عمل كند فورا قانون عوض میشود ، اين ديگر چه بحثی است كه ما بياييم
بحث كنيم كه آيا اين امر محال است يا محال نيست ؟ اصلا صحبت محال بودن
و محال نبودن و اين حرفها معنی ندارد .
در ميان متكلمين اسلامی اشاعره اينجور فكر میكردند و بعد هم بسياری ديگر
از علماء و فضلای اسلامی همين نظريه را پذيرفته و گفتهاند مطلب همين است
، اصلا در باب معجزه نبايد بحثی كرد ، صحبت از سر معجزه و راز معجزه [
صحيح نيست ] ، اساسا معجزه رازی ندارد ، خواست خداوند [ است ] . اگر
به آنها بگوييد پس ما با علم چه بكنيم ؟ علوم يك سنتی را در جهان به ما
نشان میدهند كه هر حادثهای دنبال يك حادثه ديگر واقع میشود و نظام معينی
هست ، میگويند شما سراغ علوم هم كه برويد علوم چه میگويند ؟ علوم
میگويند هرچه ما تاكنون مطالعه كردهايم نظام را به اين كيفيت يافتهايم .
علوم جز توالی قضايا چيز ديگری نشان نمیدهند ، كه حالا يك مطلب هم من به
كمك اين اشخاص اضافه میكنم و آن اين است كه فرق است ميان قوانين
طبيعی و قوانين عقلی كه در رياضيات يا فلسفه جريان دارد . قوانين رياضی
قوانينی است كه عقل ضرورت آنها را كشف میكند و خلاف آن محال است ،
مثل اينكه شما میگوييد دو شيئی كه مساوی با شیء سوم باشند خودشان با
يكديگر مساوی هستند . اين يك امری است كه فرض ذهن ماست يعنی اصلا
موضوع را ذهن خود ما فرض میكند و ضرورت آن را هم درك میكند يعنی عقل
میگويد خلافش محال است . اگر كسی معجزهاش اين گونه است كه دو كميت
متساوی را پيدا كرده است كه اين دو كميت متساوی با يك شیء سوم مساوی
هستند و از همان جهت كه ايندو با شیء سوم مساوی هستند خودشان با يكديگر
نامساوی هستند ، میگوييم قبول نيست ، اين خلاف ضرورت عقل است . يا مثل
بديهياتی از قبيل " كل و جزء " . اگر يك كلی داشته باشيم و يك شیء
ديگر ( در اجسام ) ، حجمی داشته باشيم كه جزء حجم ديگر باشد ، ضرورت عقل
حكم میكند كه كل از جزء بزرگتر است چون كل همان جزء است بعلاوه حجم ديگر
. امكان ندارد كه جزء مساوی كل باشد و يا جزء از كل بزرگتر باشد . اين
ضرورت عقلی است . اگر پيغمبری آمد امری را ادعا كرد برخلاف قانون رياضی
يا برخلاف ضرورت عقلی فلسفی ، ما نمیپذيريم و میگوييم عقل اين را
نمیپذيرد . ولی قوانينی كه ما الان میگوييم كه معجزه برخلاف آن قوانين
است قوانين طبيعی است . هرگز عقل ضرورت قوانين طبيعی را كشف نمیكند ،
عقل فقط وجود آنها را
|