بود از آنچه كه ديشب عرض كردم . ولی بحثی كه الان میكردم روی اين مبنا و
پايه بود كه انسان يك سلسله احتياجات ثابت و دائمی دارد و يك سلسله
احتياجات متغير . در اينجا هستند افرادی كه میگويند تمام احتياجات بشر
متغير است ، اصلا بشر احتياج ثابت ندارد يعنی هيچ چيزی در دنيا نيست كه
بشر هميشه و در تمام ادوار به آن احتياج داشته باشد . میگويند همه چيز
مثل ذغال است ، در يك زمان بشر به آن احتياج دارد ، در زمان ديگر
احتياج ندارد و چون احتياج ندارد خواه ناخواه به حكم جبر زمان از ميان
میرود . البته اين مطلب را كه اينها ادعا میكنند ، شامل ماديات و
معنويات هر دو میشود . آنها راجع به دين اگر بحث میكنند حتی اينجور
حاضر نيستند بحث بكنند كه آيا دين بايد باشد يا نبايد باشد . میگويند ما
اساسا به اين مسأله كار نداريم . دين در يك زمان كه بشر به آن احتياج
داشته است ، به حكم احتياج پيدا شده و چون هيچ احتياجی برای هميشه باقی
نمیماند ، كم كم احتياج بشر از آن سلب میشود . وقتی سلب شد خواه ناخواه
از ميان میرود ، همان طوری كه ذغال خواه ناخواه منسوخ میشود . اين منطق ،
يك حرفی است كه به آن خيلی آب و تاب دادهاند . اين ، همان منطق
تودهایها ، منطق ماديهاست . میگويند هيچ احتياجی و چيزی در دنيا ثابت و
باقی نيست . همه چيز در تغيير و تبديل است و امور احتياجی بشر هم در
يك زمان مخصوصی پيدا شده و با تغيير زمان از بين میرود . و ای بسا كه
صدها و هزارها جوان را با همين حرفها منحرف كردهاند . ولی ما بايد اين
مطلب را بشكافيم :
|