استالين در اين جوامع كم نيست ، لااقل ، اگر يك استالين بزرگ پيدا نشود
، دهها و هزارها استالين كوچك در آنجا يافت ميشوند به اين ترتيب اين
سؤال اساسی باقی ميماند كه اگر معنويت ، جبرا به دنبال سلب مالكيت
پيدا میشود ، پس وجود اين استالينهای كوچك را چگونه ميتوان توجيه كرد ؟
درد معنويت بشر را سلب مالكيت به تنهائی كفايت نمیكند عدالت
اجتماعی لازمست ، نه سلب مالكيت زيرا اگر در جامعهای عدالت اجتماعی بر
قرار نباشد ، پايه معنويت هم متزلزل خواهد بود منطق اسلام اينست كه
معنويت را با عدالت ، توأم با يكديگر ميبايد درجامعه بر قرار كرد در
جامعهای كه عدالت وجود نداشته باشد هزاران هزار بيمار روانی بوجود
ميايند محروميتها ايجاد عقدههای روانی میكند و عقدههای روانی توليد
انفجار يعنی اگر جامعه به تعبير علی ( ع ) بدو گروه گرسنه گرسنه وسير سير
تقسيم شود وضع به همين منوال باقی نميماند ، بلكه صدها تالی فاسد به
همراه خواهد آورد يك گروه گرفتار بيماريهايی نظير تفرعن ، خود بزرگ
بينی و ميشوند و گروه ديگر ، دچار ناراحتيهای ناشی از محروميت .
سخن درست بگويم نميتوانم ديد
|
كه میخورند حريفان و من نظاره كنم
|
ما در جامعه آينده خودمان بايد همانطور كه مسئله عدالت را باشدت مطرح
ميكنيم ، بهمان شدت نيز مسئله معنويت را طرح كنيم .
متاسفانه در جامعههای بشری معمولا نوعی نوسان وجود دارد ، به اين معنی
كه ابناء بشر اغلب بين دو حالت افراط و تفريط نوسان ميكنند و كمتر طريق
اعتدال را در پيش ميگيرند در جامعه خودمان اگر به گفته ها و نوشتههای
پنجاه سال پيش نگاه كنيم