است كه فكر می‏كند يا آن است كه عشق می‏ورزد ؟ عارف می‏گويد " من " تو
، همان است كه عشق می‏ورزد ، نه آن [ مركزی ] كه فكر می‏كند .
اگر انسان از نظر فيلسوف بخواهد به مقام انسان كامل برسد ، با چه‏
ابزاری بايد [ پيش ] برود ؟ او می‏گويد با پای منطق ، با ابزار استدلال و
قياس ، با صغری و كبری و مقدمات چيدن و فكر كردن . ولی عارف می‏گويد
خير ، [ صحبت از ] علم و سواد و حرف و بگو و بشنو و صغری و كبری و
مقدمه و نتيجه و استدلال نيست .
دفتر صوفی سواد و حرف نيست
جز دل اسپيد همچون برف نيست
به جای همه اين كارها تزكيه نفس كن . فيلسوف می‏گويد فكر كن ، درس‏
بخوان ، پيش معلم برو ، ولی عارف می‏گويد خودت را تصفيه كن ، تهذيب‏
نفس كن ، اخلاق رذيله را از خود دور كن ، توجه به غير حق را هر چه‏
می‏توانی از خود بران و بر توجه خود به حق بيفزا ، بر خاطرات خود مسلط
باش ، هر چه انديشه غير خدا در دل تو بيايد ديو است ، تا ديو هست‏
فرشته كه نور خداست هرگز در دل تو نمی‏آيد .
بر سر آنم كه گرزدست برآيد
دست به كاری زنم كه غصه سرآيد
خلوت دل نيست جای صحبت اغيار ( 1 )
ديو چو بيرون رود فرشته درآيد
صحبت حكام ظلمت شب يلداست
نور ز خورشيد جوی بو كه برآيد
بر دل ارباب بی‏مروت دنيا
چند نشينی كه خواجه كی بدر آيد
ترك گدايی مكن كه گنج بيابی
از نظر رهروی كه در گذر آيد
بعد كه انسان را از اينكه در خانه اكابر و بزرگان و صاحبان

پاورقی :
. 1 " اضداد " هم گفته شده است .