جنينی باشد ( نقل از آنتی دمورينگ انگلس ) . در برابر وجود بيدادگريهای‏
اجتماعی و نبودن راه حلی متناسب با تحول اقتصادی ، انسانها هميشه تمايل‏
داشته‏اند كه در مغز خود سيستمهای اجتماعی بهتری به عنوان جانشين روشی كه‏
موجب اين بيدادگريها بوده است بسازند . سوسياليسم در پايان قرن هجدهم و
آغاز قرن نوزدهم چنين بود . از توماس موربس تا لوئی بلان و از نظر
مردانی چون سن سيمون ، فدريه ، اون و كابه ، سوسياليسم اساسا عكس العملی‏
است در قبال بيدادگريهای اجتماعی . اميل دوركهايم ، آن را " فريادی از
درد " می‏دانست . اين نوع سوسياليسم نه به تحولات اقتصادی متكی است و
نه به قوانينی كه از وجود آنها بی اطلاع می‏باشد ، بلكه از عقل و ادراك و
روح عدالتخواهی مردم مدد می‏طلبد ، هم با توده‏های مردم ، هم با هيئتهای‏
حاكمه ، هم با فقرا و هم با توانگران سر و كار دارد ( 1 ) . ما اين نوع‏
سوسياليسم را كه تخيلی نام گرفته بود ، ادراكی می‏ناميم ، زيرا يك ادراك‏
روحی است ، ادراكی كه به واسطه وجود بيدادگريهای اجتماعی برانگيخته شده‏
و لكن بجای آن كه راه حل اين بيدادگريها را در تحولات اجتماعی بجويد ، در
مغز آدميان جستجو می‏كند " ( 2 ) .
ايرادی كه بر اين بيان وارد است ، يكی اين است كه از طرفی سوسياليسم‏
به اصطلاح تخيلی را عكس العملی از درد می‏داند ،

پاورقی :
. 1 اين نوع خود دو نوع است ، يك نوع صرفا عكس العمل درد است كه‏
ارزش زياد ندارد ، نوع ديگر بيداری روح و فطرت عدالتخواه بشر است كه‏
ممكن است از كانون رفاه هم برخيزد .
. 2 چرا و به چه دليل ؟ ظاهرا اين ادعا هيچ علتی ندارد مگر محافظت بر
اصول تصنعی ماترياليسم تاريخی .