پاورقی : . 1 حجر / . 29
پيچی از پيچهای خلقت ، آنجا كه عالم بيجان میخواسته به عالم جاندار
تبديل شود ، آنجا كه در عالم جاندار انسان میخواسته پيدا شود ، قرآن به
اينجاها كه میرسد از مسألهای به نام " وحی " يا " روح " يا " كلمه
" ، به يك نامی از اينها ياد میكند ، يعنی هر جا كه يك تنوع اثری و
يك اثر جديد پيدا شده است ، قرآن آن را معلول يك نفخه الهی میداند كه
از طرف خدا يك نفخهای شده است ، يك چيزی به دنيا و عالم داده شده كه
يك امر جديد به وجود آمده است .
عمده درباره انسان است . ايشان درباره انسان معتقدند كه انسان را هم
همان چيزی انسان كرده است كه قرآن از آن تعبير میكند : " « و نفخت فيه
من روحی »" ( 1 ) يعنی در آن مرحلهای كه انسان میخواسته انسان شود ، در
همان جا كه امروز میگويند يك جهشی صورت گرفته است ، اين جهش يك چنين
تحولی است كه قرآن از آن تعبير به نفخه الهی میكند . يك چيزی بالاخره در
انسان پيدا شده كه در غير انسان نيست . آن چيز منشأ يك آثاری است .
كانونش كجاست ؟ میگويند نمیدانيم كجاست و بلكه اصلا محل ندارد ، جا
ندارد ، هيچ جای بدن را نمیتوانيم بگوييم جای اوست . دل جای اوست ؟ نه
. مغز و اعصاب جای اوست ؟ نه . تصريح میكنند كه جا ندارد ولی من عند
الله است . قرآن میخواهد بگويد اين طور چيزها از نزد خدا آمده ، اينجا
نبوده ، يعنی انسان را كه انسان كردند ، با اين موادی كه در عالم بود
نمیشد انسان را انسان كرد ، در شرايط تحولی و تكاملی اين عالم ، حيوان
رسيد به جايی كه يك چيزی از نزد خدا بر او اضافه شد تا انسان انسان شد .
اين خلاصه حرف ايشان است كه میگويند [ يك چيزی ] از بالا سرازير شد ، به
تعبير خودشان از بینهايت بزرگ به اين بینهايت كوچك سرازير شد ، من
عندالله است . پس يك چيزی به نام نفخه الهی من عندالله بر انسان اضافه
شده است . البته مقصود تنها انسان اول نيست . ايشان هم قبول دارند در
همه انسانها [ اين طور است ] ، چون قرآن هم اختصاص به انسان اول نمیدهد
، به همه انسانها تعميم میدهد ، و تصريح میكنند كه اين شیء جا ندارد و
لزومی هم ندارد ما برايش جا معين كنيم ، و چون میگويند غير از عنصر ماده
و انرژی است ، پس اگر بگوييم بعد دارد يا ندارد ؟ میگويند ندارد ، چون
اگر داشته باشد ، میشود ماده ، و به دليل اينكه جا ندارد بعد هم ندارد .
اين خيلی روشن است و ايشان هم نمیخواهند
پاورقی : . 1 حجر / . 29 |