كه به او فارس يليل میگفتند ، كسی كه يك تنه با هزار نفر برابری میكرد
. در جنگ خندق مسلمين در يك طرف و دشمن در طرف ديگر خندق بودند بطوری
كه دشمن نمیتوانست از آن عبور كند . چند نفر از كفار كهيكی از آنها عمرو
بن عبدود بود خود را به هر طريقی شده به اينطرف خندق میرسانند . اسب
خود را جولان ميدهد و فرياد میكشد : هل من مبارز ؟ مسلمانان كه سابقه اين
مرد را میدانستند ، احدی جرأت نمیكند پا به ميدان بگذارد ، چون
ميدانستند رفتن همان و كشته شدن همان . رسول اكرم ( ص ) فرمود چه كسی به
ميدان اين مرد میرود ؟ احدی از جاتكان نخورد جز جوانی بيست و چند ساله
كه علی ( ع ) بود ، فرمود : يا رسول الله ! من . فرمود نه ، بنشين . بار
ديگر اين مرد فرياد كشيد هل من مبارز ؟ احدی جز علی ( ع ) از جا تكان
نخورد . پيغمبر فرمود علی جان فعلا بنشين . دفعه سوم يا چهارم كه مبارز
طلبيد ، عمر بن خطاب برای اينكه عذر مسلمانان را بخواهد گفت يا رسول
الله اگر كسی جواب نمیگويد عذرش خواسته است ، اين شخص ، غولی نيست
كه كسی بتواند با او برابری كند . يك وقت در سفری ، دزد به قافله ما
حمله كرد . او يك كره شتر را روی دستش بلند كرد به عنوان سپر . با اين
غول كه يك انسان نمیتواند بجنگد . بالاخره علی ( ع ) میآيد و چنين
قهرمانی را بخاك میافكند ، يعنی بزرگترين قهرمانیها ، و روی سينه او
مینشيند . میخواست سر اين قهرمان را از بدن جا كند .
او خدو انداخت بر روی علی
|
افتخار هر نبی و هر ولی
|
از شدت عصبانيت كه داشت آب دهان به صورت مبارك علی