مقصودش رها كردن اشياء خارج نيست . مقصودش اينست كه انسان اگر لذت‏
می‏خواهد ، نبايد بپندارد كه تمام لذتها را در مديات برون از وجود خودش‏
می‏تواند پيدا كند . كانون اصلی لذت در وجود خودش است يا لااقل بايد
توازنی ميان ايندو بر قرار باشد .
درباره انسان مطالب زياد ديگری هست كه مختصری از آن را برای شما عرض‏
می‏كنم . آن مكتبی كه خودش را مكتب انسانيت می‏داند ، حتما بايد به يك‏
سلسله سؤالها جواب بدهد . اگر به آن سؤالها جواب داد ، آنوقت می‏تواند
مكتب انسانيت به معنای واقعی باشد . همانطور كه عرض كردم انسان دريچه‏
و دروازه دنيای معنويت بود . اصلا بشر از وجود خودش به دنيای معنويت پی‏
برد . معنويت و انسانيت ، دين و انسانيت دو امر تفكيك ناپذيرند .
يعنی يا بايد دين وانسانيت هر دو را يك جا رهاكنيم يا اگر بخواهيم به‏
يكی بچسبيم ، بايد به ديگری هم بچسبيم ، نمی‏توانيم به دين بچسبيم و
انسانيت را ، قداست انسانيت را رها كنيم . همچنانكه نمی‏توانيم به‏
انسانيت بچسبيم و دين را رها كنيم . اين دو با يكديگر توأمند ، تفكيك‏
ناپذيرند . تناقضی كه ما مدعی هستيم در مكتبهای اصالت بشری وجود دارد
همين است . اساسش همين است كه انسانيت در گذشته سقوط كرد البته به‏
غلط هم سقوط كرد ، يعنی تغيير هيئت بطلميوسی نبايد سبب بشود كه ما در
مقام شامخ انسان از نظر انيكه هدف مسير خلقت است ترديد بكنيم . زمين‏
مركز جهان باشد يا نباشد ، انسان هدف جهان است . يعنی چه هدف جهان‏
است ؟ يعنی طبيعت در مسير تكاملی خودش به اين سو می‏رود ، چه انسان را
يك موجود خلق الساعه بدانيم و چه او را از نسل حيوانات ديگر بدانيم .