پاورقی : . 1 در اينجا سؤال كننده تاييد میكند كه مقصودش همان گفته استاد است.
- اگر میبينيم كارگری مثل بورژوا فكر میكند و يا سرمايه انديشه كارگری
دارد ، بايد اين جور توجيه كنيم كه به خاطر توسعه ارتباطات ، آنها
میتوانند با فرهنگ يكديگر آشنا شوند موقعی كه فرزند سرمايهدار توانست
با ارزشهای طبقه كارگر آشنا بشود و در اثر مطالعه ، جهت تاريخ را دريابد
و به آن ايمان بياورد و فرضا متوجه شود كه در آينده طبقه كارگر پيروز
میشود ، نظام ارزشهايش ديگر ارزشهای سرمايهداری نيست ، محيط برای اين
وجدان ، ارزشهای تازهای میسازد و وجدانش میشود وجدان كارگری .
اگر ما میگوييم " فكر به نوبه خودش اثر میگذارد " اولا بايد با منطق
ديالكتيكی فكر كرد كه درست است كه فكر ابتدائا زائيده شرايط است ، اما
متقابلا بر شرايط تاثير میگذارد . . .
جنابعالی میفرماييد " منطق ديالكتيكی " ، اگر مقصودتان " تاثير
متقابل فكر و شرايط مادی " است ( 1 ) پس منطق ما ديالكتيكی است نه
شما ، پس چرا شما اسم يكی را زير بنا میگذاريد ؟ يكی را اصل و ديگری را
فرع میدانيد ؟ شما كه يكی را اصل و ديگری را فرع میدانيد ، منطقتان
ديالكتيكی نيست .
يك وقت شما - همين طور كه من عرض كردم - میگوييد : شرايط مادی زندگی
، عامل مؤثری است روی وجدان ، وجدان هم عامل مستقلی است كه متقابلا روی
شرايط مادی اثر میگذارد ، هر دو روی يكديگر اثر میگذارند بدون اينكه يكی
را اصل و ديگری را طفيلی و تابع بدانيم .
پاورقی : . 1 در اينجا سؤال كننده تاييد میكند كه مقصودش همان گفته استاد است. |