حواس ما مخالف بوده باشد چنانكه برخی آزمايشها در برخی از آنها اين نظر
را تأييد می‏نمايد .
و همچنين می‏توان احتمال داد كه اگر چنانچه ما در غير اين زمين زندگی‏

پاورقی :
> مقاله 3 روشن كرده‏ايم و قطع نظر از آنچه در مقاله 5 بيان خواهيم كرد
كه در ميان افكار ما يك سلسله افكار مطلق و غير قابل تغيير موجود است و
چنانكه در متن اشاره شده است خود ماديين نيز ( بدون توجه ) يك سلسله‏
افكار خود را مطلق و غير نسبی و غير قابل تغيير می‏دانند ، آيا اينجا اين‏
پرسش پيش نمی‏آيد كه پس ما بايد بگوييم آنچه ما از جهان ، چه به وسيله‏
حس و چه به وسيله فكر ( عقل ) ادراك می‏كنيم و می‏فهميم همه آنطور هستند
كه ساختمان مغز ما در وضع و موقعيت مخصوص اقتضاء می‏كند و اما واقع و
نفس الامر چگونه است ، نمی‏دانيم ؟
آيا لازمه همه اين مقدمات اين نيست كه ما بايد از لحاظ واقع‏بينی به‏
هيچ فكری اعتماد نكنيم و فلسفه ( حتی خود ماترياليسم ديالكتيك ) و جميع‏
رشته‏های علوم طبيعی و رياضی را با ترديد و شك تلقی كنيم ؟
آيا شكاكان قديم و جديد ( قطع نظر از راه استدلال ) غير از اين مقصودی‏
داشتند ؟
آيا بين نظريه كانت و نظريه ماترياليسم ديالكتيك از لحاظ ارزش‏
معلومات فرق است يا نه ؟
ماديين ، كانت آلمانی را شكاك به حساب می‏آورند از راه اينكه بين "
شی بنفسه " ( واقعيت خارجی شی ) و " شی برای ما " ( تصوری كه از آن‏
شی در ذهن ما هست ) فرق گذاشته زيرا كانت معتقد است كه ذهن فطرتا يك‏
معانی قبلی ( از قبيل زمان و مكان ) از خود دارد كه در خارج نيستند و
هرچه را ادراك می‏كند در ظرف آن معانی و در قالب آنها ادراك می‏كند ،
پس نتيجه می‏گيرد هميشه بين " شی بنفسه " و " شی برای ما " اختلاف‏
است .
همچنانكه خواننده محترم متوجه است خود ماديين نيز بين " شی بنفسه "
و " شی برای ما " فرق می‏گذارند با اين تفاوت كه كانت از راهی وارد
شده كه نتيجه‏اش اختلاف بين " شی بنفسه " و " شی برای ما " است ولی‏
" شی برای ما " نسبت به اشخاص فرق نمی‏كند ولی ماديين از راهی وارد
شده‏اند كه بين " شی بنفسه " و " شی‏ء >