مقايسه كردن با آنچه در اين دنيا می‏بيند و با آن نزديكترين چيزهايی كه‏
بشود قياس كرد اجملا ( می‏توان آن معانی را به ذهنها نزديك كرد ) .
ببينيد اين حديث پيغمبر چقدر معنی دارد ! پيغمبر اكرم با اصحابشان‏
نشسته بودند ، فرمودند سنگی از لبه جهنم رها شده بود هفتاد سال بود كه‏
حركت می‏كرد الان رسيد به كف جهنم . فرياد گريه از خانه يهودی خبيثی كه‏
آنجا بود بلند شد . حال يادم نيست كه اصحاب مطلب را همين طور درك‏
كردند يا خود ايشان توضيح دادند اين سنگی كه هفتاد سال بود به اين پايين‏
می‏رفت و می‏رفت و اكنون رسيد ، اين شخص بود يعنی او در تمام مدت عمرش‏
داشته می‏رفته نه اينكه انسان وقتی مرد به طرف جهنم رها می‏شود يا با يك‏
ريسمان می‏كشندش می‏برند بالا ، همين الان انسان يا به سوی بهشت بالا می‏رود
يا به سوی جهنم هبوط می‏كند ، يا به طرف راست كل عالم گرايش پيدا می‏كند
يا به طرف چپ كل عالم ، و نه اينكه اينجا انسان نه چپی است و نه راست‏
، نه بالا رفته نه پايين ، وقتی مرد دست يكی را می‏گيرند می‏برند بالا ،
دست ديگری را می‏گيرند می‏اندازند پايين ، چون آن بالا و پايين نوعی بالا و
پايين ديگر است كه الان هم كه انسان در اين دنيا هست در باطنش به آن‏
سو دارد می‏رود : يا به سوی بالا و عليين به تعبير قرآن ، يا به سوی پايين‏
و سجين و جهنم و جهنام و آن اسفل سافلين و آن جای بسيار تاريك پايين كه‏
ديگر از آن پايين‏تر چيزی نيست . رفتنش يعنی چه ؟ رفتنش همان اعمال و
نيات انسان است . اعمال انسان گام برداشتن است - اين ديگر برو برگرد
ندارد - همين طور كه راه رفتن‏های اينجا بالضروره انسان را به جايی‏
می‏رساند يعنی اگر انسان يك مسير را برود به جايی در آن مسير می‏رسد . (
آيا ) می‏شود انسان سرش را پايين بيندازد ، از طرف شمال برود ، به او
بگويند كجا مرروی ، بگويد ، می‏خواهم به قم بروم ؟ ! چنين