عليهذا هيچكس بيجهت نزد خدا عزيز نيست و هيچكس هم بيدليل خوار و
مطرود نمی‏شود ، خدا با كسی نسبت خويشاوندی و يا همشهری گری ندارد ،
هيچكس هم سوگلی و عزيز دردانه خدا نيست .
چون نسبت خدا با همه موجودات يكسان است ديگر دليلی ندارد كه عمل‏
نيك از يك نفر مقبول باشد و از يك نفر ديگر مقبول نباشد ، اگر اعمال‏
يكسان باشند جزاء آنها هم يكسان خواهد بود ، زيرا فرض اين است كه نسبت‏
خدا با همه مردم يكسان است ، پس عدالت ايجاب می‏كند خداوند به همه‏
بندگانی كه كار نيك انجام می‏دهند - اعم از مسلمان و غير مسلمان - يكسان‏
پاداش بدهد .
ب . مقدمه دوم اينكه : خوبی و بدی اعمال ، قراردادی نيست بلكه واقعی‏
است . به اصطلاح علمای كلام و علمای فن اصول فقه ، " حسن " و " قبح "
افعال ، ذاتی است ، يعنی كارهای نيك و زشت ذاتا متمايزند ، كارهای‏
خوب ذاتا خوب هستند و كارهای بد ذاتا بدند . راستی ، درستی ، احسان ،
خدمت به خلق . . . ذاتا نيكند ، و دروغ و دزدی و ستمگری طبعا بدند .
خوب بودن " راستی " و بد بودن " دروغ " نه بدان جهت است كه خدا به‏
آن امر كرده است و از اين نهی كرده است ، بلكه بر عكس است ، چون "
راستی " خوب بوده است خدا به آن امر فرموده و چون " دروغ " بد بوده‏
است خدا از آن نهی فرموده است . به عبارت كوتاه تر امر و نهی خدا تابع‏
" حسن " و " قبح " ذاتی افعال است ، نه بر عكس .
از اين دو مقدمه چنين نتيجه می‏گيريم كه چون خداوند اهل تبعيض نيست و
چون عمل نيك از هر كس نيك است ، پس هر كس كار نيك بكند ضرورتا و
الزاما از طرف خدای متعال پاداش نيك خواهد داشت .
عينا به همين بيان در مورد كارهای زشت و گناه هم تفاوتی بين ارتكاب‏
كنندگان نيست .

پاورقی :
>
نكته جالبی كه در اين جمله هست اين است كه وقتی خدا را به دوری‏
توصيف می‏كند صفتی از صفات مخلوقات را شاهد آن ذكر می‏كند و آن ديدن‏
است : " كسی نمی‏تواند او را ببيند " و زمانی كه خدا را به قرب توصيف‏
می‏كند صفتی از صفات خدا را دليل آن می‏آورد و آن حضور و آگاهی خداست .
آنجا كه سخن از كار ماست ، خدا را به دوری نسبت می‏دهيم و آنجا كه سخن‏
از كار او است صفت قرب را به او نسبت می‏دهيم .
سعدی نيكو آورده است :

يار نزديك تر از من به من است
و اين عجب تر كه من از وی دورم
چه كنم با كه توان گفت كه دوست
در كنار من و من مهجورم