رنگ بكنيد ؟ فرمود چرا . عرض كرد شما چرا اين كار را نمی‏كنيد ؟ فرمود
اين دستور خودش اصالت ندارد . اين دستور برای منظوری بوده كه در آن‏
زمان بود ولی حالا ديگر نيست . آن منظور اين بود : در آن زمان عدد مسلمين‏
كم بود . در ميان سربازان اسلامی كه در جنگها شركت می‏كردند پير زياد بود
و ريش تمامشان سفيد بود . دشمن كه از دور اينها را می‏ديد ، می‏ديد يك‏
مشت ريش سفيد در ميان سپاه اسلام است . روحيه‏اش قوی می‏شد و در جنگ‏
قوت قلب نقش اول را دارد . پيغمبر ديد اگر اينها با ريشهای سفيد در
ميادين جنگ بيايند ، اول بار كه چشم دشمن به اينها می‏افتد ، روحيه‏شان‏
قوی می‏شود . لذا فرمود ريشها را رنگ ببنديد كه دشمن به پيری شما پی نبرد
. اين حاجتی بود مال آن روز . امروز ديگر اين حاجت وجود ندارد و در اين‏
جهت هر كسی آزاد است . حالا اينجا يك روح است كه اين روح بايد در تمام‏
زمانها ثابت باشد و آن اينست كه نبايد كاری كرد كه روحيه دشمن قوی بشود
چه در جنگ و چه در غير جنگ . لهذا ما مسلمانها بايد نقايص خودمان را
مرتفع بكنيم ، نبايد طوری رفتار كرد كه غير مسلمان ، مسلمانها را ضعيف و
ناتوان تلقی بكند . اين اصل ثابت ، در يك زمان وقتی بخواهد اجرا بشود
شكل اجرائيش اينست كه پيرمردها ريشها را رنگ بزنند ، اما اين شكل در
تمام زمانها ثابت نمی‏ماند . اين ، معنای تفقه در دين است ، معنای‏
بصيرت در دين است .
از خصوصيات اسلام است كه اموری را كه به حسب احتياج زمان تغيير می‏كند
، حاجتهای متغير را متصل كرده به حاجتهای ثابت ، يعنی هر حاجت متغيری‏
را بسته است به يك