انكار كنيم اين مطلب را كه " تمام جهان " واقعا به صورت يك موجود
زنده است ؟ يعنی مثل يك روح و يك روان بر عالم حكومت می‏كند ؟ ( البته‏
عده‏ای معتقدند كه قطعا چنين است ) . آنگاه قوانين طبيعی همان چيزهايی‏
است كه ما برای اين پيكر و بدن عالم تشخيص می‏دهيم . از كجا كه يك‏
حالات روحی احيانا برای مجموع عالم رخ ندهد كه آن حالات روحی بر اين‏
قوانين طبيعی عالم حكومت نكند ؟ البته حكومتش هم باز نه به معنای اين‏
است كه اين را نقض می‏كند ، به معنای اين است كه اين قانون را در
اختيار خودش قرار می‏دهد ، از همين قانون استفاده می‏كند ولی اوست كه از
اين قانون استفاده می‏كند .
معجزه اين است كه آن كسی كه معجزه می‏كند در واقع اتصالی با روح كلی‏
عالم پيدا می‏كند و از راه اتصال با روح كلی عالم در قوانين اين عالم‏
تصرف می‏كند و تصرفش هم به معنای اين نيست كه قانون را نقض می‏كند ، به‏
معنای اين است كه قانون را در اختيار می‏گيرد . وقتی قانون را در اختيار
گرفت بر خلاف جريان عادی است اما بر خلاف خود قانون نيست . اين يك‏
بيان ، كه البته قبول می‏كنم كه خيلی مختصر و اجمالی بود و ان شاءالله در
جلسه بعد توضيح بيشتری درباره اينها عرض می‏كنيم .