تا آنوقت اصلا آب نبوده است .
گفتند ما هرگز ايمان نمی‏آوريم تا اينكه تو چشمه‏ای از زمين جاری كنی "
« او تكون لك جنة من نخيل و عنب »" طمع را كمی بالا بردند ، گفتند يا
اينكه تو خودت يك باغ داشته باشی كه در آن باغ نخلستان و انگورستان‏
وجود داشته باشد ، درختهای خرما و تاكهای انگور زيادی باشد ( يك آدم‏
سرمايه‏داری هم اگر پيدا بشود كه يك باغستان خيلی عظيمی داشته باشد خودش‏
كه همه را نمی‏خورد ، می‏دهد به اين مردم ) "« فتفجر الانهار خلالها تفجيرا
" آنوقت بشكافی تو نهرها را در وسط آن ، شكافتنی ، نهرها جاری كنی .
اول فقط يك چشمه آب می‏خواستند كه بعد خودشان بروند زراعت و كشاورزی‏
كنند ، باغ را درست كنند ، بعد گفتند نه ، تو اصلا يك باغ آماده با
معجزه ايجاد كن ، نهرها هم در خلال آن خودت به جريان بينداز " « او تسقط
السماء كما زعمت علينا كسفا »" يا آسمان را آن‏طوری كه می‏پنداری ( لابد
يعنی آنچه كه در قدرتت هست ) تكه تكه بر ما فرود بياور " « او تأتی‏
بالله و الملائكه قبيلا »" يا خدا و فرشتگان را بياور اينجا با ما روبرو
شوند و به ما بگويند كه اين را ما فرستاده‏ايم " « او يكون لك بيت من‏
زخرف »" . اين دو تای آخر يعنی آسمان را فرود آوردن و خدا را حاضر
كردن ، منفعت مادی نداشت ، فقط در لابلا ذكر كردند ، مثل اينكه برای خلط
مبحث هم بوده ، باز دو مرتبه رفتند دنبال چيزی كه فايده مادی برايشان‏
داشته باشد : " « او يكون لك بيت من زخرف »" و يا اينكه خانه‏ای از
زر داشته باشی ، يك خانه مملو از زر . باز دوباره : " « او ترقی فی‏
السماء »" يا بالا بروی به آسمان " « و لن نؤمن لرقيك حتی تنزل علينا
كتابا نقرؤه »" اما اگر تنها بخواهی بروی بالا و برگردی ، بعد بيايی‏
بگويی من رفتم بالا و آمدم ، ما قبول نمی‏كنيم مگر اينكه نامه‏ای از بالا
خطاب به ما بياوری ، خدا از بالا نامه‏ای برای ما بفرستند كه ايها الناس‏
، ای قريش ، ای - مثلا - جناب وليد بن مغيره ، ای جناب ابوسفيان !
خدمت شما عرض می‏شود كه اين كسی كه آمده ، حامل نامه ، پيامبر ماست و
از طرف ما فرستاده شده .
اينها بود مجموع خواسته‏های آنها كه در اين آيه ذكر شده . " « قل سبحان‏
ربی هل كنت الا بشرا رسولا »" ( 1 ) سبحان الله ، شما چه فكر كرده‏ايد ؟
! آيا من جز اينكه يك بشر رسول باشم كه خدا او را به ميان شما فرستاده ،
چيز ديگری هستم ؟ ! اين توقعات چيست كه از من داريد ؟ !

پاورقی :
. 1 اسراء / 90 - . 93