مملكت طرفدار يك فكر باشند و روحانيون ، همه طرفدار فكر ديگر ، بلكه‏
خود روحانيون منقسم به دو دسته شدند ، بعضی طرفدار مشروطيت و بعضی‏
مخالف . دراينجا من قبل از اينكه مطلب را شروع بكنم نكته‏ای را تذكر
می‏دهم :
در جريان مشروطيت دو مطلب است كه ما به يكی از آنها كار نداريم و
روی ديگری بحث می‏كنيم . يكی اينست كه از نظر اجتماعی و سياسی چه عواملی‏
در ايجاد مشروطيت ايران دخالت داشت و چه عواملی ( عوامل سياسی خارجی )
مخالف بود ؟ بطور قطع سياستهای بزرگ امروز دنيا روی مشروطيت و استبداد
نظر داشتند يعنی يكی از سياستهای بزرگ امروز دنيا طرفدار مشروطيت بود و
كوشش می‏كرد مشروطيت در ايران ايجاد بشود و يك سياست بزرگ ديگر دنيا
از استبداد حمايت می‏كرد و كوشش می‏كرد كه جلوی مشروطيت را بگيرد . چرا
؟ برای اينكه آنكه طرفدار مشروطيت بود می‏خواست بعد از مشروطيت سياست‏
خودش را بر ايران تحميل بكند كما اينكه همين كار را كرد و آنكه مخالف‏
بود نفوذی داشت و می‏خواست جلوی نفوذ رقيب را بگيرد . بنابراين اگر
كسانی با مشروطيت مخالف بودند از اين نظر بود كه دستهای خارجی را
می‏ديدند و می‏دانستند و پيش بينی می‏كردند كه منظور ، مشروطيت واقعی‏
نيست بلكه يك سياست خارجی ديگری در كار است . يا اگر كسی مخالف‏
استبداد بود ، از آن جهت بود كه آن سياستهائی را كه طرفدار استبداد
بودند می‏شناخت و ضررهای سياست آنها را می‏دانست . ( روسها طرفدار
استبداد بودند و انگليسها طرفدار مشروطيت ) .