غذايی ترتيب بده و بنی‏هاشم و بنی‏عبدالمطلب را دعوت كن . علی ( ع ) هم‏
غذايی از گوشت درست كرد و مقداری شير نيز تهيه كرد كه آنها بعد از غذا
خوردند . پيغمبر اكرم اعلام دعوت كرد و فرمود من پيغمبر خدا هستم و از
جانب خدا مبعوثم . من مأمورم كه ابتدا شما را دعوت كنم و اگر سخن مرا
بپذيريد سعادت دنيا و آخرت نصيب شما خواهد شد . ابولهب كه عمومی‏
پيغمبر بود تا اين جمله را شنيد ، عصبانی و ناراحت شد و گفت تو ما را
دعوت كردی برای اينكه چنين مزخرفی را به ما بگويی ؟ ! جارو جنجال راه‏
انداخت و جلسه را بهم زد . پيغمبر اكرم برای بار دوم به علی ( ع ) دستور
تشكيل جلسه را داد . خود اميرالمؤمنين كه راوی هم هست می‏فرمايد كه اينها
حدود چهل نفر بودند يا يكی كم يا يكی زياد . در دفعه دوم پيغمبر اكرم به‏
آنها فرمود هر كسی از شما كه اول دعوت مرا بپذيرد ، وصی ، وزير و جانشين‏
من خواهد بود . غير از علی ( ع ) احدی جواب مثبت نداد و هر چند بار كه‏
پيغمبر اعلام كرد ، علی ( ع ) از جا بلند شد . در آخر پيغمبر فرمود بعد از
من تو وصی و وزير و خليفه من خواهی بود .

داستان ملاقات رئيس قبيله با پيغمبر اكرم

قضيه ديگر كه باز در سيره ابن هشام است ، از اين بالاتر است . در
زمانی كه هنوز حضرت رسول در مكه بودند و قريش مانع بودند كه ايشان‏
تبليغ كنند و وضع سخت و دشوار بود ، در ماههای حرام ( 1 ) مزاحم پيغمبر
اكرم نمی‏شدند يا لااقل زياد مزاحم نمی‏شدند

پاورقی :
1 - ماههای ذی‏القعده ، ذی‏الحجه و محرم چون ماه حرام بود ، ماه آزاد بود
يعنی در اين ماهها همه جنگها تعطيل بود ، دشمنان از يكديگر انتقام‏
نمی‏گرفتند و رفت و آمدها در ميانشان معمول بود . در بازار عكاظ جمع‏
می‏شدند و حتی اگر كسی قاتل پدرش را كه مدتها دنبالش بود پيدا می‏كرد ،
به احترام ماه حرام متعرضش نمی‏شد .