ولی در تحصيلات جديد كه ادامه همان روش بيكن است ، اصلا مسئله تعليم و
تعلم آن قداست خود را به كلی از دست داده است . يك دانشجو وقتی تحصيل‏
می‏كند ، تحصيل برای او يك عمل مقدماتی برای زندگی است . [ طبق اين روش‏
] ديگر فرقی نيست بين اينكه يك انسان در مدرسه و دانشگاه درس بخواند
برای اينكه فردا دكتر و مهندس شود و يك زندگی خوب فراهم كند و يا
اينكه در بازار ، شاگرد يك تاجر و يا يك عطار و بقال بشود . او دنبال‏
پول می‏دود و آن ديگری هم دنبال پول می‏دود . درباره معلم خودش هم فكر
می‏كند كه اين فرد ، در ماه چند هزار تومان حقوق می‏گيرد و در ازای حقوقش‏
بايد اين حرفها را در اينجا بزند . عملا هم ما می‏بينيم كه شاگرد پشت سر
استاد ، ده تا فحش هم ممكن است بدهد و هيچ در وجدان خود احساس شرم‏
نمی‏كند و برای او مسئله‏ای نيست .
بيكن گفت : علم برای قدرت و در خدمت قدرت ، دانائی برای توانائی نه‏
برای چيز ديگر . اين نظريه در ابتدا اثر بد خودش را ظاهر نكرد ولی‏
تدريجا كه بشر از علم ، فقط توانائی و قدرت می‏خواست ، به جائی رسيد كه‏
همه چيز در خدمت قدرت و توانائی قرار گرفت .
الان چرخ دنيا براين اساس می‏گردد كه علم به طور كلی در خدمت قدرتهاست‏
. هيچوقت در دنيا علم به اندازه امروز اسير و در خدمت زورمندان و
قدرتمندان نبوده است و علمای تراز اول عالم ، اسيرترين و زندانی‏ترين‏
مردم دنيا هستند . عالمترين فرد ، مثلا آقای اينشتين است ولی علم اينشتين‏
در خدمت كيست ؟ در خدمت روزولت . اينشتين نوكر آقای روزولت است و
نمی‏تواند نباشد . چه در