محبت‏آميز می‏زد ( و ناچار بايد بگويند مانند مسيح می‏گفت اگر به طرف‏
راست صورتت سيلی زدند طرف چپ آن را بياور ، كار خدا را به خدا واگذار
و كار قيصر را به قيصر ) ، راهش همانند راه مسيح بود و لهذا در مكه‏
می‏بينيد كه پيغمبر اجازه جنگيدن و جهاد نداد ، اصحابش را اينهمه معذب‏
می‏كردند و هيچ اجازه نمی‏داد كه دفاع كنند ، به اصحابش اجازه داد هجرت‏
كنند و به حبشه بروند . به مدينه كه می‏آيد يك گردش صد و هشتاد درجه‏ای‏
می‏كند ، به شكل يك امپراطور و يك فرد مقتدر درمی‏آيد ، فرمان جهاد می‏دهد
، ديگر آن روش گذشته خودش را بكلی كنار می‏گذارد .
اين يك دروغ محض است و اگر يك وقتی مقتضی باشد ادله دروغ بودنش را
از هر جهت می‏گويم كه پيغمبر اكرم نه در مكه مسيح محض بود ، مسيحی كه‏
آنها می‏شناسند ، و نه در مدينه روشش روش امپراطور بود آن‏طور كه آنها
تصور كرده‏اند . روش عينا يك روش است ولی شك ندارد كه پيغمبر چنين‏
عمل كرد ، بايد هم عمل كند . سيزده سال دعوت كرد ، بعد از سيزده سال‏
اجازه [ دفاع داد ، ] گفت : « اذن للذين يقاتلون بانهم ظلموا »( 1 ) ،
آنهم تا از ناحيه دشمن شروع نشد اجازه دفاع نداد . اگر پيغمبر از روز اول‏
شروع [ به جهاد ] می‏كرد ، آن‏وقت شما بيشتر اعتراض می‏كرديد كه آخر يك‏
مدتی مردم را دعوت كن ، اگر زير بار نرفتند و تكبر و عناد ورزيدند
آن‏وقت [ جهاد كن ، ] نه از روز اول . در مدينه هم پيغمبر همان چهره يك‏
انسان كامل و جامع [ را داشت ، ] يعنی قرآن ، هم تكيه دارد روی كتاب و
دعوت ، و هم روی عدالت ، و هم

پاورقی :
. 1 حج / . 39