كرده است كه خود خواهی و منفعت طلبی كه لازمه هر ذيحياتی است تبديل‏
بخدمت و تعاون و گذشت و ايثار گردد ، آنها را طالب همزيستی با يكديگر
قرار داده است ، و برای اينكه طرح كاملا عملی شود و جسم و جان آنها را
بهتر بهم بپيوندد تفاوتهای عجيب جسمی و روحی در ميان آنها قرار داده‏
است و همين تفاوتها است كه آنها را بيشتر بيكديگر جذب می‏كند ، عاشق و
خواهان يكديگر قرار ميدهد . اگر زن دارای جسم و جان و خلق و خوی مردانه‏
بود محال بود كه بتواند مرد را بخدمت خود وادارد و مرد را شيفته وصال‏
خود نمايد ، و اگر مرد همان صفات جسمی و روانی زن را می‏داشت ممكن نبود
زن او را قهرمان زندگی خود حساب كند و عالی‏ترين هنر خود را صيد و شكار و
تسخير قلب او بحساب آورد . مرد جهانگير و زن مردگير آفريده شده است .
قانون خلقت زن و مرد را طالب و علاقه‏مند به يكديگر قرار داده است ،
اما نه از نوع علاقه‏ايكه باشياء دارند . علاقه‏ای كه انسان باشياء دارد از
خودخواهی او ناشی می‏شود ، يعنی انسان اشياء را برای خود می‏خواهد ، بچشم‏
ابزار به آنها نگاه می‏كند ، می‏خواهد آنها را فدای خود و آسايش خود كند ،
اما علاقه زوجيت باين شكل است كه هر يك از آنها سعادت و آسايش ديگری‏
را می‏خواهد ، از گذشت و فداكاری درباره ديگری لذت ميبرد .

پيوندی بالاتر از شهوت

عجيب است كه بعضی از افراد نمی‏توانند ميان شهوت و رأفت فرق بگذارند
، خيال كرده‏اند كه آنچيزی كه زوجين را بيكديگر پيوند ميدهد منحصرا طمع و
شهوت است ، حس استخدام