" گمشده " يعنی چيزی كه مال من بوده و از دستم رفته است . انسان وقتی‏
چيزی مال خودش باشد و از دستش رفته باشد و بعد جای ديگر آن را كه ببيند
ديگر معطل نمی‏شود ، فورا می‏گيرد . " « فهو احق بها » " . اينجا رابطه‏
دين و علم ( بيان شده است ) . امروز بحثی هست - فرنگيها طرح كرده‏اند -
كه دين علم با يكديگر تضاد دارند . پيغمبر درست عكس مطلب را می‏گويد كه‏
ايمان و علم با يكديگر آنچنان به اصطلاح هم خانگی دارند كه اگر حكمت در
غير خانه ايمان باشد در خانه خودش نيست :
ای برادر بر تو حكمت عاريه است
همچو نخاسی كه دستش جاريه است
می‏خواهد بگويد حكمت و علم اگر در جايی كه ايمان نيست وجود داشته باشد
، در جای خودش نيست ، آنجا عاريه است ، خانه حكمت آنجاست كه ايمان‏
باشد . پس ايمان و علم اين قدر با يكديگر توأم هستند . اين تعبير راجع‏
به علم ، آن تعبير هم راجع به مال . در باب علم می‏فرمايد : " « الحكمة
ضالة المؤمن » " در باب مال می‏فرمايد : " ما افاء الله علی رسوله
" آن كه خدا برگرداند به پيغمبر ، يعنی اساسا بودنش در آنجا بی اساس‏
بود .
( اخيرا ) به نام " حقوق بشر " حرفهای مفت بی اساس - كه درست فكر
نكرده‏اند - می‏گويند . می‏گويند بشر فی حد ذاته قطع نظر از دين و مذهب‏
حقوقی دارد . ( اينجا بايد گفت خدا پدر ماركسيستها را بيامرزد كه آنها
اين حرفها را به كلی نفی كرده‏اند ) . منشأ اين حقوق چيست ؟ چرا بشر چنين‏
حقوقی دارد ؟ اين حقوق را چه كسی قرار داده و از كجاست ؟ چرا بشر چنين‏
حقوقی دارد و آن اسب اين حقوق را ندارد ؟ آيا طرحی در عالم هست كه چه‏
برای چيست ؟ يعنی آيا در باطن عالم يك پيوستگی در كار است و آن اين‏
است كه اگر انسانی در عالم خلق شده و مواهبی به