مشاهدات عينی ما نيز اين مطلب را تأييد میكند . وقتی حريقی در يك
نقطه جهان واقع شود ، در زمان معين و مكان معين و در ماده خاصی واقع
میشود . وجود حريق به شرايطی بستگی دارد كه زمان و مكان آن را تعيين
میكنند . خود آن شرايط نيز به نوبه خود زمان و مكان مشخصی دارند و به علل
و عوامل خاصی وابسته هستند . اگر سير خودمان را دنبال كنيم به اين نتيجه
میرسيم كه سلسله حوادث ، مانند حلقههای ز نجير به يكديگر متصلند ، هر
حادثهای با حادثه قبل از خود و با حادثه بعد از خود ، و به عبارت ديگر
هر شيئی با گذشته و آينده خود ، بستگی دارد ، و اين بستگی يك رشته ازلی
- ابدی را بوجود میآورد .
جالب تر اين است كه در كاوش عميق تر ، بين پديدههايی كه در عرض
يكديگر قرار دارند و همزمان انجام میشوند ارتباط و پيوستگی كشف میكنيم .
يك كارگر رفوگر ، فرشی را رفو میكند و يك طبيب جراح ، مريضی را تحت
عمل جراحی قرار میدهد . در نظر سطحی بين اين دو كار ، هيچگونه ارتباطی
ديده نمیشود ، ولی اگر متوجه شويم كه يك آتش سوزی موجب سوختن مريض و
فرض هر دو تا بوده است ، تصديق میكنيم كه كار جراح و رفوگر از يك اصل
سرچشمه گرفته است ، يك حادثه است كه اگر نمیبود هيچ كدام از اين دو به
فعاليت نمیافتادند .
كار همه انسانهايی كه از يك پدر بزرگ به وجود آمدهاند ، به وجود آن
پدر بزرگ در زمان و مكان خاص خودش مربوط میگردد و بالنتيجه كار همه
اين انسانها نيز وابسته بهم خواهد بود .
حادثه جدا شدن زمين از خورشيد ، نقطه مشترك همه كارها و حركاتی است
كه در روی زمين انجام میگيرد . اگر آن حادثه نمیبود هيچيك از حوادث
ديگر زمين نمیبود . وجود آن حادثه سبب شده است كه حوادث ديگر هم به
دنبال آن بوجود آيد .
در فلسفه ، اصطلاحی هست تحت عنوان " وجوب بالقياس " و " امكان
بالقياس " . مورد اين اصطلاح اين است كه وقتی يك حادثه را با يك
حادثه ديگر مقايسه میكنيم ، اگر با فرض وجود حادثه اول ، وجود ديگری
ضروری باشد میگوييم حادثه دوم نسبت به حادثه اول " وجوب بالقياس "
دارد ، ولی اگر با فرض حادثه اول ، وجود و عدم حادثه دوم هر دو تا ممكن
باشد میگوييم حادثه دوم نسبت به حادثه اول " امكان بالقياس " دارد .
در نظر سطحی ، چنين پنداشته میشود كه بين برخی از حوادث و حوادث ديگر
" وجوب بالقياس " است و مواردی هم هست كه بين دو حادثه هيچگونه
رابطه ضروری نيست و بين آنها " امكان بالقياس " حكمفرما است ، ولی
در نظر دقيق تر میيابيم كه
|