ديدم اوضاع عالم عوض شد . شك نكردم كه اثر دعای همين يك شخص بود .
دنبالش را گرفتم ببينم اين كيست ، فهميدم غلامی است . نشانی او را پيدا
كردم ، خانه حضرت علی‏بن الحسين . پيش خودم گفتم : هرجور هست من اين را
از امام می‏خرم ولی نه برای اينكه خادم من باشد ، برای اينكه من خادم او
باشم و او مخدوم من باشد تا از فيض وجود او استفاده كنم . رفتم خدمت‏
امام و گفتم : من يكی از غلامهای شما را می‏خواهم . فرمود : كدام‏يك ؟ تا
بالاخره من او را پيدا كردم . ناراحت شد ، گفت : ای مرد ! تو چرا مرا از
اين خانه جدا می‏كنی ؟ چرا مرا از محبوب و مخدومم جدا می‏كنی ؟ گفتم : من‏
نه تو را برای خدمتكاری خودم می‏برم ، من تو را می‏برم برای اينكه من تا
آخر عمر خدمتگزار تو باشم و از محضر تو استفاده كنم . من در فلان‏جا شاهد و
حاضر بودم كه اين دعاها را می‏كردی ، شك نكردم كه اين بارانی كه نازل شد
اثر استجابت تو بود . می‏گويد : اين جمله را كه از من شنيد ، سر به آسمان‏
بلند كرد ، گفت : خدايا من نمی‏خواستم از اين رازی كه ميان من و توست‏
شخص ديگری آگاه شود . ( اخلاص را ببينيد ! ) حالا كه خلقت را به اين راز
آگاه كردی ، خدايا مرا ببر . اين را گفت و جان به جان‏آفرين تسليم كرد .
اين را می‏گويند اخلاص ، كه اصلا وحشت می‏كند كه احدی از رابطه‏ای كه ميان‏
او و خدای خودش هست اطلاع پيدا كند . " بين‏المحبين سر لا يفشيه . . . "
در ميان دوستان رازی است كه به اين زوديها افشا نمی‏شود و نمی‏خواهند كه‏
افشا بشود . و لهذا در همان حديث هست كه " الابقا علی العمل اشد من‏
العمل " نگهداری يك عمل از خود عمل سخت‏تر است ، يعنی احيانا يك عملی‏
در ابتدا از روی خلوص نيت صادر می‏شود ولی انسان بعدها در اثر بازگو
كردن آن ،