را به نام ثروت فاقد است نه آنكه او هم به نوبه خود چيزی دارد و آن فقر
است و فقير هم مانند غنی از يك نوع دارايی بهرهمند است ، چيزی كه هست
غنی دارای ثروت است و فقير دارای فقر .
" مرگ " هم از دست دادن است نه بدست آوردن . لذا جسمی كه صفت
حيات را از دست میدهد و به جمادی تبديل میشود تنزل يافته است نه ترقی
.
اما گزندگان ، درندگان ، ميكروبها ، سيلها ، زلزلهها و آفتها از آن
جهت بد هستند كه موجب مرگ يا از دست دادن عضوی يا نيرويی میشوند يا
مانع و سد رسيدن استعدادها به كمال میگردند . اگر گزندگان ، موجب مرگ و
بيماری نمیشدند بد نبودند ، اگر آفتهای نباتی موجب نابودی درختان يا
ميوه آنها نمیشدند بد نبودند ، اگر سيلها و زلزلهها تلفات جانی و مالی
ببار نمیآوردند بد نبودند . بدی در همان تلفات و از دست رفتنها است .
اگر درنده را بد میناميم نه به آن جهت است كه ماهيت خاص آن ، ماهيت
بدی است بلكه از آن جهت است كه موجب مرگ و سلب حيات از ديگری است
. در حقيقت ، آنچه ذاتا بد است همان فقدان حيات است . اگر درنده وجود
داشته باشد و درندگی نكند ، يعنی موجب فقدان حيات كسی نشود ، بد نيست
، و اگر وجود داشته باشد و فقدان حيات تحقق يابد بد است .
از نظر رابطه علت و معلولی ، غالبا همان فقدانات واقعی ، يعنی فقر و
جهل ، سبب اموری مانند ميكروب و سيل و زلزله و جنگ و غيره میشوند كه
از نوع بديهای قسم دوم میباشند ، يعنی موجوداتی هستند كه از آن جهت بدند
كه منشأ فقدانات و نيستيها میشوند .
ما در مبارزه با اين نوع از بديها بايد اول با بديهای نوع اول مبارزه
كنيم و خلاهايی از قبيل جهل و عجز و فقر را پر كنيم تا بديهای نوع دوم راه
پيدا نكند .
در مورد كارهای اخلاقی و صفات زشت نيز جريان از همين قرار است . ظلم
، بد است زيرا " حق " مظلوم را پايمال میكند . حق ، چيزی است كه يك
موجود استحقاق آن را دارد و بايد آن را دريافت كند . مثلا علم برای انسان
يك كمال است كه استعداد انسانی ، آن را میطلبد و به سوی آن رهسپار است
و به همين دليل استحقاق آن را دارد . اگر حق آموزش را از كسی سلب كنند
و به او اجازه تعليم ندهند ظلم است و بد است ، زيرا مانع كمال و موجب
فقدان شده است . همچنين ظلم برای خود ظالم نيز بد است از آن جهت كه با
استعدادهای عالی او مزاحمت دارد ، اگر ظالم ، غير از قوه غضبيه ، قوهای
مافوق آن نداشت ، ظلم برای او بد نبود بلكه ظلم برای او مفهوم نداشت .
|