برداشتی تاريخی از اقتصاد است . معنايش اين است كه خود اقتصاد وجود
تاريخی دارد . تاريخ ، وجود اقتصادی دارد و اقتصاد وجود تاريخی . اقتصاد
وجود تاريخی دارد يعنی چه ؟ يك شی اگر ساكن باشد يك وجود ثابت و منجمد
دارد كه در همه زمانها يكسان است ، ولی اگر متغير باشد سرگذشت دارد .
سرگذشت داشتن اين است كه وضعش در زمان پيش با وضعش در زمان بعد
متفاوت است . چيزی اگر به يك حال يكنواخت بماند تاريخ و سرگذشت‏
ندارد چون حالتش يكنواخت است ، ولی اگر حالتش يكنواخت نباشد ، در
طول زمان حالات مختلف پی در پی پيدا كند و بلكه اصلا خودش به يك معنا
يك نوع حركت ذاتی داشته باشد و همان ماهيت خودش عوض شود يعنی از
نوعی به نوع ديگر تغيير كند ، مثل حركت جوهری كه فلاسفه قائل هستند ، اين‏
وجود را ما می‏گوييم " وجود تاريخی " . پس در اين مكتب ، تاريخ ماهيت‏
اقتصادی دارد و اقتصاد وجود تاريخی . (نمی‏گوييم ماهيت تاريخی ، كه اگر
آن را هم بگوييم غلط نيست . )اين است كه می‏گوييم [ ماديگرايی تاريخی يا
ماترياليسم تاريخی ] در آن واحد برداشتی اقتصادی است از تاريخ و برداشتی‏
تاريخی است از اقتصاد .

آيا جامعه و تاريخ تك ماهيتی است ؟

البته اينجا يك سوال مطرح است و آن اين است كه آيا ضرورتی دارد كه‏
ما برای جامعه ماهيت واحد قائل شويم و يكی از اين شوون را ذاتی و جوهری‏
او بدانيم و ساير شوون را اعراض و طفيلی ، كه آن وقت كسی بگويد ماهيت‏
تاريخ اقتصادی است ، كس ديگری بگويد نه ، ماهيت تاريخ علمی است ، يكی‏
بگويد نه ، فكری و فلسفی است ، كسی بگويد نه ، ماهيت تاريخ دينی و
مذهبی است ، كه اين خودش خيلی نظريه قويی هم هست ، چون دين يك عامل‏
بسيار بسيار موثری در تاريخ بوده است و اگر كسی هم ادعا كند از اين‏
ادعاها دورتر نيست ، كسی بيايد بگويد نه ، اصلا ماهيت تاريخ ماهيت هنری‏
است ، و از اين قبيل . [ آيا ] ضرورتی دارد [ كه جامعه و يا تاريخ را
تك ماهيتی بدانيم ؟ ]
ممكن است كسی اساسا هيچكدام از اينها را نگويد ، يعنی هيچكدام از
اينها را اصل نشمارد كه باقی ديگر فرع باشد . قهرا به معنی اين خواهد بود
كه ممكن است كسی درباره ماهيت جامعه بگويد(اين كه الان عرض می‏كنم يك‏
نظريه