واحد راجع به يك موضوع ، صد جور حكم داشته باشد از باب اين كه ما صد
جور اجتهاد داريم .
مخطئه میگفتند اين حرفها يعنی چه ؟ ! واقعيت يك چيز بيشتر نيست ،
اجتهادها مختلف است ، از اين اجتهادهای مختلف حداكثر يكی درست است و
باقی همه اشتباه و غلط .
در مسائل علمی و مسائل فلسفی هم عين همين مطلب در يونان قديم مطرح
بوده سوفسطاييها میگفتند : مقياس همه چيز ، انسان است ، حقيقت و
واقعيت مطلقی وجود ندارد ، واقعيت نسبت به هر كس همان جوری است كه
او استنباط میكند اين را در محسوسات هم میگفتند و اتفاقا در محسوسات
شايد بهتر هم هست ، اگر درست هم باشد ، در محسوسات درست است میگفتند
: مثلا ما میگوييم " گرمی " و " سردی " گرمی و سردی ، واقعيتی نيست ،
نسبت به افراد است يك چيز برای فردی گرم است و برای فرد ديگر سرد
سردی واقعی مطلق و گرمی واقعی مطلق نداريم كه بگوييم اگر كسی شيئی را گرم
احساس میكند و ديگری سرد ، واقعيت يك چيز است و حداكثر يكی از ايندو
درست است ، اين جور نيست ، و مثال میزدند كه اگر يكی دستش را در آب
داغ فرو ببرد و ديگری در آب سرد ، بعد آب نيم گرمی بياوريم و هر دو
دستشان را در آن آب فرو ببرند ، آنكه دستش در آب داغ بوده احساس سردی
میكند و آن كه دستش در آب سرد بوده ، احساس گرمی ، دو احساس مختلف
واقعيت چطور است ؟ اين آب نيمگرم برای يكی سرد است و برای ديگری گرم
، خودش هم واقعيتی ندارد ، و حتی اگر كسی يكی از دستانش را در آب داغ
كرده باشد و ديگری را در آب سرد ، بعد هر دو را در آب نيمگرم ببرد ، با
دو دستش دو جور احساس میكند .
|