است . البته اين مطلب در همان حدی هم كه آنها می‏گويند دين توحيدی بوده‏
، از نظر تاريخی مجهول است ولی آن مقداری كه ثابت می‏شود اين است كه در
تعليمات اصلی زردشت يك توحيد در پرستشی بوده است ، يعنی قبل از
زردشت مردم دو گونه عبادت می‏كردند : ارواح طيبه را عبادت می‏كردند برای‏
جلب لطفشان و ارواح خبيثه را عبادت می‏كردند برای دفع شرشان ( « يعبدون‏
الجن »به تعبير قرآن ) ، هم ملائكه را عبادت می‏كردند هم جن را ، هم‏
ارواح طيبه را هم ارواح خبيثه را ، در تعليمات زردشت آن مقداری را كه‏
دليل بر توحيد می‏گيرند كه ضدش هم پيدا می‏شود اين است كه اولا پرستش‏
ارواح خبيثه را به‏طور كلی نهی كرده و در پرستش ارواح طيبه هم پرستش‏
ذات‏يگانه را توصيه كرده است ، آن كه منشأ همه خيرات است ، يعنی يك‏
قوه و يك ذاتی را معرفی كرده است كه همه خيرات از ناحيه او می‏رسد و
گفته همان را پرستش كنيد ، اهرمن را و آنچه كه منشأ بديهاست پرستش‏
نكنيد . اين اگر باشد يك نوع توحيد در عبادتی است . اما توحيد در خلقت‏
چطور ؟ يعنی آيا از تعليمات زردشت می‏شود فهميد كه خيرها و شرها همه از
ناحيه همان است كه بايد پرستش كنيم ؟ يا نه ، آن كه منشأ خيرهاست يك‏
چيز است ، منشأ شر چيز ديگری است ، منشأ خير را عبادت بكنيد ، منشأ شر
را عبادت نكنيد ؟ اين خودش عين شرك است . هيچ در تعليمات زردشت‏
نمی‏شود به دست آورد كه بگويد آن چيزی كه شرور را به آن نسبت می‏دهيد خود
آن هم مخلوق همان خالق كل است . از اين هم بگذريم . ما وقتی كه می‏آييم‏
در عهد ساسانيان و حتی قبل از ساسانيان می‏بينيم آهو را مزدا اساسا تجسم‏
دارد ، شكل دارد ، مجسمه دارد . كه الان هم مجسمه‏اش را در كتابها و
احيانا در آرمهای زردشتيها می‏بينيد ، يك ريش حلقه حلقه جواهر نشانی ،
يك كلاه مخصوصی ، خيلی شبيه همان سلاطين خودشان است ، يعنی نمی‏توانسته‏اند
خدايی را كه خدا باشد ولی شكل و صورت و تجسم نداشته باشد و قابل رؤيت‏
نباشد تصور كنند . اين جور فكر يعنی فكر خدای مجرد منزه از اين نواقص ،
از مختصات قرآن است .

تنزيهات خدا در قرآن

بحث قرآن درباره خدا را در چند قسمت قرار می‏دهيم . يك قسمت در قرآن‏
بحثهای تنزيهی است كه اينها هم خيلی مهم است يعنی مرتب بشر را وادار
می‏كند