كسی مالك خانهای هست ، بدون رضای او نمیشود [ آن را تصرف كرد ] و وقتی
دولت يا غير دولت به او گفتند خانه ات را به ما میفروشی يا نه ، كه
میخواهيم خرابش كنيم ؟ و او گفت من نمیخواهم خانه پدريم را بفروشم ،
كسی حق ندارد به او [ زور ] بگويد و لو بخواهند صد برابر بخرند ولی وقتی
كه مصلحت يك شهر ايجاب میكند كه خيابانی احداث شود [ ديگر رضايت او
شرط نيست ] ، گفتيم " مصلحت يك شهر " نه به خاطر اين كه فقط شهر
زيبا بشود ، به خاطر چيزهای ديگر ، مثلا در اين كوچه ها و پس كوچه ها -
كه با شرايط قديم جور شده - احيانا مريضی پيدا میشود يا میخواهند زنی را
كه میخواهد وضع حمل كند به بيمارستان ببرند ، اگر خيابانی كشيده شده باشد
، میتوانند با تاكسی در ظرف مدت سه دقيقه به بيمارستان برسانند ، ولی
در آن كوچه پس كوچه ها اگر بخواهند با گاری و الاغ و ببرند يك ساعت طول
میكشد و احيانا ممكن است [ بيمار ] از بين برود مسلم اينجا مصلحت اقتضا
میكند كه اين وسائل برای رفاه او فراهم بشود در زمان قديم چنين مصلحتی
وجود نداشت ، يعنی خراب كردن خيابان چنين منافع اساس حكم میكند كه
مصلحتهای كوچكتر را بايد فدای مصلحتهای بزگتر كرد بزرگی را برای مسلمين
در برنداشت ، ولی امروز كه خراب كردن خانه ها برای ايجاد خيابان چنين
مصلحت بزرگی دارد ، فقيه است كه بر اين اساس حكم میكند كه مصلحتهای
كوچكتر را بايد فدای مصلحتهای بزرگتر كرد .
وضع ماليات هم از اين قبيل است وضع ماليات يعنی " به خاطر مصالح
عمومی ، قسمتی از اموال خصوصی را جزو اموال عمومی قرار دادن " اگر واقعا
نيازهای عمومی اقتضا میكند كه بايد ماليات تصاعدی وضع كرد و حتی [ اگر ]
ضرورت تعديل ثروت
|