می‏دارند .
اينهاست مجموع مسائلی كه در بخش اسلام از اين سلسله مباحث بايد
درباره آنها تحقيق كافی به عمل آيد .
خوشبختانه زمينه مساعدی برای اين گونه تحقيقات وجود دارد و با روشن‏
كردن اين مسائل است كه می‏توان نيروی ايمان طبقه جوان و تحصيلكرده را
تقويت كرد و شبهات را از ذهن آنها زدود .
پس از اين بخش ، نوبت بخش مسلمين است . در اين بخش ، توجه ما از
اسلام به سوی مسلمين برمی‏گردد ، يعنی اسلام عامل انحطاط مسلمين نيست ،
بلكه مسلمانان در اثر كوتاهی و انحراف از تعليمات اسلامی دچار انحطاط
شدند ، و اين مسلمانان‏اند كه مسؤول عقب‏ماندگی خود می‏باشند .
در اين بخش نيز قسمتهای متعددی پيش می‏آيد ، زيرا اولا بايد نقطه‏های‏
انحراف را مشخص كنيم ، آن چيزهايی كه از اسلام است و متروك شده و آن‏
چيزهايی كه از اسلام نيست ولی در ميان مسلمين معمول است ، چه چيزهايی‏
است ؟ و ثانيا بايد ببينيم عامه مسلمين مسؤول اين انحطاط اند يا خاصه‏
آنها ؟
اسلام در ميان اعراب ظهور كرد و سپس ملل ديگری از ايرانی و هندی و
قبطی و بربر و غيره در زير لوای اسلام درآمدند . هر يك از اين اقوام ،
مليت و خصايص قومی و نژادی و تاريخی خاصی داشتند . بايد بررسی شود آيا
همه اين ملل يا بعضی از آنها به واسطه خصايص و مميزات خاص قومی و
نژادی كه لازمه طبيعت آنها بود ، اسلام را از مسير اصلی خود منحرف كردند
، به طوری كه مثلا اگر اسلام در ميان ملل ديگری غير از اين ملل - مانند ملل‏
اروپايی - رفته بود ، امروز مسلمانی و مسلمانان سرنوشت ديگری داشتند ؟
يا عامه مسلمين در اين جهت تأثيری نداشته‏اند و آنچه بر سر اسلام و مسلمين‏
آمده است از طرف خاصه ، يعنی دو طبقه متنفذ در ميان مسلمين - حكمرانان‏
و