اقتضاء میكند ، يعنی منافعش بر ضد وجدانش است ، اما آدمی كه وجدانش
صد در صد همان طور است كه كارش را انجام داده ، كارش وجدانی است و
وجدانش يك ذره بر خلاف آن نمیگفته است ، چطور ما میتوانيم او را
مجازات كنيم ؟
امام حسين از هر كسی سؤال میكرد كه مردم كوفه در چه وضعی هستند ،
میگفتند : " قلوبهم معك و سيوفهم عليك " شمشيرهايشان عليه توست در
عين اين كه دلشان با توست ، وجدانشان با توست اما منافعشان در جهت
ديگری است " اما رؤساءهم فقد ملئت غرائبهم " رؤسايشان به دليل اين كه
جوالهايشان از رشوه پر شده است و غير رؤسايشان هم به خاطر آن تعصب
احمقانه عربی كه از رئيس قبيله پيروی میكنند ، ولی در عين حال رئيس و
مرئوس همه وجدانشان با توست ، دلشان با توست ، و اين حرف درستی هم
هست .
بعد میگويد :
" ايدهآليستها میگويند اگر يكی پرولتر میشود و ديگری بورژوا ، علتش
آن است كه سنخ تفكر آنها پيرو يكی از ايندو میباشد ( من نمیدانم چنين
حرفی به اين شكل را چه كسی گفته است ؟ ! ) ما بر عكس معتقديم كه اگر
اين دو نفر دارای افكار متفاوت هستند ، از اين جهت است كه هر يك به
طبقه خاصی بستگی دارند پرولتر برای اين وجدان طبقاتی دارد كه او پرولتر
است چيزی كه بايد توجه داشت اين است كه اين تئوری ايدهآليستی متضمن
يك نتيجه عملی است میگويند چون فلان شخص دارای تفكر بورژوازی است ،
بنابراين بورژوا شده است و چنين نتيجه میگيرند كه میتوان اين سبك تفكر
را رها كرد و پرولتر شد آن وقت ديگر سود كشی بورژوازی ور
|