میديدند نسبت به روز قبل يك چيزی اينها به اصطلاح باختند و پيغمبر برده
است ، يعنی میديدند كه مردم به سوی پيغمبر گرايش دارند و از گروه اينها
دور میشوند . بعلاوه وقتی در مقابل يگانه ابزار پيغمبر اكرم كه قرآن مجيد
بود قرار میگرفتند دنبال يك عيب و عيبجويی بودند ، ببينند آيا میتوانند
جايی از آن را عيب بگيرند ، بگويند فلان چيز اگر خيلی زيباست استثنايی
است ؟ میديدند هر آيهای كه نازل میشود از آيه قبل جذابتر و شيرينتر و
زيباتر است . اين بود كه وقتی آيات قرآن را میشنيدند ، همان احساس
لطافت و فصاحت و زيبايی و علو ، مساوی بود با بالا رفتن درجه خشم آنها .
در همان حالی كه آيات قرآن را گوش میكردند و چشمهايشان به پيغمبر بود (
گوشهايشان آواز پيغمبر را میشنيد كه آيات قرآن را میخواند و چشمهايشان
به صورت پيغمبر نگاه میكرد ) آنچنان خشم بر خشم اينها افزوده میشد كه
میخواستند با چشمهايشان پيغمبر را بكوبند ، مثل اينكه میگوييم فلانكس با
چشمهايش میخواهد من را تير بزند .
اغلب مفسرين آيه را اينطور تفسير كردهاند ، يعنی كنايه است . "
²و ان يكاد الذين كفروا ليزلقونك بابصارهم لما سمعوا الذكرغ"يعنی اينها
وقتی كه چشمشان به صورت توست و گوشهايشان به آواز تو ، و تو داری قرآن
را میخوانی ، آنچنان خشم بر خشمشان میافزايد كه با چشمهايشان میخواهند تو
را تير بزنند . آن وقت مفاد آيه صرفا كنايه است از كمال و شدت خشمی كه
مخالفين دارند . انسان وقتی كه چنين خشمی گرفت و هيچ توجيه و منطقی برای
خودش پيدا نكرد ، دست به يك تهمتهای احمقانه میزند كه رهايش كنيد ،
يك آدم جنزده و ديوانه است ، آدمهای جنزده و ديوانه گاهی يك كارهای
خارقالعادهای انجام
|