نوع اول اينكه انسان برای اينكه خود را از آلودگيهای معاصی حفظ كند از
موجبات آنها فرار كند و خود را هميشه از محيط گناه دور نگهدارد ، شبيه‏
كسی كه برای رعايت حفظ الصحه خود كوشش می‏كند خود را از محيط مرض و
ميكروب و از موجبات انتقال بيماری دور نگهدارد ، سعی می‏كند مثلا به محيط
مالاريا خيز نزديك نشود ، با كسانی كه به نوعی از بيماريهای واگيردار
مبتلا هستند معاشرت نكند .
نوع دوم اينكه در روح خود حالت و قوتی به وجود می‏آورد كه به او
مصونيت روحی و اخلاقی می‏دهد كه اگر فرضا در محيطی قرار بگيرد كه وسائل و
موجبات گناه و معصيت فراهم باشد ، آن حالت و ملكه روحی ، او را حفظ
می‏كند و مانع می‏شود كه آلودگی پيدا كند ، مانند كسی كه به وسائلی در بدن‏
خود مصونيت طبی ايجاد می‏كند كه ديگر نتواند ميكروب فلان مرض در بدن او
اثر كند .
در زمان ما تصوری كه عموم مردم از تقوا دارند همان نوع اول است . اگر
گفته می‏شود فلان كس آدم با تقوائی است يعنی مرد محتاطی است ، انزوا
اختيار كرده و خود را از موجبات گناه دور نگه می‏دارد . اين همان نوع‏
تقوا است كه گفتيم ضعف است .
شايد علت پيدايش اين تصور اينست كه از اول ، تقوا را برای ما "
پرهيزكاری " و " اجتنابكاری " ترجمه كرده‏اند ، و تدريجا پرهيز از گناه‏
به معنای پرهيز از محيط و موجبات گناه تلقی شده و كم كم به اينجا رسيده‏
كه كلمه تقوا در نظر عامه مردم معنای انزوا و دوری از اجتماع می‏دهد ، در
محاورات عمومی وقتی كه اين كلمه به گوش می‏رسد يك حالت انقباض و پا
پس كشيدن و عقب‏نشينی كردن در نظرها مجسم می‏شود .