تاثير می‏گذارد يعنی چه ؟ اين وجودش را از آن دارد يعنی چه ؟ يعنی علت‏
اين است ، پس اين روی آن اثر می‏گذارد . معنای علت و معلول غير از اثر
گذاشتن ، چيز ديگری نيست . پس وقتی شما می‏گوييد اين هم روی آن اثر
می‏گذارد ، يعنی اين هم به نوبه خودش علت است برای آن .
فرض كنيم يك سنگ را در جايی نگه می‏داريم . طبق نيروی جاذبه ، زمين‏
اين را به طرف خودش می‏كشد ، اين هم زمين را به طرف خودش می‏كشد .
منتها شتابی كه زمين به اين سنگ می‏دهد خيلی بيشتر از شتابی است كه اين‏
سنگ به زمين می‏دهد . پس اينها روی هم تاثير متقابل دارند ، منتها تاثير
زمين روی اين خيلی بيشتر است از تاثير اين روی زمين ، يعنی زمين نسبت‏
به اين سنگ زيربناست .
شما آنجا كه می‏گوييد " تاثير " در واقع تاثير ندارد ، يعنی در عمل‏
هيچ تاثيری ندارد . آنجا اقتضای تاثير است . فرض كنيد انسان پهلوانی در
اينجا نشسته ، بچه‏ای هم آن طرف نشسته . يك سر ريسمانی دست آن پهلوان ،
يك سر آن هم دست اين بچه است . بچه هم می‏كشد اين هم می‏كشد . تاثير بچه‏
در حال اقتضا و قوه باقی می‏ماند و به فعليت نمی‏رسد ، يعنی آن بچه اين‏
پهلوان را يك ميليمتر هم از جای خودش تكان نمی‏دهد ولی او بچه را می‏كشد
و به سوی خود می‏آورد . مثال ديگر بهتر از اين برايتان عرض كنم . شما در
يك كفه ترازو يك وزنه سه كيلويی می‏گذاريد و در كفه ديگر يك وزنه يك‏
كيلويی . وزنه يك كيلويی البته به اندازه يك كيلو فشار می‏آورد ولی‏
فشاری كه اثر روی كفه ديگر نمی‏گذارد ، يعنی آن را حتی يك ميليمتر هم از
جای خودش بلند نمی‏كند ، نه اينكه روی آن اثر می‏گذارد . می‏خواهد اثر
بگذارد ولی آن متاثر نمی‏شود . فرق است ميان اينكه وقتی عامل موثری‏
می‏خواهد روی شيئی عمل كند آن شی هم از اين اثر بپذيرد يا اثر نپذيرد . [
اگر ] اثر نپذيرد تاثير او به حال بالقوه باقی می‏ماند . ديگر ما اينجا
نمی‏توانيم بگوييم تاثير دارد منتها اثر اين كمتر است و اثر آن بيشتر ،
چون تاثير و تاثر به قول آقايان " متضايفين " هستند ، نمی‏شود تاثير
وجود داشته باشد و تاثر وجود نداشته باشد . بله ، در اين موارد تاثير
بالقوه هست نه تاثير بالفعل .