اعتقاد جبری جدی در كار است و نه كتابی آسمانی كه بشود به آن استناد كرد
) بلكه سخن حقيقی‏شان اين است كه پدران خود را بر راهی يافته‏ايم و ما هم‏
به دنبال آنها راهياب خواهيم بود . پيامبر به آنها گفت : آيا اگر من‏
طريقه و روشی راهنماتر از آنچه پدران خود را بر آن يافته‏ايد بياورم ( و
شما با اينكه می‏دانيد منطقا راه صحيح‏تر اين است كه من آورده‏ام ) باز هم‏
دنباله‏رو پدران خود خواهيد بود ؟ جواب دادند : ما به هر حال منكر و
مخالف رسالت و پيام شما هستيم .
می‏بينيم كه مخالفان پيامبران گاهی منطق جبر و قضا و قدر جبری را كه "
ما از خود اختيار نداريم " به كار می‏برند ( اين منطق چنانكه جامعه‏شناسی‏
نشان می‏دهد ، هميشه منطق منتفعان از وضع موجود است كه نمی‏خواهند تغييری‏
در وضع حاصل شود و قضا و قدر را بهانه قرار می‏دهند ) و گاهی پيروی از
سنت پدران را طرح می‏كنند و گذشته را مقدس و شايسته پيروی معرفی می‏كنند
و تعلق داشتن چيزی را به گذشته برای هدايت بودن و درست بودن كافی‏
می‏شمارند و اين همان منطق رايج محافظه‏كاران و منتفعان از وضع موجود است‏
.
متقابلا پيامبران به جای سنت‏گرايی و جبرگرايی ، دم از منطقی‏تر بودن ،
علمی‏تر بو دن ، نجات بخش‏تر بودن می‏زنند كه منطق انقلابيون و رنج كشيدگان‏
از وضع موجود است . مخالفان همينكه در مقابل پيامبران از نظر حجت و
دليل درمی‏مانند ، حرف آخر را می‏گويند و آن اينكه به هر حال چه جبر باشد
و چه نباشد ، چه به سنتها احترام بگزاريم و چه نگزاريم ، با پيام شما و
رسالت شما و ايدئولوژی شما مخالفيم . چرا ؟ چون پيام شما بر ضد موجوديت‏
اجتماعی و طبقاتی ماست .