قابل طرح است . صورت اشكال اين است كه در هستی ، دوگانگی حكمفرماست ،
پس بايد دو ريشه‏ای باشد . حكما مسأله خير و شر را گاهی در باب توحيد
برای رد نظريه ثنويه ، و گاهی در مسأله عنايت الهيه طرح می‏كنند كه مربوط
به حكمت بالغه است . در اينجا است كه گفته می‏شود عنايت الهی ايجاب‏
می‏كند كه هر چه موجود می‏شود خير و كمال باشد . و نظام موجود نظام احسن‏
باشد ، پس شرور و نقصانات كه ضربه به نظام احسن می‏زنند نمی‏بايست موجود
شوند و حال آنكه موجود شده‏اند .
ما اين مسأله را تنها از ناحيه عدل و ظلم مطرح می‏كنيم ولی خواه ناخواه‏
جنبه‏های ديگر مسأله نيز ضمنا طرح و حل خواهد شد ، و چنان كه گفتيم ،
مفهوم عدل ، آنگاه كه در مقابل " ظلم " قرار می‏گيرد به معنی رعايت‏
استحقاق است نه به معنی توازن يا تساوی ، و البته همانطور كه اشاره شد ،
رعايت استحقاقها در مورد ذات حق ، آنچنان است كه حكما درك كرده و
رسيده‏اند نه آنچنانكه ديگران پنداشته اند .

" عدل " از اصول دين

در ساير مسائل الهيات اگر شبهات و اشكالاتی هست ، برای طبقه متكلمين‏
و فلاسفه و اهل فن مطرح است . آن مطالب هر چند دشوار باشد ولی چون از
قلمروی افكار عامه مردم خارج است ، اشكال و جواب آنها هر دو در سطحی‏
بالاتر از سطح درك توده طرح می‏شود . اما ايرادها و اشكالهای مسأله " عدل‏
الهی " در سطح پائين و وسيع عامه نيز جريان دارد . در اين مسأله ، هم‏
دهاتی بيسواد می‏انديشد و هم فيلسوف متفكر .
از اين جهت ، مسأله " عدالت " دارای اهميتی خاص و موقعيتی بی نظير
است و همين جهت را می‏توان توجيهی فرض كرد برای اينكه علمای اسلامی (
شيعه و معتزله ، نه اشاعره ) عدل را در رديف " ريشه‏های دين " قرار
دهند و دومين اصل از اصول پنجگانه دين بشناسند ، و گر نه " عدل " يكی‏
از صفات خدا است و اگر بنا باشد صفات خدا را جزء اصول دين بشمار آوريم‏
لازم است علم و قدرت و اراده و . . . را نيز در اين شمار بياوريم . ولی‏
علت اصلی اينكه عدل در شيعه از اصول دين شمرده شد امر ديگر است ، و آن‏
اينكه : شيعه با اهل سنت در ساير صفات خداوند اختلافی نداشتند و اگر هم‏
داشتند مطرح نبود ، ولی در مسأله عدل ، اختلاف شديد داشتند و شديدا هم‏
مطرح بود بطوری كه اعتقاد و عدم اعتقاد به عدل ، علامت " مذاهب "
شمرده می‏شد كه مثلا شخص ، شيعه است يا سنی ، و اگر سنی است معتزلی است‏
يا اشعری .