پاورقی : . 1 اصول مقدماتی فلسفه ، ص . 199
يعنی چنين آدمی چون وجدانش وجدان اصيلی است ، میتواند كاری بر ضد طبقه
خودش بكند ، و هيچ مانعی ندارد اما اينهايی كه قضايا را روی اين حساب
توجيه میكنند چه میگويند ؟ مخصوصا اشخاصی كه هم افكارشان چنين افكاری
است و هم با سوءظن و بدبينی به اين مؤسسه نگاه نمیكنند حال اگر افرادی
با سوءظن و بدبينی نگاه كنند ، مثلا بگويند : " اين يك دام امپرياليستی
است ، يك دام كاپيتاليستی است " ، بگويند : " اين يك كانال انحرافی
است كه افكار را از مسير اصلی خودش منحرف كند " باز يك حرفی است ،
افرادی كه به چنين چيزی هم اعتقاد ندارند چگونه اين امر را توجيه میكنند
؟ به نظر ما جز با اين كه برای وجدان انسان مقداری استقلال [ قائل شويم
توجيه پذير نيست ] ، و استقلال كه میگوييم ، معنايش اين نيست كه وجدان
انسان يك سد و دژی است كه هيچ چيز در آن نفوذ ندارد ، بلكه میگوييم
وجدان انسان يك عامل مستقل است مثل همه عوامل جهان كه هم از عاملهای
ديگر متاثر میشود و هم عاملهای ديگر را تحت تاثير خودش قرار میدهد
مقصود ما از استقلال ، اين است .
" از اين رو قوای محركه تاريخ ، يعنی چيزی كه تاريخ را به وجود میآورد
، جنگهای طبقاتی است انگلس میگويد : مسلم شده است كه در تاريخ جديد (
تاريخ جديد لابد استثنائی است از تاريخ قديم ) كليه مبارزات سياسی
عبارت است از همان مبارزات طبقاتی ، و تمام مبارزات استقلال جويانه
طبقات با وجود شكل سياسی كه به خود میگيرد ، سرانجام به استقلال اقتصادی
منتج میگردد " ( 1 ) .
پاورقی : . 1 اصول مقدماتی فلسفه ، ص . 199 |