اگر مقصود اين است كه دزدی مفهومهای مختلفی دارد و در هر ملتی يك
مفهوم دارد ، يعنی يك مفهوم نسبی است ، پس دزدی منهای رژيمهای اجتماعی
مفهوم مستقلی ندارد ، ما اين حرف را قبول نداريم كه در كشورهای سرمايه
داری دزدی يك چيز است و در كشورهای غير سرمايه داری چيز ديگر ، يعنی
واقعيت دزدی در آنجا يك چيز است و در اينجا چيز ديگر اين ، دو استنباط
است از اين دو استنباط يكی درست است و ديگری غلط يا آن استنباط درست
است و اين استنباط غلط و يا برعكس ، نه اين كه چون اين دو استنباط فرق
میكند پس برای آنها آن دزدی است و برای اينها اين .
واقعيت مطلب اين است كه يا آن حرف درست است كه " ارزش ، صد در
صد مولود كار است و غير از كار هيچ چيز ديگر ايجاد ارزش نمیكند و سودی
كه سرمايهدار میبرد در واقع محصول كار كارگر است ، چون معادل آنچه كه
بايد به او بدهد ، نمیدهد ، كمتر میدهد " و يا درست نيست اگر اين حرف
درست است ، پس سرمايه داری به هر شكلی كه باشد واقعا دزدی است ، حال
استنباطش هر چه باشد غلط است ، نه اين كه برای آنها دزدی نيست ، برای
اينها دزدی است ، اصلا آن غلط است و اگر اين حرف صد در صد درست نيست
كه " ارزش را فقط و فقط كار ايجاد میكند و غير از كار هيچ چيز ديگری
ارزش ايجاد نمیكند " پس اين كه اينها گفته اند : " سرمايه داری دزدی
است " غلط است ، لااقل نوعی از سرمايه داری - البته نه هر سرمايه داری
- ممكن است دزدی نباشد .
پس به اين معنا ما نمیتوانيم اين حرف را قبول كنيم كه " چون استنباط
ملتها مختلف است پس دزدی در ميان ملتها مختلف است " دزدی واقعيتش
مختلف نيست ، يكی از آن استنباطها درست
|