پيش دارند توشه بر میدارد ، دور را نزديك میبيند ، سخت را بر خود آسان
مینمايد ، نظرهايش بصيرت افزاست ، ياد خدايش پيوسته فزونی میگيرد ،
جامه شهوت را از تن خود خلع كرده است : « خرج من صفة العمی و مشاركة
اهل الهوی و صار من مفاتيح ابواب الهدی و مغاليق ابواب الردی » . يعنی
از كوری و همكاری هواپرستان بيرون میآيد و به آنجا میرسد كه جزو كليدهای
درهای هدايت میشود ، يعنی اين شايستگی را پيدا میكند كه رهبر و هادی
ديگران واقع شود .
صريحتر و واضحتر ، جملههای بعدی است : « فهو من اليقين علی مثل ضوء
الشمس قد نصب نفسه لله سبحانه فی ارفع الامور من اصدار كل وارد عليه و
تصيير كل فرع الی اصله » . اين ديگر اوج مطلب است : اين آدمی كه اينهمه
صفا و كمال و معنويت و رقاء معنوی پيدا میكند آنوقت خودش را در آن
بالاترين منصبها نصب میكند ، يعنی آنجا ديگر آن شايستگی را دارد كه روی
آن مسند قرار بگيرد . چه میكند ؟ « من اصدار كل وارد عليه » . هر چه بر
او وارد بكنی صادر میكند ، مثل كارخانهای كه از يك طرف مواد خام به او
تحويل میدهند و از طرف ديگر مواد ساخته شده پس میدهد . ديگر هر چه از
او سؤال كنند میتواند جواب بدهد ، « و تصيير كل فرع الی اصله » ، آنوقت
قادر است كه فروع را به اصول برگرداند . اصول را كه به او دادهاند ، خود
دين تعليم داده است . اين مرد عالم ، اين عالم صاحب ضمير ، اين شايستگی
را پيدا میكند كه فروع بی نهايت را ، هر چه را كه به او عرضه كنند ، از
اصولی كه دين داده است استخراج بكند و تحويل بدهد .
چنانكه ملاحظه میكنيد اينها همه صفات عالم است . كدام عالم است كه
كاری بالاتر از اين داشته باشد . قرينهای بالاتر از اين
|