به دوش بگيرند . معلوم می‏شود نوع امانت نوعی است كه اين موجودات كه‏
اين امانت بر آنها عرضه شده است بايد تحمل بكنند ، به دوش بگيرند ، نه‏
صرف اينكه بپذيرند . شما در امانتهای معمول می‏گوئيد كه فلانی فلان امانت‏
را پذيرفت ، نمی‏گوئيد به دوش گرفت . اما اينجا قرآن كريم می‏فرمايد
اينها امتناع كردند از اينكه اين امانت را به دوش بگيرند . اين "
امانت به دوش گرفتن " موضوعی در ادبيات عربی و فارسی شده است . حافظ
می‏گويد : آسمان بار امانت نتوانست كشيد قرعه فال به نام من ديوانه زدند
« و حملها الانسان »اما انسان اين امانت را به دوش گرفت . فورا اين‏
سؤال پيش می‏آيد كه ما همه انسانها را می‏بينيم ولی روی دوش آنها چيزی‏
نمی‏بينيم . كدام بار است كه بر دوش انسانها گذاشته شده است ؟ پس‏
معلوم می‏شود اين شكل ديگری است ، يك امانت جسمانی نبوده است كه خدا
يك جسمی را عرضه بدارد به زمين ، بگويد نه ، به كوهها ، بگويد نه ، به‏
آسمانها ، بگويد نه ، ولی به انسان بگويد تو ، انسان بگويد بلی من حاضرم.
بعد می‏فرمايد : « انه كان ظلوما جهولا » انسان كه تنها موجودی بود كه‏
حاضر شد اين امانت را به دوش بگيرد ظلوم است . " ظلوم " از ماده ظلم‏
است . ظلم يعنی ستمگری . ظلوم مبالغه در ظالم بودن است . اين موجودی كه‏
اين امانت را به دوش گرفت بسيار ستمگر است . جهل به معنی نادانی ، و
جهولا مبالغه در نادانی است : و بسيار نادان هم هست . اين باز يك سلسله‏
سؤالهای ديگر به وجود می‏آورد : آيا خدا كه اين امانت را عرضه داشت ،
عرضه داشت كه بپذيرند و به دوش بگيرند يا عرضه داشت كه به