پاورقی : . 1 حتی ملاصدرا كه تا اندازهای ذوق عرفا را هم [ در فلسفه ] وارد كرده است ، مع ذلك اين مطلب در كلماتش هست .
سراغ مطلب سوم میرويم . معمولا كتب فلسفی ما ( 1 ) ايمان اسلامی را فقط
به شناخت تفسير میكنند . میگويند : ايمان در اسلام يعنی شناخت و بس ،
ايمان به خدا يعنی شناخت خدا ، ايمان به پيغمبر يعنی شناخت پيغمبر ،
ايمان به ملائك يعنی شناخت ملائك ، ايمان به " يومالاخر " ( معاد )
يعنی شناخت معاد ، و هر كجا كه در قرآن [ كلمه ] " ايمان " آمده است
معنايش معرفت و شناخت است و غير از اين چيزی نيست .
اين مطلب به هيچ وجه با آنچه كه اسلام میگويد قابل انطباق نيست . در
اسلام ، " ايمان " حقيقتی است بيش از شناخت .
شناختن همان دانستن است . كسی كه آب شناس است ، آب را میشناسد
همچنانكه يك ستاره شناس ستارهها را میشناسد ، يك جامعه شناس جامعه را
میشناسد ، يك روانشناس روان را میشناسد ، يك حيوان شناس حيوان را
میشناسد . " میشناسد " يعنی چه ؟ يعنی نسبت به آن روشن است ، آن را
درك میكند . آيا " ايمان " در قرآن يعنی فقط " شناخت " ؟ ايمان به
خدا يعنی فقط خدا را درك كردن ؟ نه ، درست است كه شناخت ، ركن ايمان
است ، جزء ايمان است و ايمان بدون شناخت ، ايمان نيست ولی شناخت
تنها هم ايمان نيست . ايمان گرايش است ، تسليم است ، در ايمان عنصر
گرايش ، عنصر تسليم ، عنصر خضوع و عنصر علاقه و محبت هم خوابيده است
ولی در شناخت ، ديگر مسئله گرايش [ مطرح ] نيست .
پاورقی : . 1 حتی ملاصدرا كه تا اندازهای ذوق عرفا را هم [ در فلسفه ] وارد كرده است ، مع ذلك اين مطلب در كلماتش هست . |