لكن آغاز آن از سياست و پولتيك يا مقتضيات مملكتی بوده . در زمان‏
امويان چون بازار سفاكی رواج داشت ، قهرا در طبايع شورش پيدا می‏شد ،
لكن هر وقت كلمه شكايتی از زبان كسی در می‏آمد ، طرفداران حكومت حواله‏
به تقدير كرده و او را ساكت و خاموش می‏كردند كه آنچه می‏شود ، مقدر و
مرضی خداست و نبايد هيچ دم زد : آمنا بالقدر خيره و شره . در زمان حجاج‏
، معبد جهنی كه از تابعين بود و بسيار دلير و راستگو بود ، يك روز از
استاد خود حسن بصری پرسيد : اينكه از طرف بنی‏اميه مسأله قضا و قدر را
پيش می‏كشند ، تا كجا اين حرف راست است و درست ؟ او گفت : ايشان‏
دشمنان خدا هستند ، دروغ می‏گويند " .
عباسيان هر چند سياستشان با امويان مخالف بود و گروهی از آنها ،
بالاخص مأمون و معتصم ، از معتزله كه يكی از عقايدشان آزادی و اختيار بشر
بود حمايت كردند ، اما از زمان متوكل به بعد ورق برگشت و از عقايد
اشاعره كه از آن جمله مسأله جبر است ، حمايت كردند و از آن به بعد
مذهب اشعری ، مذهب رايج و عمومی جهان اسلام شد .
بدون شك رواج و نفوذ مذهب اشعری در عالم اسلام آثار زيادی گذاشت .
فرق ديگر مانند شيعه هر چند رسما از آنها تبعيت نمی‏كردند ، اما از نفوذ
عقايد آنها مصون نماندند . لهذا با آنكه مكتب شيعی با مكتب اشعری‏
مخالف است - و البته با مكتب معتزلی هم صد در صد موافق نيست - در
ادبيات عربی و فارسی شيعی ، آن اندازه كه از محكوم بودن بشر در برابر
سرنوشت سخن رفته از آزادی و اختيار سخن نرفته است با آنكه طبق تصريحات‏
پيشوايان شيعه ، يعنی ائمه