نمیتواند غير از اين باشد ، نمیتوانسته از اين ناقصتر باشد و نمیتوانسته
كاملتر باشد . من يك وقت ديگر عرض كردم ، بهترين مثال درباب نظام
خلقت مثال اعداد است . اين كه انسان فرض میكند كه يك موجودی در مرتبه
موجود ديگری باشد ، چرا اين آن نشد ، چرا الاغ انسان نشد چرا انسان الاغ
نشد ، حتی چرا زيد عمر و نشد چرا عمر و زيد نشد ، چرا ابوجهل پيغمبر نشد
چرا پيغمبر ابوجهل نشد ، درست مثل اين است كه بگوييم چرا 4 ، 5 نشد چرا
5 ، 4 نشد . اصلا 4 بودن 4 به همين است كه در اين جايی كه هست باشد ،
اگر 4 را از اينجا برداريم نه اين است كه 4 را ما 7 كردهايم ، اصلا آن 4
نيست ، آن 7 است . 7 را هم از جای خودش برداريم بياوريم جای 4 ، نه
اين است كه جای 7 را عوض كردهايم ولی 7 ، 7 است ، اصلا 7 جايش عوض
بشود خودش خودش نيست . موجودات در اين عالم به اصطلاح فلاسفه مرتبهشان
مقومشان است ، يعنی هر موجودی در هر مرتبهای كه وجود دارد [ آن مرتبه ]
جزء ذاتش است ، اصلا محال است ، فرض امر محال است [ كه مرتبه آن عوض
شود و آن موجود همان باشد ] . همينطور كه شما در حساب و هندسه اصلا فكر
نمیكنيد كه بگوييد چرا 7 ، 8 نشد چرا 8 ، 7 نشد ، در نظام خلقت هم
اينطور است ، اساسا اين چراها نمیآيد . من هم [ كه ] اين مسئله نياز را
عرض كردم ، ديديد دنبالش نياوردم كه چون نياز اينچنين است [ پس عدم
ارسال پيامبران بر خداوند قبيح است ] . البته بعضی متكلمين بودند كه
اينطور میگفتند : چون چنين نياز بود بر خداوند قبيح بود كه پيغمبران را
نياورد ، اگر خداوند پيغمبران را نمیفرستاد فقط كار زشتی را مرتكب شده
بود . نه ، اگر نياز بود و استعداد هم بود ، هم نياز بود و هم امكان
افاضه فيض ، قطعا میشود . اگر نياز نباشد يك موجودی است كه در خلقت
باقی نمیماند ، مثل انگشت اضافی است كه خود طبيعت حذفش میكند . خلقت
، امری را كه مورد نياز نباشد و با ساير امور تلازم نداشته باشد [ فرضا ]
هم وجود پيدا كند حذف و طرد میكند .
- مسأله اول مسأله اصول دين بود كه فرموديد اصول دين سه تاست و در
مذهب شيعه میگويند پنج تاست در حالی كه به نظر بنده اصول دين دوتاست
چون اصول ، آن را میگوييم كه منشعب از همديگر نباشد ، يكی توحيد است و
يك نبوت است و معاد زاييده ايندوست يعنی اگر كسی توحيد را بپذيرد و
نبوت را هم بپذيرد اتوماتيكمان و خواه ناخواه معاد را میپذيرد مگر دومی
را نپذيرفته باشد . البته توحيد هيچ به اينها
|