گاهی ما يك شی‏ء را به فاعلش تعريف می‏كنيم ( البته مواردش فرق می‏كند ،
موارد سؤال فرق می‏كند و موارد جواب هم فرق می‏كند ) مثل اينكه كسی بپرسد
اين چيست ؟ می‏گوييم اين اثر آقای طباطبايی است ، آن را تعريف [ می‏كنيم‏
] بدون اينكه از محتوای اين كتاب چيزی گفته باشيم كه موضوع و محتوايش‏
چيست و بدون اينكه آن هدف و غرضی كه از تأليف اين كتاب بوده است‏
بيان كرده باشيم ، اين را فقط از راه فاعلش معرفی می‏كنيم ، كه البته‏
می‏گويند هيچيك از اين تعريفات به تنهايی كامل نيست ، نه تعريف به‏
علت فاعلی ، نه تعريف به علت غايی و نه تعريف به علت مادی و صوری ،
هر كدام به تنهايی باشد كافی نيست . تعريف كامل آن است كه هم علل‏
داخليه يك شی‏ء را بيان كند و هم علل خارجيه ، فاعلش را بيان كند ،
غايتش را هم بيان كند ، اجزای تشكيل دهنده‏اش را هم بيان كند .

تعريف ناپذير بودن خدا

اگر يك امری بسيط بود و اساسا جزء نداشت ، ما آن را ديگر نمی‏توانيم‏
به اجزائش تعريف كنيم ، همچنانكه اگر شيئی غايت نداشت ( يعنی برای‏
يك غايت ديگر به وجود نيامده بود يا حتی غايتش با فاعلش يكی بودن )
آن را از راه اثر و غايتش نمی‏توانيم تعريف كنيم ، و اگر [ يك شی‏ء ]
تنها فاعل داشته باشد ، يگانه راهی كه ما می‏توانيم آن را تعريف كنيم اين‏
است كه آن را به فاعلش تعريف كنيم ، كه اگر يك شی‏ء فاعل نداشته باشد
، جزء هم نداشته باشد ، غايت هم نداشته باشد ، طبعا غير قابل تعريف‏
است و به همين دليل ما خدا را نمی‏توانيم تعريف كنيم ( يك تعريف واقعی‏
، تعريفی كه به اصطلاح ذاتی باشد ) . ما خدا را از راه اثر ( 1 ) می‏توانيم‏
بشناسيم ولی خدا را نمی‏توانيم تعريف كنيم به آن معنا كه اشياء ديگر را
تعريف می‏كنند ، چون خدا نه جزء دارد كه بگوييم خدا آن چيزی است كه از
فلان شی‏ء و فلان شی‏ء به وجود آمده ، نه فاعل دارد كه بگوييم خدا آن چيزی‏
است كه آن را برای فلان هدف به وجود آورده‏اند ، و طبعا هيچيك از آن‏
چيزهايی كه در باب تعريف از آنها استفاده می‏شود ، در مورد خدا

پاورقی :
. 1 اثر غير از غايت است .