را . بالاخره اينها را از يكديگر جدا كردند . بعد از مدتی كه از قضيه
گذشت و جنگ جمل خاتمه پيدا كرد ، يك روز مالك با عايشه كه خاله
عبدالله بود ملاقات میكند . عايشه از روی گله و شكايت میگويد تو آن روز
با خواهر زاده من چنين و چنان كردی . مالك قسم خورد كه سه شبانه روز بود
غذا نخورده بودم . ( يكی از چيزهائی كه برای خودشان ننگ میدانستند اين
بود كه در جنگ كشته بشوند و شكمشان پاره بشود و از شكم آنها قاذورات
بيرون بيايد . لهذا تا حد امكان كم غذا میخوردند ) اگر من يك چيزی خورده
بودم خواهرزادهات جان سالم از دست من بدر نمیبرد . در جنگ خندق
مسلمانها از گرسنگی سنگ به شكم خودشان میبستند و مردانه هم میجنگيدند .
اين خارج از قانون خلقت و طبيعت نيست .
اساسا يك فلسفه روزه اينست كه انسان را از ناز پروردگی خارج میكند .
شما روزهای اولی كه روزه میگيريد چون اولی است كه میخواهيد از قانون ناز
پروردگی خارج بشويد خيلی بيحال میشويد ، ضعف شما را میگيرد ، ولی روزهای
آخر ماه میبينيد با روزهائی كه روزه نگرفتهايد هيچ فرقی نكردهايد .
بسياری از اين خيالاتی كه ما میكنيم اشتباه است . بعضی از افراد عذرهای
بسياری از كسانی را كه روزه میخورند قبول ندارند ، میگويند روزه خورهائی
كه به بهانه اينكه مريضند روزه نمیگيرند ، چون روزه نمیگيرند ضعيف
میشوند و چون ضعيف میشوند اين ضعفشان را مانع روزه گرفتن میپندارند .
اين حماقت است كه كسی بگويد روزه از نيروی كار
|