استاد : شما كه میفرماييد عارضه روانی است ، علتش را میفرماييد . آيا
شما میگوييد اين كسی كه دچار فلج است ماشين بدنش صد در صد كار میكند و
سالم است ؟
- بله ، علامتی داريم كه يك سوزن را میكشند كف پای مريض ، وقتی كه
علت عصبی است يك كيفيت خاص ايجاد میشود كه شست پا به طرف بالا
میآيد و در مواردی كه فلج است و علت روانی است در پا يك حالت خميدگی
ايجاد میشود ، و اين از نظر يك نفر متخصص كاملا روشن است كه ممكن است
تظاهر عصبی باشد ولی علت روانی است و درمانش هم به همين طريق خواهد
بود .
جواب : بحث در تظاهر است ، بحث در علت نبود. حرف شما تأييد میكند
آن چيزی را كه من عرض میكنم . بحث در اين است كه ماشين بدن سالم است
ولی كار نمیكند . نكته همين است كه روان اين مقدار روی بدن مؤثر است .
اين دليل بر استقلال حالات روانی است يعنی ضد افكار ماترياليستهاست .
ماترياليستها میخواهند بگويند كه اساسا خواص روحی تابع خواص بدنی است،
خاصيت خواص بدنی است ، فرع بر اين است. ولی كسانی كه قائلاند به نوعی
استقلال - نه استقلال به معنی ثنويت دكارتی - كه ايندو را دو جنبه از يك
واقعيت میدانند مثل دری كه دو طرف دارد ، يك طرفش اينجور است يك
طرفش آن جور ، آنها میگويند كه نه ، خواص روحی و خواص بدنی از يكديگر
جدا نيستند ولی دو جنبه مستقل هستند .
پس آن نشان میدهد كه با اينكه ماشين بدن سالم است معذلك بدن كار
نمیكند چون روان نمیخواهد كار كند ( حرف ما را تأييد میكند ) و به همين
دليل هم هست كه با معالجه روانی معالجه میشود . فرويد و ديگران مدعی
شدند - و ظاهرا مورد قبول باشد - كه بعضی از بيماريهای روانی هيچ ريشه
عصبی ندارد . گفتند در اثر اين است كه افرادی يك ضربه روحی بر آنها
وارد میشود ، مثلا دچار يك مصيبت بسيار شديد غير قابل تحمل میشوند ،
اعصابشان هم كاملا سالم است ، بعد روان برای اينكه خودش را از اين رنج و
غصه نجات بدهد وارد عالم تخيل میشود و آنگاه آنچه كه او از آن فرار
میكند ديگر در آنجا وجود ندارد يا آنچه كه آرزو میكند در آنجا وجود دارد
. مثلا بچهاش مرده است و خيلی هم بچه را دوست داشته و اين رنج خيلی او
را ناراحت میكرده ، بعد كه دچار اين عالم جنون میشود ديگر بچه خودش را
هميشه در
|