3 - مرگهائی كه پای يك جنايت در كار است . يعنی مرگهائی كه از طرف
مقتول هيچ عملی صورت نگرفته است و قاتل صرفا به موجب هوی و هوس خود
كه وجود طرف را مزاحم منافع خود تشخيص میدهد او را هدف قرار میدهد .
در روزنامهها مكرر میخوانيم كه فلان زن فرزند خردسال شوهرشرا سربه نيست
كرد ، فقط به خاطر اينكه مورد علاقه شوهرش بوده است و میخواسته قلب
شوهر منحصرا در تملك خودش باشد . يا فلان مرد به دليل اينكه فلان زن عشق
او را نپذيرفته است او را كشته است . يا در تاريخ میخوانيم كه فلان
حكمران همه فرزندان حكمران ديگر را قتل عام كرده است كه در آينده رقابت
نكنند .
در اينگونه جريانها در ناحيه قاتل ، جنايت و خباثت وجود دارد و عملش
نفرت انگيز تلقی میشود و در ناحيه مقتول ، مظلوميت ، بی دخالتی ، نفله
شدن ، هدر رفتن وجود دارد و عكسالعملش در انسانهای ديگر تأسف و ترحم
است . بديهی است كه اينچنين مردن در عين اينكه تأسف انگيز و ترحم خيز
است ، تحسين آميز نيست ، افتخار شمرده نمیشود ، زيرا مقتول به هيچ وجه
دخالتی نداشته است . حسادت ، عداوت و حقارت طرف موجب شده كه بی
سبب كشته شود .
4 - مرگهائی كه خود آن مرگها " جنايت " است :
|