كه وقتی نزد تو می‏آيند توقع داشته باشند كه تو جانب آنان را بگيری . مثلا
دو نفر هر دو مسلمان ، اما يك نفر مسلمان باسابقه ، مسلمان مهاجر ،
مسلمانی كه مال و زن و بچه خودش را گذاشته و آمده ، و يك نفر كه تازه‏
اسلام آورده ، در يك موضوع اختلاف دارند ، می‏آيند نزد تو . احتمالا آن‏
مسلمانی كه سابقه زيادی دارد توقع دارد كه پيغمبر جانب او را بگيرد . يا
يك نفر مسلمان و يك نفر غيرمسلمان كه در پناه مسلمين است و با مسلمين‏
پيمان دارد ، در يك موضوع مالی اختلاف پيدا می‏كنند ، خدمت پيغمبر
می‏آيند . يكوقت ممكن است اين مسلمان توقع داشته باشد كه پيغمبر جانب‏
او را بگيرد . نه ، اين ايمان نيست . ايمان آنوقتی ايمان است كه وقتی‏
پيغمبر را حكم قرار دادند ، داور و قاضی قرار دادند ، در مقابل حكم او
تسليم بشوند . اين آيه مربوط به قضاوت پيغمبر است .
مقام مقدس سومی پيغمبر دارد كه آن را هم خدا برای او معين كرده است و
خدا هم بايد معين بكند و آن ، مقام حكومت است . پيغمبر حاكم مردم بود ،
سائس مردم بود ، يعنی مدير اجتماع بود ، ولی امر اجتماع بود . پيغمبر
حكومت تشكيل داد ، خودش در رأس بود ، فرمان می‏داد ، مثلا در فلان قضيه‏ای‏
كه پيش آمده بود بسيج عمومی اعلام می‏كرد يا مثلا [ دستور می‏داد ] امسال چه‏
كشت بكنيد . بدون شك پيغمبر اكرم در ده سالی كه در مدينه بود حكومت‏
تشكيل داد و درميان مردم مثل يك حاكم حكومت می‏كرد . باز مقام حاكميت و
مقام مديريت اجتماع غير از مقام پيامبری است ، غير از مقام قضاوت است‏
. از آن جهت كه پيغمبر