گرما و سرما و برف و باران و بادها و تغيير دادن اوضاع عمومی زمين از
لحاظ زلزله‏ها و طوفانها و سيلابها غير مقدور است . بشر چه بخواهد و چه‏
نخواهد اينها صورت می‏گيرند . پس آنها امور حتميه هستند و مقدرات الهی‏
در اين امور حتمی است . اما تغيير اوضاع اجتماعی و اصلاح امور به موازين‏
عدالت و رفاه عمومی و سعادت همگانی ، مقدور بشر است و خواست بشر
می‏تواند اينها را عوض كند . پس اينها امور غير حتميه هستند و مقدرات‏
الهی در اين امور غير حتمی است .
اين تفسير صحيح نيست ، زيرا علت ندارد قدرت و امكانات بشر را ملاك‏
حتمی يا غير حتمی بودن مقدرات قرار بدهيم . زبان اخبار و آثار دين هم با
اين تفسير قابل تطبيق نيست .
بعضی ديگر قضا و قدر حتمی و غير حتمی را به مقياس تحقق و عدم تحقق‏
شرايط تفسير كرده‏اند ، به اين معنی كه چنانكه گفتيم برخی موجودات‏
امكانات متعدد دارند و با علل مختلف ارتباط و پيوند دارند . به هر
اندازه كه با علل گوناگون بستگی دارند ، مقدرات داشته و در حقيقت‏
سرنوشت آنها به دست آن علتهاست . هر علتی يك‏سرنوشتی برای اين موجود
در دست دارد و هر سرنوشتی مشروط است به وقوع و تحقق آن علتی كه آن‏
سرنوشت را در دست دارد . بديهی است كه در ميان علل و شرايط گوناگون‏
بعضی صورت وقوع پيدا می‏كنند و بعضی نه ، و باز واضح است كه علت اينكه‏
بعضی از علل و شرايط وجود پيدا می‏كنند و بعضی نه ، اين است كه علل و
شرايط آن علل و شرايط موجود بوده است و علت اينكه آن علل و شرايط ديگر
وجود پيدا نكرده‏اند ، اين است كه علل و شرايط آن علل و شرايط موجود
نبوده و همين طور علل و شرايط درجه سوم و چهارم . . .