پاورقی : . 1 نحل / . 11 - . مومنون / 12 - . 14
جناب ماركس خلق بشود اين حرفها تشريح و ثابت شده است . حرفهايی نيست
كه بگوييم چون شما چنين گفتيد ما امروز میگوييم . هزار سال قبل از جناب
ماركس اين حرفها زده شده كه خير ، اين حرفها هيچ ارتباط [ با نبودن خدا
] ندارد ، بلكه چون خدا هست عالم نظام دارد و نمیشود نظام نداشته باشد .
خوب ، اگر اينطور است پس چرا قرآن به علل طبيعی استناد میكند ؟ چرا
مثلا وقتی میخواهد بگويد كه خدا گياه را میروياند میگويد : « " ينبت لكم
به الزرع " »(1) به اين وسيله . پس دخالت آن را به رسميت میشناسد .
اين كلمه " به " در قرآن زياد است . يا چرا قرآن خلقت را به صورت
تطورات ذكر میكند ؟ يعنی همين پيوستگیای كه شما میگوييد، همين پيوستگيها
را به عنوان فعل خودش بيان میكند :
« " و لقد خلقنا الانسان من سلاله من طين ثم جعلناه نطفه فی قرار مكين
ثم خلقنا النطفه علقه فخلقنا العلقه مضغه فخلقنا المضغه عظاما فكسونا
العظام لحما ثم انشاناه خلقا اخر فتبارك الله احسن الخالقين . " » (2)
نفس همين پيوستگيها با خصلت پيوستگیشان فعل خداوند هستند و جز اين
محال است . اصلا فرضی جز اين محال است ، يعنی محال است كه ما اشيا را
بدون فرض پيوستگيها ، مستقيما و بدون ارتباط حوادث با يكديگر مستند به
ذات باری كنيم(همان فرض اشاعره) . فلاسفه قاعدهای دارند كه آن قاعده را
از قطعیترين قواعد خودشان میدانند ، میگويند " كل حادث مسبوق بماد و قو
تحملها " (و گاهی میگويند " بماد و مد " يعنی هر پديدهای قبل از خودش
مادهای دارد كه آن ماده حامل امكان و استعداد آن است و بعد اين پديده در
آن مادهای كه حامل امكان و استعداد آن است به وجود میآيد ، يعنی چنين
پيوستگی قطعی ميان هر پديدهای و مادهای قبلی كه از آن ماده به وجود میآيد
هست . به عبارت ديگر حال و گذشته و آينده با يكديگر پيوسته و مربوط
هستند ، و اين جز اصول مسلم حكمت الهی است ، يعنی اگر ما نظر به آن
طرف و به آن وجهه بكنيم ، خود اصول علم الهی يعنی
پاورقی : . 1 نحل / . 11 - . مومنون / 12 - . 14 |