واضح است كه اين بر ضد نبوت است . اگر امامت را به اين شكل تعريف‏
كنيم كه امری است متمم نبوت از نظر بيان دين ، يعنی به آن دليل وجودش‏
لازم است كه وظيفه پيغمبر را در بيان احكام انجام دهد ، به همان دليل كه‏
پيغمبر بايد معصوم از اشتباه و گناه باشد ، امام نيز بايد چنين باشد .
اگر كسی بگويد لازم نيست امام معصوم باشد و چنانچه اشتباهی كرد كس ديگری‏
به او تذكر می‏دهد ، می‏گوئيم ما نقل كلام به آن كس ديگر می‏كنيم ، باز او
نگهبان ديگری می‏خواهد ، بالاخره شخصی بايد باشد كه [ به دليل دارا بودن‏
عصمت ] بتواند واقعا حافظ شرع باشد . علاوه بر اين اگر امام خطا كار و
گنهكار باشد ، وظيفه ديگران است كه او را به راه راست بياورند و حال‏
آنكه وظيفه ديگران اينست كه مطيع امر او باشند . ايندو با همديگر جور در
نمی‏آيند .

مسئله تنصيص

از مسئله عصمت می‏رسند به تنصيص . بنابراين شكل كلامی قضيه اينست كه‏
از خدا شروع می‏كنند می‏گويند امامت لطفی است از جانب خدا . چون لطف‏
است پس بايد وجود داشته باشد و چون چنين لطفی بدون عصمت ممكن نيست ،
پس امام بايد معصوم باشد و به همين دليل بايد منصوص باشد زيرا اين امر
[ يعنی عصمت ] موضوعی نيست كه تشخيصش با مردم باشد . همان طور كه‏
تشخيص پيغمبر با مردم نيست و با خداست كه چه كسی را به پيغمبری معين‏
كند و او را با دلائل و آثار و معجزات معرفی نمايد ، تشخيص امام هم با
مردم نيست و از جانب خدا بايد تعيين شود با اين تفاوت كه پيغمبر چون‏
بشر ديگری در كار نيست ، بايد از راه آثار معجزات به مردم شناسانده شود
ولی امام بايد از راه پيغمبر شناسانده شود . از اينجا وارد