مدح میكند . همان را بگويند مذمت كن ، مذمت میكند . فردوسی يك روز از
سلطان محمود خوشش میآيد ، او را مدح میكند چه مدحی :
جهاندار محمود شاه بزرگ
|
به آبشخور آرد همی ميش و گرگ
|
يك روز هم از او بدش میآيد و میرنجد ، میگويد :
اگر مادر شاه بانو بدی
|
مراسيم و زر تا به زانو بدی
|
همانا كه شه نانوازاده است
|
بهای ته نان به من داده است
|
به يك شاعر بگو مسافرت را مدح كن ، میگويد بله مسافرت خوب است ،
يك جا بودن يعنی چه ؟ !
درخت اگر متحرك بدی زجای به جای
|
نه جور اره كشيدی و نه جفای تبر
|
اين درخت كه میبينی هی میآيند به آن اره میكشند و تبر میزنند ، چون
يك جا نشسته . اگر مسافر بود اينجور نبود . میگويی بيا برعكس ، شعر بگو
در مدح اينكه آدم خوب است سرجايش باشد ، سنگين باشد ، اين سو و آن سو
نرود ، میگويد بله اين كوه را كه با اينهمه عظمت میبينيد ، چون سرجايش
است ، اما اين باد كه میبينيد هيچكس به آن اعتنا نمیكند چون دائما
حركت میكند . اين جور شعر گفتن يعنی با تخيل چيزی را به چيز ديگر تشبيه
كردن . اشتباه نشود : شعر به معنای تخيل را میگويم ، هر نظمی را من شعر
نمیگويم ، كلام منظوم را نمیگويم ، شعر به اصطلاح منطق را میگويم ، يعنی با