سوسياليستی ، قبل از دوره كاپيتاليستی پيدا شده باشد . اين كه محال است‏
كه اين طرح قبلا تهيه شده باشد ، مبتنی است بر يك اصل فلسفی درباره‏
انسان و جهان ، يعنی مبتنی بر ماترياليسم است ، و سوسياليزم از
ماترياليسم قابل انفكاك است ، بلكه چاره‏ای از انفكاك ندارد . و اين كه‏
محال است سوسياليزم عملا در دنيا صورت وقوع پيدا كند و حتما زاده‏
كاپيتاليسم است ، اين نيز از جهاتی مورد ترديد است ( 1 ) . اولا در
دنيای قديم ، قبل از دوره كاپيتاليسم ، نمونه‏هايی از سوسياليزم پيدا
می‏شود . ثانيا جامعه‏های كاپيتاليستی با حفظ روح كاپيتاليستی و يا لااقل‏
بدون اينكه به سوسياليزم منتهی شوند ، می‏توانند به حيات خود ادامه دهند
. ثالثا جامعه‏هايی دوره كاپيتاليستی را گذراندند و به سوسياليزم واقعی‏
نائل نشدند ، مثل امريكا ، و جامعه‏هايی به سوسياليزم رسيدند بدون آن كه‏
از كاپيتاليزم عبور كنند ، مثل شوروی و الجزاير .
پس جبر تاريخ به شكلی كه ادعا شده كه سوسياليزم قبل از كاپيتاليسم‏
امكان پذير نيست و پس از رشد كاپيتاليسم لابد منه است مخدوش است ، و
به عبارت ديگر ، ماركسيسم ، هم از شناساندن پدر و هم از شناساندن مادر
سوسياليزم ناتوان بوده است . به علاوه و گذشته از همه اينها ، فرضا
بپذيريم كه سوسياليزم عملا جز بعد از كاپيتاليسم

پاورقی :
. 1 به عبارت بهتر ، از نظر ماركسيستها ، سوسياليزم از جنبه علمی ،
زاده ماترياليسم ، و از جنبه عينی ، زاده كاپيتاليسم است ، به عبارت‏
ديگر نطفه‏اش و نيروی محركه‏اش از ماترياليسم است ، و مادرش ، يعنی آن‏
كه او را در رحم خود پرورش می‏دهد ، كاپيتاليسم است . از نظر ماركسيستها
، هم در نطفه سوسياليزم خلل است و هم در بطن و شيری كه به او داده شده‏
است ، از نظر نطفه ، با پديده پليدی مشترك است ، و از نظر مادر ،
ظالمانه‏ترين نقش تاريخ است .