اينجا طبعا اين پرسش در ذهن مطرح می‏شود كه آيا در مسئله " اسلام و
مقتضيات زمان " نيز كه يك مسئله اجتماعی است پای يك " رابط " در
ميان است ؟ اگر چنين است آن " رابط " چيست و از چه مقوله‏ای است ؟
حقيقت اينست كه در استدلال فوق درباره عدم امكان توافق ميان اسلام و
مقتضيات زمان نوعی " مغالطه " به كار رفته است هم در ناحيه اسلام و هم‏
در ناحيه مقتضيات زمان .
اما از ناحيه اسلام از آن نظر كه جاودانگی قوانين اسلام و نسخ ناپذيری آن‏
كه امری قطعی و از ضروريات اسلام است با قابليت انعطاف كه امری است‏
مربوط به سيستم قانونگزاری اسلام و خود اسلام خود بخود با مكانيسم مخصوص‏
كه از مختصات سيستم قانونگزاری اسلام است به وجود می‏آورد يكی فرض شده‏
است و حال اينكه اين دو تا كاملا از يكديگر جدا هستند . قدرت شگرف‏
جوابگوئی فقه اسلامی به مسائل جديد هر دوره‏ای نكته‏ای است كه اعجاب‏
جهانيان را برانگيخته است . تنها در زمان ما مسائل جديد رخ ننموده است‏
، از آغاز طلوع اسلام تا قرن هفتم و هشتم كه تمدن اسلامی در حال توسعه بود
و هر روز مسائل جديد خلق می‏كرد ، فقه اسلامی بدون استمداد از هيچ منبع‏
ديگر وظيفه خطير خويش را انجام داده است . در قرون اخير بی توجهی‏
مسؤولين امور اسلامی از يك طرف و دهشت زدگی در مقابل غرب از طرف ديگر
موجب شد كه اين توهم پيش آيد كه قوانين اسلامی برای عصرجديد نارسا است.
اما از ناحيه مقتضيات زمان . مغالطه‏ای كه از اين ناحيه