اشكال

ممكن است گفته شود كه ذهن ما و فكر ما از آنجا كه خودش نيز خاصيت‏
مغزی و با مدرك خود هم لنگه بوده و هر دو با هم سوار ماده مغز می‏باشند ،
از جهت سرعت حركت و تحول با مدرك خودش مساوی است و پيوسته مدرك‏
خود را ثابت می‏انگارد چنانكه اگر دو جسم را با حركت متشابه فرض كنيم‏
كه از حيث جهت و سرعت حركت با هم مساوی بوده باشند ، نسبت به همديگر
تغيير پيدا نكرده و در يك حال ثابت خواهند ماند .

پاسخ

سخن ما در موضوع همين پندار و انگاشته همان است كه در پاسخهای گذشته‏
گفتيم و گذشته از آن در مورد دو حركت متشابه ، برای اين سكون نسبی اگر
واقعيتی

پاورقی :
> است كه در اثر وقوع اختلال در دستگاه مغز به كلی از بين می‏رود .
پاسخ اين استدلال اين است كه هرچند حافظه غير مادی است يعنی صور
ادراكی در ماوراء ماده نگاهداری می‏شود ولی تذكر ( يادآوری ) كه عبارت‏
است از حاضر ساختن صور ادراكی در صفحه آشكار ذهن ، يك نوع " فعل " (
كار ) است و در فلسفه ثابت شده است كه روح در فعل و كار خود احتياج به‏
ماده دارد و ماده را به عنوان " آلت فعل " استخدام می‏كند . عليهذا
فراموشيها چه آنهايی كه به واسطه طول مدت در حال عادی پيدا می‏شود و چه‏
آنهايی كه به واسطه اختلالات مغزی حاصل می‏شود ، نه از اين جهت است كه‏
خاطرات ذهنی به كلی معدوم شده است بلكه تنها از اين جهت است كه قدرت‏
يادآوری روح برای احضار آنها در سطح ذهن به واسطه فقدان " آلت فعل "
از بين رفته است .
برگسون ( Bergson ) دانشمند بزرگ قرن بيستم به نقل مرحوم فروغی می‏گويد
:
" فرق است بين حافظه و ذاكره . حافظه - يعنی آنچه تصوير اشياء و
معانی را در ياد نگاه می‏دارد - امر مادی و خاصيت دماغ نيست بلكه به‏
عكس است يعنی ماده حاجب حافظه و مايه فراموشی است و فقط ذاكره است‏
كه عمل دماغ است . >