همه ، آنهم نه عبادتی كه فقط خم و راست بشود ، بلكه عبادتی كه سراسر
جذبه است ، سراسر شور است ، سراسر عشق است ، سراسر گريه و اشك است .
بعد از اينكه علی از دنيا رفته است مردی بنام ضرار با معاويه روبرو
میشود . معاويه میداند كه او از اصحاب علی است ، میگويد میخواهم علی را
كه با او بودی برای من توصيف كنی . خود معاويه از هر كس ديگر علی
شناستر بود ولی در عين حال اين را دوست داشت ، چون در ته دلش به علی
ارادت داشت و حال آنكه به روی اوشمشير میكشيد . بشر يك چنين موجودی
است ، به علی اعتقاد داشت ، همانطوری كه شيطان به آدم اعتقاد داشت ولی
در عين حال از هيچ جنايتی درباره او كوتاهی نمیكرد . ضرار ، يكی از
مشاهدی كه علی را ديده بود برای معاويه نقل كرد ، گفت در يك شبی من علی
را در محراب عبادتش ديدم : « يتململ تململ السليم و يبكی بكاء الحزين »
. مثل آدمی كه مار او را زده باشد درمحراب عبادت از خوف خدا بخود
میپيچيد و مثل يك آدم غرق در حزن و اندوه میگريست و اشك میريخت ، هی
میگفت آه ، آه از آتش جهنم . معاويه گريهاش گرفت و گريست . همچنين
معاويه در برخوردی كه با عدی بن حاتم پيدا كرد ، میخواست عدی را عليه
علی ( ع ) كه از دنيا رفته بود تحرك بكند ، به عدی گفت : اين الطرفات
؟ طريف و طرفه و طارف چطور شدند ؟ ( عدی سه پسر داشت بنامهای طريف ،
طرفه و طارف كه هر سه در ركاب علی ( ع ) شهيد شدند . معاويه میخواست
فتنه انگيزی كند ، داغ جوانهايش را بيادش بياورد ، بلكه بتواند از او
يك كلمه عليه علی ( ع ) اقرار بگيرد . ) عدی گفت : همهشان در صفين در
ركاب علی كشته شدند . گفت علی درباره
|