" بعضی از آداب ، فقط رسم و عرف است و جزو اخلاق محسوب نمیشود ( كه
حرف درستی هم هست ، آداب با اخلاق دوتاست ، ولی خودش مثالهايی كه بعد
برای اخلاق آورده ، آداب را ذكر كرده است ) مانند به كار بردن كارد و
چنگال بر خوان بريدن سالاد بر سر ميز با كارد ، گناهی نيست گر چه
بينندگان آن ممكن است از زنا اغماض كنند ولی بر آن نبخشايند اما بعضی
از آداب برای مصالح عامه ، امری حياتی و ضروری به شمار میرود ، مثل تعدد
زوجات يا اكتفا بر يكی " .
معتقد است در يك زمان تعدد زوجات جزو امور اخلاقی است و در يك زمان
ديگر وحدت زوجه امر اخلاقی است ، تا اينكه مصلحت زمان و مصلحت اجتماع
چه حكم كند همين هم جوابش اين است كه مساله تعدد زوجات هم به اخلاق
ارتباط ندارد ، به سنن و قوانين عملی مربوط است ، و معلوم است كه يك
قانون ممكن است در يك زمان مفيد باشد ، در زمان ديگر نباشد .
در خود اسلام هم - مكرر گفتهايم - فلسفه تعدد زوجات همين چيزی است كه
آقای ويل دورانت هم ذكر میكند ، میگويد وقتی كه در يك جامعه در اثر
جنگهای زياد يا به علل ديگر ، مرد زياد از بين میرود و زن بی سرپرست
زياد میماند ، اگر بنا شود كه آن اصل اولی - كه واقعا هم اصل اولی است -
يعنی وحدت زوجه [ حفظ شود و ] يك مرد به يك زن اكتفا كند ، طبعا زنان
زيادی در جامعه بی سرپرست میمانند ، هم حق آنها از نظر حق تاهل ضايع شده
، و هم منشا مفاسدی در اجتماع میشوند وقتی آن زنها بی سرپرست ماندند ،
دارای عقدههای روحی میشوند ، ناراحتی پيدا میكنند و بعد میآيند مردها را
میفريبند و منشا فساد اخلاق
|