پا و منافعی ديگر از اين قبيل كه صرفا نافع در بقاء نوع انسانند بدون
آنكه ضرورت نوع ايجاب كند .
يعنی دستگاه عظيم خلقت كه نيازهای كوچك و غيرضروری را مهمل نگذاشته
است ، چگونه ممكن است ضروریترين نيازها را مهمل بگذارد ؟ !
اما اگر از ديدی راستين درباره هستی و آفرينش محروم باشيم ، بايد
تسليم شويم كه انسان محكوم به سرگشتگی و گمراهی است ، و هر طرح و هر
ايدئولوژی از طرف انسان سرگشته در اين ظلمتكده طبيعت ، جز سرگرمی و
سردرگمی چيزی نيست .
با بيان فوق همچنانكه ضرورت وجود يك مكتب و ايدئولوژی نمايان میشود
، ضرورت پيوستن فرد به يك مكتب و ايدئولوژی نيز روشن میگردد .
اما پيوستن يك فرد به يك ايدئولوژی آنگاه صورت واقعی به خود میگيرد
كه شكل " ايمان " به خود بگيرد ، و ايمان حقيقتی است كه با زور و به
خاطر مصلحت صورت پذير نيست با زور میتوان به مطلبی تسليم شد و گردن
نهاد ، ولی ايدئولوژی گردن نهادنی نيست ، ايدئولوژی پذيرفتنی و جذب
شدنی است ، ايدئولوژی ايمان میطلبد .
يك ايدئولوژی كار آمد ، از طرفی بايد بر نوعی جهان بينی تكيه داشته
باشد كه بتواند عقل را اقناع و انديشه را تغذيه نمايد ، و از طرف ديگر
بتواند منطقا از جهان بينی خودش هدفهايی استنتاج كند كه كشش و جذبه
داشته باشند در اين هنگام عشق و اقناع كه دو عنصر اساسی ايمانند دست به
دست يكديگر داده جهان را میسازند .
در اينجا چند مساله هست كه ناچاريم به طور اجمال و اختصار
|