احكام پی می‏برد و علل احكام را كشف می‏كند و آن علل گاهی تغيير پيدا
می‏كنند ، اينجا به اين منشا و مبدا تشريع اجازه داده می‏شود كه كار خودش‏
را انجام بدهد كه در واقع كار جدايی نكرده ، روح اسلام را كشف می‏كند اين‏
هم كه گفته اند " كل ما حكم به العقل حكم به الشرع " - كه يك قاعده‏
قديمی است و مال امروز نيست كه بگوييم تازه اين مساله مطرح شده -
منظورشان همين است واقعا اگر در جايی به طور قاطع ملاكی كشف بشود ، شرع‏
هم هماهنگی دارد ، يعنی از اينجا بايد كشف كنيد كه شرع هم همين است از
آن طرف هم كه گفته اند " كل ما حكم به الشرع حكم به العقل " مقصودشان‏
اين است كه اگر در جايی شرع به طور قاطع حكمی كرد ، از باب اين كه‏
می‏دانيم در اسلام سخنی به گزاف گفته نمی‏شود ، عقل به طور اجمال می‏گويد :
اينجا يك ملاكی وجود دارد ، گر چه من هنوز تشخيص نداده ام ولی وجود دارد
، بی منطق نيست بعد از آشنايی عقل به اينكه اسلام بدون ملاك و مناط و
منطق حرفی نمی‏زند ، همين قدر كه شرع چيزی گفت ، عقل هم اجمالا می‏گويد
اينجا يك منطقی وجود دارد ، حال اگر من هنوز كشف نكرده ام ، بايد تامل‏
و دقت كنم .
اين يكی از چيزهايی است كه [ تكليف ] فقيه را با مقتضيات متغير [
مشخص می‏كند ] و آنجا كه مصالح بشريت تغيير می‏كند و چيزی را ايجاب‏
می‏نمايد ، دست فقيه را باز می‏كند .
در نوشته ای كه آقای مهندس كتيرايی فرستاده اند ، چند مطلب آمده كه‏
من در اطرافش توضيحاتی می‏دهم مطلبی را به عنوان مقدمه گفته اند - كه ما
آن را به صورت كامل تری در جزوه های " اسلام