مصر قرار می‏گيرد ، بعد كم كم به اصطلاح محبوب می‏شود ، بعد به زندان‏
می‏افتد ، بعد از زندانش به مقام عزيزی مصر می‏رسد ، ولی وجدانی كه قرآن‏
برای اين آدم ذكر كرده است ، از همان روی اولی كه پيش پدرش بود ، روز
دومی كه اسير برادرانش شد و به چاه افتاد ، و روزی كه برده شد ، و روزی‏
كه در خانه عزيز مصر بود ، و روزی كه در زندان بود ، و روزی كه دو مرتبه‏
عزيز مصر شد ، در همه اين مراحل يك مسير را طی كرده و يك وجدان بوده كه‏
تحت تاثير اين حالات و اوضاع مختلف مادی قرار نگرفته است شما ببينيد
از نظر قرآن منطق يوسف در همان اوج عزت و شوكتش چقدر متواضعانه و
انسانی است !
بنابراين ما هرگز نمی‏توانيم حرف علی الوردی را اينچنين در بست قبول‏
كنيم كه توحيه تاريخ از نظر قرآن : " صراع مرير بين رجال من طراز فرعون‏
و رجال من طراز موسی " است و ديگر غير از اين نيست ! آن " صراع مرير
" در قرآن و در جامعه بشری هست ، امروز هم می‏بينيد هيچيك از اين‏
توجيهاتی كه قديم می‏كردند : يكی می‏گفت : عامل جغرافيايی عامل تحولات‏
است ، ديگری می‏گفت عامل نبوغ شخصيتها ، يكی می‏گفت عامل اقتصاد ، يكی‏
می‏گفت عامل اخلاقی و وجدانی و ديگر اين حرفها را نمی‏پذيرند كه يك عامل‏
بسيط [ در كار باشد ] ، همه اين عوامل را مؤثر می‏دانند، حق هم همين است.
اين برای آن است كه قرآن برای عقل و وجدان انسان در برابر جبر محيط و
جبر تاريخ و جبر اقتصادی و جبر سياسی - و هر چه می‏خواهيد بگوييد - حريت‏
و آزادی و استقلالی قائل است و معتقد است كه آن فطرت الهی ، آن وجدان‏
الهی در انسان در هر شرايطی می‏تواند زنده باشد و خدا هم به موجب‏