بودند . اين ، نظير آن دستوری است كه ارسطو به اسكندر داد . اسكندر وقتی‏
دنيا را فتح كرد و مانند سيل بنيانكن همه را زير مهميز می‏آورد ، راجع به‏
نگهداری فتوحاتش از ارسطو نظر خواست . گفت : " تفرقه بيانداز و
حكومت كن " يعنی هر جا را كه فتح می‏كنی مردم آنجا را تكه تكه كن ، از
ميان خودشان افرادی را برانگيز و به آنها حكومت بده ، آنها با هم رقيب‏
می‏شوند و هميشه با هم معارضند ، لذا تمام آنها تكيه‏شان به تو است . با
اين روش تو می‏توانی ممالكی را كه فتح كرده‏ای زير مهميز خودت قرار بدهی‏
. اين فكر در جنگ بين المللی اول هم به وجود آمد و طراحش هم ويلسن بود
كه در ميان هر ملتی احساسات مليت و ناسيوناليستی آنها را تقويت بكنند
. مثلا در مورد منطقه عظيم كشورهای اسلامی كه نيروی واحدی بر آنها حكومت‏
می‏كرد و ملل مختلفی زير پرچم آن بودند گفت بايد احساسات ملی هر ملتی را
تحريك كرد . اين كشور تركيه فعلی ، كشور عثمانی و يكی از كشورهای بزرگ‏
جهان بود . تمام كشورهای عربی فعلی تابع عثمانی بودند . از طرفی در
كشورهای عربی اشراف آنها را برانگيختند كه بايد از نژاد و مليت خودتان‏
طرفداری بكنيد ، و از طرف ديگر كمال آتاتورك را برانگيختند كه ما ترك‏
هستيم ، زبانمان تركی است . خطشان را هم عوض كردند . بعد گفتند چون ما
روی نژاد تكيه می‏كنيم پس مذهب يك امر خصوصی است ، يك امر فردی است‏
و جزء مسائل اجتماعی نيست . در مجلس تركيه اصلا مذهب را قبول نكردند و
اسلام را به عنوان مذهب رسمی نپذيرفتند . نتيجه اين شد كه همچو كشوری را
در حال انزوا قرار داده‏اند . بعد گفتند كه خدا