داستان بوعلی و بهمنيار
اين داستان معروف را شايد مكرر شنيدهايد ولی چون گواه خوبی است بر اين مدعا باز عرض میكنم . داستان معروف بوعلی سيناست . بوعلی سينا در حواس و فكرش [ قويتر از حد معمول بود ] چون آدم خارق العادهای بود . چشمش از ديگران شعاعش بيشتر بود ، گوشش خيلی تيزتر بود ، فكرش خيلی قويتر بود . كم كم مردم درباره حس بوعلی ، چشم بوعلی و گوش بوعلی افسانهها نقل كردند كه مثلا در اصفهان بود و صدای چكش مسگرهای كاشان را میشنيد . البته اينها افسانه است ، ولی افسانهها را معمولا در زمينههايی میسازند كه شخص جنبه خارق العادهای داشته باشد . شاگردش بهمنيار به او میگفت : تو از آن آدمهايی هستی كه اگر ادعای پيغمبری بكنی ، مردم از تو میپذيرند و از روی خلوص نيت ايمان میآورند . میگفت اين حرفهاپاورقی : . 1 سوره حديد ، آيات 1 تا . 3