كه آقای بهشتی اضافه كردند ، همه توجه داشته باشند كه اين ربا ، ربای‏
صوری است نه ربای واقعی . يعنی شكل قضيه به صورت ربا است نه اينكه‏
واقعا ربا باشد .
ولی مطلبی به صورت سؤال به نظرم رسيد و آن اينكه آيا وام بستانكاران‏
را می‏توان واقعا جزء ضرورتها به شمار آورد يا نه ؟ اين وام معمولا وام‏
تجار است . اصلا آيا اين كار در عالم بازرگانی ، يك كار صحيح و سالمی‏
است كه تاجر مرتب جنس بخرد ، آن را نسيه بفروشد ، بعد سفته‏هايش را
نزول كند ، دوباره جنس بخرد ، باز نسيه گرانتر از نقد بفروشد و همينطور
اين كار ادامه داشته باشد ؟ اصلا خود اين كار ، غير طبيعی است . در اين‏
جهت بايد نظر آقای بهشتی را تأييد كرد كه فلسفه وجود تاجر اين است كه‏
تاجر موزع است . توزيع اگر به شكل سالم صورت بگيرد ، قيمتها هم زياد
گران نمی‏شود . ولی وقتی كه تاجر به جای اينكه كارش توزيع يعنی وساطت‏
باشد ، با تجار ديگر معامله كند و معاملات در ميان خودشان انجام می‏شود (
در بازار اغلب معاملات در ميان خود بازرگانان می‏چرخد نه اينكه اينها
رابط و واسطه باشند ميان توليد كننده و مصرف كننده ) ، اثر اين كار ،
گران شدن قيمت است به چندين برابر و به زيان مصرف كننده . كسی كه به‏
صورت يك بستانكار احتياج به وام بانكی دارد اين وام را برای چه می‏خواهد
؟ برای اينكه اين معاملات بيهوده را كه زيانش متوجه مصرف كننده است ،
زياد كند . فعاليت اقتصادی در بازار زياد است ولی اكثرش به نفع خود
سرمايه دارها است كه با يكديگر معامله می‏كنند . نتيجه اين است كه يك‏
فرشی كه مثلا در كاشان تهيه می‏شود و برای توليد كننده اصلی كه آن كارگر و
صاحب مواد اوليه