اجتماعی ايجاب می‏كند كه ماليات به شكلی وضع شود كه از مجموع در آمد ،
مثلا فقط صدی پنج آن به دست مالك اصلی برسد و صدی نود و پنج گرفته شود ،
بايد چنين كرد ، و حتی اگر مصلحت جامعه اسلامی اقتضا می‏كند كه از يك‏
مالك به طور كلی سلب مالكيت شود ، [ حاكم شرعی ] تشخيص داد كه اين‏
مالكيت كه به اين شكل در آمده ، غده سرطانی است ، به خاطر مصلحت‏
بزرگتر می‏تواند چنين كاری را بكند .
اين كبرای كلی خيال نكنيد كه در اين كبرای كلی كسی شك دارد هيچ فقيهی‏
در اين كبرای كلی شك ندارد كه به خاطر مصلحت بزرگتر اسلام بايد از
مصلحت كوچكتر دست برداشت و به خاطر مفسده بزرگتری كه اسلام دچارش‏
می‏شود ، بايد مفسده های كوچكتر را متحمل شد در اين [ مطلب ] احدی شك‏
ندارد ، اگر می‏بينيد [ به آن ] عمل نمی‏شود ، به اسلام مربوط نيست ، يا به‏
اين [ دليل ] است كه فقيه زمان مصالح را تشخيص نمی‏دهد ، يا فقيه زمان‏
خوب تشخيص می‏دهد ولی از مردم می‏ترسد ، جرات نمی‏كند باز هم تقصير اسلام‏
نيست ، فقيه شهامتی را كه بايد داشته باشد ندارد ولی حكم اسلام اين است‏
اسلام چنين راه درستی را باز كرده است پس ببينيد اينها تغيرهايی است در
داخل قوانين اسلام به حكم خود اسلام ، نه تغييری كه ديگری بخواهد بدهد ،
نسخ نيست ، تغيير قانون است به حكم قانون .
راه ديگر - كه چيز عجيبی هم هست - [ اين است كه ] در متن قوانين اسلام‏
يك سلسله قوانين وضع شده كه كارشان كنترل قوانين ديگر است من خيال‏
نمی‏كنم كه در هيچ سيستم قانونگذاری ديگری چنين تعبيه بسيار عالی در متن‏
خودش شده باشد كه آن را