تشكيل می‏دهد ، ميسره تشكيل می‏دهد ، قلب تشكيل می‏دهد ، پرچمدار قرار
می‏دهد ، و فكر نمی‏كند كه آنها سی هزار نفرند ما هفتاد و دو نفر . ميمنه‏
را می‏دهد به زهير ، ميسره را می‏دهد به حبيب ، و پرچم را می‏دهد به‏
برادرش ابوالفضل العباس سلام الله عليه . مرد و مردانه در مقابل سی هزار
نفر لشكر می‏ايستد . ولی دشمن اصولی نيست ، اصلی ندارد ، برای او مردانگی‏
و نامردی مطرح نيست ، عمر سعد هم طمع دنيا و حكومت ری جلوی چشمش را
گرفته است و تمام كارهايش شكل چاپلوسی و جلب رضايت عبيدالله زياد را
دارد كه چه كار بكنيم كه وقتی می‏رويم نزد عبيدالله او از ما بيشتر راضی‏
باشد و ديگر ايراد و اشكالی در حكومت ری وارد نشود . يك وقت تيری را
به كمان می‏كند . اول تير را خود پسر سعد به طرف لشكر امام حسين پرتاب‏
می‏كند و بعد می‏گويد : ايها الناس ، لشكريان من ! همه شما در حضور امير
شهادت بدهيد كه اول تير را خودم پرتاب كردم . پسر سعد حداقل چهار هزار
تيرانداز دارد . تير مثل باران به طرف اصحاب امام حسين آمد . نوشته‏اند
عده‏ای از اصحاب امام حسين هم كه تيرانداز بودند مخصوصا يك زانو را خم‏
كردند و يك زانو را بلند ، و مردانه شروع كردند به تيراندازی كردن . در
مقابل هر نفرشان كه می‏افتاد چند نفر از دشمن می‏افتادند ، كه شايد بيشتر
اصحاب اباعبدالله در همين تيراندازی از بين رفتند . ولی حسين شروع نكرد.
جنگ روز عاشورا با يك تير آغاز شد و با يك تير پايان يافت . « فوقف‏
ليستريح ساعة » حسين ايستاد تا لحظه‏ای استراحت كند . دشمن كه ابدا فكر
نمی‏كند حسين يك نفر است و با شمشير می‏جنگد و بايد از