علم و معلوم ( ارزش معلومات )

بررسی مسأله علم و معلوم را از لحاظ اهميت در جرگه مسائل درجه يك‏
فلسفه بايد قرار داد زيرا تا ما هستيم سر و كاری به غير علم نداريم .
البته اين سخن را نبايد از ما دليل سفسطه گرفت ، زيرا سوفسطی می‏گويد
ما پيوسته علم می‏خواهيم و علم به دست ما می‏آيد و ما می‏گوييم ما پيوسته‏
معلوم می‏خواهيم و علم به‏دست ما می‏آيد و فرق ميان اين دو سخن بسيار است.
چنانكه در مقاله‏های گذشته گفته شد هر علم با معلوم خود از جهت مهيت‏
يكی است ( و از هر فيلسوفی حتی فلاسفه ماديين و حتی از بزرگان فلسفه‏
ماترياليسم ديالكتيك نيز اگر از تعريف علم و معلوم پرسيده شود خواهند
گفت " معلوم " مرتبه ترتب آثار يا منشئيت آثار چيزی است و " علم‏
" يا " صورت علمی " مرتبه عدم آثار و عدم منشئيت آثار همان چيز است‏
) و از اين روی انطباق علم به معلوم ( فی الجمله ) از خواص ضروريه علم‏
خواهد بود ، و به عبارتی واضح‏تر واقعيت علم واقعيتی نشان دهنده و
بيرون‏نما ( كاشف از خارج ) است و هم از اين روی فرض علمی كه كاشف و
بيرون‏نما نباشد فرضی است محال و همچنين فرض علم بيرون‏نما و كاشف ،
بی‏داشتن يك مكشوف بيرون از خود فرضی است محال .
پس اين پرسش پيش می‏آيد : علم كه دارای واقعيت می‏باشد چگونه ممكن‏