ضروری است ، همچنانكه شناخت وضع و موقعيت جغرافيائی دريا در هر لحظه‏
امری حتمی است . ما بايد از طرفی اسلام را به عنوان يك راهنمای سفر و
يك لنگر محكم و نگهدارنده از غرق شدن در جزر ومدها ، و هم شرائط خاص‏
زمان را به عنوان مناطق و منازل بين راه كه بايد مرتبا به آنها رسيد و
گذشت كاملا بشناسيم تا بتوانيم در اقيانوس متلاطم زندگی به سرمنزل مقصود
برسيم .
از نظر گروه نامبرده در اينجا مشكل لاينحلی وجود ندارد ، فقط آشنا نبودن‏
با حقايق اسلام و يا تميز ندادن ميان عوامل توسعه و پيشروی زمان و ميان‏
جريانها و پديده‏های انحرافی كه لازمه طبيعت بشری است ممكن است مسئله را
به صورت معما جلوه دهد .
ولی افراد و طبقاتی هستند كه اين مسئله را واقعا به صورت يك معمای‏
لاينحل و به صورت يك تضاد آشتی ناپذير می‏نگرند و معتقدند " اسلام " و
" مقتضيات زمان " دو پديده غير متوافق و ناسازگارند و از اين دو حتما
يكی را بايد انتخاب كرد ، يا بايد به اسلام و تعليمات اسلامی گردن نهاد و
از هر گونه نوجوئی و نوگرائی پرهيز كرد و زمان را از حركت بازداشت و يا
بايد تسليم مقتضيات متغير زمان شد و اسلام را بعنوان پديده‏ای متعلق به‏
گذشته به بايگانی تاريخ سپرد . روی سخن در اين مقاله با اينگونه افراد
است .
استدلال اين گروه اينست كه اسلام به حكم اينكه دين است بويژه كه دين‏
خاتم است و دستوراتش جنبه جاودانگی دارد و بايد همانطور كه روز اول‏
بوده برای هميشه باقی بماند ، يك پديده ثابت و لايتغير است و اما زمان‏
در طبع خود متغير و كهنه و نوكن