می‏آمد ، می‏ديدند در قرآن حكم اين مسئله بيان نشده است . به سنت ( آن‏
مقدار نقلهايی كه دارند ) مراجعه می‏كردند ، می‏ديدند هيچ حكمی درباره اين‏
مسئله وجود ندارد . بی حكم هم كه نمی‏تواند باشد ، چه كار بايد كرد ؟
گفتند " قياس " . قياس يعنی ما بر اساس مشابهت ميان مواردی كه‏
درباره آنها حكمی در قرآن يا سنت موجود است ، و مسئله مورد نظر حكم‏
كنيم بگوئيم در فلان جا اينطور گفته ، اينجا هم كه بی شباهت به آنجا
نيست ، همان حكم را دارد . شايد در آنجا كه پيغمبر ( ص ) فلان دستور را
داده به اين مناط و علت و فلسفه بوده ، اين فلسفه در اينجا هم وجود دارد
، پس اينجا هم آنطور می‏گوئيم . بر اساس " شايد " است . به علاوه آنجا
كه سنت نارسا بود ، يكی و دو تا نبود . دنيای اسلام مخصوصا در زمان‏
عباسيان توسعه پيدا كرد و كشورهای مختلف فتح شد و احتياجات ، مرتب‏
مسئله می‏آفريد . نگاه می‏كردند به كتاب و سنت ، می‏ديدند حكم اين مسائل‏
وجود ندارد . مرتب قياس می‏كردند . دو فرقه شدند ، يك فرقه منكر قياس‏
شدند نظير احمد بن حنبل و مالك بن انس ( كه می‏گويند در تمام عمرش فقط
در دو مسئله قياس كرد ) ، فرقه ديگر جلوی قياس را باز گذاشتند رفت تا
آسمان هفتم مثل ابو حنيفه . ابو حنيفه می‏گفت اين سنتهايی كه از پيغمبر
رسيده اصلا قابل اعتماد نيست كه واقعا پيغمبر گفته باشد . می‏گويند گفته‏
است فقط پانزده حديث بر من ثابت است كه پيغمبر فرموده ، بقيه ثابت‏
نيست . در بقيه قياس می‏كرد . شافعی موضعی بينابين داشت ، در بعضی‏
موارد به احاديث اعتماد می‏كرد و در بعضی ديگر قياس می‏نمود . يك فقه‏
شلم شوربای عجيبی بوجود آمد .
می‏گويند ابوحنيفه چون اصلا ايرانی بود و ذهن ايرانيها