برای بشر و هر موجود ناقص ديگر ، مصلحت و حكمت ، معنی و مفهوم دارد
، زيرا بشر و يا يك موجود ناقص ديگر ، در داخل نظامی قرار گرفته كه آن
نظام به هر حال از يك سلسله اسباب و مسببات تشكيل شده است . آن موجود
برای اينكه به مسبب برسد چارهای ندارد جز اينكه به سبب متوسل شود .
چنين موجودی آنگاه كه میخواهد به يك مقصدی برسد ، اگر آن چيزی كه به
عنوان وسيله انتخاب میكند همان چيزی باشد كه در نظام عالم ، سبب آن
مقصد قرار داده شده است كاری بر وفق مصلحت و حكمت انجام داده است ، و
الا بر خلاف مصلحت و حكمت عمل كرده است .
مصلحت و حكمت درباره موجودی صادق است كه جزئی از نظام موجود و دارای
قدرتی محدود است و چارهای ندارد جز اينكه نظام موجود را به رسميت
بشناسد . محدود بودن قدرت ، جزئی از مفهوم مصلحت و حكمت است .
اما موجودی كه فوق اين نظام است و خود پديد آورنده اين نظام است ،
برای او حكمت و مصلحت چه معنی و مفهومی میتواند داشته باشد ؟ او چه
نيازی دارد كه برای رسيدن به يك مقصد ، متوسل به اسباب شود تا گفته شود
فلان كارش حكيمانه بود و فلان كارش غير حكيمانه . عليهذا صحيح نيست كه
بگوييم خداوند مثلا درد و رنج را آفريد تا لذت ، معنی و مفهوم داشته باشد
، پستان مادر را آفريد تا بچه بی غذا نماند . خداوند میتواند بدون اينكه
بچه به شير و پستان مادر نياز داشته باشد او را سير گرداند و بدون آنكه
به انسان رنج برساند مفهوم و معنی لذت را به او بفهماند .
نظام اسباب و مسببات ، از نظر ما يك امر جدی است ، ولی از نظر
خداوند يك امر تشريفاتی بيش نيست . عليهذا ما میتوانيم حكيم باشيم نه
خدا ، فعل ما میتواند حكيمانه باشد - يعنی منطبق بر نظام موجود باشد - نه
فعل خدا كه عين نظام است . خود نظام بر وفق نظام ديگری آفريده نشده است
. خداوند ، خالق نظامی است كه در مرتبه بعد از خلقت آن نظام و بر قراری
آن ، اگر كسی آن نظام را بشناسد و عمل خود را بر آن تطبيق دهد كار
حكيمانهای انجام داده است .
اگر گفته شود خداوند ، عالم را منظم و بر اساس علل و اسباب ، و
مقدمات و نتايج قرار داده تا علم و حكمت خود را بر بندگانش روشن
گرداند و وسيلهای برای معرفت آنها قرار دهد ، زيرا اگر نظم و اتقانی
نبود ، يعنی اگر گزاف و صدفه در كار بود و به دنبال هر مقدمهای هر گونه
نتيجهای انتظار میرفت ، راهی برای معرفت خدا نبود ، جواب اين است كه
خود اين مطلب ، كه حصول معرفت برای بندگان ، مبتنی است بر مطالعه نظام
حكيمانه خلقت ، به معنی اين است كه نظامی قطعی و ضروری بر عالم
حكمفرماست ، و حال آنكه بنابر اصل فوق ، توسل به اسباب برای حصول نتايج
، شأن
|