يعنی افراد آنقدر با يكديگر تركيب شده اند كه هيچ اصالتی ندارند و
اصالت مال كل است ؟ اين جور نيست ، [ جامعه بشری ] نه مثل درختها يا
گوسفندهايی است كه در يك جا جمعند كه اصالت ، صد در صد مال افراد و
اجزاء است و نه مثل يك مركب طبيعی يا شيميايی است كه اصالت ، صد در
صد مال كل است افراد انسان هم محو در كل و تابع كل هستند ، و هم از نوعی
استقلال در مقابل كل برخوردار و بهرهمندند لهذا اين " جزء " میتواند "
كل " خودش را تغيير دهد انسان قادر است محيط خودش را تغيير بدهد در
عين اينكه تحت تاثير و محكوم محيط خودش است انسان ، هم تحت تاثير و
ساخته محيط خودش هست و رنگ محيط خودش را دارد ، و هم از نوعی آزادی و
اختيار و استقلال در مقابل محيط خودش بر خوردار است و حتی قدرت تغيير
دادن آن را دارد .
اينكه نيروی گرداننده تاريخ - و به قول آقايان زير بنای تاريخ - چيست
، به اين دو شان انسان مربوط است : يكی اين كه هر انسانی را از نظر
سرشت انسانیاش بايد در نظر بگيريم ، يعنی غرايز حاكم بر وجود انسان ،
آن غرايز اصلی كه انسان منهای هر تربيت و عادتی دارد ، چيست ؟ [ و ديگر
اينكه نقش فرد انسان را در جامعه در نظر بگيريم ] .
در انسان غريزه ادامه حيات ، غريزه رفع گرسنگی و عشق و تمايل به مواد
خوراكی و لذتبخش از اين جهت ، هست بدون شك غريزه اصيلی هم هست غريزه
جنسی در انسان هست ، غريزه اصيلی است غريزه برتری طلبی در انسان هست ،
غريزه اصيلی است حتی غريزه هنر و زيبايی در انسان هست و غريزه اصيلی
است ، يعنی انسان زيبايی را به خاطر خود زيبايی میخواهد نه به خاطر چيز
ديگر در انسان غريزه حقيقت جويی و علم خواهی هست علم تنها به خاطر
|