موقع ادراك ) حتی يك جمله را نمیخواهيم انكار نماييم ، چيزی كه هست
نظر اين دانشمندان را به مثالی كه در آغاز مقاله و دو نظری كه در ذيل آن
آورديم بايد جلب كرد و پرسيد كه اين بيان كداميك از دو نظر نامبرده را
میتواند تأمين كند ؟ زيرا نظر دوم به فكر و ادراك قابل انطباق نيست .
بسيار شگفتآور است ، اين دانشمندان " مورد نزاع " را از بيخ فراموش
كرده ( البته اين فراموشی به فراموشی عمدی نيز بیشباهت نيست ) و مورد
قبول و تسالم را هی به رخ خصم میكشند ( 1 ) .
كسی نمیخواهد بگويد هنگام ادراك در انسان خواص مادی مربوط موجود
نمیشوند .
كسی نمیخواهد بگويد جانوران زنده و من جمله انسان هنگام ادراك و فكر ،
سلسله اعصاب يا مغز را به كار نمیاندازند ( و اگر كسی بگويد نفس بعد از
مفارقت بدن باقی و به ادراكات خود ادامه میدهد سخنی است كه اساسا دخلی
به اين گفتگو ندارد چنانكه خواهد آمد ان شاءالله ) .
ولی اين حقيقت را نيز نمیشود ناديده انگاشت كه ادراكات و افكار
پهناور ما با اينكه هيچكدام از خواص ضروری ماده را - مانند اجزاء ،
انقسام ، تحول ، شخصيت - ندارند چگونه میتوانند مادی بوده باشند و چگونه
میتوان گفت ؟ مگر ما هر حقيقتی را با خواص ضروری وی اثبات نمیكنيم ؟
گذشته از اين اگر راستی مدرك يا ادراك ما همان لكههای سياه و سفيد
عكسی بود ( مطابق نظر دوم مثال صدر مقاله ) كه در چينهای مغز يا لاهای
اعصاب مرتسم میشوند چگونه میتوانستيم اين واقعيتهای خارجی را توی آنها
پيدا كنيم يا از يك راهی به آنها پی ببريم ( 2 ) ؟ چنانكه منظرهای را كه
عكسی با همه خصوصياتش نشان
پاورقی :
>
. 1 رجوع شود به پاورقی صفحات 55 - . 59
. 2 در خاتمه مقاله دوم صفحات 42 - 44 اين مطلب گذشت كه مطابق نظريه
ماديين در بيان حقيقت علم و ادراك ، علم و معلوم با يكديگر مباينند هم
در وجود و هم در ماهيت و تنها رابطهای كه بين علم و معلوم فرض كردهاند
رابطه توليدی است و گفته شد كه اين نظريه صد در صد يك نظريه ايدهآليستی
است زيرا روی اين نظريه صفت كاشفيت كه ذاتی علم است از علم سلب
میشود و با سلب صفت كاشفيت از علم و ادراك ، راهی برای اثبات عالم
خارج از ذهن باقی نمیماند ، و اما اينكه ماديين گمان كردهاند از راه
اينكه ادراكات مولود تأثيرات خارجی هستند به وجود عالم خارج پی میبريم
غلط است زيرا اين پی بردن فرع آن است كه ما بتوانيم خارج را تصور كنيم
و در ذهن خود >