است هم از ثبات ، هم از سيلان . اشتباه كردند كه فلسفه هستی را در مقابل
فلسفه شدن قرار دادند . خيال كردند در مفهوم هستی ثبات افتاده . در
مفهوم هستی نه لاثبات افتاده نه ثبات ، نه تغيير افتاده نه لاتغيير . اين
است كه فلسفه هستی شامل فلسفه شدن میشود و غير شدن . و لهذا الان در
فلسفه ما كه فلسفه هستی است ، هستی تقسيم میشود به هستی ثابت و هستی
سيال .
بنابراين اساس اين تقسيم به كلی غلط میشود . پس [ اينكه ] ما دو نوع
فلسفه داريم : فلسفه هستی و فلسفه شدن ، از ايندو يا اين را بايد انتخاب
كرد يا آن را ، ارسطو و ديگری آن را انتخاب كردند هگل و ماركس اين را ،
نه ، فلسفه سومی هم وجود دارد كه آن هم اسمش فلسفه هستی است ولی آن
فلسفه هستی فلسفهای است كه هم شامل ثابت است هم شامل سيال . نه تنها
در مقابل اينها قرار نمیگيرد ، بلكه هر دوی اينها را در بر میگيرد .
- ممكن است آنها بپذيرند كه در فلسفه هستی " شدن " هست ولی بگويند
حقيقت ثابت هم در آن هست كه در فلسفه " شدن " نيست .
اتفاقا همان جهت است كه اين [ دو ] را جمع میكند . اين افراد میگويند
اينها چون به فلسفه شدن قائل هستند و غير شدن را منكرند پس میگويند
حقيقت جاودانی نيست . آن وقت به كسانی كه طرفدار فلسفه هستی هستند
میگويند شما يا بايد منكر شدن باشيد و قبول كنيد كه پس حقيقت جاودانی
است ، ارزشهای اخلاقی هم جاودانی است ، يا بايد منكر شدن نشويد منكر آن
بشويد ، از ايندو بايد يكی را انتخاب كنيد . ما میگوييم هيچ وقت از
ايندو يكی را انتخاب نمیكنيم ، ما هر دو را قبول داريم ، میگوييم آنچه
كه به طبيعت تعلق دارد شدن است ، آنچه كه به روح تعلق دارد ثبات است
. اين است كه در عين اينكه ما به اصل شدن در طبيعت معتقد هستيم و بلكه
ما شدن در طبيعت را خيلی عميقتر از اينها معتقديم ، به آن اشكالات و
بنبستها هم گرفتار نمیشويم چون از اول دچار اين مشكل نبودهايم .
- میتوانيم اين طور بگوييم كه وجود دو مرتبه دارد : مرتبه ثابت و
مرتبه سيال .
|