ايندو می‏توانند با يكديگر هماهنگی داشته باشند .
بحث ما راجع به قوانين اسلام بود قدر مسلم آنچه كه در قوانين اسلام‏
امكان ندارد ، تغيير به معنی نسخ است ، يعنی اسلام قانونی را وضع كند و
بعد اين قانون بلا مورد بماند ، به اين معنا كه وضع زمان آنچنان تغيير كند
كه اجبارا اين قانون بايد نسخ بشود آنچه كه اسلام نمی‏پذيرد اين است كه‏
قانونش نسخ بشود ولی " تغيير " اعم از " نسخ " است ، نوعی بلكه‏
انواعی تغيير هست كه در متن خود قانون اسلام پيش بينی شده است ، خودش‏
دستور داده و به تعبير ديگر به طور خودكار خود قانون متغير می‏شود ، نه‏
اينكه نيازی داشته باشد كه قانون ديگری بيايد جای آن را بگيرد اين [
مطلب ] غير از مساله نسخ است و در سيستم قانونگذاری اسلام چنين چيزی‏
هست ، چنين عنصر و بلكه عناصری وجود دارد كه به موجب آنها خود قانون در
داخل خودش تغيير می‏كند بدون اينكه نيازی به نسخ وجود داشته باشد ، و در
واقع خودش ، خودش را عوض می‏كند و تغيير می‏دهد برای اين موضوع روی چند
مطلب تكيه كرديم كه تكرار نمی‏كنيم چون می‏خواهيم بحثی را كه آقای مهندس‏
كتيرايی عنوان كردند مطرح كنيم ناچار اشاره ای به سخن گذشته می‏كنيم .
عرض كرديم يكی از جهات اين است كه اسلام در اساس قانونگذاری ، روی‏
عقل تكيه كرده است ، يعنی عقل را به عنوان يك اصل و به عنوان يك مبدا
برای قانون به رسميت شناخته است و لهذا شما می‏بينيد فقهای ما اين مطلب‏
را به طور قطع قبول كرده اند ، يعنی مساله ای است مورد اجماع و اتفاق :
وقتی كه پرسيده می‏شود مبادی استنباط احكام چيست ؟ می‏گويند : " چهار چيز
است : كتاب ( قرآن ) ، سنت ( قول و عمل پيغمبر و يا ائمه اطهار كه آن‏
هم باز از سنت