دستگاه فكری كه دارای يك سلسله معارف و جهان بينی ها و يك سلسله
مقررات عملی - تربيتی است ، و به اصطلاح به عنوان يك ايدئولوژی آيا يك
ايدئولوژی هم حتما بايد سرنوشت پديده های جهان را داشته باشد ؟
اين [ مطلب ] را باز بايد در دو قسمت بحث كنيم : يكی آن نظريات
كلیای كه میگويند : " ايدئولوژی هم نمیتواند برای هميشه باقی بماند " ،
يعنی همه ايدئولوژيها هم همان سرنوشتی را دارند كه پديده ها دارند البته
اينجا بحث خيلی جنبه كلی پيدا میكند ما بايد ببينيم اين اصل كلی درست
است يا درست نيست قسمت دوم اين بحث ، بحث جزئی است ، يعنی انگشت
گذاشتن روی مسائلی مشخص است كه اين مهمتر و عمده تر است ، و آن اين
است كه ما نه روی اين اصل كلی كه " هر ايدئولوژیای محكوم به زوال و فنا
و نيستی است " بحث میكنيم ، بلكه روی اين بحث میكنيم كه فلان مقرره از
مقررات اسلام متناسب با شرايط و اوضاع خاصی از زندگی بشر است ، آن
شرايط تغيير كرده ، پس آن مقرره ديگر نمیتواند وجود داشته باشد اين بود
كه روز اول هم عرض كرديم كه بايد رفت دنبال مثالها و مصداقها و مسائل
بايد به طور جداگانه مطرح بشود .
اول آن بحث كلی را عرض میكنيم نظريهای كه بيش از هر نظريه ديگری
لازمه اش اين است كه هيچ ايدئولوژیای ثابت و دائم و جاويد نباشد ،
نظريه ماركسيستها و به طور كلی نظريه ماترياليستهاست درباره انسان ، از
دو نظر : يكی از نظر خواسته های انسان و به عبارت ديگر غرايز اصلی انسان
، و آن اين كه انسان - كه بدون شك تاريخ را انسان به وجود میآورد - تحت
چه نيرويی است ؟ يعنی نيروهای اصلی حاكم بر غرايز انسان
|