فانی است .
بگذريم از همه اشكالات ديگر ، قرآن خلود و جاودانگی را مخصوص مؤمنان و
پيشتازان تكامل و انقلاب نمی‏داند ، كافران و منافقان را هم جاويد و خالد
می‏داند ، خلود و جاودانگی آنها را چگونه توجيه می‏كنيد ؟
شما از يك طرف در تفسير سوره حمد می‏گوييد :
" مسأله خداخواهی اصل اساسی در قرآن است . الله يعنی ذات مقدسی كه‏
همه موجودات ، مات و مبهوت و ديوانه او می‏باشند و برای پيوستن و رسيدن‏
به او تلاشی پيگير و خستگی ناپذير دارند . . . مگر نه اين است كه اسم‏
حاكی از مسمی و كاشف از اوست ؟ آيا [ انسان ] چگونه با نام الله به‏
مسمای خداوند می‏تواند پی‏ببرد ؟ مگر خداوند ، آفرينش را احاطه نكرده است‏
و مگر الله در جزء جزء موجودات راه ندارد و حكومت نمی‏كند ؟ مگر چگونه‏
با نام الله به ذات او ميتوان راه يافت ؟ آيا با به كار گرفتن همين نام‏
، چشم‏انداز انسان مؤمن به قرآن به اندازه پهنای همه آفرينش گستردگی و
انبساط نمی‏يابد و آيا ظرف وجودی او از همه آفرينش گسترده‏تر و منبسط تر
نمی‏شود ؟ آيا از همين جا به مفهوم اين سخن زيبای خدايی پی نمی‏بريم كه :
" تنها دل بنده مؤمن جايگاه خداست " ؟ پس ضمن آنكه عنصر مؤمن نام خدا
می‏برد و خود را واله و حيران عظمت و بزرگی و جبروت او می‏بيند و برای‏
رسيدن به او و در قلب خود جای دادنش تلاش می‏كند ، به آفرينش و
موجودات آن هم می‏انديشد كه همه جويای الله و پويای او می‏باشند و تنها دل‏
بدو بسته و پيوند بندگی را با او محكم كرده و رو به سوی او دارند " .
اينها همه صحيح و درست و قابل تحسين ، اما از طرف ديگر