اينها نمی‏رسد . خدا اينقدر گرفتاری دارد كه ديگر نمی‏تواند به اين جزئيات‏
هم برسد !
" « لا يشغله شأن عن شأن » " ( يعنی ) در توحيد افعالی ، انسان بايد
اين مطلب را توجه داشته باشد كه اين حرف در مورد خدا معنی ندارد .
پس قرآن اين اصل را به ما می‏آموزد كه يك وقت فكر نكنيم كه خدا چون‏
به كاری مشغول است نمی‏تواند به كار ديگری بپردازد ، بايد از آن فارغ شود
تا بعد بيايد سراغ اين ! ولی يك مطلب ديگر هم هست : در مورد دنيا و
آخرت ، باز خود قرآن اين جور ذكر می‏كند ، می‏گويد دنيا دار عمل است ،
آخرت دار جزا ، دنيا دار مهلت است ، آخرت دار رسيدگی و حساب ، يعنی‏
در دنيا انسان كارهای خوب می‏كند ولی چنين نيست كه پاداشش فورا و نقدا
برسد ، كار بد می‏كند ، كيفرش نقدا به انسان نمی‏رسد . بلكه اميرالمؤمنين‏
می‏فرمايد ، " و نبايد برسد ، اگر برسد تكليف ديگر برداشته است " .
اگر انسان يك دروغ كه بگويد يك تومان از جيبش بيفتد جبرا ديگر دروغ‏
نمی‏گويد نه اينكه اخلاقا دروغ نمی‏گويد . خدا انسان را در اين دنيا آورده و
تكليف برای او معين كرده كه با انتخاب خود ، نيكی را انتخاب كند و بدی‏
را انتخاب نكند . من - و هر كس ديگر - اگر بدانيم يك نگاه گناه كه‏
می‏كنم اين نگاه همان و فرود آمدن يك شلاق به سر من همان ، بديهی است كه‏
ديگر نگاه گناه نمی‏كنم اما اين گناه نكردن ، گناه نكردن اجباری است .
اختيار اقتضا دارد شعاع وسيعی از مهلت را . اگر مهلت نباشد اختيار در
كار نيست . لازمه اختيار ، شعاعی وسيع از مهلت است . مهلت معنايش اين‏
است : كاری به كارش نداشتن ، فعلا كاری به كارش نداريم . گويی به خود
واگذارد . اين ، وضع دنياست . در آخرت ، ملكوت خدا ظاهر می‏شود .
ملكوت خدا اينجا هم وجود دارد منتها ظهور ندارد ، در آخرت ملكوت خدا
ظاهر می‏شود ، يعنی