سخن را كسی نگفته است . آنهائی هم كه اين را در فلسفه‏شان گفته‏اند در عمل‏
هرگز اينطور حرف نمی‏زنند . براساس فلسفه‏ای كه كمونيستها دارند در همه‏
چيز اصالت ماده‏ای هستند ، هم در فلسفه و هم در اجتماع . می‏گويند عوامل‏
اقتصادی است كه همه چيز را از آن جمله وجدان بشر را می‏سازد . وجدان بشر
هم تابع عوامل اقتصادی است . عوامل اقتصادی كه تغيير بكند ، وجدان بشر
هم تغيير می‏كند . براساس اين حرف ، وجدان ديگر معنی ندارد ، انسانيت‏
معنی ندارد . ولی اگر ما مطالعه‏ای در اطراف بشر بكنيم می‏فهميم كه وجدان‏
يك حقيقت ثابتی است در بشر در تمام زمانها ، و اين مطلبی است كه قرآن‏
آن را در آيات زيادی بيان فرموده است . در سوره " قيامه " می‏فرمايد :
« لا اقسم بيوم القيمه و لا اقسم بالنفس اللوامه »قسم نمی‏خورم به قيامت‏
. اين " نه قسم به قيامت " مثل اين است كه قسم بخوريم " نه به جان‏
تو " . اين ، تمام مقام قسم است : قسم نمی‏خورم اما بدانيد كه مطلب در
حد قسم است . و ثانيا می‏خواهد بگويد اينقدر مطلب من قطعی است كه حاضرم‏
رويش قسم بخورم . مثل اينكه می‏گوييم " نه به جان تو " مطلب اينطور
است ، من قسم نمی‏خورم اما مطلب اينطور است . در اينجا نفس ملامتگر را
مرادف با قيامت قرار داده . قيامت روز رسيدگی است ، روزی است كه‏
محكمه عدل تشكيل می‏شود ، تنها محكمه عدلی كه مربوط به همه جهان است . در
نفس انسان يك وضع الميزانی هست . خدا در نفس انسان هم همان ميزانی را
كه در قيامت دارد خلق كرده است ، « و السماء رفعها و وضع الميزان » "
نه قسم به قيامت " و " نه قسم به نفس ملامتگر "