در خطبه 16 نهج‏البلاغه می‏فرمايد : « ذمتی بما أقول رهينة ، و انا به‏
زعيم ، ان من صرحت له العبر عما بين يديه من المثلات حجزته التقوی عن‏
تقحم الشبهات » . يعنی ذمه خود را در گرو گفتار خود قرار می‏دهم و صحت‏
گفتار خود را ضمانت می‏كنم . اگر عبرتهای گذشته برای شخصی آينه آينده‏
قرار گيرد تقوا جلو او را از فرو رفتن در كارهای شبهه‏ناك می‏گيرد . . .
تا آنجا كه می‏فرمايد : « الا و ان الخطايا خيل شمس حمل عليها اهلها و
خلعت لجمها ، فتقحمت بهم فی النار الا و ان التقوی مطايا ذلل حمل عليها
اهلها و اعطوا ازمتها فاوردتهم الجنة » . يعنی مثل خلافكاری و زمام را به‏
كف هوس دادن مثل اسبهای سركش و چموشی است كه لجام را پاره كرده و
اختيار را تماما از كف آنكه بر او سوار است گرفته و عاقبت آنها را در
آتش می‏افكنند ، و مثل تقوا مثل مركبهائی رهوار و مطيع و رام است كه‏
مهار آنها در اختيار آن كسانی است كه بر آنها سوارند و آنها را وارد
بهشت می‏سازد .
در اينجا درست و با صراحت كامل تقوا يك حالت روحی و معنوی كه ما از
آن به ضبط نفس و يا مالكيت نفس تعبير می‏كنيم معرفی شده . ضمنا در
اينجا حقيقت بزرگی بيان شده . آن اينكه لازمه مطيع هوا و هوس بودن و
عنان را به نفس سركش واگذاردن ، زبونی و ضعف و بی‏شخصيت بودن است .
انسان در آن حال نسبت به اداره حوزه وجود خودش مانند سواره زبونی است‏
كه بر اسب سركشی سوار است و از خود اراده و اختياری ندارد . و لازمه‏
تقوا و ضبط نفس ، افزايش قدرت اراده و شخصيت معنوی و عقلی داشتن است‏
، مانند سوار ما هر و مسلطی كه بر اسب تربيت شده‏ای سوار است و با
قدرت فرمان می‏دهد و آن اسب با