يعنی همين [ سيادت و اقتدار ] . در اين جهت ، نيچه ( 1 ) فيلسوف‏
معروف آلمانی به طور عموم ، اصل قدرت را در اخلاق مطرح كرد .

نظريه بيكن و تأثيرات آن

اينجا بايد مقدمه‏ای عرض كنم كه ذكر آن لازم است . می‏دانيد كه در حدود
چهار قرن پيش يعنی در قرن شانزدهم ، تحولی در علم و منطق پيدا شد و دو
نفر از فيلسوفان بزرگ جهان كه يكی انگليسی ( بيكن ) و ديگری فرانسوی (
دكارت ) است ، پيشرو علم جديد خوانده شدند . بالخصوص بيكن نظری درباب‏
علم دارد كه اين نظر ، همه نظريات گذشته را دگرگون كرد . اين نظر كه‏
منشأ ترقی علوم و تسلط زياد و فوق‏العاده انسان بر طبيعت شد ، عينا منشأ
فاسد شدن انسانها گرديد ، يعنی اين نظريه هم طبيعت را به دست انسان‏
آباد كرد و هم انسان را به دست خود انسان خراب و فاسد كرد . اين نظريه‏
چيست ؟
قبل از بيكن ، اكابر بشر اعم از فلاسفه بالخصوص اديان علم را در خدمت‏
حقيقت گرفته بودند نه در خدمت قدرت و توانائی ، يعنی وقتی انسان را
تشويق به فراگيری علم می‏كردند ، تكيه‏گاه اين تشويق اين بود كه ای انسان ،
عالم باش ! آگاه باش ! كه علم ، تو را به حقيقت می‏رساند ، علم وسيله‏
رسيدن انسان به حقيقت است ، و به

پاورقی :
. 1 او در آخر عمر ديوانه شد و به عقيده من آثار اين جنون در همان‏
اوايل هم ظاهر بوده است . نيچه نويسنده بسيار مقتدری است كه قسمتهائی‏
از عباراتش را برای شما خواهم خواند .