پاورقی : . 1 ص / . 35
توجيه كند كه فرعون و طبقه فرعونی هميشه در آن طرف بودند ، ديگر معنی
نداشت كه بيايد از مؤمن آل فرعون هم به اين شكل و به اين ترتيب [ ياد
كند ] كه آيات خيلی زيبا و شيرينی است وقتی منطق فرعون و منطق مؤمن آل
فرعون را نقل میكند كه اين چه گفت و او چه گفت، و داستانی شنيدنی است.
از اينها بالاتر قرآن از داوود ، سليمان و يوسف ياد میكند كه اينها در
حالی كه عالیترين مقام دنيوی را داشتند ، از نظر قرآن بهترين وجدان
انسانی را هم واجد بودند از يك طرف برای سليمان ملكی ذكر میكند كه : "
« لا يبغی لاحد من بعدی »" ( 1 ) برای هيچ انسانی ، چنين ملك و قدرتی
ميسر نشده كه - از نظر قرآن - ملك جن و انس باشد و با قدرت
خارقالعادهای حكومت كند ، از آنهايی باشد كه به قول معروف شير مرغ و
جان آدميزاد برايش مهيا باشد ، و از طرف ديگر همان سليمان را ذكر میكند
كه دارای يكی از بهترين و عالیترين وجدانهای انسانی بود اگر قرآن
میخواست بگويد هر كس در آن طبقه قرار گرفت ، ديگر محال است [ وجدانی
انسانی داشته باشد ] پس سليمان چيست كه قرآن نقل میكند ؟ !
قرآن از شخصی به نام يوسف ياد میكند ، از آن دورهای كه اين مرد جوان
در بدترين شرايط زندگی قرار گرفته و يكی از سختترين مظلوميتها را
گذرانده كه به دست برادرانش به چاه میافتد و مشرف به هلاكت میشود ،
بعد يك تصادفی - به حسب ظاهر - او را از چاه بيرون میآورد ، بعد او را
به شكل يك برده در بازارهای مصر میفروشند ، دست به دست میشود و بعد در
خانه عزيز
پاورقی : . 1 ص / . 35 |