است هم حرام ، بنابراين اگر كسی بيايد اين گوسفند را تصرف كند ، از آن
جهت كه گوسفند است مرتكب امر حرام نشده ولی از آن جهت كه دزدی است
مرتكب امر حرام شده است .
همچنين میگويند در جايی " تزاحم " پيدا میشود نه تعارض و نه تناقض
، چطور ؟ مثل اينكه گاهی يك شیء در آن واحد هم واجب میشود هم حرام و
اين تناقض هم نيست ، تزاحم است ، يعنی از نظر واضع قانون تناقض نيست
، از نظر آن كسی كه میخواهد عمل كند تزاحم است ، يعنی امكان عمل از او
گرفته میشود ، تكليف عمل بايد روشن شود ، مثل اينكه میگويد تصرف در مال
غير بدون اذن و رضای او حرام است و میگويد نجات يك انسان كه مشرف به
هلاكت است واجب است ، اين دو حكم را به صورت كلی بيان میكند ، يك جا
شما در مقابل اين دو قرار میگيريد : از يك طرف در مقابلتان تصرف در
مال غير بدون رضايت و اذن او واقع شده كه حرام است ، و از طرف ديگر
نجات دادن كسی كه نجات دادنش واجب است قرار گرفته كه واجب است و
اين واجب را فقط وقتی میتوانيد انجام دهيد كه آن حرام را مرتكب بشويد ،
يعنی مثلا وارد زمين غصبی شويد تا غريق را نجات بدهيد مثال ديگر : بدون
شك لمس بدن نامحرم حرام است فرض كنيد شما در كنار دريا قرار گرفته
ايد و میبينيد زنی دارد غرق میشود در اينجا يكی از دو كار را میتوانيد
انجام دهيد : اگر بخواهيد رعايت آن [ اصل ] را بكنيد كه لمس كردن بدن
زن نامحرم حرام است ، نبايد دست به بدن اين زن بزنيد ، ولی اگر بخواهيد
او را نجات بدهيد ، بايد بدن او را لمس كنيد آيا اسلام دو قانون متناقض
جعل كرده ؟ هم گفته است لمس بدن زن نامحرم حرام است و هم گفته نجات
دادن او واجب
|