" برای اينكه طبقه‏ای از آزادگان وجود داشته باشد ، وجود طبقه‏ای از
بردگان ضروری است " .
در پايان همين بررسی نوشته است :
" پس امكان آزادی ملت آلمان در كجاست ؟ پاسخ ما چنين است : بايستی‏
طبقه‏ای كه به طور قاطعی در زنجير باشد تشكيل داد " ( 1 ) .
اينچنين مكتبی " اصلاحات " را مانع تلقی می‏كند ، چون اصلاحات فشار را
كاهش می‏دهد و كاهش فشار ، مانع انقلاب و انفجار می‏گردد و حداقل آن را
به تأخير می‏اندازد ، برخلاف مكتبی كه به حركت فطری و ذاتی جامعه قائل‏
است ، اينچنين مكتبی هرگز به ضرورت خلق زنجير برای طبقه‏ای فتوا نمی‏دهد
، زيرا فشار را شرط لازم تكامل نمی‏داند همچنانكه اصلاحات تدريجی را مانع‏
پيشرفت تلقی نمی‏نمايد .

پاورقی :
. 1 ماركس و ماركسيسم ، ص 35 ( متن و پاورقی ) . از اينجا معلوم‏
می‏شود كه نظريه ماركسيسم كه می‏گويد تنها اعمال زور طبقه استثمار شده‏
اخلاقی است زيرا در مسير تكامل است و نقش مؤثر در پيشرفت دارد اما
اعمال زور و قدرت طبقه استثمارگر ضد اخلاقی است چون عامل توقف است ،
قابل خدشه است . يعنی از نظر اين مكتب عامل فشار طبقه استثمارگر همان‏
قدر در تكامل نقش دارد كه عكس‏العمل انقلابی طبقه استثمار شده ، پس عمل‏
استثمارگر همان اندازه اخلاقی است كه عمل استثمار شده . تفاوت آنها در
جهت قرار گرفتن اين دو نيرو است كه يكی رو به گذشته دارد و ديگری رو به‏
آينده ، نه در نقش داشتن در تكامل . بديهی است كه رو به گذشته يا آينده‏
داشتن نمی‏تواند ملاك اخلاقی و غير اخلاقی بودن باشد ، زيرا در حقيقت "
نيت " را و ذهن را ملاك قرار داده‏ايم و اين از نظر ماركسيسم نوعی‏
ايده‏آليسم است .