فاش میگويم و از گفته خود دلشادم
|
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
|
ممكن است انسانی باشد كه همانطور كه از نظر اجتماعی آزاد مرد است ،
زير بار ذلت نمیرود ، زير بار بردگی نمیرود وآزادی خودش را در اجتماع
حفظ میكند ، ازنظر اخلاق و معنويت هم آزادی خود را حفظ كرده باشد ، يعنی
وجدان و عقل خودش را آزاد نگه داشته باشد . اين آزادی همان است كه در
زبان دين " تزكيه نفس " و " تقوی " گفته میشود .
آيا ممكن است بشر آزادی اجتماعی داشته باشد ولی آادی معنوی نداشته
باشد ؟ يعنی بشر اسير شهوت و خشم و حرص و آز خودش باشد ولی در عين حال
آزادی را محترم بشمارد ؟
امروز عملا میگويند بله ، عملا میخواهندبشر برده حرص و آز و شهوت و خشم
خودش باشد ، اسير نفس اماره خودش باشد و در عين حال چنين بشری كه اسير
خودش است ، آزادی را محترم بشمارد . اين يكی از نمونههای كوسه و ريش
پهن است . يكی ازتضادهای اجتماع امروز بشر همين است . به قول منطقيين
يك سير و تقسيمی میكنيم :
بشر دوران قديم ، آزادی را محترم نمیشمرد ، آزادی را پايمال میكرد .
بسيار خوب ، چرا پايمال میكرد ؟ آيا چون نادان بود آزادی ديگران را سلب
میكرد وهمينكه بشر دانا شد ديگر كافی است كه آزادی ديگران را محترم
بشمارد ؟ مثلا در بيماريها اينطور است ، بشر قديم جاهل و نادان بود ، چون
نادان بود وقتی با بيماريها روبرو