محال است ، پس بايد ديد اولا به چه دليل اعتباری است ، و ثانيا حقيقت‏
اعتبار چيست ؟ ثالثا مالكيت چگونه اعتبار شده است ؟ اما اين كه بشر با
قرارداد ، مالكيت را اثبات يا سلب يا تعويض می‏كند دليل بر اعتباری‏
بودن آن است . و اما اين كه اعتبار چيست ؟ امور اعتباری همواره به‏
منزله كپيه و فرد ادعائی حقايق می‏باشد . و اما اين كه مالكيت چگونه‏
اعتبار شده ؟ بايد ديد انسان در طبيعت چه مالكيتهای حقيقی و واقعی را
دريافته كه از روی آن ، مالكيت اعتباری را اعتبار كرده است ؟
آنچه انسان در دنيای واقع از لحاظ مالكيت دريافته است ، مالكيتی است‏
كه ميان خود و افعال و قوا و اعضاء خود يافته است . انسان فكر خاصی را
از خود می‏داند ، زيرا واقعا وجود آن فكر متكی و مستند به او است ، اگر
او نبود آن فكر هم نبود . همچنين است رابطه‏ای كه ميان خود و اعضاء خود
درك می‏كند .
انسان نظير اين ارتباط را ميان خود و محصولاتی كه صرفا محصول طبيعت‏
است ، يا محصول كار و طبيعت است ، يا محصول كار و سرمايه و طبيعت‏
است فرض می‏كند و در عالم فرض و اعتبار ، وجود خود را گسترش و توسعه‏
می‏دهد و با قرارداد اجتماعی آن را معتبر می‏شمارد ( 1 ) . پس از اين فرض‏
و اين قرارداد ، بشر برای خود نسبتی با بعضی ثروتها قائل می‏شود كه معتقد
است اين نسبت ميان آن ثروت و ديگران نيست . به موجب اين نسبت به‏
خود اجازه می‏دهد

پاورقی :
. 1 اثر اين اعتبار بهره بردن و استفاده كردن و به مصرف رساندن است .
بديهی است كه مالكيت ، حق بهره‏بردن و استفاده و به مصرف رساندن ثروت‏
را به مالك اختصاص می‏دهد . اينجاست كه پای حيات و منافع ديگران ، و
به عبارت ديگر پای عمل و زندگی به ميان می‏آيد ، اينجاست كه بايد ديد از
نظر سعادت بشر چگونه بايد نظر دارد .