عقل میشود حس را تخطئه نمیكند ، و در جلسه گذشته عرض كردم هدف انبياء
تنها مسأله اداره و تعديل زندگی مادی بشر نيست ، انبياء برای يك مسأله
ديگری هم آمدهاند و آن را هم مقدمه برای اين قرار ندادهاند ، اين را
مقدمه برای آن ذكر كردهاند و آن ، مسأله آخرت و نشئه باقيه است . اگر
ترديدی باشد در اين جهت است كه آيا عقل و علم بشر زندگی او را اداره
میكند ؟ حداكثر اين است . ولی احدی نمیتواند قائل بشود كه عقل بشر كافی
است برای اينكه راهنمای بشر باشد به وجود زندگی نشئه ديگری غير از اين
نشئه و به اينكه برای آن نشئه چه چيز مفيد است و چه چيز مضر ( اين مطلب
هم البته در قرآن هست ) ، و از اين نظر ما صد در صد به پيغمبران احتياج
داريم و احدی ادعا نمیكند كه دانش و فلسفه بشر كافی بوده است برای
اينكه راهنمای او به جهان بعد از اين جهان باشد . درباره خدا چرا ، تا
حدودی میشودگفت عقل بشر هم میتواند راهنما باشد يعنی مبدأ را معرفی كند
، اما معاد را نه . اگر هم دانشمندان و فلاسفه بعدها حرفهايی در تأييد
معاد گفتند بعد از اين بوده كه پيغمبران نشانه و علامتی از آن نشان دادند
آنوقت ديگران در جستجويش برآمدند . تازه بعد از اينهمه جستجوها
نشانههايی پيدا كردند ، بيش از اين نبوده . در هدايت هم اين احتياج
هست .
- در جلسه گذشته بنده به كيفيت طرح مسأله ايراد گرفتم و همان طوری كه
آن دفعه بحث كردم گفتم كه ما نرويم ثابت كنيم بايد خدا نبی بفرستد ،
برای اينكه برای طرح هر مسألهای يك فرضها و اصولی را ما بايد ثابت
بگيريم بعد يك چيزهايی را كه ثابت نيست ثابت كنيم . اگر آن اصول را
نداشته باشيم يا نامحدود باشد مثل مسائل رياضی است كه يك معادله و دو
مجهول يا بيشتر ، جوابش بینهايت است و هيچ وقت ممكن نيست شما به
نتيجه برسيد . منظورم اين بود كه ما يك وقت مثلا میخواهيم درباره وظايف
الاعضاء صحبت كنيم ، ببينيم فلسفه وجود پا مثلا چيست ؟ دو جور میشود در
اين باره بحث كنيم : يك وقت بگوييم پايی اكنون وجود دارد ، ما بياييم
وظائفش را ، كيفيتش را ، حركاتش را ، ساختمانش را ، محاسنش را ،
معايبش را ، امراضش را مطالعه كنيم ، و يك وقت ببينيم پا چه جور ديگر
میشد وجود پيدا كند . حالت اول درست است ، خيلی خوب قابل مطالعه است
و خيلی هم نتيجه میگيريم و منطقی و معقول و علمی است . همين طور ساير
اعضای بدن . اما آن حالت را اگر مطرح كنيم كه اگر پا نبود آدم مثلا چرخ
داشت ، اگر پا نبود آدم
|