بتواند بر آن مسلط باشد ، و آن كسی است كه وقتی بر چيزی خشم می‏گيرد
بتواند بر خشم خودش مسلط باشد . مولوی می‏گويد :
وقت خشم و وقت شهوت مرد كو
طالب مردی چنينم كو به كو
اميرالمؤمنين می‏فرمايد : " « اشجع الناس من غلب هواه » " از همه‏
مردم شجاعتر كسی است كه بر هوای نفسش غالب باشد .
پس روح تقوا همان خود نگهداری است . خود را از چه نگهداری كردن ؟ از
هر چه كه انسان بخواهد خودش را نگه دارد ، آخر بر می‏گردد به خودش . حتی‏
آدم جبان كه از دشمن می‏ترسد ، اگر حساب كنيد مغلوب ترس و جبن خودش‏
شده . اگر انسان بتواند بر نفس خودش در آن حد مسلط باشد كه بر جبن‏
خودش هم مسلط باشد ، بر بخل و حسد و خشم و طمع و آز و حرص خودش مسلط
باشد ، اين اسمش " تقوا " است .
بحث " تقوا " در نهج البلاغه عجيب است ! تعبيراتی درباره تقوا هست‏
كه از جنبه روانی بسيار لطيف و عالی است . مثلا می‏فرمايد : " « فصونوها
و تصونوا بها » " ( 1 ) تقوا را نگه داريد و خود را به وسيله تقوا حفظ
كنيد . خيلی عجيب است ! شما تقوا را نگه داريد و تقوا شما را نگه دارد
. آيا اين دور است ؟ نه . گفته‏ايم مثل اين است كه انسان لباس را نگه‏
می‏دارد و لباس انسان را . انسان لباس را نگه می‏دارد از اينكه گم شود يا
دزد ببرد و لباس انسان را نگه می‏دارد از اينكه سرما يا گرما بخورد ايندو
با هم منافات ندارند . می‏فرمايد شما تقوا را نگه داريد و تقوا شما را
نگه دارد . شما بايد نگهدار آن باشيد و آن نگهدار شما باشد . "

پاورقی :
. 1 نهج البلاغه ، خطبه . 189