منافی است .
پس به حكم اين دو مقدمه :
الف . خداوند از همه چيز آگاه است .
ب . علم الهی نه تغيير پذير است و نه خلاف پذير .
منطقا بايد چنين نتيجه گرفت : حوادث و كائنات جبرا و قهرا بايد به
نحوی واقع شوند كه با علم الهی مطابقت داشته باشند ، خصوصا اگر اين نكته
اضافه شود كه علم الهی علم فعلی و ايجابی است ، يعنی علمی است كه معلوم
از علم سرچشمه میگيرد ، نه علم انفعالی كه علم از معلوم ريشه میگيرد نظير
علم انسان به حوادث جهان .
عليهذا اگر در ازل در علم الهی چنين بوده است كه فلان شخص در فلان
ساعت فلان معصيت را مرتكب میشود ، جبرا و قهرا آن معصيت بايد به همان
كيفيت واقع شود ، شخص مرتكب قادر نخواهد بود طوری ديگر رفتار كند ،
بلكه هيچ قدرتی قادر نخواهد بود آن را تغيير دهد والا علم خدا جهل خواهد
بود . خيام میگويد :
من میخورم و هر كه چو من اهل بود
|
میخوردن من به نزد او سهل بود
|
میخوردن من حق ز ازل میدانست
|
گر مینخورم علم خدا جهل بود
|
جواب اين شبهه پس از درك صحيح مفهوم قضا و قدر آسان است . اين شبهه
از آنجا پيدا شده كه برای هر يك از علم الهی و نظام سببی و مسببی جهان
حساب جداگانه فرض شده است ، يعنی چنين فرض شده كه علم الهی در ازل به
طور گزاف و تصادف به وقوع حوادث و كائنات تعلق گرفته است ، آنگاه
برای اينكه اين علم درست از آب درآيد و خلافش واقع نشود لازم است وقايع
جهان