آن حالت روان در مسير خودش جريان دارد ، و دو حالت ديگر ، حالتهای‏
انحرافی روانی است بی حسی ، آفت و بيماری است ، آرزوی سلب نعمت از
ديگری هم بيماری روانی است .
می‏رويم سراغ شجاعت شجاعت چطور ؟ شجاعت هم چنين چيزی است استقامت‏
هم همين طور .
آيا می‏شود گفت كه تواضع در مقابل تكبر ، سعه صدر در مقابل حسد ،
شجاعت در مقابل جبن و تهور ، صبر و استقامت در مقابل ضعف ، شكر و
سپاسگزاری در مقابل ناسپاسی ، اينها اخلاق متغيرند ؟ يعنی در زمانها و
مكانهای مختلف فرق می‏كنند ؟ در يك محيط اينجور است ، در محيط ديگر
اينجور نيست ؟ البته محيطها فرق می‏كنند ، در بعضی محيطها مردم آن جورند
، در بعضی ديگر آن جور نيستند ، ولی آيا واقعا می‏شود گفت خوبی و بدی‏
اينها در محيطهای مختلف و زمانهای مختلف فرق می‏كند ؟ يا يك امور ثابت‏
يكنواختی هستند ، چون سلامت روان انسان است و سلامت روان مثل سلامت تن‏
در همه زمانها و همه مكانها يك جور و ثابت است .
اشتباهی كه جناب ويل دورانت كرده است اين است كه ميان " آداب "
و " اخلاق " فرق نگذاشته آداب يك چيز است و اخلاق چيز ديگر آداب‏
مربوط به ساختمان روحی انسان نيست ، قراردادهای افراد انسان است در
ميان يكديگر ، مثل همين مثالی كه خودش ذكر می‏كند : دو نفر انسان به‏
همديگر می‏رسند ، اخلاق اقتضا می‏كند نسبت به يكديگر متواضع و مؤدب باشند
- تواضع لازمه اخلاق است - اما در يك جامعه به علامت ادب و تواضع ،
كلاهشان را بر می‏دارند ، در جامعه ديگر به علامت تواضع ، كلاه سرشان‏
می‏گذارند ، كما اينكه ميان ما معممين اگر يك شخص محترم و مؤدبی وارد