آوردی ، حق ديگران را پايمال كردی ، " به گونه‏ای كه وجدان او را تحريك‏
می‏كنند كه خودش عليه خودش قيام كند ، و چقدر افرادی مال و ثروت و هستی‏
و منافع خودشان را به پای انبيا ريختند و به دست خودشان تحويل طبقه‏
مظلوم دادند .
اين داستان معروف است كه شخصی از متمكنين و ثروتمندان در محضر حضرت‏
رسول نشسته بود ، فقير ژنده‏پوشی وارد مجلس شد ، جای خالی می‏خواست ،
اتفاقا جای خالی پهلوی همان آدم متعين به اصطلاح اشرافی بود ، رفت پهلوی‏
او نشست او طبق عادتی كه داشت ، خود به خود خودش را جمع كرد و كنار
كشيد حضرت رسول توجه كردند ، فرمودند : " ترسيدی كه چيزی از فقر او به‏
تو بچسبد ؟ " گفت : " نه يا رسول الله " " ترسيدی كه جامه‏هايت‏
كثيف و آلوده شود ؟ " ، " نه يا رسول الله " فرمود : " پس چرا اين‏
كار را كردی ؟ " جوابی نداشت " عادت غلطی بود يا رسول الله ! من‏
حاضرم نيمی از ثروتم را به اين برادر مسلمانم بدهم " ولی او گفت : "
من نمی‏پذيرم " گفتند : " چرا نمی‏پذيری ؟ " ، گفت : " می‏ترسم اگر
بپذيرم ، من هم يك روز مثل او بشوم ، فقيری بيايد خودم را كنار بكشم "
( 1 ) .
اين ، عمل وجدان است كه از يك طرف وجدان او برانگيخته می‏شود كه نيمی‏
از ثروتش را در اختيار وی قرار بدهد ، و از طرف ديگر آن ديگری برای‏
وجدانش آنقدر اصالت قائل است كه برای اينكه مبادا يك وقت اين وجدان‏
پاكش مخدوش بشود ،

پاورقی :
. 1 [ اين داستان در كتاب داستان راستان ( داستان شماره 17 ) نقل شده‏
است ] .