تاريخ اختراع شده است يا علت ديگر دارد ، محققان علل ديگری ذكر می‏كنند
و به اين سادگی نمی‏توان قبول كرد كه شرك مولود تبعيضات اجتماعی است .
تحليل مذهب توحيد به عنوان اينكه توجيهی است برای خواسته‏های طبقات‏
محروم ضد تبعيض و طرفدار برادری و برابری و يگانگی ، از اين هم غير
عالمانه‏تر است و بعلاوه با مبانی اسلامی به هيچ وجه سازگار نيست .
بيان گذشته ، پيامبران راستين خدا را به صورت " تبرئه شدگان ناكام "
درمی‏آ ورد ، ناكام از آن جهت كه در برابر باطل شكست خورده و در طول‏
تاريخ مغلوب بوده‏اند ، مذهبشان نتوانسته در متن جامعه نفوذ كند و سهم‏
قابل توجهی لااقل در حد مذهب حاكم و باطل به خود اختصاص دهد ، نقشی جز
اعتراض و انتقاد به مذهب حاكم نتوانسته ايفا كند . و اما " تبرئه شده‏
" از آن جهت كه بر خلاف ادعای ماديون ، در قطب استثمارگران و
چپاولگران قرار نداشته و عامل توقف و ركود نبوده‏اند ، جهت‏گيری آنها به‏
سود آن طبقه نبوده ، برعكس ، در قطب مستضعفان و استثمارشدگان جای داشته‏
، درد آنها را چشيده و از ميان آنها برخاسته‏اند و به سود آنها و در جهت‏
احقاق حقوق از دست رفته آنها كوشا بوده‏اند .
پيامبران راستين همچنانكه از نظر روح دعوت و رسالتشان كه همان‏
جهت‏گيری و جبهه گيری آنان است تبرئه می‏شوند ، از جنبه ناكامی‏شان نيز
كاملا تبرئه می‏گردند ، يعنی آنها مسؤول ناكامی خود نيستند ، زيرا " جبر
تاريخ " ناشی از مالكيت اختصاصی ، پشت سر حريف بوده است . پيدايش‏
مالكيت اختصاصی جبرا و قهرا جامعه را به دو نيم كرد : نيم استثمارگر و