بيشتر به مسائل عقلی توجه دارد و نيز در عراق سكونت داشت و از اهل
حديث كه مركزشان مدينه بود دور بود ، خيلی قياس بود ، مینشست و با
خيال خودش قياس درست میكرد . حتی اهل تسنن هم نوشتهاند كه روزی رفت
به سلمانی . ريشش جوگندمی بود و هنوز موی سفيدش زياد نبود . به سلمانی
گفت اين موهای سفيد را بكن . میخواست از ريشه در بياورد كه اصلا در
نيايد . سلمانی گفت اتفاقا خاصيت موی سفيد اينست كه اگر بكنی بيشتر
درمی آيد . گفت پس موهای سياه را بكن . اين ، قياس است . قياس گرفت
: اگر اين درست باشد كه چنانچه موی سفيد را بكنی بيشتر درمیآيد ، پس
موهای سياه را بكن كه بيشتر در بيايند . در صورتی كه اگر چنين قاعدهای
باشد ، فقط در موی سفيد است و ديگر در موی سياه جاری نيست . در فقه هم
همينطور عمل میكرد .
قياس از نظر شيعه
وقتی ما به روايات شيعه مراجعه میكنيم میبينيم ريشه اين مطلب را از
اينجا میزنند كه اصلا ريشه اين فكر ، خطا و اشتباه است كه كتاب و سنت
وافی نيست . مسئله رجوع به قياس از اينجا ناشی میشود كه میگويند كتاب
و سنت برای بيان احكام وافی نيست . چون وافی نيست ، برويم دنبال قياس
. نه ، آنقدر از پيغمبر به طور مستقيم يا غير مستقيم به وسيله اوصيای
ايشان سنت رسيده است كه با مراجعه به كليات اين سنت ، نيازی به قياس
نيست . اينست روح امامت از نظر دينی . اسلام فقط يك مسلك نيست كه
بعد از آنكه مبتكر آن مسلك ، ايدئولوژيس را پديد آورد ، بگويد حالا اين
مكتب برای اجرا حكومت میخواهد ، حكومت را چكار كند . اسلام يك دين
است . وضع يك دين آنهم دينی مانند اسلام را بايد