دوران پنج ساله خلافت . ولی از حضرت امام حسن و امام حسين ( ع ) و
مخصوصا از حضرت امام حسين به واسطه آن اختناق فوق العاده‏ای كه در زمان‏
امامت آن حضرت از طرف دستگاه معاويه وجود داشت كه شنيده‏ايد چه وضع‏
عجيبی بود ، كسی جرأت نمی‏كرد به ايشان نزديك بشود و اگر سخنی شنيده بود
جرأت نمی‏كرد نقل بكند ، خيلی كم نقل شده است . من يكوقتی كتابهايی را
كه كلمات حضرت را نقل كرده‏اند مطالعه می‏كردم ، ديدم عجيب است با آنكه‏
كلمات امام حسين آنقدر زياد نيست ، ولی هيچ مطلبی در كلمات ايشان‏
باندازه بزرگواری بچشم نمی‏خورد اصلا مثل اينكه روح حسين مساويست با
بزرگواری همه‏اش دم از بزرگواری می‏زند . حال من قسمتهائی از آنها را عرض‏
می‏كنم . يكی از آنها همان جمله‏هائيست كه امام در واپسين لحظات حياتش‏
گفت خيلی هم شنيده‏ايد . پس از آنكه آن جنگها را كرده است ، حمله كرده‏
است ، جنگ تن به تن كرده است ، فوق العاده خسته شده است و بواسطه‏
ضربات تيرها روی زمين افتاده و خون زيادی از بدنش آمده و ديگر قدرت‏
روی پا ايستادن ندارد . حداكثر اين است كه می‏تواند خودش را روی كنده‏های‏
زانو بلند كند و به شمشيری تكيه بدهد ، ديگر رمق در وجودش نيست . متوجه‏
می‏شود كه گويا می‏خواهند بروند خيمه‏های حرم را غارت كنند . به هر زحمتی‏
هست بلند می‏شود و فريادش را بلند می‏كند: ²ويلكم يا شيعة آل ابی‏سفيان !»
ای خود فروختگان ، ای شيعيان آل ابی‏سفيان ای كسانی كه خودتان را به نوكری‏
اينها پست كرده‏ايد ! وای بر شما « ان لم يكن لكم دين و كنتم لا تخافون‏
المعاد فكونوا احرارا فی دنياكم » اگر مسلمان نيستيد ، انسان باشيد ، يك‏
ذره حريت در وجود شما باشد ، آزاد مرد باشيد .