« السيوف من الدماء ترووا من الماء »" میخواهيد سيراب بشويد؟ شمشيرهای
خودتان را از خون اين ناكسان سيراب كنيد " « فالموت فی حياتكم مقهورين
و الحياش فی موتكم قاهرين » " زندگی و مردگی اين نيست كه آدم نفس بكشد
يا نكشد ، آدم بميرد و پيروز ، زنده است ، بماند و محكوم ، مرده است .
اين يك غيرتی است در بشر ، يك حسی است در بشر شعری هم از فردوسی در
اين زمينه است ، میگويد :
تن مرده و گريه دوستان
|
به از زنده و طعنه دشمنان
|
مرا عار آيد از اين زندگی
|
كه سالار باشم كنم بندگی
|
واقعا چنين حسی هميشه در بشر بوده است ، هميشه بشر همه چيز را با
مقياس شكم و سيری و گرسنگی و مسائل اقتصادی و امور قابل مبادله ، مقايسه
نمیكرده است .
مشكان طبسی معروف كه اوايل عمر ما میزيسته و مرد خيلی فاضلی بوده است
، شعری از عنصری را كه خيلی معروف و عالی است ، تضمين كرده است ،
میگويد :
عمر عزيز است ، صرف غم نتوان كرد
|
آری بر خويشتن ، ستم نتوان كرد
|
سيف و قلم گر چه هر دو كار گشايند
|
آنچه كند سيف ، با قلم نتوان كرد
|
بيتی از عنصری بيارم كز او
|
خوبتر و نغزتر رقم نتوان كرد
|
" دانش و آزادگی و دين مروت
|
اينهمه را بنده درم نتوان كرد "
|
پاورقی :
. 1 نهجالبلاغه ، خطبه . 51