مرحله‏اش اين است كه هزاران نشانه در دنيا هست كه لااقل جلوی انكار غيب‏
را می‏گيرد . يعنی انسان را از مرحله نفی به مرحله شك وارد می‏كند . امروز
معلوم شده است كه در همين دنيای محسوس و ملموس ما هزاران چيز وجود
دارد كه ما از آنها را حس نمی‏كنيم ، لمس نمی‏كنيم . با اين حواس خودمان‏
حس نمی‏كنيم . يك مثال خيلی روشن برای شما عرض بكنم .
در قديم الايام در ميان امواجی كه در فضاست ، تنها موجی راكه می‏شناختند
موج صوتی بود . درباب صوت وصدا از قديم ميان علما بحث بوده است . آدم‏
حرف می‏زند و ديگری می‏شنود . سنگی به سنگی می‏خورد ، صدايش به گوش انسان‏
می‏رسد . اين چگونه است ؟ می‏گفتند اين هوايی كه شما در اينجا احساس‏
می‏كنيد و وجودش را احيانا در موقع حركت يا در يك وقت ديگر درك‏
می‏كنيد ، مثل آب است . همين طور كه شما آب را با چشم خودتان می‏بينيد
كه موج بر می‏دارد و وقتی سنگی را در حوض آب می‏اندازيد ، موج ايجاد
می‏كند و موجش پخش می‏شود وهر چه بيشتر پخش می‏گردد ضعيفتر می‏شود ،
همينطور وقتی شما حرف می‏زنيد يا دو تا سنگ به هم می‏خورند در هوا موجی‏
پيدا می‏شود و اين موج وارد گوش شما می‏شود . در آنجا دستگاهی است ،
پرده‏ای است ، استخوان است ، اعصاب است كه به حركت در می‏آيد ، در
نتيجه شما چيزی را ادراك می‏كنيد به نام صوت . ديگر بيش از اين بشر
نمی‏توانست درباب امواج دركی داشته باشد . امروز از راه همين علوم حسی‏
يعنی از راه قرائنی كه علوم حسی به دست بشر داده ، معلوم شده است كه‏
غير از موج صوتی امواجی