پاورقی : . 1 البته آنكه میگويد " وجدان " ، ديگر آن را آنقدر متغير نمیداند ، چون برايش اصالت قائل است . . 2 ويل دورانت به طور كلی مرد فوق العاده متتبعی است و محيط به نظريات و آراء . >
ولی در دوره ديگر - يعنی دوره صنعتی - وضع خانواده متزلزل میشود ، مرد
مجبور است كارش را بيشتر در كارخانه انجام بدهد ، بچهها و زنها را به
كارخانهها میكشانند و آن اصول در هم میريزد در آن زندگی كه بر محور ديگری
میچرخد ، بسياری از مسائلی كه قبلا لازم بود ، ديگر لازم نخواهد بود .
اين است كه از نظر آنهايی كه میگويند مقياس و معيار اخلاق نفع رساندن
به اجتماع است ، چون كاری كه به نفع اجتماع باشد ، در هر زمانی به يك
شكل است ، پس اخلاق هم در هر زمانی بايد به يك شكل باشد .
طبعا آن اخلاق هوشيارانهای هم كه گفتهاند ، همين جور است ، چون اخلاق
هوشيارانه هم میگفت : " منفعت فرد " و منفعت فرد [ در دورههای
مختلف ] فرق میكند ، يك وقت منفعت فرد اقتضا میكند [ كه اخلاق ] به
اين شكل باشد و يك وقت اقتضا میكند به آن شكل باشد .
باقی میماند دو نظريه ديگر ، يكی نظريه الهامی و وجدانی كه معتقد است
انسان وجدان اصيلی دارد كه از آن الهام میگيرد ( 1 ) ، و يكی هم نظريه
توازن كه [ میگويد ] ريشه اخلاق به توازن بر میگردد .
ما مساله توازن را طرح میكنيم ، آن مساله ديگر هم شايد ضمنا حل شده
باشد من كتاب لذات فلسفه ويل دورانت را آوردهام كه كتاب خوب و جامعی
است و مسائلی را در اين زمينه طرح كرده است ( 2 ) فصلی در كتابش دارد
راجع به اخلاق و در آن تحت همين
پاورقی : . 1 البته آنكه میگويد " وجدان " ، ديگر آن را آنقدر متغير نمیداند ، چون برايش اصالت قائل است . . 2 ويل دورانت به طور كلی مرد فوق العاده متتبعی است و محيط به نظريات و آراء . > |