نامش عقل است و ديگر پيغمبر ظاهر كه همان پيغمبر است . انسان احتياج‏
دارد به هدايت . همين فكری كه به انسان داده شده خودش پيغمبری است‏
برای انسان ، يعنی وسيله‏ای است كه لطف خدا اقتضا كرده است كه به انسان‏
داده شودتا راهش را پيدا بكند . اما پيمودن آن راهی كه انسان بايد پيدا
بكند ، وسيله‏ای می‏خواهد . هواها هر كدامشان در وجود انسان حاكمی هستند ،
غريزه خودش حاكمی است در وجود انسان . خيلی از راهها هست كه انسان‏
بايد آنها را به حكم غريزه بپيمايد . غريزه هنوز حقيقتش كشف نشده است‏
، يك دستگاه خودكاری است در وجود انسان . مثلا در همين گلوی انسان يك‏
چهار راه وجود دارد . دو راه از خارج و دو راه از داخل . اينها در آخر
حلق يك چهار راه تشكيل می‏دهند . يك راه از بينی ، يك راه از دهان ،
يك راه از ريه و يك راه هم از معده می‏آيد ، چهار راه به وجود می‏آيد و
انسان اصلا خبر ندارد كه يك چنين چهار راهی هست . در حال عادی از اين‏
چهار راه دو راهش باز است : راه بينی و راه ريه كه هميشه انسان ، آزاد
تنفس می‏كند ، ولی هيچ توجه داريد كه وقتی يك لقمه را به دهان می‏گذاريد
و می‏جويد ، بعد كه جويده شد ديگر اختيار آن از دست شما بيرون رفته ، بی‏
اختيار فرو می‏رود و بلعيده می‏شود ؟ وقتی كه می‏خواهد فرو برود ، سه راه از
اين چهار راه به طور خودكار بسته می‏شود ، يكی راهی كه از آن ، لقمه وارد
شده ، ديگر راه بينی كه اگر باز باشد غذا می‏رود در مجرای بينی و اسباب‏
زحمت می‏شود ، و سوم راهی كه به ريه می‏رود و اگر باز باشد خيلی خطرناك‏
است . فقط راه مری و معده باز می‏ماند و لقمه به معده