اجتماعی - اعم از اخلاق و علم و فلسفه و مذهب و قانون و فرهنگ - شكل
میدهد و جهت میبخشد و با دگرگون شدن خود ، آنها را دگرگون میسازد .
اما اينكه تاريخ وجود ديالكتيكی دارد به معنی اين است كه حركات
تكاملی تاريخ ، حركات ديالكتيكی است ، يعنی معلول يك سلسله تضادهای
ديالكتيكی توأم با همبستگی خاص آن تضادهاست . تضاد ديالكتيكی كه با
تضادهای غير ديالكتيكی فرق دارد اين است كه هر پديدهای جبرا نفی و انكار
خود را در درون خود میپرورد و پس از يك سلسله تغييرات در نتيجه اين
تضاد درونی ، آن پديده ضمن يك تغيير شديد كيفی به مرحله عالیتری كه
تركيبی از دو مرحله قبلی است تكامل میيابد .
پس ماترياليسم تاريخی متضمن دو مسأله است : يكی مادی بودن هويت
تاريخ ، ديگر ديالكتيكی بودن حركات آن . ما مسأله اول را اينجا بررسی
میكنيم و مسأله دوم را به فصل بعد - كه درباره تطور و تكامل تاريخ تحقيق
میكنيم - موكول مینماييم .
نظريه " ماديت هويت تاريخ " از يك سلسله اصول ديگر ريشه میگيرد كه
فلسفی و يا روان شناسانه و يا جامعه شناسانه است و به نوبه خود يك
سلسله نظريات ديگر در مسائل ايدئولوژی نتيجه میدهد . ما برای اينكه اين
مطلب با اهميت روشن شود - خصوصا با توجه به اينكه برخی نويسندگان
روشنفكر مسلمان مدعی هستند كه اسلام هر چند ماديت فلسفی را نمیپذيرد ولی
ماديت تاريخی را پذيرفته ، و نظريات تاريخی و اجتماعی خود را بر اين
اصل بنا نهادهاند - لازم میدانيم درباره اين مطلب اندكی به تفصيل بحث
|