خردهگيری
اين است خلاصه نظر دانشمندان مادی تحولی ، و اين نظر گذشته از دو اشكال اساسی كه در مقاله گذشته وارد كرديم ( . 1 اشكال لزوم ايدهآليسم 2. اشكال عدم انطباق خواص ماده به مورد ادراك ) اشكال سومی نيز دارد و آن اين است كهپاورقی : > حركت تكاملی دارند ( اصل تغيير ) و اين اشياء متغير متحول همه با يكديگر مرتبط و در يكديگر مؤثرند ( اصل تأثير متقابل ) . اشياء را به دو نحو میتوان مطالعه كرد : يكی در حال سكون و جدا جدا و ديگر در حال تغيير و ارتباط ، پس مفاهيمی كه از اشياء خارجی در ذهن ما نقش میبندد به دو نحو ممكن است صورت بگيرد . صحيحترين طرز تفكر كه همان طرز تفكر ديالكتيكی است اين است كه هر شيئی را در حال " حركت تكاملی " ( نه در حال سكون و جمود ) و در حال " ارتباط " با ساير اجزاء طبيعت ( نه مستقل و جدا ) مطالعه كند . و از طرفی معلوم است هر مفهومی هنگامی حقيقت است كه با واقعيت خارجی " نظير " باشد و چون واقعيتهای خارجی در حال تكامل و همه با هم مرتبط و در يكديگر مؤثرند مفاهيم ذهنی ما نيز اگر بخواهند حقيقت باشند بايد متحرك و متغير و در يكديگر مؤثر باشند و الا حقيقت نبوده خطا و غلط خواهند بود . منطق قديم ، جامد ( استاتيك ) static بود اما منطق ديالكتيك ، متحرك ( ديناميك ) dynamic است و عيب اساسی منطق قديم كه پايه متافيزيك است دو چيز بود : يكی اينكه اشياء را در حال جمود و سكون مطالعه میكرد ( اصل سكون ) و لهذا مفاهيمی كه از اشياء داشت ساكن و بیحركت بود . ديگر اينكه اشياء را از يكديگر مستقل و جدا جدا مطالعه میكرد ( اصل جدايی ) بين هر شیء و ساير اشياء ديوار و حائلی قائل بود و لهذا هر مفهوم برايش مستقل و از ساير مفاهيم جدا بود و مفاهيم در يكديگر مؤثر نبودند . اما برای كسی كه با منطق ديالكتيك فكر میكند ، مفاهيم همواره متحرك و در يكديگر مؤثرند . نتيجه اينكه مفاهيم در منطق جامد همواره جامد و بیحركت و از يكديگر مستقل و جدا بود ، پس حقيقت نبود ، زيرا با واقعيت خارجی " نظير " نبود و اما >