استاد : اما سؤال اول كه فرموديد ، تصور از مسأله روح بود . مسأله روح‏
را ما جداگانه بحث می‏كنيم . اولا اين را عرض كنيم كه ما اتفاقا برعكس‏
تعبير شما مسأله روح را پايه برای قيامت قرار نداديم و هيچ وقت در
تعبيرات ما اين نبود كه برای اينكه قيامت را توجيه كرده باشيم بايد
قائل به روح شويم ، زيرا آن مرحله‏ای كه قرآن از قيامت می‏گويد ، می‏گويد
همين مرده‏ها زنده می‏شوند . حرف ما اين است كه قرآن يك مرحله قبل از
قيامتی يك مرحله بعد از مردن ، از مردن تا قيامتی قائل است كه در اين‏
مرحله حياتی برای انسانها ( چه انسانهای سعادتمند و چه انسانهای شقی )
قائل است . با اينكه خود قرآن هيچ نمی‏خواهد بگويد اين مرده‏هايی كه بعدها
می‏خواهند زنده شوند [ يعنی ] اين جسمها زنده هستند ( می‏گويد اين جسمها در
قيامت زنده می‏شوند ) و با اينكه اين جسمها فعلا مرده هستند و به صورت‏
ذرات پراكنده چنين و چنان در می‏آيند ، در عين حال [ می‏گويد ] در فاصله‏
مردن تا قيامت ، افراد زنده هستند . از مجموع تعبيرات زيادی كه در قرآن‏
بود گفتيم اين نه از باب مقدمه قيامت [ است ، بلكه ] اين خودش‏
می‏رساند كه قرآن برای انسان واقعيتی قائل است كه می‏گويد ما آن واقعيت‏
را در مردن می‏گيريم : " « الله يتوفی الانفس حين موتها »" ( 1 ) ، "
« يتوفيكم ملك الموت »" ( 2 ) و آيات ديگری كه نمی‏خواهم تكرار كنم .
پس آن مقدمه برای اين مطلب نبود . گفتيم به هيچ علم و فن و فلسفه‏ای هم‏
كار نداريم ، ما واقعا می‏خواهيم ببينيم نظر قرآن چيست ؟ آياتی كه قرآن‏
راجع به روح دارند تنها آيه : " « قل الروح من امر ربی »" ( 3 ) نيست‏
كه آن را هم بحث می‏كنيم كه بگوييد آن مربوط به روح انسان نيست . قرآن‏
آيات ديگری دارد كه اينها جز با همان فرض روح امكان ندارد ، تصوير
ندارد ، يعنی در قرآن تصريح است . بعد خواستيد بگوييد كه اگر روزی علم‏
آمد خلاف آن را ثابت كرد ما چه بگوييم ؟ اولا ما اگر چيزی را از قرآن‏
استنباط می‏كنيم ، بعد ، از ترس اينكه مبادا روزی علم خلافش را بگويد
نمی‏توانيم بگوييم امروز استنباط نمی‏كنيم . حداكثر اين است كه قرآن ما
اين طور گفته ، علم هم خلاف آن را گفته است . شما بايد به ما ايراد
بگيريد كه آيا از قرآن چنين چيزی استنباط می‏شود يا نمی‏شود ؟ از ترس‏
اينكه مبادا روزی علم

پاورقی :
. 1 زمر / . 42
. 2 سجده / . 11
. 3 اسراء / . 85