است ، به خاطر قالب پيدا كردن انديشه و عمل است . پس كار اول اين‏
است كه قالب يا قالبها را بشكنيم . آنگاه اين مسأله مطرح شده است كه‏
اسلام دين جوانان است و جوان قالب شكن است پس اسلام دين قالب‏شكنی است‏
. سپس سخن به مسأله رهبری كه اكنون مورد بحث است كشيده شده است و از
رهبری سنتی آغاز شده است .
در آن مقاله چنين آمده است :
" از رهبری سنتی كه پاسدار بنيادهای فرهنگی است كاری ساخته نيست چرا
كه طی دو قرن تمام عرصه‏های انديشه را از او گرفته‏اند و هنوز نيز می‏گيرند
، و اين رهبری گاهی مقاومتكی كار پذيرانه می‏كند و تسليم می‏شود . در ميان‏
اين رهبری البته سيد جمال ، مدرس و . . . خمينی و طالقانی و . . . به‏
وجود آمدند اما اينها را نيز پيش از آنكه دشمنی از پا درآورد ، همين‏
رهبری سنتی عاجز كرده و می‏كند . اينها دوستانند و بايد بدانها ياری رساند
و از آنها ياری گرفت " .
قطعا اين دوست عزيز ناديده اجازه خواهد داد نقدی علمی از گفتار ايشان‏
بشود ، و ما نيز به نوبه خود آماده‏ايم كه اگر ضعفی در گفتار ما مشاهده‏
كردند تذكر دهند ، از تذكرات ايشان خوشوقت خواهيم شد .
اولا گويا دوست عزيز ما پنداشته است كه لازمه حركت و جنبش اين است‏
كه هيچ ثباتی در كار نباشد . ايشان توجه نفرموده‏اند كه اگر حركت باشد و
هيچ گونه ثباتی نباشد هرج و مرج است نه تكامل . قرآن كه هدايت و حركت‏
و تكامل را تعليم می‏دهد ، صراط مستقيم را هم تعليم می‏دهد . انسان در صراط
مستقيم حالت پويايی دارد ، اما خود صراط مستقيم چطور ؟ آيا صراط مستقيم‏
هم پوياست و