تاسيسات اقتصادی و تاسيسات ديگر وجود دارد ، اما بشر هميشه اين جور
میبيند كه اگر تاسيسات اقتصادی نباشد زندگی نيست ، ولی اگر آنها نباشند
میشود زندگی كرد ، گر چه اگر باشند خيلی خوب و لازم است اين است كه
اينها كه تغيير میكند همه چيز تغيير میكند .
ممكن است كسی اين حرف را به اين شكل بيان كند البته خود ماركسيستها
اين جور نمیگويند ، ماركسيستها واقعا معتقدند كه ساير تاسيسات ، طفيلی
است و در واقع انعكاسی و جلوهای و به يك معنا مقدمهای است بر تاسيسات
اقتصادی ، نه اين كه برای خودشان استقلال دارند ولی برای بشر اين مهمتر
است ، خير ، هر گونه استقلالی را نفی میكنند .
حتی اگر اين جور هم بخواهيم بگوييم ، باز مطلب درست نيست ، چون
معنايش اين است كه هر وقت امر بشر داير باشد ميان گرسنگی و هر يك از
اينها ، عامل گرسنگی تقدم دارد بسيار خوب ، ولی مگر جريان تاريخ هميشه
در گرو اين جور قضايا بوده ؟ مگر هميشه بشر سر پيچ گرسنگی كه میرسيده
تاريخ را عوض كرده ؟ اين جور نيست .
اصلا معنای اين حرف اين است كه " وقتی انسان سير باشد ، غرايز ديگر
انسان فعاليت میكند " ، پس در آن وقت چرخ گرداننده تاريخ ، آنها هم
هستند و آنها هم در گردش تاريخ سهم بسزايی دارند .
بعلاوه ما تا اين حد قبول نداريم كه حكومت غريزه اقتصادی بر همه افراد
بشر از تمام غرايز ديگر قویتر باشد انسان در تاريخ فداكاری میكند ، چه
فداكاريهايی كه منجر به دادن جان خودش
|