درباره پاستور هم عين همين قضيه را نقل میكنند كه او هم شب عروسيش
همين طور سرگرم مطالعات و تجربيات خودش بود تا صبح شد . در تاريخ
مینويسند مكرر اتفاق میافتاد كه او در روزهای يكشنبه كه تعطيل بود با
زنش قرار میگذاشت كه به كليسا يا به تفريح بروند . بعد تا زنش
میخواست خودش را آماده بكند با خود میگفت خوب است يك سری به
لابراتوار بزنم . غروب میشد و او هنوز در لابراتوار بود .
كسانی علم را پيش بردهاند كه اينطور شيفته علم بودهاند . اگر همه
افراد بشر علم را برای نان میخواستند ، اصلا علم اينقدر پيشروی نمیكرد .
بوعلی سينا وزير بود . برايش سعايت كردند ، مغضوب شد . رفت مخفی شد
. در همان مخفيگاه فرصت خوبی برايش پيدا شد . شروع كرد به تأليف كتاب
. عدهای از شاگردان محرمانه میآمدند و او همين كتابهای معروف مانند "
شفا " را در همان مخفيگاه القاء میكرده و آنها مینوشتهاند . در همين بين
رفع سوء تفاهم شد و اعلام كردند كه بوعلی هر كجا هست بيرون بيايد و
سرپست خودش حاضر شود . بوعلی بيرون نيامد ، گفت برای من همين مخفيگاه
و همين سرگرمی خيلی از وزارت بهتر است . ديد اگر بيايد بيرون مجبورش
میكنند كه دو مرتبه كار وزارت را به عهده بگيرد . لذا از بيرون آمدن
امتناع میكرد . يك عده كلفت و نوكر داشت كه اينها از پست وزارت او
بهره مند بودند ، اصرار كردند بيرون بيايد . امتناع میكرد. بالاخره همانها
مخفيگاه او را نشان دادند و بوعلی را به زور از آنجا بيرون آوردند .
|