كند ، در طبيعت دگرگونی به وجود می‏آورد ، طبيعت را در تحت اراده خودش‏
قرار می‏دهد ، با طبيعت می‏جنگد ، پس طبيعت می‏شود تز ، خودش می‏شود
آنتی‏تز . اين آنتی‏تز يك سنتزی دارد ، يعنی طبيعت است ، انسانی است كه‏
خود را در برابر طبيعت نهاده است ، محصولش چيست ؟ آن انسانی كه ساخته‏
می‏شود ، يعنی انسان بعد از آنكه خودش را در برابر طبيعت قرار داد و شد
آنتی‏تز در مقابل طبيعت ، آن وقت است كه می‏بينيم با عمل خودش ساخته‏
می‏شود يعنی با عمل آنتی‏تز مآبانه‏اش ، با عمل ضديت كردن و جنگيدن با
طبيعت است كه خودش را می‏سازد . پس باز هر كاری را ما عنصر شناخت‏
نمی‏دانيم ، هر كاری را خلاق انسان نمی‏دانيم ، آن كار مترقی [ را چنين‏
می‏دانيم . ] كار مترقی يعنی شوريدن در برابر طبيعت . اين يك نوع‏
پركسيس است . يا كار به معنای شوريدن در جامعه ، كار تغييری اجتماعی‏
انقلابی عليه وضع موجود . پس آن گروه محافظه‏كاری كه در جامعه هست ، دارد
كار می‏كند ولی كار او محافظه‏كاری است يعنی جلو تغيير را گرفتن ، كار او
ماهيت تغيير ندارد ، كار او ماهيت ثباتی دارد ، او می‏خواهد جلو تغيير
را بگيرد و لهذا كار او معيار شناخت و ملاك سازندگی انسان نيست ، نه ،
كاری كه ماهيت تغييری داشته باشد ، و قهرا كاری است كه انسان در وضع‏
آنتی‏تز آن كار را انجام بدهد ، آنجا كه انسان خود را در برابر طبيعت‏
می‏نهد ، يا در جامعه خود را در برابر طبقاتی از جامعه می‏نهد و با آنها
مبارزه می‏كند ، يا آنجا كه انسان خود را در برابر خود می‏نهد . باز انسان‏
خودی دارد و بعد در خود تغيير ايجاد می‏كند برای اينكه خود را عوض كند ،
و حتی بعضی‏ها اساسا در مورد عبادت اين طور تفسير و تعبير می‏كنند ،
می‏گويند عبادت در واقع يك نوع پركسيس انسان است نسبت به خود ، يعنی‏
انسان خودی دارد ، با عمل عبادت كه بيشتر جنبه درونی دارد كانه خودش را
در مقابل خودش می‏نهد ، در خودش تغيير ايجاد می‏كند ، بعد آن نتيجه‏ای كه‏
از عبادت می‏گيريم می‏گوييم تقرب الی الله ، سنتزی است كه بعد از اينكه‏
انسان خود را در مقابل خود نهاد پيدا می‏شود ، پس تقرب الی الله سنتزی‏
است كه از عبادت - كه خودش آنتی‏تز است - در مقابل تز ( كه خود اولی‏
انسان است ) پيدا می‏شود .

شباهت اين نظريه با عرفان

اينجا اينها در نهايت امر به يك چيزی شبيه عرفان می‏رسند ولی نه آن‏
عرفان ،