" تولد و رشد و زوال " يعنی در مرحله اول تولد ، در مرحله دوم تكامل ،
در مرحله سوم فنا . " سه پايه " می‏گويد در مرحله اول تولد ، در مرحله‏
دوم نفی و در مرحله سوم تكامل ، چگونه اينها با همديگر قابل جمع شدند و
اينها را به عقد هم در آورديد ؟
- شايد به اين صورت بگويند كه در اين تولد و رشد و نزول ، به اين شكل‏
می‏شود تطبيق داد كه تولد و رشد را در مقابل " بر نهاده " قرار می‏دهيم ،
نزول را مقابل " برابر نهاده " .
سومش چيست ؟
- تولد جديد .
نه ، اين سه دوره را با آن سه دوره می‏خواهد به عقد همديگر در بياورد .
شما سه دوره را تبديل به دو دوره می‏كنيد . تازه دو دوره هم با همديگر
تطبيق نمی‏شود . آن وقت مرحله سوم ندارد ، می‏شود دو دوره .
برای من كاملا محسوس است كه اصلا فلسفه در غرب آميخته با ادبيات و
شعر است ، تعبيرات ادبی و شاعرانه است كه به اين حرفها رنگ و روغن‏
می‏دهد . اگر كسی همين طور عبور كند ، تعبيرات ادبی و شاعرانه را به‏
صورت يك فلسفه بپذيرد ، خيلی حرفهای خوبی است ، ولی اگر بنا باشد
انسان مته به خشخاش بگذارد می‏بيند جز پوسته‏ای از ادبيات چيز ديگری باقی‏
نمی‏ماند . مثلا اين خيلی تعبير ادبی عالی است : هر فكر كه اول پيدا می‏شود
(يا هر نهاد ، چون فكر و نهاد از نظر هگل يك چيز هستند . گفتيم ذهن و
واقعيت از نظر او يك چيز است) ، هر فكر و هر نهاد ابتدا تصديق به‏
موجوديت خود می‏كند ، يعنی می‏گويد من هستم ، اين تعبير ادبی مطلب است ،
يعنی موجود می‏شود . هنگامی كه ضمن رشد ، خود را تحميل می‏كند ، مخالفتی بر
می‏انگيزد(البته مخالفت از درون خودش بر می‏انگيزد)و ضد خود را ايجاد
می‏كند ، كه مرحله آنتی‏تز است . اين ضد به منزله يك نوجوانی است كه از
يك والدينی پيدا شده است كه به قول مولف چون می‏خواهد شخصيت خودش را
تاييد كند در مقابل والدين سرپيچی می‏كند . يك جوان وقتی می‏خواهد در
مقابل والدين