می‏جنگيدند . می‏گفتند اينها كسانی هستند كه علی با اينها جنگيده است ،
اگر جنگيدن با اينها خلاف حق بود علی با اينها نمی‏جنگيد . نوشته‏اند كه‏
يك شب حضرت در ميان كوچه و بازار با يكی از اصحاب عبور می‏كرد ، يك‏
وقت زمزمه سوزناك دلربائی از قرآن شنيدند كه اين آيه را می‏خواند :
« امن هو قانت آناء الليل ساجدا ». . . ( 1 ) كسی كه همراه حضرت بود
پاهايش خشك شد ، گفت اين چه مرد سعادتمندی است ! خوش به حال او !
حضرت فرمود خير ، غبطه به حال او نخور . قصه گذشت . بعد از مدتی كه‏
جريان خوارج پيش آمد اتفاقا همان شخص خدمت حضرت بود . در ميان كشتگان‏
عبور می‏كردند . به جنازه مردی رسيدند . حضرت به آن شخص صحابی فرمود اين‏
همان مردی است كه آن شب تلاوت قرآن می‏كرد .
عقيده اينها در باب امر به معروف و نهی از منكر اين بود كه تقيه به‏
معنای تاكتيك به كار بردن لزومی ندارد . اين منطق را كه ما داريم كه‏
بايستی عقل را دخالت داد و فكر سود و ضرر را كرد و اگر ديدی سودش از
ضررش زيادتر است اقدام كن ، خوارج می‏گفتند اينجور نيست بايد امر به‏
معروف و نهی از منكر بكنيم هر جور كه بشود . يك نفر تنها می‏آمد در حضور
يك خليفه سفاك مانند " عبدالملك " می ايستاد با علم به اينكه يك‏
پول اثر نمی‏بخشد ، با علم به اينكه اين حرفی كه می‏زند ممكن است باعث‏
كشته شدنش بشود و هيچ فائده‏ای هم ندارد . به او فحش می‏داد و بعد هم‏
كشته می‏شد و تمام می‏شد . علی سبب انقراض آنها شد .

پاورقی :
1 - سوره زمر ، آيه . 9