بنابراين ممكن است يكی از علوم چيزی را اثبات نمايد و فلسفه به‏
اثبات وی قناعت نورزد ، يا به نفی نظری بدهد و فلسفه به نفی وی اعتنايی‏
ننمايد .
مثال 1 : با آزمايشهای طبی ، به دست آمده كه هنگام تفكر مثلا كيفيت‏
خاصی در ماده مغز حاصل می‏شود كه نام وی پيش دانشمند طبيعی " ادراك "
است .
معنای سخن وی اين است كه بحث و آزمايش در مورد ادراك ، اين پديده‏
مادی را می‏يابد ، ولی آيا در مورد ادراك ، موجود ديگری غير مادی به‏
همراه اين پديده مادی نيز هست يا نيست ؟ آزمايش و بحث طبيعی ساكت‏
است ( 1 ) ، اگر چنانچه موجود هم بوده باشد بحث طبيعی نمی‏تواند او را
نشان بدهد، زيرا هر مقدمه نتيجه‏ای را می‏تواند بدهد كه از سنخ خودش باشد.
اساسا روی غرض فنی در " طبيعيات " وجود و ماده به يك معنی است (
ماده مساوی است با وجود ) و نفی وجود مساوی با نفی ماده است .
ولی چون نظر فلسفه اوسع است به مجرد اينكه بحث طبيعی از چيزی نفی‏
وجود كرد فلسفه به آن قناعت نكرده و به كاوش خود ادامه خواهد داد .
مثال 2 : " رياضی " می‏گويد دو طرف معادله جبری كه مشتمل به ارقام‏
سلبی يا ايجابی می‏باشد ممكن است رقم ايجابی را از طرفی برداشته و تبديل‏
به رقم سلبی نموده و در طرف ديگر بگذاريم ، و بالعكس ، و اين سخنی است‏
برهانی و البته حق است .
و " فلسفه " اين سخن را به معنای ثبوت نتايج مثبته می‏پذيرد نه به‏
معنی تبديل وجود به عدم يا به عكس آن . رويهم رفته مثل اين علوم و فلسفه‏
مثل يك خاركنی است كه تيشه خود را برداشته و برای كندن خار رهسپار كوه‏
می‏شود ، اگر كسی از كوه سرازير شده به وی گويد : " مرو چيزی نيست "
معنای سخن وی اين است كه در كوه خاری نيست ، زيرا در ظرف غرض خاركن‏
" چيز " و " خار " يكی است ( خار = چيز ) و البته معنای سخن وی اين‏
نيست كه كوه و سنگ و خاك و سبزه و هيچ موجودی نيست . و اگر اين سخن‏
به صيادی كه سلاح به دست گرفته و متوجه كوه است گفته شود معنی " چيز "
، " شكار " خواهد بود زيرا پيش شكارچی " چيز " و " شكار " يكی‏
است ( چيز = شكار ) ، و همچنين . . .
ولی كسی كه هدف عمومی دارد ، اين سخن ( چيزی نيست ) برای وی معنی‏
بسيار وسيعی می‏دهد به‏طوری كه ناچار است بگويد " دروغ است " .
از بيان گذشته نتيجه گرفته می‏شود كه :

پاورقی :
. 1 رجوع شود به مقاله . 3