پاورقی : . 1 ماركس و ماركسيسم ، ص 40 نقد اقتصاد سياسی ماركسيسم . . 2 تجديدنظر طلبی . . . ، ص . 153
استمرار يا عصيان و غيره ) را اثبات كنند ، بلكه برخی به موجوديتی برای
انسان غير از اينها قائل نيستند ، بلكه هر كدام ضمنا میخواهند جوهر
انسانيت و واقعيت وجودی انسان را تعريف كنند . مثلا دكارت ضمنا
میخواهد بگويد موجوديت من مساوی است با موجوديت انديشه ، اگر انديشه
نباشد " من " نيستم . برگسون میخواهد بگويد موجوديت انسان همان
موجوديت استمرار و زمان است . سارتر هم میخواهد بگويد جوهر انسانيت و
موجوديت واقعی انسان ، عصيان و تمرد است ، اگر عصيان را از انسان
بگيريد ، ديگر او انسان نيست . ماركس هم به نوبه خود میخواهد بگويد
تمام موجوديت انسان و هستی واقعیاش " كار " است . كار جوهر انسانيت
است . من كار میكنم پس هستم ، نه به اين معنی كه كار " دليل "
موجوديت " من " است ، بلكه به اين معنی كه " كار " عين موجوديت "
من " است . كار هستی واقعی من است .
اگر ماركس میگويد : " برای انسان سوسياليست سراسر به اصطلاح تاريخ
جهانی چيزی جز خلقت انسان به وسيله كار بشری نيست " ( 1 ) . يا آنكه
ميان آگاهی انسان و وجود واقعی او فرق میگذارد و میگويد : " آگاهی
انسانها وجود آنها را معين نمیكند ، بلكه بر عكس ، وجود اجتماعی آنها
آگاهیشان را معين میسازد " ( 2 ) . يا آنكه میگويد : " مقدماتی كه از
آنها عزيمت میكنيم پايههای خود خواسته و جزمی نيست ، بلكه افراد واقعی
، كنش آنها و شرايط هستی مادی
پاورقی : . 1 ماركس و ماركسيسم ، ص 40 نقد اقتصاد سياسی ماركسيسم . . 2 تجديدنظر طلبی . . . ، ص . 153 |