اوليه می‏شمارد - اصالتی ندارد ، آن زير بنا كه تغيير كرد ، اصول اوليه و
ثانويه فكر و قوانين و مقررات ، خود به خود و جبرا - نه به طور اختياری‏
- عوض می‏شود ، نمی‏تواند ثابت بماند ، وجدان انسان ، چه وجدان فلسفی اش‏
، چه وجدان اخلاقی اش ، چه وجدان هنری اش و هر وجدانی كه برای انسان در
نظر بگيريد ، با تغيير شرايط اقتصادی تغيير می‏كند ، و طبعا مقرراتی كه‏
انسان در هر زمينه وضع بكند ، از جمله در زمينه خود اقتصاد ، شرايط كه‏
عوض می‏شود ، مقرراتی كه متناسب با شرايط قبلی است بايد عوض شود ، و
ساير چيزها هم خود به خود تغيير می‏كند اين همان چيزی است كه اينها امروز
از آن به " جبر تاريخ " تعبير می‏كنند .
راجع به جبر تاريخ ، كلمه ای عرض می‏كنم جبر تاريخ يعنی : " ضرورتی كه‏
لازمه شرايط تاريخی است " اين همان پياده شدن قانون عليت در تاريخ و
سرگذشت بشر است مثلا يك وقت هست كه شما می‏خواهيد قانون عليت را در
مسائل جوی پياده كنيد ، اين جبر در مسائل جوی است قانون عليت يعنی هر
معلولی ، تابع شرايط خاص و علل معين است كه با پيدايش آن علل ،
پيدايش آن معلول قطعی و ضروری و حتمی و لايتخلف است و با نبودن آن علل‏
، پيدايش آن معلول محال و ممتنع است اين معنی جبر و قانون عليت .
يك وقت ما قانون عليت را در مسائل جوی پياده می‏كنيم ، يك وقت در
معادن پياده می‏كنيم ، يك وقت در گياهان و يك وقت در حيوانات يك‏
وقت هم هست كه آن را در زندگی انسان پياده می‏كنيم در اين صورت اگر آن‏
را به مفهوم مطلق در نظر بگيريم حرفی است غير قابل انكار ، يعنی تاريخ‏
انسان از قانون عليت خارج و مستثنی نيست .