ماديين قرآن همين منطق را دارد می‏گويد اينها هيچ وقت به " يقين به نفی‏
خدا " نمی‏رسند و محال است برسند . راهی به اين مطلب نيست . هر وقت‏
در كمال جزم انكار خدا را می‏كنند بدان يك گمانی در ذهنشان آمده اين را
به صورت جزم بيان می‏كنند : " « و قالوا ما هی الا حياتنا الدنيا نموت و
نحيا »" گفتند كه جز اين زندگی دنيا زندگی ديگری نيست ، می‏ميريم و
زنده می‏شويم، يعنی مردن و زندگی يك امری است كه به حسب تصادف و اتفاق‏
در سطح طبيعت رخ می‏دهد . تا اينجا را می‏شود بگوييم انكار معاد است ولی‏
نه : " « و ما يهلكنا الا الدهر »" آن چيزی هم كه ما را می‏برد جز دست‏
طبيعت و روزگار چيز ديگری نيست . انكار خداست . قرآن در جواب اينها
می‏گويد اصلا اين منطق تو منطق متكی به علم نيست : " « و ما لهم بذلك من‏
علم ان هم الا يظنون »" ( 1 ) به همين چيزی كه می‏گويد علم ندارد ، گمان‏
می‏برد كه اين جور باشد ، مثل اينكه ما می‏گوييم " فكر می‏كنم چنين باشد "
. بسيار خوب ، آدم فكر می‏كند چنين باشد ، اما " فكر می‏كند چنين باشد "
غير از اين است كه يقين دارد كه چنين باشد . و اگر واقعا بشر بتواند
خودش را قانع كند كه از همين يك آيه پيروی كند 99 درصد اختلافات افراد
بشر از ميان می‏رود . بشر گمان می‏كند ، اما وقتی می‏خواهد بيان كند نمی‏گويد
گمان می‏كنم چنين است ، می‏گويد جزما چنين است .
پس در اين آيه ، قرآن منشأ خطای اكثريت مردم را پيروی نكردن از علم‏
می‏داند ، علم در مقابل گمان ، يعنی يك مطلب ، صد در صد روشن نشده‏
دنبالش می‏رود . می‏خو اهد بگويد اين خطا بيشتر به فكر بشر بستگی ندارد ،
به اراده و اختيار بشر بستگی دارد . ما بشر را طوری ساخته‏ايم كه اگر در
مسائل قناعت كند به آنچه كه می‏داند ، اينهمه گرفتار اشتباه نمی‏شود .
اشتباه می‏كنند كسانی كه خيال می‏كنند اين فرد بشر يك جور می‏داند ، آن فرد
جور ديگر و آن جور ديگر . اينطور نيست ، خدا بشر را اين گونه نساخته كه‏
آن يك جور بداند ، آن جور ديگر و آن جور ديگر . بشر طوری ساخته شده كه‏
اگر با گامهای آهسته قدم بردارد ، فقط آنچه را يقين دارد بپذيرد ، چيزی‏
را كه يقين ندارد نپذيرد و به حالت ترديد بماند بعد می‏بينيد اختلافات‏
بشر رفع شد . منشأ اشتباهها اين است كه ندانسته يك چيزی را می‏پذيرد و
آن را به صورت امر دانسته تلقين و اظهار می‏كند و روی آن قسم می‏خورد .
اين يكی .

پاورقی :
. 1 جاثيه / . 24