يكی آسمان پر ستاره‏ای كه بالای سر ما قرار گرفته و ديگر وجدانی كه در درون‏
ما قرار دارد " او به مساله وجدان و اصالت وجدان اهميت زيادی می‏دهد ،
معتقد است كه در عمق ضمير انسان ، قوه‏ای قرار داده شده كه ذاتا الهام‏
بخش به انسان است و او را به يك سلسله كارها كه كار نيك است امر
می‏كند و از كارهای زشت نهی می‏كند و انسان هميشه در مقابل وجدان خودش‏
يك فرد مكلف است و در مقابل يك عامل درونی قرار گرفته است ، و معيار
تشخيصش هم خود انسان است ، هر كاری را كه وجدان انسان - آن وجدان‏
انسانی انسان - به او گفت " بكن " آن كار اخلاقی است و هر كاری كه‏
گفت " نكن " ضد اخلاق است ، هر كاری هم كه اساسا امر و نهی در آنجا
نداشت ، اخلاقی نيست .
او معتقد است كه هر كاری كه به خاطر انگيزه‏ای غير از " انجام تكليف‏
" صورت بگيرد و لو آن انگيزه علاقه به غير باشد ، آن كار عالی و شريف و
اخلاقی نيست ، كار اخلاقی آن است كه انسان صرفا به خاطر انجام تكليف‏
وجدانی انجام بدهد عينا نظير آنچه كه ما در مورد اخلاص در مورد خداوند
می‏گوييم كه عبادت خالصانه و مخلصانه ، عبادتی است كه انسان امر الهی را
اطاعت كند نه به خاطر طمع بهشت و نه به خاطر ترس از جهنم ، بلكه به‏
خاطر اينكه خدا امر كرده ، يعنی اگر نه بهشتی وجود داشته باشد و نه جهنمی‏
، علاقه ما به خدا در حدی باشد و روابطمان با خداوند در مرحله‏ای باشد كه‏
او كه امر بكند ، چون او امر كرده ، انجام دهيم می‏گوييم عبادت خالص و
مخلصانه اين است او هم درباره وجدان چنين چيزی می‏گويد ، می‏گويد : عمل‏
اخلاقی ، عملی است كه خالی از هر شائبه‏ای باشد جز انجام وظيفه و تكليفی‏
كه