هست ؟ قطعا شق دوم صحيح است . پس آنچه گفته شد كه " موضوع بحث و
مطالعه علم اقتصاد ، قوانين ابتدائی است كه انتظام دهنده روابط توليد
اجتماع سرمايه داری تجاری است " ناقص است ، مگر آن كه گفته شود مقصود
از اجتماع سرمايه داری تجاری ، مطلق اجتماعات مبادلهای است ، پس اين
اشكال وارد نخواهد بود .
ثانيا همان طوری كه اجتماع فئودالی روی قوانين خاص اقتصادی ، منتهی به
سرمايه داری ، و سرمايه داری منتهی به سوسياليستی میشود ، اجتماع اشتراكی
اوليه نيز روی يك سلسله قوانين طبيعی كه مافوق اراده و شعور مردم است ،
به اجتماع فئودالی منتهی شده ، پس اجتماع اشتراكی اوليه نيز در عين اين
كه با اراده و شعور ، از لحاظ اقتصادی تنظيم میشده ، به حكم قوانينی
مافوق اراده و شعور جامعه ، متكامل شده و به صورت اجتماع فئودالی درآمده
است ، آيا آن قوانين مافوق شعور اجتماع ، روابط اقتصادی است ؟ پس آن
اجتماعات نيز تابع قوانين لا يشعر اقتصادی بوده است . اگر آن قوانين ،
قوانين غير اقتصادی چرخ تاريخ ، پس فلسفه " ماركس " مبنی بر اين كه
" محرك اصلی چرخ تاريخ ، روابط اقتصادی است " غلط است .
ثالثا اگر در اجتماع كمونيستی ، روابط اقتصادی به واسطه عدم مالكيت
فردی و عدم مبادله و فقدان ارزش پول ، وجود ندارد و از اين جهت اقتصاد
وجود ندارد ، پس معنی اين كه " روابط توليدی غامضی خواهد بود " چيست
؟ و اگر روابط توليدی هست ، پس چرا علمی كه آن روابط را توضيح میدهد "
اقتصاد " نيست ؟ مگر اين كه گفته شود مقصود از علم اقتصاد ، علم به
قوانين طبيعی خارج از اختيار بشر در روابط توليدی است . در اجتماع آينده
، روابط توليدی هست ، ولی خارج از اختيار بشر نيست ، قوانين طبيعی
نيست ، قوانين ارادی
|