آنها زندگی امكان ندارد ، ولی ساير خواسته‏ها با اين كه اصالت دارد -
يعنی انسان آنها را به عنوان مقدمه خواسته های اقتصادی نمی‏خواهد - در
درجه دوم [ اهميت ] است ، يعنی انسان فكر می‏كند بايد زنده بماند تا بعد
بتواند عشقش را تامين كند ، تا بعد بتواند تفنن و زيبايی خودش را تامين‏
كند ، تا بعد بتواند دنبال علم برود ، اساس اين است كه آدم زنده بماند
بدون رفع نيازهای اقتصادی ، اصلا انسان زنده نمی‏ماند به قول مولوی " آدمی‏
اول اسير نان بود " اول بايد شكم سير باشد ، بعد انسان دنبال ايمانش‏
می‏رود اين كه می‏گويند " شكم گرسنه ايمان ندارد " يك حرفی است ، يعنی‏
اول بايد شكم سير بشود تا بعد انسان بتواند دنبال غريزه ايمان برود
بگوييد " ايمان خودش غريزه است " ، غريزه باشد ، ولی اساس اين است‏
كه اول بايد شكم سير بشود جاه و قدرت و پست و مقام و همه اينها بعد از
اين است كه شكم سير باشد آدم وقتی كه شكمش گرسنه است ، جاه می‏خواهد
برای چه ؟ مقام می‏خواهد برای چه ؟ پست می‏خواهد برای چه ؟ برتری يعنی چه‏
؟ اول شكمش بايد سير شود حتی عامل جنسی هم همين طور است انسان بعد از
سيری شكم ، به دنبال اين عواطف می‏رود اگر شكم گرسنه باشد ، ممكن است‏
يك كسی تا آخر عمرش هم همسر انتخاب نكند ، چون در درجه اول بايد دنبال‏
نان برود .
می‏گفتند جوانی عاشق شده بود ، زندگيش را پدرش تامين می‏كرد و هنوز گرم‏
و سرد دنيا را نچشيده بود ، پدرش را می‏ديد كه راجع به اين مسائل خيلی بی‏
تفاوت است ، فكر می‏كرد كه عقل پدرش نمی‏رسد و اصلا پدرش درك ندارد ،
می‏گفت : " چرا پدرم عشق را نمی‏فهمد ؟ عاشقی را نمی‏فهمد ؟ " روزی پدرش‏
را