بگيرد ، باز دنبال يك اقليم ديگری است . قدما می‏گويند اين از آن جهت‏
است كه مطلوب انسان كمال مطلق است .
به اين مطلب توجه بفرماييد . من دلم می‏خواهد خود آقای مهندس هم توجه‏
كنند ، ببينند چگونه است . به نظر می‏رسد كه در اينجا ايشان توجهشان به‏
زيادی آرزوهاست ( همين كه الان تقرير می‏كرديم ) يعنی اين آرزو آرزوی ديگر
[ را به دنبال دارد ] ، اين آرزو آرزوی ديگر و . . . ظرفيت بی‏نهايت‏
انسان در اين است كه آرزوهای بی‏نهايت می‏تواند داشته باشد . بعضی‏
آمده‏اند اين طور توجيه كرده‏اند كه به نظر من توجيه خيلی غلطی است و
اغلب نوشته‏های امروزی بر اين اساس است می‏گويند انسان طالب چيزی است‏
كه ندارد . خاصيت انسان اين است كه چيزی را كه ندارد می‏خواهد و چيزی را
كه دارد نمی‏خواهد . پس انسان هميشه يك چيز بيشتر نمی‏خواهد و يك آرزو
بيشتر ندارد ، چه چيز ؟ آنچه كه ندارد .
داستان معروفی نقل می‏كنند كه سفير انگليس در فرانسه پيش ناپلئون بود
و ناپلئون به او گفت : ما فرانسويها با شما انگليسيها اين تفاوت را
داريم كه ما طالب شرف هستيم و شما طالب ثروت . او هم گفت : البته‏
بشر هميشه طالب چيزی است كه ندارد !
می‏گويند انسان دنبال چيزی است كه ندارد . اين ، هم درست است و هم‏
درست نيست . انسان دنبال چيزی است كه ندارد ولی واقعا می‏خواهد كه‏
داشته باشد . آيا آن كه آرزوی انسان است اين است كه داشته باشد يا فقط
نيستی را آرزو می‏كند ، آن چيزی را كه نيست می‏خواهد ، و همان " نيست "
كه واقعا خواسته‏اش بوده همين قدر كه " هست " شد از هستی تنفر دارد ؟
حتما آرزوی انسان به يك چيزی تعلق می‏گيرد كه داشته باشد ، يعنی انسان‏
دنبال دارا شدن می‏رود ، نه اينكه هميشه بازی‏ای در او هست : چيزی را كه‏
ندارد می‏گويد می‏خواهم دارا باشم ، تا دارا شد از دارايی بدش بيايد . اين‏
طور نيست ، پس چيست ؟

انسان طالب كمال مطلق است

مطلب اين است كه انسان دنبال دارا شدن است . آيا اينكه انسان دنبال‏
چيزی می‏ر ود و بعد كه آن را واجد شد شوقش می‏خوابد و بلكه حالت تنفر و
دلزدگی پيدا