- شايد از سن‏سيمون .
اين به همان سن‏سيمون می‏خورد ، چون جامعه‏شناسی به مساله فلسفه تاريخ‏
برمی‏گردد . پس مولف نظرش همان است كه ماركس فلسفه تاريخ را از
سن‏سيمون گرفته است .
- اقتصاد كلاسيك انگليس هم يك مبدا فكری برايش بوده .
كه همان افكار سوسياليسم است . به هر حال روی اينها بايد دقيقتر [ كار
كرد ، ] مخصوصا از نظر سوسياليسم ، كه اين افكار سوسياليستی در اروپا
بذرش در چه زمانی و به وسيله چه كسانی كاشته شد و چه تحولاتی پيدا كرد ،
يعنی تاريخچه سوسياليسم را ما حتما بايد دقيقا به دست بياوريم و شما
بگرديد به هر مطلبی در ارتباط با اين موضوع برخورد می‏كنيد آن را يادداشت‏
كنيد .
- در اين قسمت ، قبل از اينكه جدل و منطق ديالكتيك را تشريح كند
مقداری درباره هگل صحبت می‏كند و می‏گويد از حق نبايد گذشت كه هگل تحولی‏
در فلسفه ايجاد كرد . بعد می‏گويد از ابتدای فلسفه تا به حال می‏توان تمام‏
شيوه‏های فلسفی را به دو نوع فلسفه تقسيم كرد ، يكی فلسفه‏ای كه تكيه بر
هستی می‏كرد و دوم فلسفه‏ای كه تكيه بر شدن می‏كرد . طرفداران نوع اول مانند
دكارت و كانت ، و طرفداران فلسفه شدن در جديد هگل و قبل از ميلاد هم‏
هراكليت طرفدار همين حكمت بوده . می‏گويد :
" فلسفه نوع اول كه از حكمت ارسطو و مكتب حقوقی روم و همچنين حكمت‏
علمای دينی مسيحی ( حداقل علمای دينی مسيحی كشورهای لاتين ) ريشه می‏گيرد
قرنها فلسفه كلاسيك غرب و فلسفه طلاب دينی مسيحی بشمار می‏رفت و همچنين‏
فلسفه دكارت بود . اين فلسفه به ابديت تغييرناپذير روح ، حقيقت و اصول‏
اخلاقی معتقد است : آنچه در گذشته حقيقت داشته است امروز نيز حقيقت‏
دارد و هميشه حقيقت خواهد داشت . راستی ، زيبايی و درستی ، تمام‏
انعكاسی از وجود يزدانی است كه جاودانی است يعنی خارج از زمان قرار
دارد ،