قسمت دوم اين است كه قرآن خدا را از جنبه عظمت و جلال ، باز به نحوی‏
توصيف كرده است كه مافوق ندارد و در اين جهت اگر قرآن را با همه‏
مكتبهای مثبت دنيا درباره خدا مقايسه كنيم ، قرآن را مافوق همه آنها
می‏بينيم و می‏دانيم . در اين جهت ما می‏توانيم قرآن را مقايسه كنيم با
مكتبهای فلسفی جهان ، آنها كه معتقد به خدا بوده‏اند . آنها هرگز خدا را
به اين عظمت و جلالی كه قرآن شناسانده است [ معرفی نكرده‏اند ] كه البته‏
بعدها علم و فلسفه روی همين خط قرآن سير كرده است اما هيچ مكتب فلسفی‏
به اندازه قرآن خدا را عظيم توصيف نكرده است . راجع به اين قسمت هم ما
در جلسه پيش صحبت كرديم .

قرآن خدا را به زيباترين وجه توصيف كرده است

قسمت سوم مسأله‏ای است كه به نظر می‏رسد خيلی جالب است و آن اين است‏
كه قرآن خدا را به زيباترين وجهی توصيف كرده است . غير از عظيم توصيف‏
كردن است . اگر من بتوانم اين مطلب را خوب توضيح بدهم آن طور كه دلم‏
می‏خواهد ، به نظر می‏رسد مطلب خوبی است . اول يك مقايسه كلی می‏كنيم :
آنهايی كه معتقد به خدا بوده‏اند ، در قديم و اكنون هم همين‏طور ، دو تيپ‏
و دو دسته‏اند : يكی دسته فيلسوفان الهی و ديگر دسته انبياء . ما وقتی كه‏
سراغ آن فيلسوفان الهی می‏رويم ، فرض كنيد در رأس آنها در قديم افلاطون و
ارسطو را در نظر می‏گيريم ، می‏بينيم آنها هم از خدا ياد می‏كنند و با دلايلی‏
كه دارند وجود خدا را اثبات می‏كنند . اما می‏بينيم كه خدايی كه آنها به‏
ما نشان می‏دهند حداكثر آنچه بتوانند نشان بدهند يك موجود خشك بی‏روحی‏
است . خدايی كه آنها معرفی می‏كنند مثل اين است كه يك ستاره‏ای را يك‏
ستاره‏شناس به ما بشناساند . فرض كنيد يك ستاره‏شناس می‏آيد مدعی می‏شود
كه غير از اين سياراتی كه ما می‏شناسيم به دور خورشيد می‏چرخند و آنها را
می‏بينيم . سياره ديگری هم وجود دارد كه اسمش را مثلا می‏گذارند " نپتون‏
" يا " ارانوس " . بسيار خوب ، يك ارانوسی هم در دنيا وجود دارد .
آن فلاسفه وقتی كه خدا را معرفی می‏كنند مثلا [ می‏گويند ] عله‏العلل . از اين‏
بيشتر ديگر حرفی ندارند . می‏خواهند با دلايل فلسفی ثابت كنند كه همه‏
علتها در يك نقطه متمركز می‏شود . البته حرف درستی است . [ می‏گويند ]
آيا تمام علتهای عالم در يك علت نهايی متمركز می‏شود و آن علت نهايی‏