مشيت الهی بدانيم و يا آنكه اين نظام را مستقل و قائم به ذات فرض كنيم‏
، زيرا مستقل و قائم به ذات بودن نظام سببی و مسببی ، و مستقل و قائم به‏
ذات نبودن آن ، در مسأله سرنوشت و آزادی بشر تأثير ندارد . از اين رو
بسيار جاهلانه است كه كسی عقيده جبر را ناشی از اعتقاد به قضا و قدر الهی‏
بداند و از اين نظر ، اعتقاد به سرنوشت و قضا و قدر را مورد انتقاد قرار
دهد .
اگر مقصود از سرنوشت و قضا و قدر الهی انكار اسباب و مسببات و از آن‏
جمله قوه و نيرو و اراده و اختيار بشر است ، چنين قضا و قدر و سرنوشتی‏
وجود ندارد و نمی‏تواند وجود داشته باشد ، در حكمت الهی براهينی پولادين‏
كه جای هيچ گونه شك و ابهام باقی نمی‏گذارد ، بر بی‏اساس بودن چنين‏
سرنوشت و قضا و قدری اقامه شده است . و اگر مقصود از سرنوشت و قضا و
قدر ، پيوند حتميت هر حادثه با علل خود و پيوند شكل گرفتن هر حادثه از
ناحيه علل خود است ، البته اين حقيقتی است مسلم ، ولی اعتقاد به اين‏
گونه سرنوشت از مختصات الهيون نيست . هر مكتب و روش علمی و فلسفی كه‏
به اصل عليت عمومی اذعان دارد ناچار است اين گونه پيوندها را بپذيرد ،
با اين تفاوت كه الهيون معتقدند سلسله علل در بعدی غير از بعدهای زمان و
مكان منتهی می‏شود به علةالعلل و واجب الوجود ، يعنی به حقيقتی كه او
قائم به ذات است‏و اتكايی به غير خود ندارد ، از اين‏رو همه قضاها (
حتميتها ) و همه قدرها ( تعينها ) در نقطه معينی متوقف می‏شود . اين‏
تفاوت تأثيری در اثبات يا نفی نظر جبر ندارد .