می‏شود . بنابراين مسأله ايمان هم ، اينكه خودشان ايمان داشته‏اند ،
نمی‏تواند به تنهايی چيزی باشد .
" خودخواه و كوتاه نظر نبوده‏اند ، در محيط خود متأثر و متعلم نبوده‏اند
" .
همه اينها را ديگران قبول ندارند ما قبول داريم .
" ماليخوليا نداشته‏اند ، ساده لوح هم نبوده‏اند " .
ديگران كه اينها را قبول ندارند ، ما می‏گوييم .
" نتيجه ( كه من اندكی مفصلتر نوشته‏ام ) اينكه : چون تعليماتشان از
وجود خودشان سرچشمه گرفته نه از محيط و معلم ، ثانيا ناشی از يك منشأ
فكری و منتهی به يك مقصد يعنی خدا بوده است ( 1 ) و ثالثا مأموريت و
خدمات آنها با صداقت و رشد و نبوغ توأم بوده است ، مجبوريم بگوييم‏
چنين مجموعه و مكتبی كه آنها آورده‏اند و به اصل واحدی به نام خدا متكی‏
كرده‏اند و می‏بايستی يا محصولات تخيلات و تصورات شخصی و ابداعات " من‏
در آوردی " بوده و در اين صورت زود پوچ بودن آنها واضح می‏شد ( اگر من‏
در آوردی می‏بود زود واضح می‏شد كه پوچ است ) و يا حال كه می‏بينيم يك‏
مكتب مثبت و سازنده است و مفيد و محرك و يك سيستم مرتبطی از آب در
آمده است و سير زمانه و تمدن به تأييد و استقبال آن برخاسته است پس‏
بايد قبول كنيم كه يك منبع و منشأ واقعی و حقيقی و در عين حال فوق بشری‏
داشته است يعنی آن فرضيه يا عقيده اساسی كه داشته‏اند و نامش را " خدا
" گذاشته‏اند و تمام مكتبشان از او تراوش كرده است ، صحيح و درست بوده‏
است يعنی توحيد ( يعنی توحيد ( خود همين دليل بر توحيد هم [ بايد ] بشود
كه واقعا اين خدای فرضی واقعی هم هست ) . ضمنا چون خودشان صميمانه به‏
آئينشان اعتقاد داشته از دروغ و تزوير حتما و شديدا احتراز داشته‏اند و
آنچه می‏گفتندصادقانه می‏گفته‏اند بنابراين ادعای آنها هم كه اين حرفها و
تعليمات از پيش خودشان و به عقل خودشان نيست و از خدای فرضی اخذ
می‏كنند اين هم نمی‏تواند دروغ باشد " .

پاورقی :
. 1 مقصود اين است كه همه انبياء يك دعوت داشته‏اند . مطلبی كه روی‏
آن خيلی تكيه كرده‏اند اين است كه پيغمبران وحدت كلمه داشته‏اند ، كه اين‏
از وجوه اختلافی است كه ميان فلاسفه و انبياء ذكر می‏كنند : فلاسفه و
دانشمندان اختلاف نظر زياد دارند و پيغمبران اختلاف‏نظر ندارند ، همه يك‏
جور حرف زده‏اند ، از يك منشأ سخن گفته‏اند . اين كه " منتهی به يك‏
مقصد يعنی خدا بوده است " يعنی از يك منشاء سخن گفته‏اند .