و برای من در كار نباشد مثل‏
سليقه‏ها و مذاقهای شخصی كه در آنها تنها مسئله " برای من " مطرح است‏
آيا چنين احكام كلی كه حتی انسان احيانا علی رغم خوبيها و بديهای فردی‏
حكم كند وجود دارد يا ندارد ؟
دوم اينكه ببينيم اگر چنين " بايد " های كلی داشته باشيم ريشه و
مبنای آنها چيست .

آيا بايدهای كلی وجود دارد ؟

ممكن است كسی بگويد : تحليل مطلب را من نميدانم ، همين قدر ميدانم كه‏
من و همه افراد ديگر يك حكم كلی داريم كه مثلا حكم ميكنيم به اينكه راستی‏
فی حد ذاته خوب است ، حالا ريشه خوبی هر چه ميخواهد باشد ، و ريشه اين‏
حكم هر چه ميخواهد باشد ، يا مثلا ، پاداش نيكی را به نيكی دادن خوب‏
است ، نه پاداش نيكی به بدی ، و اين حكم در ماورای منافع فردی قرار
دارد ، و حتی اگر بگويند : يك كسی در هزار سال پيش پاداش نيكی را به‏
نيكی داد مورد تحسين ماست ، و يا يك كسی پاداش نيكی را به بدی داده‏
است مورد تقبيح ماست ، كار اولی را خوب و كار دومی را بد ميدانيم .
كسی نميتواند انكار كند كه : دو نوع كار وجود دارد ، يك نوع برای بشر
قابل ستايش است ، قابل تحسين و با ارزش است ، و يك نوع كارها است‏
كه يابی ارزش است و يا ضد ارزش انسان اگر ذهن خودش را مجرد كند و دو
نوع كار و دو كار كننده مثلا ابوذر و معاويه را در كنار يكديگر قرار بدهد
و بخواهد درباره آنها حكم كند ، ميبيند ابوذر كسی بوده كه معاويه حاضر
شده بود مال و منال و همه چيز در اختيار او قرار دهد و او را از هر جهت‏
تأمين كند ، فقط او در برابر اين مواهب ، خودش را وابسته به او كند ، و
از مبادی و اصول خودش كه يك اصول انسانی است دست بردارد . در مقابل ،
معاويه را يك شخص نيرنگ باز و اينكه همه چيز را ميخواهد وسيله برای‏
خودش قرار بدهد می‏يابد طبعا آن انسان اولی ( ابوذر ) را تقديس ميكند ،
و دومی را تقبيح اين امر را در موارد ديگر كه سابقه ذهنی هم وجود نداشته‏
باشد مثل چومبه و لومومبا نيز می‏توان آزمايش كرد ، و عينا همان نتيجه‏
سابق را بدست آورد .
پس ، حرف اول اينستكه : ما كار نداريم كه آمدند تحليل كردند و گفتند
همه خوبی‏ها و بديها بر ميگردد به اعتبار ، و دوست داشتنها ، بسيار خوب‏
اين مطلب سرجای خود محفوظ ، در درجه اول ما ميخواهيم ببينيم كه چنين‏
احكام عام مشترك در همه افراد بشر وجود دارد يا ندارد ، اگر وجود دارد (
كه وجود هم دارد ) در درجه دوم پی توجيهش ميرويم كه ببينيم آنطور كه‏
گفته‏اند قابل توجيه نيست ، يا نه ! حتی بر اصوليكه آقای طباطبائی و
امثال راسل گفته‏اند قابل توجيه است .

توجيه " بايد " های كلی :

گفتيم دو نوع بايد و نبايد داريم ، يك نوع بايد و نبايد فردی و جزئی‏
كه در روزمره