بيش از اين اجازه نمیداد . مگر باشمشير و بانيروی جلاد كه آی گردن اين را
بزن ، آی شكم آن را سفرهكن چقدر آدم را میشود كشت ؟ آدم بيست سال هم كه
حكومت بكند روزی سه چهار نفر را هم بكشد از سی هزار تا كه ديگر بيشتر
نمیشود . يا آن سزار امپراطور خوانخوار روم حداكثری كه میتوانست جنايت
بكند چه بود ؟ جانی بالفطره هم باشد ، میرود روی بلندی میايستد میگويد
اين شهر را آتش بزنيد . شهر را آتش میزنند . شهر گر میگيرد و او لذت
میبرد . ولی آيا میتواند دنيا را آتش بزند ؟ ابدا . تازه شهری كه آنوقت
آتش میزدند اصلا مگر میشد به اندازه تهران باشد ؟ ابدا . وسائل آنروز
اجازه نمیداد . شهری به اين وسعت و عظمت مثل تهران و شهرهای بزرگتر
مولود تمدن جديد هستند . ولی امروز تمدن بشريت بجائی رسيده كه اگر يك
سزار پيدا بشود ، يك قدرت درجه اول دنيا پيدا بشود كه يك جنون آنی به
كلهاش بزند ، تمام بشريت از بين رفته است . صدر اعظم آلمان گفت اگر
جنگ سوم جهانی رخ بدهد ، ديگر غالب ومغلوبی وجود نخواهد داشت . تا حالا
در جنگ يكی غالب بود و ديگری مغلوب ولی اگر جنگ جهانی ديگری ميان
قدرتهای درجه اول جهان صورت بگيرد غالب و مغلوبی وجود نخواهد داشت
يعنی غالب و مغلوب هر دو از ميان میروند . واقعا بر اساس شرايط ظاهری
حق باكی است ؟ حق بايد بينهاست . اگر حساب بكنيم كه دنيا به راستی روی
انبار باروت است ، ازانبار باروت هم خطرناكتر ( ديگر باروت يعنی چه ؟
صد درجه بالاتر از انبار باروت ) ، و از ميان رفتنش بافشار دادن چند تا
دكمه ميسر است ، حق با آنهائی است كه به آينده دنيا بدبينند ،
|