افلاطون و ارسطو ، رو در روی يكديگر

بعد از افلاطون ، كسی كه آراء و عقائدش در دنيای قديم در دست است ،
شاگرد وی ارسطو است . ارسطو در كتاب " سياست " عقايد خويش را
درباره تفاوت زن و مرد اظهار داشته و با عقايد استاد خود افلاطون سخت‏
مخالفت كرده است . ارسطو معتقد است كه تفاوت زن و مرد تنها از جنبه‏
" كمی " نيست ، از جنبه كيفی نيز متفاوتند ، او ميگويد : نوع‏
استعدادهای زن و مرد متفاوت است و وظائفی كه قانون خلقت بعهده هر يك‏
از آنها گذاشته و حقوقی كه برای آنها خواسته در قسمتهای زيادی با هم‏
تفاوت دارد . بعقيده ارسطو فضائل اخلاقی زن و مرد نيز در بسياری از
قسمتها متفاوت است ، يك خلق و خوی می‏تواند برای مرد فضيلت شمرده شود
و برای زن فضيلت نباشد ، برعكس يك خلق و خوی ديگر ممكن است برای زن‏
فضيلت باشد و برای مرد فضيلت شمرده نشود .
نظريات ارسطو نظريات افلاطون را در دنيای قديم نسخ كرد ، دانشمندانی‏
كه بعدها آمدند نظريات ارسطو را بر نظريات افلاطون ترجيح دادند .

نظر دنيای امروز

اينها كه گفته شد مربوط به دنيای قديم بود ، اكنون بايد ببينيم دنيای‏
جديد چه ميگويد ؟ دنيای جديد تنها به حدس و تخمين متوسل نمی‏شود ، سر و
كارش با مشاهده و آزمايش است ، با آمار و ارقام است ، با مطالعات‏
عينی است . در دنيای جديد در پرتو مطالعات عميق پزشكی ، روانی و
اجتماعی تفاوتهای بيشتر و فراوانتری ميان زن و مرد كشف شده است كه در
دنيای قديم