از همين جا ما به اين مطلب می‏رسيم كه تغييراتی كه در زندگی بشر پيدا
می‏شود دو نوع است : يك نوع تغييرات صحيح و يك نوع تغييرات ناصحيح ،
اعتلائی و غير اعتلائی .
پس يك مطلب ديگر را از اينجا نتيجه می‏گيريم و آن اينست كه اگر از
ما بپرسند آيا با تغييراتی كه در زمان پيدا می‏شود بايد هماهنگی كرد يا
بايد مخالفت كرد ، بايد اينجور جواب بدهيم كه با تغييرات زمان نه بايد
دربست هماهنگی كرد و نه در بست و صددرصد مخالفت كرد ، چون زمان را
انسان می‏سازد و انسان موجودی است كه می‏تواند زمان را در جهت خوبی تغيير
بدهد و می‏تواند زمان را در جهت بدی تغيير بدهد ، پس با تغييراتی كه در
جهت خوبی است بايد هماهنگی كرد و با تغييراتی كه در جهت بدی است نه‏
تنها نبايد هماهنگی كرد بلكه بايد مخالفت كرد .
اكنون سؤال ديگری پيش می‏آيد كه كدام تغييرات است كه بايد آنها را به‏
حساب ترقی و اعتلاء بگذاريم و كدام تغييرات است كه بايد آنها را به‏
حساب فساد و انحراف بگذاريم ؟ ما از كجا بفهميم كه يك تغيير اوضاع‏
خوب است و ما هم بايد هماهنگی بكنيم يا بد است و بايد مخالفت بكنيم ؟
مقياس آن چيست ؟
عقل برای انسان راهنمای خوبی است . عقل را خداوند به انسان داده است‏
برای اينكه راه كمال را از راههای انحراف تشخيص بدهد . وضع بشر نشان‏
می‏دهد كه بشر گاهی به حكم عقل راه صحيح را طی می‏كند ، گاهی به حكم اشتباه‏
و جهالت و هواپرستی راه انحراف را طی می‏كند .