اصلی خودش منصرف نمی‏كند بلكه راسختر می‏كند ولی در اثر همان حرفها او بر
نقاط ضعف خودش بيشتر فائق می‏آيد . حال ، اين تضاد نقشی دارد در پيش‏
بردن اين فكر ، اما آن كه واقعا فكر می‏كند كيست ؟ انسان . و همچنين در
موارد ديگر هميشه اين طور است كه تا نيرويی وارد نشود و ضربه‏ای وارد
نكند نيروهای موجود به حركت نمی‏افتند .
پس در واقع در اين جور موارد نقش تضاد شبيه نقش تشويق تشويق كننده‏
است . تشويق تشويق كننده چه نقشی دارد ؟ فقها يك حرفی دارند در باب [
(اعانت به اثم " و چه حرف خوبی است ! می‏گويند اعانت به اثم به دو
صورت انجام می‏شود كه در هر دو صورت ، هم شخص عامل مجرم است و هم شخصی‏
كه اعانت به اثم كرده است . يكی به اين نحو است كه يك نفر می‏آيد
ديگری را وسوسه می‏كند يه يك موضوع گناه‏آميزی ، مرتب تشويق می‏كند تا
بالاخره او را وادار می‏كند به گناه كردن . عامل گناه در اينجا كيست ؟
تشويق‏كننده به عنوان تشويق كننده عامل است ، اما نه اينكه حالا كه اين‏
عامل است او ديگر عامل و گناهكار نيست ، چون اين تشويقش كرده پس او
ديگر مسووليتی ندارد ، نه ، او هم عامل گناه است ، او عامل مباشر است ،
اين عامل تسبيبی ، هم عامل مسبب عامل است هم عامل مباشر . صورت ديگر
جهت عكس قضيه است ، يعنی نه به صورت تشويق يك شخص به يك گناه ،
بلكه به صورت ايجاد ناراحتی شخص در يك جهتی كه به سبب آن يك گناه را
مرتكب بشود . مثل اينكه يك نفر به ديگری فحش می‏دهد . اين وقتی كه به‏
او فحش می‏دهد غير از اين است كه او را تشويق به فحش دادن كند كه بيا
به من فحش بده . اين فقط به او فحش می‏دهد ولی فحش دادن اين سبب می‏شود
كه او تحريك بشود و او هم يك فحش به اين بدهد . اين فحش‏دهنده اولی دو
گناه مرتكب شده ، يكی اينكه فحش داده به آن دومی و ديگر اينكه سبب شده‏
است كه دومی تحريك بشود به فحش دادن به خودش ، يعنی در فحشی هم كه او
به اين داده يك گناهی مرتكب شده است ، شريك است در گناه او ، نه‏
شريك به معنای اينكه پس او ديگر عامل نيست ، بلكه او يك گناهكار
جداگانه است ، اين يك گناهكار جداگانه .
حال ، تضادها نقش تشويق و ترغيب را در كار عالم دارند ، يعنی كار يك‏
نيرويی كه محرك يك نيروی ديگر است برای عمل كردن ، نه نيرويی كه خود
مستقيما عمل می‏كند . اين است كه نقش تضاد نقش عامل مستقيم نيست كه ما
تمام نيروها را در