فرموده مجدد هست بايد برای همه مذاهب باشد ، آن هم يكی از مذاهب اسلامی
است ، خارجيگری هم از مذاهب اسلامی است ، ببينيم در مذهب شيعه چه
كسانی مجدد بودهاند ؟ حساب كردند گفتند محمد بن علی الباقر مجدد مذهب
شيعه است در اول قرن دوم ، علی بن موسی الرضا مجدد مذهب شيعه است در
اول قرن سوم ، شيخ كلينی مجدد مذهب شيعه است در اول قرن چهارم . اين را
برای هر مذهبی توسعه دادند و حتی برای سلاطين هم در هر صد سال يك مجدد
حساب كردهاند .
اين فكر به شيعه سرايت كرده است . من كتابها را خيلی گشتم . به نظر
من اولين كسی كه اين فكر را در شيعه وارد كرد شيخ بهائی بود نه به عنوان
اينكه اين را يك حقيقت بداند و بگويد كه اين حديث درست است ، بلكه
در رساله كوچكی كه در " رجال " دارد وقتی كه راجع به شيخ كلينی بحث
میكند میگويد شيخ كلينی چقدر مرد باعظمتی است كه علمای اهل تسنن او را
مجدد مذهب شيعه دانستهاند . شيخ بهائی يك مرد متبحر بود ، از حرفهای
اهل تسنن اطلاعاتی داشت ، خواست اين را به عنوان فضيلتی از شيخ كلينی
ذكر كند نه اينكه اين حديث ، حديث درستی است . گفته است شيخ كلينی
آنقدر عظمت دارد كه اهل تسنن به حرفش اعتماد دارند و او را مجدد مذهب
شيعه دانستهاند . ديگران هم كه رجال نوشتهاند حرف شيخ بهائی را نقل
كردهاند ، كم كم خود شيعه هم باورش آمده كه اين حرف ، حرف درستی است
. بعد در دورههای صدسال و دويست سال بعد از شيخ بهائی ، در قرون دوازدهم
و سيزدهم ( كه به عقيده من ما دورهای منحط تر از اين دو
|