كه غير از اين نمی‏شود ، نه اين كه ما چون در خارج اين‏طور ديده‏ايم می‏گوييم‏
اين‏طور است . مثل اين كه اگر سه نفر هم‏قد باشند می‏گوييم آقای " الف) ]
قدش برابر است با آقای " ب " ، آقای " ب " هم برابر است با آقای‏
" ج " و آقای " الف " هم باز با آقای " ج " ديده‏ايم برابر است .
نه ، اين يك امری است منطقی ، يعنی می‏گوييم اگر " الف " برابر باشد
با " ب " و " ب " برابر باشد با " ج " ، امكان ندارد كه " الف‏
" برابر نباشد با " ج " ، يعنی منطقا جز اين نمی‏شود . اين را می‏گوييم‏
" ضرورت منطقی " .
پس می‏گويد در باب " عليت " هيچ ضرورت عقلی وجود ندارد ، ولی در
باب " دليل " ضرورت منطقی و ضرورت عقلی وجود دارد . هگل تمام‏
فلسفه‏اش با اين اصل شروع می‏شود و با همين اصل ادامه پيدا می‏كند ، چون‏
فلسفه او فلسفه‏ای است كه در آن عقل و عين و ذهن و خارج يكی هستند ، يعنی‏
می‏گويد هر چه كه من در ذهن استدلال می‏كنم همان چيزی است كه در خارج هم‏
همان است ، چيز ديگری نيست . آن وقت ديالكتيك خودش را از هستی شروع‏
می‏كند ، بعد با يك نوع استدلال [ نيستی را نتيجه می‏گيرد . ] البته‏
استدلالش غلط است . می‏گويد هستی را اگر مطلق بگيريم مساوی است با نيستی‏
، يعنی هستی بدون اين كه به چيزی تعلق داشته باشد برابر است با نيستی .
پس هستی نيست ، يا هستی نيستی است . می‏گويد منطقا اين‏طور است ، منطقا
عقل استنتاج می‏كند نيستی را از هستی به طور مطلق . همين قدر كه نيستی از
هستی نتيجه شد ، اين برابر می‏شود با " شدن " ، يعنی " شدن " عبارت‏
است از جمع هستی و نيستی . اين يك نوع نتيجه‏گيری منطقی است كه منطقا
نيستی از هستی نتيجه می‏شود و " شدن " از ايندو با يكديگر نتيجه می‏شود .
اين مخصوص ذهن نيست . ذهن و عين هر دو يكی است . در عين هم همين‏طور
است . هستی به طور جدا از نيستی وجود ندارد ، نيستی جدا از هستی وجود
ندارد . هستی با نيستی وجود دارد كه " شدن " است . بعد باز از " شدن‏
" ، چيز ديگر نتيجه می‏شود ، از آن ، چيز ديگر نتيجه می‏شود ، . . . ولی‏
اين نتيجه‏شدن‏ها نه به معنای علت و معلول است ، به معنای اين است كه‏
نتيجه از دليل برمی‏خيزد ، آن‏طوری كه شما در علوم كار می‏كنيد . او می‏گويد
عينا آن كاری كه شما در علوم می‏كنيد همان جريان طبيعت است . آنچه كه در
علوم ، عقل شما استنتاج می‏كند آن همان جريان طبيعت است و طبيعت همان‏
جريانی است كه ذهن در علوم استنتاج می‏كند ، چيز ديگری نيست .
منتها اين دستگاهی كه هگل از يك مقولات ساده به قول خودش ساخته است‏
،