" از خود بی‏خود شدن " و " با خود بيگانه شدن " كرده است ، يعنی‏
همانچه را كه " آنتی‏تز " می‏نامد ، " از خود بی‏خود شدن " و " با خود
بيگانه شدن " و " خود از خود بيرون رفتن " و " خود را انكار كردن "
تعبير كرده است . فويرباخ كه اساس جنبه‏های ايده‏آليستی فلسفه هگل را
قبول ندارد و يك فيلسوف ماده‏گراست همان اصل از خودبيگانگی را از هگل‏
گرفته و به كار برده است اما نه در آن موردی كه هگل به كار برده بلكه در
مورد خود انسان ، و در واقع در مورد انسان و تاريخ به كار برده است . او
در يك تحليل جامعه‏شناسانه كه از پيدايش دين كرده است دين را مظهر از
خودبيگانگی بشر دانسته است ، يعنی مظهر انكار بشر خودش را . بشر آنگاه‏
كه به انكار خود پرداخت دين به وجود آمد . با چه بيان ؟ گفته است انسان‏
يك موجود دو سرشتی است ، يك موجودی كه از يك طرف از يك سلسله‏
خصلتهای عالی برخوردار است و از طرف ديگر دارای يك سلسله خصلتهای‏
حيوانی است . انسان بعد از آنكه در آن سرشت سفلی وجود خودش سقوط می‏كند
و غرق می‏شود ، خود را انكار می‏كند يعنی خود را از آن جنبه انسانی كه دارد
يا به تعبير قدمای ما بگوييم خودش را كه مظهر و مجمع كمالات است انكار
می‏كند و گويی چنين چيزهايی را در خود سراغ ندارد در حالی‏كه هر چه هست در
خودش است . آنگاه اينها را در يك موجود برتر از خود فرض می‏كند و به‏
اين شكل مفهوم " خدا " ساخته می‏شود . اين است كه انسان در مقابل خدا
يك نوع ژستهای " ناچيز گرايانه " پيدا می‏كند ، مرتب كوشش می‏كند كه‏
خودش را ذليل و حقير و فقير نشان بدهد و جلوه كند برای اينكه می‏خواهد
همه عظمتها و همه عزتها و همه كمالها را در آن موجودی كه در ماورا خودش‏
فرض كرده است قرار بدهد . به اين ترتيب انسان به نفی خودش می‏پردازد .
آنگاه گفت كه اگر انسان به همين مقدار يعنی به همين حد فكری و نظری‏
قناعت می‏كرد و بر طبق اين به عمل نمی‏پرداخت ، مصيبت زيادی نبود ،
مصيبت زياد آن وقت است كه در مقابل همان موجود به قول او " متعدی "
كه خودش برای خودش ساخته است تسليم می‏شود ، كرنش می‏كند و از خودش‏
سلب شخصيت و اراده می‏كند . پس انسان اگر بخواهد به مقام انسانی خودش‏
برسد بايد بار ديگر به انكار اين انكار بپردازد تا شخصيت خودش را باز
يابد و در واقع به خود باز گردد .
فويرباخ تصريح نكرده كه [ آيا اين سخن را ] با همان اساس ديالكتيك‏
هگل می‏گفته است كه معنايش اين است كه انسان در يك سطح بالاتر به خود
باز گردد ، و يا اينكه نه ، به ديالكتيك هگل هم توجه ندارد و به طور كلی‏
می‏گويد انسان به وسيله