بستگی ندارد ، مذهب يك امر وجدانی است و به خارج از وجود ما بستگی‏
ندارد ، هنر و اخلاق هم همين جور ، ولی اقتصاد عيبش اين است كه وابسته‏
به ماده و شرايط خارجی است ، بستگی دارد به مواد زمين ، به اموری كه ما
توليد می‏كنيم ، به نيروهايی كه مولدند ، از اين جهت اقتصاد يك امر خارج‏
از اختيار بشر است ، چون شرايط مادی و خارجی دارد و آن شرايط تغيير
می‏كنند و طبعا خودشان را بر بشر تحميل می‏كنند و بشر در مقابل آنها چاره‏ای‏
ندارد ، كما اين كه واقعا هم همين طور است ، الان ما نمی‏توانيم خودمان را
با شرايط مادی زندگی تطبيق ندهيم ، اصلا امكان ندارد .
ممكن است گوينده بگويد : ما منكر اصالت فرهنگ نيستيم ، ما منكر اين‏
نيستيم كه فرهنگ بشر از يك غريزه ذاتی در بشر سرچشمه می‏گيرد كه همان‏
حقيقت جويی باشد ، مذهب را هم منكر نيستيم ، ولی بالاخره بشر بايد ميان‏
نيازهايش هماهنگی برقرار كند ، نمی‏تواند نكند اقتصاد به دليل اين كه به‏
امور خارجی بستگی دارد و خارج از اختيار بشر است و خودش را بر بشر
تحميل می‏كند ، بشر در مقابلش چاره‏ای ندارد ، نمی‏تواند آن را با مذهب و
اخلاق و غيره تطبيق بدهد ، ولی اينها امور مجردی هستند در اختيار خودش ،
اگر قانون است فورا عوضش می‏كند ، اگر مذهب است ، فورا شكلش را تغيير
می‏دهد و به شكل ديگری در می‏آورد ، و اگر فكر است باز بستگی به خودش‏
دارد ، وضعش را تغيير می‏دهد ، علت اصالت اقتصاد و فرعيت آنها ،
خصلتهای روانی بشر نيست ، علتش اين جهت است . بشر در شرايط خاص‏
اقتصادی قرار می‏گيرد ، ولی نيازش به فرهنگ به جای خود هست ، می‏بيند
نمی‏تواند آن را تابع فرهنگ كند ، فرهنگ را تابع آن می‏كند ، چون فرهنگ‏
مجرد و بی ريشه است ، يعنی