حاجآقا حسين قمی از عتبات در نهايت احترام به ايران آمدند ، بعد به
مشهد رفتند و بعد كه از مشهد برگشتند در تهران توقف كردند ، يك سلسله
تقاضاها و درخواستهای دينی و مذهبی داشتند ، ايستادگی كردند ، گفتند :
اينها بايد انجام بشود ، اگر انجام نشود من از اينجا نمیروم . اوضاعی شد
. دولت وقت هم خيلی شديد ايستادگی كرد و اگر با وسايلی كه داشتند ايشان
را مدتی نگه میداشتند و آن درخواستها را انجام نمیدادند كمكم احساسات و
حرارتهای مردم كه يك مدت موقتی است فروكش میكرد و هر كس دنبال كار
خودش میرفت . علمای ايران از همه جا آمدند . آن تابستان ما در بروجرد
بوديم . مرحوم آقای بروجردی هنوز به قم نيامده بودند و در بروجرد بودند .
علمای تهران دو نفر را به بروجرد فرستادند و از آقای بروجردی خواستند كه
ايشان هم به تهران تشريف بياورند برای اينكه تقويتی باشد در كار آقای
حاج آقا حسين ، چون ايشان در منطقه لرستان خيلی نفوذ داشتند و میتوانستند
كارهايی انجام بدهند . يكی از آندو مرحوم آقا سيد كاظم پرونی واعظ معروف
بود . ( همه مقدماتش را نمیخواهم بگويم . ) روز آخر ماه شعبان بود ، ما
به درس ايشان رفتيم ، آن درسی كه در منزل میگفتند . طلبهها قبل از اينكه
ايشان بيايند بنا را بر شوخی گذاشتند ( اين رسم را من آنجا شنيدم ، بعد
ديدم در جاهای ديگر هم هست . در خراسان چنين چيزی نشنيده بوديم . اصطلاحا
میگويند : روز كلوخاندازان . روز آخر ماه شعبان را میروند بيرون برای
گردش و سياحت ، كه به اصطلاح روز خوشیشان باشد و شكمها را از عزا
دربياورند ، برای اينكه از فردا روزه بگيرند . ) گفتند اگر آقا آمدند
درس را تعطيل میكنيم . تا ايشان نشستند ، شروع كردند به شوخی كردن ،
|