نكنيد . اينجا بايد توضيح بدهم :
ما يك سلسله امور داريم كه به آنها آداب می‏گويند و يك سلسله امور
ديگر داريم كه به آنها اخلاق می‏گويند . اخلاق غير از آداب است . اگر
مقصود گوينده از اين جمله اين باشد كه : لا تخلقوا اولادكم باخلاقكم‏
فرزندانتان را به اخلاق خودتان متخلق نكنيد ، غلط است . ممكن است معنای‏
اين جمله اين باشد : لاتؤدبوا اولادكم بادابكم به فرزندانتان آداب خودتان‏
را نياموزيد بلكه حساب آداب آينده را بكنيد . پس ما بايد فرق بين اخلاق‏
و آداب را بدانيم . اخلاق مربوط است به خود انسان ، يعنی مربوط است به‏
اينكه انسان به غرائز خودش يعنی به طبيعت خودش چه نظامی بدهد ، خودش‏
را چگونه بسازد . نظام دادن به غرائز را اخلاق می‏گويند . انسان دارای‏
غرائز مختلفی است . علمای قديم می‏گفتند در انسان سه قوه اصلی هست ( و
گاهی چهار تا ) يكی قوه عاقله ( قوه عقل ) ، ديگر قوه شهوانی ( مقصود
تنها شهوت جنسی نيست ) و سوم قوه غضبيه . اينطور دسته بندی كرده بودند
كه قوه شهوانی كارش جلب منافع است ، انسان را وادار می‏كند كه منافع‏
خودش را طلب بكند . قوه ديگر كه غضبيه باشد ( مقصود غضب و خشم به‏
معنای خاص نيست ) قوه دفع است ، نيروئی است كه بطور خودكار انسان را
وادار می‏كند كه چيزهائی را كه برای خودش بد و مضر تشخيص می‏دهد دفع بكند
. همينطور كه در جسم انسان قوه دفع هست در روحش هم هست . انسان وقتی‏
غذا می‏خورد ، آن را می‏جود ، غذا وارد معده می‏شود و پس از هضم وارد
روده‏ها شده و سپس از جدار روده‏ها جذب می‏شود ، ولی يك