تو مپندار كه مجنون سر خود مجنون شد ( 1 ) از سمك تا به سماكش كشش‏
ليلا برد
وقتی می‏خواهد اين مطلب را در يك قالب زيبا بگويد ناچار است يك امر
محسوس يعنی يك عشق حسی را ، مجنونی و ليلايی را بياورد و بعد اينجور
فرض كند كه مجنون از پايين‏ترين درجات به عالی‏ترين درجات بالا رفته است‏
و آن چيزی كه مجنون را بالا می‏برد ليلا بود يعنی آن جاذبه و آن قدرت عشق‏
او بود كه اين را بالا می‏برد . يا حافظ همين معنا را به اين عبارت می‏گويد
:
بلبل از فيض گل آموخت سخن ورنه نبود اينهمه قول و غزل تعبيه در
منقارش
اينها از تنگی قافيه است ، يعنی اگر اين لباس را بر اين معانی نپوشند
نمی‏توانند زيبايش بكنند ، بايد اين لباسها را بر تن اين معانی بپوشانند
تا زيبا و جذاب بشود ، ديگران حفظ بكنند و از اين مجاز به يك حقيقت‏
برسند ( المجاز قنطره الحقيقه ) ولی قرآن ابدا اين جور چيزها را نياورده‏
و اين از نهايت و كمال قدرت قرآن است ، يعنی متوسل به چنين جامه‏هايی‏
نشده است برای اينكه معنا را لطيف كند و لطيف وارد اذهان نمايد .
موضوعات قرآن چيست ؟ " « الحمد لله رب العالمين »" خدا را به عنوان‏
مربی و پرورش دهنده انواعی از جهانها و آن كسی كه همه جهانها را از نقص‏
به كمال می‏برد [ معرفی می‏كند ] . همين معنا را با اين عبارت ذكر می‏كند و
در عين حال زيبا و لطيف است ، فوق‏العاده هم زيبا و لطيف است . يا :
" « قل هو الله احد 0 الله الصمد 0 لم يلد و لم يولد 0 و لم يكن له كفوا
احد »" ( 2 ) كداميك از آن جامه‏های حسی كه اين معشوق و محبوب را برای‏
بشر زيبا می‏كند در اينجا پوشانده شده است ؟ " « الله ولی الذين امنوا
يخرجهم من الظلمات الی النور و الذين كفروا اوليائهم الطاغوت يخرجونهم‏
من النور الی الظلمات اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون »" ( 3 )
كلمه ظلمت و نور را آورده بدون اينكه در آن مجاز باشد ، چون ظلمت واقعا
ظلمت است و نور واقعا نور است يعنی نور حسی يك مصداق نور است ،
روشنايی روشنايی است. " « لا اكراه فی الدين قد تبين الرشد من الغی فمن‏

پاورقی :
. 1 اين مسأله را می‏گويد كه هر عشقی در دنيا پيدا می‏شود باطن و روحش‏
عشق به حق و عشق به كمال مطلق است ، ناقص را كه انسان می‏خواهد ، از راه‏
خطای در تطبيق می‏خواهد .
. 2 اخلاص / 1 - . 4
. 3 بقره / . 257