روح ، و وجود اجتماعی تعيين كننده شعور اجتماعی است ، ولی در عين حال‏
می‏پذيريم - و هم بايد بپذيريم - كه روح بر ماده ، شعور اجتماعی بر وجود
اجتماعی ، و روبنا بر زيربنای اقتصادی تأثير متقابل می‏گذارد . بدين سان‏
ما نه فقط ماترياليسم را نقض نمی‏كنيم بلكه ماترياليسم مكانيكی را رد
می‏نمائيم و از ماترياليسم ديالكتيك دفاع می‏كنيم " ( 1 ) .
آنچه آقای مائو می‏گويد ، ماترياليسم تاريخی را كاملا نقض می‏كند . اينكه‏
آقای مائو می‏گويد : " چنانچه مناسبات توليدی مانع رشد و تكامل نيروی‏
مولده بشوند " و يا می‏گويد : " هنگامی كه جنبش انقلابی نيازمند به‏
تئوری انقلابی بشود " و يا می‏گويد : " چنانچه روبنا مانع رشد و تكامل‏
زيربنا بشود " ، چيزی را می‏گويد كه هميشه می‏شود و بايد هم بشود ، ولی‏
طبق ماترياليسم تاريخی جبرا تكامل نيروی مولده مناسبات توليدی را تغيير
می‏دهد ، جبرا تئوری انقلابی به صورت خود انگيخته پديد می‏آيد و جبرا روبنا
به دنبال زيربنا دگرگون می‏گردد .
مگر ماركس در كمال صراحت در مقدمه بر كتاب انتقاد بر علم اقتصاد
نگفت : " نيروهای مولد جامعه در مرحله معينی از تكامل و توسعه با روابط
توليدی موجود يا روابط مالكيت كه اصطلاح حقوقی روابط توليدی است و (
نيروهای مولد ) تا به حال در داخل آن روابط عمل می‏كردند . درگيری پيدا
می‏كنند . اين روابط كه در گذشته صور توسعه نيروهای مولد را تشكيل می‏دادند
تبديل به موانعی در اين راه

پاورقی :
. 1 چهار رساله فلسفی ، ص 58 و . 59