طبقه كارگر باشند و وجدان كارگری نداشته باشند ، و بر عكس ممكن است كسی
جزو طبقه بورژوا باشد و افكار بورژوايی نداشته باشد البته اين قسمت دوم
را زياد بحث نمیكند ، قسمت اول را كه ممكن است يك فرد جزو طبقه كارگر
باشد و وجدان كارگری نداشته باشد ، اعتراف میكنند ولی اسمش را میگذارند
" وجدان كاذب " بعد اين جمله معروف را از فوير باخ نقل میكند :
" تفكر در يك كاخ و در يك كلبه تفاوت پيدا میكند " .
بديهی است كه وقتی وجدان ، طرز تفكر و نوع خواستههای انسان ، به طبقه
انسان وابستگی داشته باشد ، اگر طبقه تغيير كند ، فكر هم عوض میشود ،
وجدان و خواستهها هم عوض میشود ، جهانبينی و معيارهای اوليهای هم كه در
دست انسان است و روی آنها قضاوت میكند ، عوض میشود ، مثلا انسانی كه
جزو طبقه محكوم ، جزو طبقه كارگر ، جزو طبقه زحمتكش است ، طرز فكرش
واقعا اين است كه يگانه راه صحيح و عادلانه اين است كه حكومت ، حكومت
كارگری باشد ، مالكيت الغاء بشود و اصلا اين وجدان اين جور حكم میكند ،
میگويد يگانه راه صحيح و درست همين است و غير از اين نيست .
حال اگر اين شخص را يكدفعه از آن طبقه برداريم و در طبقه حاكمه قرار
بدهيم ، اصلا وجدان و فكرش عوض میشود ، نه اين كه آن وقت میفهمد كه راه
صحيح همان راه اول است ولی منفعت من اين جور اقتضا میكند ، اصلا اين جور
فكر میكند كه صحيح همين است انسان در هر طبقهای كه هست ، هر طور كه
منفعتش اقتضا
|