اجتهاد و حريت
مستشرقين نوعا اجتهاد را نوعی حريت تلقی میكنند ، و اتفاقا هم چنين است ، اجتهاد نوعی حريت است . ولی آنها از اين كلمه
است كه در پرتو اين اصول و كليات الی يوم القيامه به اجتهاد و استكشاف
بپردازند . آنها طبق طرز تفكر مادی خود چنين وانمود میكنند كه اسلام
پارهای مقررات ساده و متناسب با زندگی اعراب چهارده قرن پيش آورد ولی
طولی نكشيد كه جامعه وسيعی را در بر گرفت و زندگی تحول يافت ، قوانين
اسلامی برای چنين جامعهای نارسا بود و علماء اسلامی به خاطر علاقه به اسلام
دوره به دوره طبق احتياجاتی كه پيدا میشد از پيش خود وضع قوانين و جعل
احكام میكردند و نام آنرا اجتهاد میگذاشتند و رنگ اسلامی به آن میدادند ،
و چون اهل تسنن اكثريت را تشكيل میدادند و مسؤوليت حكومت را بر عهده
داشتند ، احتياجات ، آنها را زودتر وارد اجتهاد كرد و شيعه چون در
اقليت بودند قهرا آن تحرك در ميان آنها نبوده پس بدين علت شيعه ديرتر
به كار اجتهاد پرداخت .
ولی چنانكه گفتيم نه اجتهاد آن است كه اين مستشرقان نيك نهاد !
پنداشتهاند و نه شيعه ديرتر به كار اجتهاد پرداخت . آنچه در شيعه در
زمينه مسائل اصوليه بوده است به صورت رسالههای جدا جدا بوده مثلا
رسالهای در عام و خاص ، رسالهای د ر ناسخ و منسوخ و امثال اينها . شايد
اگر تفاوتی هست در اينست كه اهل تسنن قبل از شيعه كتاب جامع در مسائل
اصولی تاليف كردند .
اجتهاد و حريت مستشرقين نوعا اجتهاد را نوعی حريت تلقی میكنند ، و اتفاقا هم چنين است ، اجتهاد نوعی حريت است . ولی آنها از اين كلمه |