راجع به ايدئولوژيهای بشر میگويند :
" اينها در عين آنكه با هم اختلاف فاحش و گاهی مخالفت دارند ، ولی
هر كدام در ظرف مكانی و زمانی خود و در چارچوبی كه آنها را به وجود
آورده است - كه بسياری از طرحها معلول شرايط خاص زمانی و مكانی هم هست
- اگر نگوييم صد در صد درست و مفيد بوده ، ولی از جهات زيادی قابل دفاع
بوده است ، اما خارج از آن چارچوب يعنی در شرايط ديگر ، ارزش و اثر
خود را از دست دادهاند " .
بعد وارد حرف كارل ماركس میشوند كه گويا خودشان هم قبول ندارند ، او
اين سخن را به صورت يك اصل كلی ذكر میكند ، میگويد :
" هيچ نوع نظم اجتماعی پيش از آنكه تمام نيروهای توليدی مربوط به آن
( چون پايه و اساس ، نيروهای توليدی است ) به درجه تكامل برسند از ميان
نمیرود ، و هيچگاه قبل از آنكه شرايط وجودی روابط در رحم جامعه سابق پخته
و رسيده شود ، روابط توليدی جديد و عالی تر به ظهور نخواهد رسيد " .
خود روابط توليدی ، يك جريان علت و معلولی را طی میكند ، همين طور كه
اينها دوره ها را از نظر اقتصادی تقسيم بندی كرده اند به دوره اشتراك
اوليه ، بعد دوره مالكيت و بردگی و فئوداليسم ، بعد دوره بورژوازی ،
دوره كاپيتاليسم و بعد هم دوره سوسياليزم ، كه آن روابط توليدی كه جبری و
مادی و - لازمه حرفشان است اگر چه قبول نمیكنند - صد در صد خارج از
|