طی كند و آن موجود قهرا بايد پر و بال داشته باشد تا اين فاصله را طی كند
، و از طرفی هم بايد عقل و شعور داشته باشد كه بتواند دستوری را از خدا
به پيغمبر القاء كند . پس اين موجود بايد از يك طرف جنبه انسان باشد و
از يك جنبه مرغ . بايد انسان باشد تا بتواند دستور خدا را برای پيغمبر
بياورد چون می‏خواهد نقل كلام و نقل سخن كند ، ولی از طرف ديگر چون اين‏
فاصله بعيد را می‏خواهد طی كند ( اگر هر انسانی می‏توانست كه خود پيغمبر
می‏رفت و بر می‏گشت ) بايد يك پر و بالی داشته باشد تا اين فاصله ميان‏
زمين و آسمان را طی كند ، و او همان است كه به اسم " فرشته " ناميده‏
می‏شود . عكس فرشته‏ها را هم كه می‏كشند و انسان نگاه می‏كند می‏بيند يك‏
انسان است ، سر دارد ، چشم دارد ، لب دارد ، بينی دارد ، گردن دارد ،
دست دارد ، پا دارد ، كمر دارد و همه چيز دارد به اضافه دو تا بال نظير
بال كبوتر ، فقط لباس ندارد كه حتی بی‏شلوارش را هم می‏كشند . آقا بزرگ‏
حكيم گفته بود " اينكه مردم شنيده‏اند ملائكه مجردند ، اينها مجرد از
تنبان فرض كرده‏اند ( به همان زبان مشهدی ) ، مجرد است يعنی خالی از
تنبان است ، شلوار پايش نيست .
اين يك تصور است ، خدا چون در آن بالای بالا قرار گرفته است وقتی‏
می‏خواهد برای پيغمبرش خبر دهد به آن فرشته می‏گويد ، او هم پر و بال‏
می‏زند ، از بالا می‏آيد پايين ، بعد هم با پيغمبر حرف می‏زند ، با همين‏
گوش و با همين چشم ، پيغمبر می‏بيند يك انسانی آمد با بال ، از در وارد
شد حرفش را زد و رفت . پيغمبر از چه طريق حرف خدا را تلقی می‏كند ؟ از
همين طريق كه حرف ما را تلقی می‏كند ، با اين تفاوت كه حرف ما را
بلاواسطه می‏شنود ، خود ما را می‏بيند و حرف ما را می‏شنود ، ولی حرف خدا
را چون در فاصله دوری قرار گرفته است به وسيله يك انسان بالدار می‏شنود
اما از همين راه می‏شنود ، می‏آيد حرف می‏زند و گفتگو می‏كند و می‏رود . اين‏
يك نوع تصور است . عامه مردم درباب وحی چنين تصوری دارند .

نظريه روشنفكرانه

اينجا تفسير نقطه مقابلی وجود دارد كه اين هم انكار نبوت نيست ، كسی‏
كه اين حرف را می‏زند نمی‏خواسته انكار كند ولی پيش خودش اينجور خواسته‏
تفسير كند و كرده است . سيد احمدخان هندی كه يك سبك خاصی تفسير نوشته‏
تقريبا چنين فكری