پيغمبر يا ائمه اطهار خودشان در عمل از اين حرفها يك ذره استفاده كرده
باشند ، بلكه عكسش را میبينيم . در نهج البلاغه هست كه وقتی كه علی ( ع
) تصميم گرفت برود به جنگ خوارج ، اشعث قيس كه آن وقت جزو اصحاب
بود با عجله و شتابان آمد : يا اميرالمؤمنين ! خواهش میكنم صبر كنيد ،
حركت نكنيد ، برای اينكه يكی از خويشاوندان من كه منجم است يك حرفی
دارد و میخواهد به عرض شما برساند . فرمود : بگو بيايد . آمد . گفت :
يا اميرالمؤمنين ! من منجم و متخصص شناختن سعد و نحس ايام . من در
حسابهای خودم به اينجا رسيدهام كه اگر شما الان حركت كنيد برويد به جنگ
قطعا شكست میخوريد و شما و اكثريت اصحاب شما كشته خواهند شد . فرمود :
هر كس كه تو را تصديق بكند پيغمبر را تكذيب كرده ، اين مزخرفات چيست
كه میگويی ؟ ! اصحاب من ! سيروا علی اسم الله بگوييد به نام خدا ، به
خدا اعتماد و توكل كنيد و حركت كنيد برويد . علی رغم نظر اين شخص ،
همين الان حركت كنيم برويم . و میدانيم كه در هيچ جنگی علی ( ع ) به
اندازه اين جنگ فاتح نشد .
اين حديث در وسائل است : عبدالملك بن اعين میآيد خدمت امام صادق (
ع ) . عبدالملك برادر زراره است و خودش هم از راويان بزرگ و مرد
عالمی است . او نجوم خوانده بود و به همين جهت به اين چيزها عمل میكرد
. كم كم احساس كرد برای خودش مصيبت درست كرده ، مثلا از خانه میآيد
بيرون ، يك وقت میبيند كه امروز قمر در عقرب است ، اگر بروم چنين
خواهد شد ، يك روز میبيند فلان ستاره از جلويش درآمد ، كم كم خود
بيچارهاش احساس كرد كه دست و پايش به كلی بسته شده است .
|