ديديد بر خشم خودتان مسلط هستيد ، نه خشم شما بر شمامسلط است ، شما
آزاديد . هر وقت ديديد شمابر شهوت خودتان مسلط هستيد ، نه شهوت شمابر
شما ، هر وقت شما ديديد يك در آمد غير مشروع در مقابل شما قرار گرفت و
اين نفس شما اشتياق دارد می‏گويد اين در آمد را بگير ، اما ايمان و وجدان‏
و عقل شما حكم می‏كند كه اين نامشروع است ، نگير و بر اين ميل نفسانی‏
خودتان غالب شديد ، بدانيد شما از نظر معنوی واقعا انسان آزادی هستيد .
اگر شما ديديد يك زن نامحرم دارد مرود و حس شهوت شما ، شما را تحريم‏
می‏كند به چشم چرانی وتعقيب كردن ، ولی يك وجدانی بر وجود شما حاكم است‏
كه شما را منع می‏كند و تا فرمان می‏دهد ، فرمانش را اطاعت می‏كنيد ،
بدانيد شما آزادمرد هستيد ، اما اگر ديديد تا چشم يك چيزی را می‏خواهد
می‏دويد دنبالش ، گوش يك چيزی را می‏خواهد می‏دويد دنبالش ، دامن يك‏
چيزی را می‏خواهد ، می‏دويد دنبالش ، شكم يك چيزی را می‏خواهد می‏دويد
دنبالش ، شما اسيريد ، برده و بنده هستيد . انسان يك موجود مركب است‏
. اين حقيقت را نبايد فراموش كرد كه در انسان واقعا دو " من " حاكم‏
است ، يك " من " انسانی و يك " من " حقيقی انسان ، آن " من "
انسانی است . و چقدر مولوی اين مسئله تضاد درونی انسان را عالی در آن‏
داستان معروف مجنون و شتر سروده است . انسان واقعا مظهر اصل تضاد است‏
. در هيچ موجودی به اندازه انسان ، اينتضاد و ضديت درونی و داخلی حكومت‏
نمی‏كند . داستان را اينجور آورده است كه مجنون به قصد اينكه برود به‏
منزل ليلی شتری را سوار بود