عرض می‏كنم)و هر موجود بيجانی همين طور است . يك شی معدنی اگر تكون‏
پيدا كند ، بعد تدريجا رو به پيری می‏رود(همان كه به آن " آنتروپی "
می‏گويند)ولو در درون خودش بدون آنكه محسوس باشد ، در اثر تشعشعهايی كه‏
مثلا در اتمهايش پيدا می‏شود . تنها حيات است كه به ظاهر از اين قانون‏
مستثنی است ، يعنی حيات ، اول كه پيدا می‏شود از ضعف شروع می‏كند ، بعد
مدتی رو به رشد می‏رود، بعد كه دوره‏ای را طی كرد (رشدش تا بی‏نهايت ادامه‏
ندارد ) كم‏كم دوره كهولتش شروع می‏شود ، بعد رو به تنزل می‏رود تا منتهی‏
می‏شود به نيستی .
البته دو گروه می‏توانند به اين مطلب ايراد بگيرند ، بگويند اساسا ما
چنين سه دوره‏ای نداريم . يكی اينكه يك كسی بيايد در مورد بيجانها بگويد
در بيجانها همان تولد است و تنزل هم نيست . مثلا آبی اگر پيدا شد آب ،
ديگر در درون خودش رو به تنزل نيست مگر اينكه يك عامل بيرونی آن را از
آب بودنش خارج كند و الا آب هميشه آب باقی می‏ماند . پس اساسا در مورد
بيجانها همان تولد است و بعد هم ادامه ، نه رشد است و نه تنزل .
نقطه مقابل ، اين است كه [ كسی ] قائل بشود در حيات هم اين سه دوره‏
وجود ندارد ، كما اينكه خيليها امروز اين حرف را می‏زنند ، از جمله آقای‏
مهندس بازرگان در كتابهايش خيلی روی اين قضيه ( ترموديناميك ) اصرار
دارد. اينها مدعی هستند در موجودات زنده هم عليرغم اينكه ما خيال می‏كنيم‏
كه موجود زنده يك مدتی رو به رشد می‏رود بعد رو به تنزل، اتفاقا از همان‏
اول كه متولد می‏شود دارد پير می‏شود . در مدتی هم كه رو به جوانی می‏رود
باز رو به پيری می‏رود ، يعنی همانچه كه در فيزيك " كهولت " می‏نامند
كه موجود زنده تعادل خودش را از دست می‏دهد ، همان حالت كه مصرفش بيش‏
از گرفتنش است ، از همان اول شروع می‏شود و لهذا اين اصل را كه انسان از
اول كه متولد می‏شود رو به مرگ می‏رود ، اينها به اين معنا توجيه می‏كنند ،
می‏گويند واقعا مرگ يك امری است تدريجی نه دفعی و از همان لحظه تولد هم‏
واقعا مرگ شروع می‏شود . اگر اين حرف را هم كسی بگويد باز [ طبق ] حرف‏
آقای هگل ما سه دوره نداريم ، حتی در مورد جاندار . آنهايی كه اين حرف‏
را در مورد جاندارها می‏گويند قهرا در مورد بيجانها هم می‏گويند . پس چه‏
جاندار و چه بيجان دو دوره بيشتر ندارد ، تولد همان و تنزل همان . چون‏
اين بحث يك بحث علمی است و زياد فلسفی نيست علما حق دارند اين ايراد
را به هگل بگيرند .