پاورقی : . 1 علق / 6و . 7
است ، شرايط طبقاتی را عامل جبری يك فكر و يك عقيده نمیشمارد . و اگر
شرايط طبقاتی جنبه زيربنايی داشته باشند و فطرتی در كار نباشد ، هر كسی
جبرا شاهين انديشهاش و عقربه تمايلاتش به آن سو متمايل میشود كه پايگاه
طبقاتی او اقتضا دارد . در اين صورت ، اختيار و انتخابی در كار نيست ،
نه فرعونها مستحق ملامتاند و نه ضد فرعونها شايسته تحسين و ستايش ، زيرا
انسان آنگاه مستحق ملامت و يا سزاوار تحسين است كه بتواند غير آنچه هست
باشد - اما اگر نتواند جز آنكه هست باشد مثل سياهی سياهپوست و سفيدی
سفيدپوست - نه مستحق ملامت است و نه شايسته ستايش . ولی میدانيم كه
انسان محكوم به انديشه طبقاتی نيست ، میتواند بر ضد منافع طبقاتی خود
شورش كند ، همچنانكه موسای بزرگ شده در تنعم فرعونی چنين شورشیای بود .
اين خود دليل بر اين است كه مساله زيربنا و روبنا علاوه براينكه انسانيت
انسان را از او سلب میكند ، خرافهای بيش نيست .
البته اين به اين معنی نيست كه وضع مادی و وضع فكری در يكديگر تاثير
ندارند ، از يكديگر بيگانه و در يكديگر غير مؤثرند ، بلكه به معنی نفی
زيربنا بودن يكی و روبنا بودن ديگری است ، وگرنه اين خود قرآن است كه
میگويد :
« ان الانسان ليطغی ان راه استغنی »( 1 ) .
انسان وقتی كه خود را بینياز و متمكن میبيند طاغی میگردد .
قرآن نقش خاص ملا و مترفين را در مبارزه با پيامبران و نقش خاص
مستضعفين را در حمايت آنها تاييد میكند ولی به اين
پاورقی : . 1 علق / 6و . 7 |