" اين گفتار خطاست ماركسيسم از نقش مهمی كه فكر ، هنر و عقايد در
زندگی بازی می‏كنند غافل نيست و بر عكس اهميت و افری به انواع‏
ايدئولوژيها می‏دهد ( توضيح نمی‏دهد كه به چه شكل است ) عامل ايدئولوژی و
شكل ايدئولوژی چيست ؟ اين قسمت از ماركسيسم كه مورد مطالعه ماست ،
بيش از هر قسمتی بد فهميده شده است دليلش هم اين است كه تا مدتهای‏
مديد ، ماركسيسم را فقط از لحاظ اقتصادی می‏آموخته‏اند به اين طريق نه تنها
ماركسيسم را از شكل كلی خود جدا می‏كرده‏اند ، بلكه اصول واقعی اين فلسفه‏
را نيز كنار می‏زده‏اند ، زيرا چيزی كه اجازه می‏دهد اقتصاد به صورت يك‏
علم كامل در آيد ، ماترياليسم تاريخی و انطباق آن با ماترياليسم‏
ديالكتيك است تعبيرات غلطی هم كه از ماركسيسم شده است ، به علت آن‏
بوده كه از نقش ايدئولوژيها در تاريخ و زندگی غفلت ورزيده‏اند جدا كردن‏
ايدئولوژيها از ماركسيسم ، به منزله تفكيك ماركسيسم از ماترياليسم‏
ديالكتيك است ، يعنی تجزيه آن از اصول " .
من درست نفهميدم كه چه می‏گويد ايرادی كه به نظر ما می‏رسد اين نيست كه‏
بنابر اصول ماركسيسم " ايدئولوژی " هيچ نقشی ندارد ، هيچ عاملی نيست ،
نه ، بالاخره فكر است ، هيچ كس منكر نيست كه " فكر " خودش يك عاملی‏
است ، ولی ما می‏گوييم بنابر اصول ماركسيسم افكار صد در صد تابع شرايط
اقتصادی است يعنی از كادر شرايط اقتصادی نمی‏تواند خارج باشد و نقش يك‏
عامل صد در صد تابع را بازی می‏كند .
ايرادی كه می‏خواهند بگيرند اين خواهد بود كه نقش ايدئولوژی ، نقش يك‏
عامل صد در صد تابع غير قابل انحراف از