مصيبت است ، ابتلا است و در آن دنيا به آنها اجر داده می‏شود . به هر
حال در اين دنيا تفكيك پذير نيست .
پس به دليل اينكه اجتماع خودش وجود دارد چون تركيب وجود دارد ، و به‏
دليل اينكه اجتماع وحدت دارد ، و به دليل اينكه اجتماع مسير و خط سير
دارد ، تكامل دارد ، عمر دارد ، حيات و موت دارد و نمی‏تواند نداشته‏
باشد ، اجتماع حقوق دارد . پس حرف اصالت فردی‏ها كه به كلی اجتماع را
امری اعتباری می‏دانند غلط است . ما در قرآن آيه‏ای داريم : « النبی اولی‏
بالمؤمنين من انفسهم »( 1 ) پيغمبر اولی بر مؤمنين است از خودشان ،
يعنی پيغمبر بر مؤمنين حقی دارد كه از حق خود مؤمنين بر مؤمنين بيشتر
است . يعنی شما مالك نفس خودتان هستيد ، مالك ثروت خودتان هستيد ،
مالك احترام و آبروی خودتان هستيد ، ولی پيغمبر يك مالكيتی دارد بر
نفس و مال و حيثيت شما كه از مالكيت شما بر خود شما قويتر است . چرا
؟ برای اينكه شما مالك نفس يا ثروت خودتان نيستيد كه هر جا بخواهيد در
آن تصرف بكنيد . حتی مالك حقيقت خودتان هم نيستيد . در حديث است كه‏
مؤمن عرضش در اختيار خودش نيست . ولی پيغمبر مالك نفس مؤمنين هم‏
هست يعنی آنجا كه مصلحت بداند نفس مؤمنين را هم می‏تواند فدا بكند .
اما اينكه پيغمبر اولويت دارد بر مؤمنين از نفس خودشان يعنی چه ؟ اين‏
حقی كه دارد ، بر كه دارد و به نفع كه ؟ اين حقی كه خدا برای پيغمبر قائل‏
شده است ، به نفع چه كسی قائل شده است ؟ آيا به

پاورقی :
1 - سوره احزاب ، آيه . 6