و پدر و مادر و همسر ، تقسيم و تجزيه می‏شود .
اما راجع به دليل اول : سخن طرفداران ارث مبنی بر اين كه نتيجه منطقی‏
مالكيت ، حق ارث گذاشتن است ، درست نيست . مدعای سوسياليستها در اين‏
كه اجتماع هم ذی حق است درست است ، ولی دليل سوسياليستها و همچنين‏
استنتاج آنها صحيح نيست . آنها می‏گويند به اين دليل اجتماع حق دارد كه‏
در ايجاد ثروت فرد شريك است ، زيرا فرد در حمايت اجتماع زندگی كرده و
از زحمات ديگران - گذشتگان و حاضرين - استفاده كرده تا توانسته است اين‏
ثروت را توليد كند ، و جامعه در زمان حيات شخص فقط از حق خود صرف نظر
می‏كند ، نه در بعد از فوت او .
اين ايراد درست نيست ، زيرا هر چند افراد از حمايت يكديگر بر
خوردارند ، ولی اين حمايت متقابل است ، و فرض اين است كه ما مالكيت‏
فردی را پذيرفته‏ايم . اگر اين حمايت متقابل را سبب مالكيت اشتراكی‏
بدانيم كه موضوعی برای ارث نيست ، ولی اگر مالكيت فردی را برای خود
شخص پذيرفتيم ، قهرا برای او اولويت تصرف و اختياراتی قائل هستيم . در
اين صورت بايد گفت چه دليلی هست كه اين اختيارات ، محدود به زمان‏
حيات است ؟ خلاصه اين كه بنابر قبول حق مالكيت فردی ، حق حمايت و حق‏
تعاون غيرمستقيم افراد نسبت به يكديگر ، طرفينی است ، همان طوری كه اين‏
فرد از ديگران كمك گرفته است ، كمك هم داده است ، نتيجه اين كه محصول‏
كار هر كس ، مال خودش و تحت نظر خودش ، حتی بعد از ممات .
ثانيا " جامعه از حق خود در زمان حيات شخص صرف نظر كرده " يعنی چه‏
؟ ! مثل اين است كه مالكيت فردی را نتيجه بخشش