و اگر بگوئيم حقيقت قرض تمليك مال است در قبال تعهد قرض گيرنده به‏
تمليك عوض در رأس مدت مقرره ( 1 ) ( كما هو الاظهر ) در اين صورت‏
می‏گوئيم نفس تعهد در اينجا ارزش دارد و لذا در قبال مال قرار می‏گيرد .
اكنون بايد ببينيم ارزش تعهد از كجا است ؟ واضح است كه تعهد از ناحيه‏
متعهد و متعهد و مدت تعهد ارزشش تفاوت می‏كند . هر چه متعهد معتبرتر
باشد تعهدش ارزنده‏تر است و لذا بين قرض گيرنده‏های معتبر و غير معتبر
در نرخ ربح فرق گذارده می‏شود . همچنين هر چه مدت تعهد كوتاهتر باشد
ارزش آن بيشتر است ، زيرا كه به فعليت نزديكتر است و همچنين قلت و
كثرت مقدار مال متعهد ارزش تعهد را كم و زياد می‏كند . در اين صورت‏
می‏گوئيم واضح است كه تعهد يك من گندم در رأس سال معادل با يك من گندم‏
بالفعل نيست زيرا زمان در ارزش تعهد تأثير دارد و لذا وقتی انسان‏
می‏خواهد مال بالفعل خود را به چنين متعهدی تمليك كند حق دارد مقدار
متعهد را بيشتر كند تا ارزش تعهد كه به وسيله

پاورقی :
1 - اگر اينطور باشد بايد قرض گيرنده فقط در آخر مدت مكلف باشد به‏
تمليك ولی بالفعل مديون باشد . قرض معاوضه نيست ، نه معاوضه عين به ما
فی الذمه و نه معاوضه عين با تعهد ، بلكه عبارت است از تبديل اعتباری‏
نحوی از وجود به نحوی از وجود ديگر ، يعنی وجود عينی شی‏ء را در ظرف‏
ملكيت خود تبديل می‏كند به وجود ذمه‏ای ، و چون قرض معاوضه نيست ،
بيانات فوق همه ساقط است . علت اينكه به عقيده ما قرض در امور مثلی‏
فقط هست و در قيمی‏ها جاری نيست همين است كه مرتبه‏ای از وجود به‏
مرتبه‏ای از وجود ديگر تبديل می‏شود نه اينكه معاوضه ميان مثل و مثل يا مثل‏
و قيمت صورت می‏گيرد . عليهذا هر چند تبديل نحوی از وجود به نحو ديگر
سبب سقوط ارزش بشود مجوز ربا و جر نفع نيست . در وسيله النجاه در
تعريف قرض می‏گويد : و هو تمليك مال لاخر بالضمان . در وسيله قرض اشياء
قيمی را نيز جايز می‏داند . همچنين ساير فقهاء شيعه .