كاندانسور يا آن چيزی است كه روی بام گذاشته‏اند و به وسيله آب خنك‏
می‏شود ( يعنی آن آب گرم می‏شود ) يا مثل اين كولرهای گازی است ،
كاندانسور هوايی است كه باز فضا گرم می‏شود . خلاصه يك يخچال و يك ماشين‏
مبرد ، عملی كه انجام می‏دهد اين است كه مرتب حرارت از يك جسم سرد
گرفته می‏شود يا به اصطلاح كارنو از يك منبع سرد گرفته می‏شود و در يك‏
منبع گرم ريخته می‏شود . اين يك عمل خلاف عادی است . شرودينگر می‏گويد در
اينجا اگر ما موفق می‏شويم كه يخ درست كنيم برای اين است كه از خارج يك‏
انرژی می‏آيد . حال آن انرژی خارج همان موتور برق يخچال است يا در
يخچالهای نفتی همان نفتی است كه سوخته می‏شود ، يعنی انرژی حرارتی يا
انرژی الكتريكی می‏آيد و اين عمل انجام می‏گيرد . اما مسأله اينجا تمام‏
نمی‏شود . يخچال اگر می‏تواند اين كار را بر خلاف آنتروپی بكند ، خود به‏
خود نيست . اگر فرض كنيد يك توربين هفتصد و پنجاه هزار كيلو واتی را
هم بياورند در اين اتاق به كار بيندازند و تمام نيروهای انرژی زمين و
تمام سانترالهای برق كار كنند ، به اندازه يك انگشتانه هم نمی‏تواند يخ‏
درست كند . صرف اينكه انرژی به يك جايی القاء شود ، اين عمل خلاف‏
آنتروپی نيست بلكه بر عكس ، مرتب انرژی هدر می‏رود و مرتب آنتروپی بالا
می‏رود ، مرتب برقها می‏آيد به صورت حرارت ، صدا ، نور و به صورتهای‏
مختلف پخش می‏شود و از بين می‏رود . چه شده كه اين عمل صورت گرفته است‏
؟ آن مغز مخترع اين ماشين يخ سازی و دست كارگری كه آن را ساخته ، طوری‏
آن را ترتيب داده تا اينكه البته با خروج كردن يك مقدار انرژی خارجی‏
يك عمل ضد آنتروپی درست شود . آن اصل كروزيوس كه هيچ وقت حرارت به‏
خودی خود از جسم سرد به جسم گرم نمی‏رود ( يعنی هيچ وقت به خودی خود
آنتروپی تنزل نمی‏كند ) بر قرار است و دو شرط می‏خواهد : يكی اينكه از
خارج يك انرژی وارد شود و شرط دوم كه مهم است اين است كه تشكيلات و
ترتيباتی داده شود كه آن ترتيبات اجازه اين كار را بدهد . در كره زمين‏
هم شرودينگر تذكر می‏دهد كه يك اعمال و پديده‏هايی هست كه خلاف آنتروپی‏
است و معذلك اصل ترموديناميك باز بهم نمی‏خورد ، خلاف آنتروپی هست ولی‏
از جای ديگر انرژی می‏آيد و آنتروپی مجموعه جهان در حال ترقی است . اين‏
درست است ولی يك دست ثالث می‏خواهد . دست ثالث همان اراده ، مشيت‏
، روح يا عنصر سوم است كه می‏بايستی در كار باشد . خورشيد كه سهل است ،
اگر يك ميليون خورشيد هم اطراف زمين را می‏گرفتند و مرتب انرژی می‏دادند
، به اندازه يك ساق گندم هم درست نمی‏شد ، مادامی كه مشيتی ، اراده‏ای ،
دستی خارجی دخالتی نكند . البته اين دخالت ، اساس را بر هم نمی‏زند .
اصل ثبات