از اين مساله عجالتا می‏گذريم گو اينكه مساله فوق العاده مهمی است و
بارها طرح شده و طرح خواهد شد و يك مساله مد روزی هم هست ، چون تكامل‏
علم را به اين شكل به اصطلاح تفسير می‏كند ، قهرا تكامل حقوق را هم به اين‏
عنوان كه نفس واقعيت حقوق تغيير می‏كند ، تفسير می‏كند .
بحث اصلی ما درباره اين بود كه آنچه در اسلام وجود ندارد ، نسخ احكام و
تغيير به صورت نسخ است كه بعد از پيغمبر ، هيچ قدرتی - حتی امام -
نمی‏تواند حكمی از احكام اسلام را نسخ كند ، ولی تغيير ، منحصر به نسخ‏
نيست ، تغييراتی هست كه خود اسلام اجازه داده است .
نيازهای بشر دو گونه است : ثابت و متغير در سيستم قانونگذاری اسلام‏
برای نيازهای ثابت ، قانون ثابت وضع شده و برای نيازهای متغير ، قانون‏
متغير ، ولی قانون متغير ، قانونی است كه [ اسلام ] آن را به يك قانون‏
ثابت وابسته كرده و آن قانون ثابت را به منزله روح اين قانون متغير
قرار داده كه خود آن قانون ثابت اين قانون متغير را تغيير می‏دهد نه ما ،
تا بشود نسخ ، در واقع خود اسلام است كه آن را عوض می‏كند .
مثالی عرض می‏كنم اصلی در اسلام است كه می‏گويد : " « طلب العلم فريضة
علی كل مسلم » " ( 1 ) حال می‏خواهد " مسلمة " دنبالش باشد يا نباشد ،
چون اين " مسلم " ، معنايش مرد مسلم نيست ، مسلم يعنی " مسلمان " (
2 ) در اينجا سؤالی طرح می‏شود كه آن

پاورقی :
. 1 [ حديث نبوی ] .
. 2 در زبان عربی صيغه مؤنث به زن اختصاص دارد و صيغه مذكر وقتی كه‏
كنار صيغه >