نيست . " نه اخلاق و نه ضد اخلاق " يعنی يك كار عادی در حد حيوان .
حال اگر شما يك آدمی را در دنيا پيدا كنيد و اينطور آدمها زياد هستند
كه درست خصلت كبوتر و يا گوسفند را دارد ، يعنی فقط در فكر خودش است‏
و بس ، از صبح كه بلند می‏شود همه فعاليتش برای اين است كه شكم خود را
سير كند و شب هم بخوابد ، چنين آدمی در حد حيوان است . كار او در اين‏
حد ، اخلاق نيست ولی ضد اخلاق هم نيست .

درجه دوم خودخواهی

اما يك وقت در مسئله " خود " ، مسئله اين نيست كه انسان به فكر
زندگی خود است ، مسئله اين است كه دچار نوعی بيماری روانی است و در
واقع ، آن مقام انسانيش در خدمت حيوانيتش قرار می‏گيرد ، بعد می‏بينيد
" به خودكش " ( 1 ) می‏شود ، نه فقط به اندازه‏ای كه بخواهد زندگی كند [
بلكه هدفش ، بيشتر جمع كردن است ] . كبوتر دانه جمع می‏كند برای اينكه‏
سير شود و اين ، يك امر طبيعی و عادی است ، اسب می‏چرد برای اينكه سير
شود ، اين هم يك امر عادی است . اگر يك بشر بخواهد در اين حد باشد
عادی است ، يعنی يك حيوان است . اما يك وقت بشر گرفتار آز می‏شود ،
گرفتار حرص می‏شود ، اينجا ديگر صحبت اين نيست كه می‏خواهد برای زندگی‏

پاورقی :
. 1 [ يعنی همه چيز را برای خود می‏خواهد ] .