چنانكه حركت نيز بی‏ماده ، و ماده بی‏خواص ضروری ماده نخواهد بود .
اگر چنانچه ادراك ما زمانی بود ناچار خواص ديگر ماده را نيز داشت و
كسی كه می‏پندارد ادراك و فكر ما زمانی است ، ميان عمل فيزيكی كه در مغز
مثلا انجام می‏گيرد و ميان حقيقت ادراك و فكر خلط می‏نمايد ( چنانكه‏
دانشمندان مادی پيوسته اين خلط و اشتباه را می‏كنند ) .
شما صورت علمی را كه در يك ساعت معين از زمان از راه حواس به دست‏
می‏آوريد يك اثر مادی در سلسله اعصاب يا مغزتان پيدا می‏شود كه پيش از
آن و پس از آن قابل پيدايش نيست ولی حقيقت همان ادراك مقيد به آن‏
زمان معين نيست به گواه اينكه همان صورت ادراكی را با حفظ عينيت در
زمانهای مختلف می‏توانيد ادراك كنيد در حالی كه يك موجود زمانی در دو
زمان به يك واقعيت باقی نمی‏ماند .

تتميم اصل مقصد

سخنانی كه در مادی نبودن ادراكاتی كه به حواس و مغز منسوب هستند گفته‏
شد در يك مورد ديگر نيز جاری می‏باشد و آن مورد " علم به نفس " است (
1 ) .

پاورقی :
>
. 1 تا اينجا گفتگو در اطراف اموری بود كه به عنوان " خواص روحی "
خوانده می‏شوند از قبيل ادراكات حسی و خيالی و عقلی و اراده و كراهت و
حب و بغض و حكم و تصديق و غيره ، و ثابت شد كه اين امور خواص عمومی‏
ماده را ندارند و لهذا نمی‏توان آنها را از خواص معينه تشكيلات مخصوص‏
مادی دانست ، و تاكنون مستقيما از شخصيت مستقل خود روح كه اين امور از
عوارض و حالات و يا از افعال و اعمال وی هستند بحثی نشد . مطلب بالا
اشاره به يك برهان ساده از براهينی است كه فلاسفه الهی برای اثبات‏
شخصيت مستقل روح در برابر تشكيلات مخصوص مادی اقامه كرده‏اند .
خواننده محترم می‏داند كه ماديين ، روح را فقط به عنوان تشكل و اجتماع و
ارتباط مخصوص اجزاء ماده می‏شناسند و خواص روحی را نيز به عنوان‏
خاصيتهای مخصوص اجزاء مرتبط ماده معرفی می‏كنند و اما روحيون روح را ( كه‏
از حركت و تكامل جوهری ماده پيدا شده ) در عين ارتباط و تعلق ذاتی با
ماده دارای شخصيت جداگانه و مستقل می‏دانند . >