روبنا كه بيشتر جنبه زينتی و تفننی دارد ، مثل گچی كه روی بنا می‏كشند ،
رنگ و روغنی كه می‏زنند ، نقاشی‏ای كه می‏كنند ، دكورها و امثال اينها .
اگر منظور اين آقايان از روبنا و زير بنا - كه زير بنا اقتصاد است و
همه چيز ديگر رو بنا - اين باشد ، گذشته از آن جهت كه در تشبيه اول‏
محكوم بود ( يعنی با خرابی طبقه پايين ، طبقه بالا خراب می‏شود ، اينجا هم‏
با خرابی اسكلت ، زينت و همه اين حرفها از بين می‏رود و به قول سعدی اگر
خانه از پای بست ويران بود ، نقش ايوان ديگر فايده ندارد ) يك مطلب‏
ديگر هم فهميده می‏شود و آن اين كه غير از اقتصاد ، هر چيز ديگر جنبه‏
تفننی و ذوقی و غير ضروری دارد ، يعنی در ميان مسائل زندگی بشر ، يك‏
سلسله مسائل است كه جزو ضرورتهای زندگی است و آنها خودشان را جبرا بر
بشر تحميل می‏كنند و حاكم بر بشر هستند و آن ، مسائل اقتصادی است ، ساير
مسائل ، جبری و ضروری و حتمی نيست ، تفننی و ذوقی است ، آنها خودشان را
بر بشر تحميل نمی‏كنند و نمی‏توانند جبرا بر بشر حكومت كنند ، بشر بر آنها
حاكم است پس مسائل اقتصادی ، مسائلی است كه بر بشر حكومت می‏كند و او
را می‏گرداند و بشر اجبار دارد كه از آن پيروی كند ، و مسائلی غير از آن‏
از قبيل قانون ، فرهنگ ، هنر ، اخلاق و مذهب ، مسائلی است كه اگر همه‏
نبود ، نبود ، اگر بشر يك وقتی از مسائل ضروری خودش فارغ بشود ، به اين‏
مسائل هم می‏پردازد ، ولی وقتی از آن مسائل فارغ نبود و ضرورتی پيش آمد ،
هميشه اينها را فدای آن می‏كند ، بنابراين غير از اقتصاد ، همه چيز را
بايد غير ضروری تلقی كنيم .
درباره " هنر " اين حرف ، خيلی ساده است ، می‏توان گفت