مخصوصا در ادبيات اسلامی كه مااز آن اطلاع داريم چه در چهره عربی وچه در
چهره فارسی كه در اين زمينه مطالب زيادی موجود است .
در قرون اخير با پيشرفت عظيمی كه علم كرد ، انسانيت از آن مقام‏
قداستی كه بشر سابق برای آن قائل بود ، يك مرتبه سقوط كرد ، سقوط بسيار
بسيار خرد كننده‏ای . چون يك موجود هر قدر بالاتر رفته باشد وقتی سقوط كند
، قهرا سقوطش خرد كننده‏تر است . انسان درست به يك مقام نيمه خدائی‏
رسيده بود . چقدر در ادبيات خودمان از اين مقام نيمه خدائی انسان سخن‏
رفته است :
طاير گلشن قدس چه دهم شرح فراق
كه در اين دايره حادثه چون افتادم
و حافظ می‏گويد :
ترا ز كنگره عرش می‏زنند صفير ندانمت كه در اين دامگه چه افتاده‏
است
در دو سه قرن اخير ، انسان از اين مقام شامخ و عالی كه خود برای خود
فرض كرده بود ، يك مرتبه سقوط كرد ، سقوط بسيار خرد كننده‏ای اولين‏
اكتشافاتی كه بشر كرد مسئله هيأت عالم بود كه آنچه كه سابق درباره زمين‏
فكر می‏كرد و زمين را مركز جهان می‏دانست و افلاك و ستارگان را سيار به‏
دور زمين ، يك مرتبه عوض شد و زمين به بصورت ستاره كوچكی در آمد كه‏
گرد خورشيد بايد بچرخد و تازه خود خورشيد اهميت زيادی در جهان ستارگان‏
ندارد . آنوقت اينكه انسان مركز دايره امكان و هدف خلقت است ، سخت‏
مورد ترديد و انكار واقع شد و ديگر كسی جرئت نكرد از اين حرفها بگويد :
ای