پيغمبر در ماه صفر از دنيا رفت ، ديگری می‏گويد پيغمبر در ماه ربيع الاول‏
از دنيا رفت . البته لازمه اينكه پيغمبر در ماه ربيع الاول از دنيا رفته‏
باشد اين است كه در ماه صفر از دنيا نرفته باشد .
اكنون بايد ببينيم تعارض آيات قرآن با يكديگر در مسأله قضا و قدر و
اختيار و آزادی بشر از كدام نمونه است ؟ آيا از نمونه اول است كه صريحا
يكديگر را نفی می‏كنند و يا از نمونه دوم است كه گفته می‏شود لازمه مفاد هر
يك از اين دو دسته ، نفی و طرد مفاد دسته ديگر است ؟
مسلما آيات قرآن صراحتا يكديگر را در اين مسأله نفی نمی‏كنند و تعارض‏
آنها از نوع اول نيست ، زيرا چنانكه می‏بينيم اين طور نيست كه يك دسته‏
بگويد همه چيز مقدر شده و دسته ديگر بگويد همه چيز مقدر نشده است ، يك‏
دسته بگويد همه چيز در علم خدا گذشته است و دسته ديگر بگويد همه چيز در
علم خدا نگذشته است ، يك دسته بگويد بشر در كار خود مختار و آزاد است‏
و دسته ديگر بگويد بشر مختار و آزاد نيست ، يك دسته بگويد همه چيز
وابسته به مشيت خداوند است و دسته ديگر بگويد همه چيز بسته به مشيت و
اراده حق نيست . بلكه علت اينكه اين دو دسته متعارض شناخته شده‏اند اين‏
است كه به عقيده متكلمين و برخی از مفسرين لازمه اينكه همه چيز به تقدير
الهی باشد اين است كه انسان آزاد نباشد ، آزادی با مقدر بودن سازگار
نيست ، و لازمه اينكه همه چيز در علم خدا گذشته است ، اين است كه همه‏
چيز بايد جبرا و بدون اختيار صورت گيرد ، والا علم خدا جهل خواهد بود .
و از آن طرف ، لازمه اينكه انسان خود عامل مؤثر در خوشبختی و بدبختی‏
خود باشد و سرنوشت خود را در اختيار داشته