پاورقی : 1 - سفينة البحار ، ج 2 ، ص 734 ( از علی عليهالسلام ) .
بام يك ساختمان چهار طبقه پرت كردن يا خود را داخل آتش انداختن يك
گناه است اما ما اين گناه را هرگز مرتكب نمیشويم چون خطر و زيان آن
برای ما ثابت و مجسم است . میدانيم دست به برق گرفتن همان و جان تسليم
كردن همان . فقط وقتی اين گناه را مرتكب میشويم كه از آن خطر چشم پوشيده
باشيم . ولی يك بچه دست به آتش میزند . چرا ؟ چون خطر اين گناه آنچنان
كه برای ما مسجل است برای او مسجل نيست . يك نفر آدم عادل ملكه تقوا
دارد و به همين جهت بسياری از گناهان را اصلا انجام نمیدهد . همان ملكه
به او در اين حد عصمت میدهد . بنابراين عصمت از گناه بستگی دارد به
درجه ايمان انسان به گناه بودن آن گناه و خطر بودن آن خطر . ما گناهان را
تعبدا پذيرفتهايم كه گناه است يعنی میگوئيم چون اسلام گفته است شراب
نخور ما نمیخوريم ، گفته قمار نكن نمیكنيم . كم و بيش هم میدانيم كه بد
است اما آنچنان كه خطر خود را در آتش انداختن بر ايمان مجسم است ، خطر
اين گناهان برای ما مجسم نيست . اگر ما همان اندازه كه به آن خطر ايمان
داريم به خطر اين گناهان نيز ايمان میداشتيم ، ما هم از اين گناهان معصوم
بوديم . پس عصمت از گناه يعنی نهايت و كمال ايمان . آن كسی كه میگويد
: « لو كشف الغطاء ما ازددت يقينی » ( 1 ) اگر پرده هم برافتد بر يقين
من افزوده نمیشود ، قطعا معصوم از گناه است . او در اين سوی پرده هم
پشت پرده را مجسم میبيند . يعنی مثلا او حس میكند كه با يك دشنام دادن
در واقع عقربی برای جان خود آفريده ، و به همين دليل چنين كاری نمیكند .
در اينكه قرآن نيز از ايمانهايی در اين درجه ياد میكند شك نيست . و
لهذا عصمت نسبی است يعنی
پاورقی : 1 - سفينة البحار ، ج 2 ، ص 734 ( از علی عليهالسلام ) . |