هر معلولی از علت معين امكان صدور دارد ، منكر شويم و چنين پنداريم كه‏
در همه عالم و جهان هستی يك علت و يك فاعل بيشتر وجود ندارد و آن ذات‏
حق است ، همه حوادث و موجودات مستقيما و بلاواسطه از او صادر می‏شوند ،
اراده خدا به هر حادثه‏ای مستقيما و جداگانه تعلق می‏گيرد ، چنين فرض كنيم‏
كه قضای الهی يعنی علم و اراده حق به وجود هر موجودی ، مستقل است از هر
علم ديگر و قضای ديگر . در اين صورت بايد قبول كنيم كه عاملی غير از خدا
وجود ندارد . علم حق در ازل تعلق گرفته كه فلان حادثه در فلان وقت وجود
پيدا كند و قهرا آن حادثه در آن وقت وجود پيدا می‏كند و هيچ چيز هم در
وجود آن حادثه دخالت ندارد . افعال و اعمال بشر يكی از آن حوادث است .
اين افعال و اعمال را مستقيما و بلاواسطه قضا و قدر ، يعنی علم و اراده‏
الهی ، به وجود می‏آورد و اما خود بشر و قوه و نيروی او دخالتی در كار
ندارد ، اينها صرفا يك پرده ظاهری و يك نمايش پنداری هستند .
اين همان مفهوم جبر و سرنوشت جبری است و اين همان اعتقادی است كه‏
اگر در فرد يا قومی پيدا شود زندگی آنها را تباه می‏كند .
اين نظر ، گذشته از مفاسد عملی و اجتماعی كه دارد ، منطقا محكوم و
مردود است و از نظر براهين عقلی و فلسفی - چنانكه در محل خود گفته شده‏
است - ترديدی در بطلان اين نظر نيست . نظام اسباب و مسببات و رابطه‏
علی و معلولی بين حوادث ، غير قابل انكار است . نه تنها علوم طبيعی و
مشاهدات حسی و تجربی بر نظام اسباب و مسببات دلالت می‏كند ، در فلسفه‏
الهی متقن‏ترين براهين بر اين مطلب اقامه شده است . بعلاوه قرآن كريم نيز
اصل عليت عمومی و