خود ياد ندادند .
اختصاص بجنس بشر ندارد ، حيوانات ديگر نيز همينطورند ، همواره اين‏
مأموريت به جنس نر داده شده است كه خود را دلباخته و نيازمند بجنس‏
ماده نشان بدهد . مأموريتی كه بجنس ماده داده شده اين است كه با
پرداختن بزيبائی و لطف و با خودداری و استغناء ظريفانه ، دل جنس خشن را
هر چه بيشتر شكار كند و او را از مجرای حساس قلب خودش و به اراده و
اختيار خودش در خدمت خود بگمارد .

مرد خريدار وصال زن است نه رقبه او

عجبا ، می‏گويند چرا قانون مدنی لحنی بخود گرفته است كه مرد را خريدار
زن نشان ميدهد . اولا اين مربوط بقانون مدنی نيست ، مربوط بقانون آفرينش‏
است ، ثانيا مگر هر خريداری از نوع مالكيت و مملوكيت اشياء است .
طلبه و دانشجو خريدار علم است . متعلم خريدار معلم است . هنرجو خريدار
هنرمند است . آيا بايد نام اينها را مالكيت بگذاريم و منافی حيثيت علم‏
و عالم و هنر و هنرمند بشمار آوريم ؟ مرد خريدار وصال زن است نه خريدار
رقبه او . آيا واقعا شما از اين شعر شاعر شيرين سخن ما حافظ ، اهانت‏
بجنس زن ميفهميد كه ميگويد :
شيراز معدن لب لعل است و كان حسن
من جوهری مفلس از آنروز مشوشم
شهريست پر كرشمه و خوبان ز شش جهت چيزيم نيست ورنه " خريدار "
هر ششم
حافظ افسوس ميخورد كه چيزی ندارد نثار خوبان كند و التفات آنها را
بخود جلب كند . آيا اين اهانت بمقام زن است يا مظهر عاليترين احترام و
مقام زن در دلهای زنده و حساس است كه با همه مردی و مردانگی در پيشگاه‏
زيبائی و جمال زن خضوع