پس اراده و اخلاق انسان بايد آنقدر قوی و نيرومند باشد كه بر طبيعت
انسان غالب باشد ، برعادت انسان غالب باشد كه هر كاری را كه انسان
میكند روی اراده باشد . حتی مثل اينكه فقها اين را نقل میكنند ( اخلاقيون
هم گفتهاند ) كه اگر مستحبی را هميشه انجام میداديم ، مدتی آن را ترك
كنيم بگذاريم از سرمان خارج بشود بعد انجام بدهيم كه از روی عادت انجام
نداده باشيم بلكه از روی اراده انجام داده باشيم .
غرضم اين جهت است كه وقتی حقيقت اخلاق اين باشد كه هر صفتی از صفات
انسان ، هر نيروئی از نيروهای انسان حقی دارد كه بايد به او داده شود و
انسان وظيفهای در قبال آن دارد ، وقتی معنای اخلاق اين باشد كه جنبههای
انسانی وجود انسان مخصوصا عقل و اراده را بايد آنقدر تربيت كرد و به آن
نيرو داد كه ساير قوا تحت سيطرهاش باشد ، ديگر نمیتوان گفت كه اخلاق در
زمانها و مكانهای مختلف فرق میكند ، من بايد يكجور اخلاق داشته باشم و
شما جور ديگر ، يك زمان يكجور اخلاق داشته باشم ، زمان ديگر جور ديگر .
اينها كه فكر كردهاند اخلاق نسبی است ، سقراطی فكر كردهاند . خير ، اولا
پايه اخلاق زشتی و زيبائی نيست . ثانيا اين مطلب كه زشتی و زيبائی تغيير
پذير است يعنی در زمانها و مكانهای مختلف فرق میكند ، هم درست است و
هم درست نيست . در اين زمينه يك تحقيقی علامه طباطبائی دارد و نظر
ايشان اين است كه اصول زيبائيهای عقلی و اصول زشتيهای عقلی ، ثابت است
، فروعش
|