حرفی . بعد میگويد ( حالا ببينيد رد كه میكند چگونه رد میكند ) : " « بل
له ما فی السموات و الارض »" شما تصورتان درباره خدا چيست ؟ غير خدا
هرچه هست ( گفتيم " « ما فی السموات و الارض »" يعنی غير خدا هرچه
هست ) از آن اوست نه فرزند او . چقدر فرق است ميان ايندو ؟ فرزند جزئی
از وجود انسان است ، قسمتی از وجود انسان مجزا میشود و به صورت فرزند
در میآيد ، بعد آن میشود يك فرد اين میشود فرد ديگری ، آن میشود مالك
خودش ، اين میشود مالك خودش ، بعد حتی پدر ضعيف میشود او قوی میشود ،
پدر میميرد او میماند . ولی هرچه هست له ، از آن اوست ، تعلق دارد به
ذات او ، ملك اوست ، ملكی كه ما تعبيری نداريم دربارهاش بگوييم چون
فورا ذهنمان از ملك میرود به املاك اعتباری . باز بلاتشبيه بايد عرض
بكنم : انسان تا چه اندازه مالك خاطرات ذهنی خودش است ؟ اگر او نباشد
خاطراتی نيست چون آن خاطرات انشاء ذهن اوست . هرچه هست انشاء
پروردگار است ، ايجاد پروردگار است . ايجاد كجا ، فرزندی كجا ؟ ! "
« بل له ما فی السموات و الارض غ" شما چرا رابطه خدا با غير خدا را اين
قدر اشتباه میكنيد ؟ " « كل له قانتون »" و هر چه هست در مقابل ذات
او قانت و خاضعند . اين رابطه از قبيل رابطه پدر و فرزندی نيست . "
« بديع السموات و الارض » " . ببينيد نفی فرزندی را با چه عبارتهايی
میكند : او مبدع و مبتكر آسمانها و زمين يعنی همه اشياست . ابداع يعنی
|