میكشد .
اينها میگويند باز تا وقتی كه انسان در دنيا هست ، به دليلی اينكه روح
اشتغال به بدن دارد و سرگرم به تدبير بدن است نه لذات روحانی را به طور
خالص میتواند درك كند نه رنجهای روحانی را ، چون اين يك اصل است و
اصل درستی هم هست : روح انسان در اثر يك اشتغال ، از چيز ديگر انصراف
پيدا میكند . مثل انسان اگر درد خيلی شديدی داشته باشد چنانچه توجه شديد
( او ) به يك امری جلب شود آن دردش را احساس نمیكند . اگر يك حاديث
ناگهانی برای او پيش بيايد ، مثلا فرزندش بيقتد ، فرياد میكند آی بچه
افتاد ، به طوری كه از خودش غفلت میكند . ممكن است در هما حال دندانس
هم شديد درد كند . يك ساعت آنجا مشغول آن كار است اصلا احساس نمی كند
دندانش درد میكند ، بعد كه به خود میآيد دندانش شروع میكند به درد كردن
، در صورتی كه از نظر عوامل جسمانی ، آن عامل درد بوده ولی اين اشتغال
زياد مانع از احساس درد بوده است .
اينها مدعی هستند كه روح انسان دردنيا چون به هر حال اشتغال به بدن
دارد ، نمی تواند به درون خودش توجه كامل داشته باشد و به همين جهت نه
میتواند لذات روحانی را به آن خلوص كامل درك كند و نه میتواند رنجهای
روحی را به آن خلوص كامل درك كند . معتقدند كه انسان بعد از اينكه
بميرد چون روح به خود باز میگردد ( و ) اشتغال به بدن ندارد آن لذتهای
روحانیاش ، اگر اهل لذت روحانی باشد ، مضاعف میشود يك بر صد هزار
بلكه قابل توصيف نيست ، رنجهای روحیاش هم - اگر كسی اهل رنج روحی باشد
- مضاعف میشود يك بر صد هزار بلك اصلا نمیشود حساب كرد . اين است كه
لذت روحانی برای اهل لذت آنچنان شديد است كه دراينجا قابل توصيف
نيست و رنح روحانی
|