در آنجا می‏گويند : از عوارض وحدت هو هويت است كه نوعی اتحاد است ،
بعد می‏گويند : هر هو هويتی هم مشروط به كثرت است ، هم مشروط به وحدت ،
و در مثل " الانسان انسان " كه طرفين نسبت يكی هستند ، اين بحث مطرح‏
می‏شود " كه آيا در اينجا " هوهويت و قضيه است ، يا اينكه صورت قضيه‏
است و بمعنای عدم صحت سلب شيئی از نفس است . بهرحال ، هوهويت از
عوارض وحدت است ، و برعكس غيريت از عوارض كثرت است . لازمه كثرت‏
، مغايرت احدالمتكثرين با ديگری است .
در ميان غيريتها ، يك نوع غيريت است كه تقابل ناميده ميشود يعنی‏
متغايرين بر دو نوعند ، گاهی امكان اجتماعی در وجود دارند و گاهی ندارند
. نوع دوم متقابلين هستند . بعد بحث متقابلين و تعريف آن مطرح ميشود كه‏
آيا متقابلين را بايد تعريف بكنيم ، يا تقابل را ، و خود تقابل چه‏
مفهومی است ، و آيا مصداق خودش است ، و امثال اين بحثها كه در آنجا
مطرح است .

اقسام تقابل :

بعد ، بحث اقسام تقابل مطرح ميشود ، كه در اينجا هم در مورد نحوه‏
تقسيم كردن و نظاير آن ، بحثها و اشكالاتی هست كه به مسئله ما ارتباطی‏
ندارد و متعرض آن نميشويم . اجمالا ، تقابل را به چهار قسم تقسيم می‏كنند
، ميگويند :
متقابلين ، يا اينكه احدهما عدم ديگری است ، يا اينكه عدم ديگری نيست‏
. اگر احدهما عدم ديگری باشد ، باز بر دو قسم است : يك وقت هست كه در
آنجا اعتبار شأنيت ميشود ، يعنی اينكه عدم ديگری است و در اين عدم‏
اعتبار شأنيت وجود شده است و يك وقت هست كه اعتبار شأنيت نشده است‏
. آنكه اعتبار شأنيت وجود در آن شده است عدم و ملكه است ، و آنكه‏
اعتبار شأنيت وجود در آن نشده است ايجاب و سلب است . اما اگر احدهما
عدم ديگری نباشد ، يا آن دو بنحوی هستند كه در تعقل ملازم يكديگرند ، يا
نه ، ملازم نيستند . اگر تعقل هر يك ملازم با ديگری باشد متضايقين هستند و
اگر ملازم نباشد متضادين ميباشند . روشن است كه اين تقسيم ، حصر عقلی‏
نيست ، استقراء است ، يعنی در ميان اشياء متقابل ، به حسب استقراء ما
به اين چهار قسم برخورد كرديم .
گاهی ، تقابل را به نحو ديگری تقسيم ميكنند كه البته از نظر فنی ممكن‏
است اشكال بيشتری به آن وارد باشد .
ميگويند : متقابلين ، يا هر دو وجودی هستند و يا يكی وجودی و ديگری‏
عدمی است ، اگر هر دو وجودی باشند ، يا تعقل هر يك ملازم است با تعقل‏
ديگری يا ملازم نيست . اگر ملازم باشد متضايفين هستند و الا مضادين می‏باشند
. و اگر يكی وجودی باشد و ديگری عدمی ، يا اعتبار شأنيت شده است يا
نشده ، اگر اعتبار شأنيت شده باشد ، تقابل عدم و ملكه است و الا تقابل‏
ايجاب و سلب است .
پس ، اصطلاح متضادين اينجا پيدا ميشود ، از باب وحدت و كثرت شروع‏
ميشود ، از آنجا ميرسيم به غيريت ، و از غيريت به تقابل و از تقابل به‏
متضادين .