اين كشور به نام " الملك الظاهر " كه اسمش هم " بيبرس " بود اين
فكر به وجود آمد كه اينهمه رشتههای زياد فقهی اسباب سرگيجه است و پيروی
كردن از علما منحصر بشود به چهار نفر علمای وقت . نشستند و تصميم گرفتند
كه پيروی از هر عالمی ممنوع بشود مگر از چهار نفر . آن چهار نفر هم
عبارتند از : ابوحنيفه ، شافعی ، احمد بن حنبل و مالك بن انس كه از اين
چهار نفر دونفرشان عربند و دونفرشان ايرانی . ابوحنيفه ايرانی است كه در
عراق يعنی در كوفه بوده است . غرض اين جهت است كه از آن زمان به بعد
ائمه اهل تسنن منحصر شدند به چهار نفر و اگر احيانا مجتهدی پيدا میشد ،
میبايست در حدود فتوای اين چهار نفر اظهار نظر بكند نه برخلاف فتوای
آنها ، يعنی فتوای آنها را بايد سند قرار بدهد . بدين ترتيب باب اجتهاد
در ميان اهل تسنن بسته شد .
اين چهار نفر چهار مسلك مختلف دارند يعنی طرز تفكرشان در استنباط
احكام مختلف است . ابو حنيفه به اصطلاح طرز تفكرش عقلانی است ولی در حد
افراط ، يعنی بيشتر درفقه خودش روی استدلال فتوا میدهد بطوری كه اخبار و
احاديثی كه به آن استناد میكند خيلی كم است . او به حديث از اين نظر
خوشبين نبود كه معتقد بود احاديث صحيح كم است . به احاديثی كه نقل
میكردند ، بدبين بود . اگر حديث معتبری پيدا میكرد البته به آن عمل
میكرد . قهرا چون به حديث خوشبين نبود ، در مدارك احكام گير میكرد و
ناچار به استدلالهای ذهنی میپرداخت يعنی با قياسهائی احكام را استنباط
میكرد . اين است كه مسلك ابوحنيفه قياس بود و مركز او در عراق و در
كوفه بود .
|