جمال و كمال همه از آن او بودن و هر چه غير او دارد از او دارد ، اين
گونه خدا را وصف كردن كه همان حد اعلای توصيفی است كه بشر از خدا
توانسته است بكند ، چطور انسان میتواند [ بپذيرد كه اينها از يك مرد
امی است ] ؟ ! تازه اين بيانی كه من كردم بسيار ضعيف است نسبت به
آنچه كه حتی خودم میتوانم در جلسات متعددی بيان كنم تا چه رسد نسبت به
آنچه كه قرآن میخواهد بيان كند . من خودم به فكر خودم ابدا نمی توانم
باور كنم كه يك انسان ، هر اندازه نابغه باشد ، به فكر شخصی خودش
بتواند خدا را به اين عظمت توصيف كند . اين جز اينكه يك ريزشی از جای
ديگر و ارائهای از افق ديگر بوده است كه به زبان مقدس او جاری میشده
است چيز ديگری نيست . شما اغلب اين تفاسير مفسرين را اگر وارد بشويد [
میبينيد ] به اين آيات كه میرسند گير میكنند ، واقعا نمیتوانند بفهمند ،
بعد مجبور میشوند همه اينها را به گونهای تأويل كنند چون ظرف ذهنشان
گنجايش ندارد ، آنهايی كه تنها میتوانستهاند يك مفسر ساده باشند . حال
چطور يك عالم درس خوانده كه انواعی از درسها را خوانده هنوز عقل و
فكرش گنجايش درك چنين مطلبی را ندارد ولی يك مرد امی درس نخوانده
كتاب نديده مدرسه نرفته با هيچ عالم ننشسته كه قاعدهاش اين بود كه اصلا
او بيايد خدا را به صورت يك موجود مجسمی مثل اهو را مزدا معرفی كند كه
سر خدا اين قدر است و پای خدا اين قدر ، يا به قول فلاماريون كشيشهای
مسيحی هشت قرن بعد از قرآن هنوز میگفتند فاصله چشم راست خدا تا چشم چپ
خدا شش هزار فرسخ راه راست ، وقتی خدا را بخواهد به عظمت توصيف كند
اين گونه توصيف میكند . اين نمايش فكر بشر است . آنوقت اين چگونه
ممكن است كه يك بشری از فكر خودش بتواند خدا را آن گونه توصيف كند كه
هر موحدی ، هر مقدار عميق باشد ، بالاتر از قرآن نتواند يك كلمه حرف
بزند و هر چه كه معرفت خداشناسی بالاتر میرود خودش را با قرآن متجانستر
میيابد .
قسمت ديگری كه تحت عنوان زيبايی و لطف خواستم ذكر بكنم ، مقايسه
مختصری بود ميان خدا به مفهومی كه فلاسفه به طور كلی میشناساندند و خدايی
كه پيامبران به بشر معرفی كردهاند و مخصوصا خدايی كه قرآن معرفی كرده
است كه اين خدا يعنی خدای پيامبران چقدر زيبا و شايسته دوست داشتن است
و به چه صفات جميلی ستايش شده است و خدای فيلسوفان چقدر خشك و چقدر
جامد و بیروح است ! و اين خدا میتواند موضوع ايمان واقع بشود و آن خدا
نمیتواند موضوع ايمان
|