آنكه حق اجتماع را به قدر كافی پرداختی از اين نظر منعی نيست . البته از
جنبه الهی قطع نظر از اجتماع و حقوق اجتماع ، هيچكس حتی كسی كه دين
اجتماع را پرداخته است نمیتواند خود را معدوم كند ، اگر فرضا اجتماع از
حق خود بگذرد به اينكه قانونی تصويب كند و خودكشی را اجازه دهد بازهم از
نظر حق الهی حق ندارد ، يعنی هر كسی بيش از آن اندازه كه از آن خودش
است از آن خالقش هست ، نه به معنی اينكه خالق در او ذی نفع است بلكه
به معنی اينكه در او ذی نظر است . به هر حال اين ، مطلب ديگری است و
ريشه ديگری دارد .
شركت اجتماع در محصولی كه ساخته طبيعت و كار شخصی است بيش از همين
اندازه كه توضيح داده شد نمیتواند بوده باشد . ديگران را به طور مساوی در
محصول كار او شركت دادن خلاف اصل عدالت است ، استثمار است ، زيرا حقی
كه اجتماع برای افراد بايد قائل باشد بايد متناسب باشد با كاری كه
آزادانه يا بالاجبار در اجتماع انجام میدهد . اگر عملا كار فردی بر كار فرد
ديگر افزايش داشت شركت دادن غير با او در محصول آن كار ظلم و بی
عدالتی و استثمار است ، و اگر فرضا بخواهيم افراد را مجبور كنيم كه همه
به قدر هم كار كنند تا به قدر هم از محصول كار بهره ببرند بازهم ظلم و
اجحاف است ، زيرا آزادی را از فردی كه طبيعت ، نيروی جسمی و روحی
بيشتری به او داده و با فردی كه هر چند نيروی بيشتری ندارد اما حاضر
نيست وقت خود را به تنبلی بگذراند سلب كردهايم . ظلم و بی عدالتی
منحصر به استثمار يعنی اين كه فردی محصول كار ديگری را تصاحب كند نيست
، منع فردی يا افرادی از اين كه حداكثر استفاده را از نيروهای خدادادی
خود بكند
|