حالتش هم از اين جهت غير عادی بود كه سنگين می‏شد و بعد عرق می‏كرد و عرق‏
زيادی روی پيشانی‏اش می‏نشست . قرآن هم می‏گويد : " « نزل به الروح الامين‏
علی قلبك »" . در رؤياهای صادقه همان طوری كه - اگر چه اين تشبيهات‏
خيلی بعيد است - چشم انسان بسته است ، گوش انسان هم بسته است ،
ماهيتش هم البته مجهول است ، ولی مسلم اگر يك تلاقی‏ای واقع می‏شود ميان‏
روح انسان و آن چيزی كه به انسان از يك آينده مجهول خبر می‏دهد ، آن از
طريق اين حواس نيست ، از يك طريق مرموز و باطن است كه انسان كشف‏
می‏كند . حالا انسان در رؤياهای صادقه با كی و با چی تماس می‏گيرد و به چه‏
كيفيت ؟ ما نمی‏دانيم و بحثش هم لازم نيست . پس در اين جهت كه همه‏
غرائز و همه وحيها درونی است شكی نيست . مگر وحيی كه به جمادات می‏شود
بيرونی است ؟ مگر وحيی كه به نباتات می‏شود بيرونی است ؟ ما هم‏
نمی‏دانيم ، ما می‏دانيم كه درون اين نبات يك نيرويی هست كه او را رهبری‏
می‏كند ، در درون حيوان غريزه‏ای هست . با اين همه پيشرفتهای علمی هنوز
علم نتوانسته كشف كند كه اين غرايز حيوانات كه بدون تعليم و تعلم و
بدون اكتساب يك چيزهايی را خود به خود می‏دانند يا مثل دانسته عمل‏
می‏كنند چيست ؟ حتی وراثت هم نتوانسته اين را توجيه كند . پس در درونی‏
بودن ، با همه آنها شريك است .

. 2 معلم داشتن

يك موضوع ديگر كه باز از توضيحات خودشان می‏فهميم - و يا خيلی بايد
رويش تكيه كرد - مسأله معلم داشتن است يعنی از يك قوه‏ای ، از يك چيزی‏
تعليم می‏گرفت است . پس وقتی ما می‏گوييم " بيرونی نيست " يعنی از
راه حواس نيست ، از يك موجودی كه در طبيعت به آن معلم بشری [ می‏گويند
] نيست ، يا از تجربه و آزمايش نيست ، نه اينكه اساسا هيچ معلمی ندارد
يعنی از ذات خودش دارد ، در ذات خودش بشری است مثل ما ، در ذات‏
خودش جاهل است ( « الم يجدك يتيما فاوی 0 و وجدك ضالا فهدی 0 و وجدك‏
عائلا فاغنی ») ( 1 ) در ذات خودش يعنی در روح خودش ، در سلولهای مغز
خودش هيچ از اين اطلاعات قبلا نداشته . در قرآن خيلی روی اين قضيه [
تأكيد شده ] : "

پاورقی :
. 1 ضحی / 6 - . 8