برای اين خلق شده كه مقياس ارزشها و وسيله مبادله باشد . خود پول دارای‏
ارزش واقعی نيست و اگر ارزش واقعی می‏داشت نمی‏توانست نقش پولی خود
را بازی كند ، مانند ساير كالاها می‏شد كه به حسب اشخاص متفاوت بود ،
قيمتش بالا و پايين می‏رفت ( تابع عرضه و تقاضا بوده و غيره ) . هر كالائی‏
می‏تواند مطلوب بالذات باشد زيرا حاجتی از حوائج را رفع می‏كند ولی پول‏
نبايد مطلوب بالذات باشد ، بايد همان نقش رابط بودن را داشته باشد .
ذخيره كردن پول و همچنين ربا گرفتن از پول به معنی اين است كه انسان پول‏
را مطلوب بالذات خود قرار داده است . ربا اين است كه انسان می‏خواهد
به وسيله پول پول ايجاد كند ، با پول كوچكتر پول بزرگتر به دست آورد .
اين ، كفران نعمت و استعمال شی‏ء در غير ما خلق لاجله است و حال آنكه شكر
عبارت است از اينكه شی‏ء در آنچه كه به خاطر آن آفريده شده استعمال شود
.
" الميزان " ايرادی كه می‏گيرد اين است كه اصل مبنا را يعنی اينكه‏
پول چون فی حد ذاته كالا و مطلوب بالذات نيست و ارزش واقعی ندارد مورد
ايراد قرار می‏دهد و فروع آن را نيز ابطال می‏كند .
بدون شك نمی‏توان گفت كه موادی كه پول از آنها انتخاب می‏شود فاقد
ارزش می‏باشند . اگر اينچنين بود نمی‏توانست پول باشد . ولی به عقيده ما
ارزش پول صد در صد تابع ارزش واقعی ماده‏ای كه از آن ساخته شده است‏
نيست . حتی در پول فلزی خود

پاورقی :
> آقای طباطبائی ذكر كرده‏اند .