و مجبور گردد كارگر بشود ، يعنی يك ماه بعد به صورت يك كارگر در بيايد
، آن وقت وجدانش فرق می‏كند ، چون حالا كارگر است ، يك وجدان دارد ،
سابقا كارفرما بود ، وجدان ديگری داشت بر عكس اگر كارگری از طبقه خودش‏
خارج شود و بيايد در طبقه كارفرما ، وجدانش آنا عوض می‏شود .
او در كمال صراحت اين مطلب را می‏گويد ، والا " شرايط طبقاتی " ديگر
معنی نداشت چرا می‏گويند انسان در هر طبقه‏ای كه باشد يك جور فكر می‏كند
كه در طبقه ديگر فكر نمی‏كند ؟ دو طبقه كه در يك زمان هستند و شرايط
توليدی و نيروهای توليدی طبقه كارفرما و طبقه كارگر در يك زمان كه يك‏
جور است اينكه كارگر يك طرز تفكر دارد و كارفرما طزر تفكر ديگر ، علتش‏
اين است كه جو زندگی فردی و شخصی اين با جو زندگی فردی و شخصی او فرق‏
می‏كند ، و همان جمله معروف " يك انسان در كاخ و در ويرانه دو جور فكر
می‏كند " مؤيد اين مطلب است .
راجع به مسائل اول هم در آن جلسه عرض كرديم ، بحث در اين نيست كه‏
انسان برای منافع خودش كار می‏كند يا برای لذت ؟ انسان برای لذت كار
می‏كند اين امری است كه شايد احدی در دنيا منكرش نباشد تا انسان از كاری‏
كه می‏كند نوعی لذت نبرد ، نمی‏كند اين ديگر ساختمان انسان است همان كسی‏
هم كه ما می‏گوييم از لذات مادی خودش می‏گذرد ، نه اين است كه به بی‏
لذتی پناه می‏برد ، او در اين گذشت ، لذتی می‏بيند كه برای او عالی تر و
راقی تر است ، يعنی از خورانيدن بيشتر لذت می‏برد تا از خوردن ، از
پوشانيدن بيشتر لذت می‏برد تا از پوشيدن سعدی هم می‏گويد :