اين دنيا دارای علم و معرفت و فضائلی باشد اين علم و معرفت و فضائل در
روح او هستند و همينها سبب سعادت او در عالم ديگرند الی الابد ، و بر
عكس اگر روح انسان در اين دنيا پر از جهل باشد ، آن هم جهل مركب ، و پر
از عناد باشد و پر از صفات زذيله روحی باشد ، بعد از اينكه از اين دنيا
رفت ، در آن دنيا برای هميشه معذب است به همين عذابهای روحانی . در
اين دنيا هم ما نعيم روحانی داريم و عذاب روحانی يعنی كسی كه روحی دارد
مملو از معارف و خصلتهای خوب ، او الان هم در همين دنيا ملتذ است و
لذت میبرد ، از چه لذت میبرد ؟ از همين سرمايههای معنوی خوشد لذت
میبرد . يا يك نفر كه اهل الله است در حالی كه مشغول ذكر خداوند است
غرق در لذت است و آن لذت يك لذت معنوی و روحانی است و هيچ لذت
جسمانی نيست ، و كسانی كه در همين دنيا لذتهای روحانی را به تعبير بوعلی
سينا چشيدهاند ( نه فقط دانستهاند ) هرگز لذتهای جسمانی را با لذتهای
روحانی برابر نمیشمارند .
عذابهای روحانی نيز همان رنجهای روحی است كه انسان در همين دنيا هم
احساس میكند يعنی انسان ممكن است از نظر جسمی هيج ناراحتی نداشته باشد
، هيچ دردی نداشته باشد ، هيچ نقصی نداشته باشد مع ذلك در آنچنان رنجی
به سر ببرد كه برايش قابل تحمل نباشد و احيانا خودكشی كند ، مثل رنجی كه
حسود از حسادت خودش میبرد . انسان اگر خدای ناخواسته به بيماری حسادت
گرفتار باشد ، ديگری برای خودش دارد زندگی میكند ، موفقيتهايی كسب
میكند ، اين از موفقيت او رنج میبرد ، يك رنج جانكاه غير قابل تحملی .
بديهی است كه اين رنج ، جسمی نيست ، با هيج قرص و آمپولی هم نمیشود آن
درد را از بين برد چون نه دستش درد میكند نه استخوانش ، نه سرش ، نه
قلبش و نه ريهاش و نه عضو ديگرش ، روحش مألم است ، روحش درد
|