پاورقی : . 1 عنكبوت / . 64
معاد جسمانی از نظر آنها يعنی معاد صد در صد مادی با همه خصايص و
خصوصيات .
بعد میگوييم پس چرا در اين دنيا پيری و مردن هست و در آنجا پيری و
مردن نيست ؟ چرا در اينجا تكليف هست و در آنجا تكليف نيست ؟ چرا
آنجا جاودانی است ؟ اگر اين عالم عين آن عالم است و آن عالم عين اين
عالم ، پس چرا اين چيزهايش فرق میكند ؟ چرا خدا در آنجا مردم را مكلف
نمیكند كه بار ديگر او را اطاعت كنند و در آنجا لياقت سعادت پيدا كنند
؟ میگويند خدا اين طور خواسته است ، چون به مشيت گزافی ( بیمبنا )
قائلاند . خدا مشيتش اين طور قرار گرفته كه اينجا دار تكليف و دار فنا
و دار حركت و تغيير و دار عمل باشد و آنجا دار جزا باشد و تكليف وجود
نداشته باشد ، تغيير و حركت و پيری وجود نداشته باشد ، مرگ و نيستی هم
وجود نداشته باشد ، و الا از نظر جنس اين عالم و جنس آن عالم هيچ تفاوتی
نيست . خدا اين طور خواسته ، در مقابل مشيت خدا هم حرفی نمیشود زد .
ولی اينجا نظر سومی هست كه میگويد مشيت گزافی با توحيد سازگار نيست
. اگر اين جهان جهان تكليف است ، چون وضعش طوری است كه انسان در
اينجا میتواند مكلف باشد و بايد مكلف باشد و بايد عمل كند و بايد با
عمل ، خودش را تكميل كند و اگر آن جهان جهان جزای اعمال است ، نمیشود
در آنجا تكليف وجود داشته باشد ، اگر میشد در آنجا هم خداوند تكليف
میكرد . اگر در اينجا پيری و فرسودگی و كهنگی هست و در آنجا نيست ، چون
نظام دو نظام است ، سنخ دو سنخ است ، نشئه دو نشئه است ، نه اينكه
همين طور به گزاف گفتهاند اينجا اين طور باشد ، آنجا آن طور باشد . سنخ
وجود اين عالم يك سنخ وجود است و سنخ وجود آن عالم سنخ ديگری او وجود
است . باز بنا به نص قرآن همان طوری كه در آن عالم تغيير نيست ، پيری
نيست ، فرسودگی نيست ، مردن نيست ، بی حسی نيست ، اين حالتی هم كه ما
آن را حالت بیحياتی و حالت جمادی میناميم نيست ، چون ما از قرآن اين
طور استنباط میكنيم كه هر چه در آن عالم هست حی و ناطق و گوياست ( « و
ان الدار الاخره لهی الحيوان ») ( 1 ) . سنگی هم كه در آنجا وجود دارد ذی
حيات است ، حی است ، آب آنجا هم حيات دارد ، بدن آنجا هم زنده است
. اينجا ما يك بدن مردهای داريم و يك روح زندهای و آنجا بدن ما هم زنده
است و لهذا دست ما در آنجا شهادت میدهد . قرآن
پاورقی : . 1 عنكبوت / . 64 |