روبنايی را بر دوش روابط اقتصادی افراد بشر و چگونگی توليد و توزيع
ثروت دارد ، اساس و ريشه آنجاست ، هرگونه تغييری كه در آنجا پيدا بشود
- كه جبرا تغيير پيدا میشود و به يك حال نمیماند و تغيير شكل میدهد
همچنانكه تاكنون داده است و ادوار مختلف پيدا شده - خواه ناخواه هر شان
ديگر از شؤون اجتماع جبرا و ضرورتا تغيير میكند .
اگر اين مطلب درست باشد ، ما بايد قبول كنيم كه هيچ قانونی در جهان
نمیتواند جاويدان بماند ، چون خود قانون ، جلوهای از جلوات روابط
اقتصادی است وقتی كه زير بنای قانون عوض شد ، خودش اصلا نمیتواند برای
هميشه باقی بماند .
بدون شك انسان يك موجود اجتماعی است معنای اين كه انسان موجود
اجتماعی است ، مسلم صرف اين نيست كه انسانها بايد با يكديگر در يك
مكان - مثلا در شهر يا ده - زندگی كنند و زندگيهايشان نمیتواند مثل بعضی
از حيوانات صحرا كه انفرادی زندگی میكنند ( مانند شير و پلنگ ) به طور
منفرد باشد ، صرف اين نيست كه فقط با هم گلهوار زندگی میكنند ، بلكه
زندگی افراد بشر بر اساس يك سلسله روابط است و در واقع يك نوع تركيب
ميان افراد صورت میگيرد و اين تركيبی است منحصر به نوع خود ، اين جور
تركيب ، خارج از جهان انسان وجود ندارد .
مثلا يك وقت ما به تعدادی درخت نگاه میكنيم كه در باغی به زندگی
خودشان ادامه میدهند هر درختی از درخت ديگر صد در صد جداست سرنوشت هيچ
درختی به سرنوشت درخت ديگر بستگی ندارد و هيچ درختی مكمل درخت ديگر
نيست ، يعنی اگر ده تا درخت سيب در يك باغ هست ، اين درخت سيب ،
خودش هست
|