ذاتی اوست و به اصطلاح حكما " خير مطلق " است .
به هر حال ، انسان در كارهای عقلانی و منطقی خود ، هدف و غرضی دارد و
در برابر هر " چرا ؟ " يك " برای " دارد و اگر انسان ، كاری كه‏
انجام دهد ، در مقابل " چرا ؟ " " برای " نداشته باشد ، آن كار لغو و
عبث و بيهوده و پوچ تلقی می‏شود .
حكما اثبات كرده‏اند عبث واقعی - كه كار انسان ، عاری از هر گونه غرض‏
و غايتی باشد - هيچگاه از انسان صادر نمی‏شود و محال است كه صادر بشود .
همه عبثها نسبی است . مثلا فعلی كه از يك شوق خيالی و يك ادراك خيالی‏
منبعث می‏شود و دارای غايتی متناسب با همان شوق و همان ادراك است ،
نظر به اينكه فاقد غايت عقلانی است آن را " عبث " می‏خوانيم . يعنی‏
نسبت به مبدأی كه از آن مبدأ پديد آمده عبث نيست ، نسبت به مبدأی كه‏
از آن پديد نيامده و شايسته بود از آن پديد آيد عبث است .
نقطه مقابل عبث ، " حكمت " است . فعل حكيمانه فعلی است كه حتی به‏
طور نسبی نيز فاقد غايت و غرض نباشد ، و به عبارت ديگر ، غرض معقول‏
داشته باشد ، و علاوه بر غرض معقول داشتن ، توأم با انتخاب اصلح و ارجح‏
بوده باشد .
پس حكيمانه بودن فعل انسان ، بستگی دارد به غايت داشتن و غرض داشتن‏
آن ، آن هم غايت و غرض عقل پسند كه با تشخيص اصلح و ارجح توأم باشد .
عليهذا انسان حكيم انسانی است كه اولا در كار خود ، غايت و غرضی دارد ،
ثانيا در ميان هدفها و غرضها اصلح و ارجح را انتخاب می‏كنند ، ثالثا برای‏
وصول به غرض اصلح و ارجح بهتر ين وسيله و نزديك ترين راه را انتخاب‏
می‏كند . به عبارت ديگر : حكمت يا حكيم بودن انسان عبارت است از اينكه‏
انسان از روی كمال دانائی ، برای بهترين هدفها ، بهترين شرائط ممكن را
انتخاب كند ، و به تعبير ديگر : حكمت يا حكيم بودن مستلزم اين است كه‏
انسان در برابر همه " چرا " ها يك " برای " داشته باشد ، خواه آن "
چرا " ها به انتخاب هدف مربوط باشد يا به انتخاب وسيله .
- چرا چنين كردی ؟
- برای فلان هدف .
- چرا آن هدف را ترجيح دادی ؟
- به دليل فلان مزيت .
- چرا از فلان وسيله استفاده كردی ؟
- برای فلان رجحان .
در زندگی انسان هر كاری كه نتواند به " چرا " ها پاسخ معقول دهد ، به‏
هر اندازه