ماده " قدوس " است ( و قدس و ) قداست ( يعنی ) طهارت ، نزاهت ،
مبرا بودن از هر عيب و نقص و از هر كار ناكردنی ( كما اينكه كلمه "
سبوح " هم بر خداوند اطلاق می‏شود ) ، همان معنای " « يسبح لله ما فی‏
السموات و ما فی الارض »" كه در اول اين سوره و اول يك سوره ديگر
هست و در يك سوره ديگر بدون " ما " هست ، " خداوند قدوس است "
يعنی از هر چه كه نقص و كمبودی و نبايستنی هست منزه است ، ( يعنی ) "
« تعالی الله »" برتر است خداوند از اينكه به چيزی كه دلالت كند بر
يك كمی ، بر يك كاستی ، بر يك نقص ، بر يك نباستنی ، متصف باشد ،
مبالغه هم هست ، يعنی پروردگار در نهايت درجه قدوس است ، يعنی هر چه‏
هم كه شما بخواهيد صفات كمال به به او نسب بدهيد آخرش آن صفات كمال -
چون شما نسبت می‏دهيد - عاری از نوعی نقص نيست ، اين جامه‏هايی كه بشر
در معرفت خودش به پروردگار می‏پوشاند ، در نهايت امر بايد پروردگار را
از اينها منزه بداند ، يعنی باز او برتر و بالاتر از همه اينهاست .
آن نكته‏ای كه در آن تقسير نوشته بود اين بود كه چرا هميشه بعد از "
ملك " كلمه " قدوس " می‏آيد ؟ چون " لمك " نهايت اقتدار را
می‏رساند . بشر روی تجربه‏های ذهنی خودش هر جا كه اقتدار و قدرت را ديده‏
است يك نوع نا منزهی هم پشت سرش ديده است ، يعنی وقتی خود بشر قدرت‏
پيدا می‏كند ديگر حسابها و معيارها از دست می‏رود ، قدرت كه پيدا شود .
آلودگی به نقايص و به كارهايی كه نبايست كرد هم پيدا می‏شود ، به اصطلاح‏
معروف " سوء استفاده " . قدرت كه آمد سوء استفاده هم پيدا می‏شود .
پيغمبر فرمود : " « من ملك استأثر » " هر كسی كه قدرت زياد پيدا كند
( در بشرها ) بعد استيثار پيدا می‏كند يعنی همه چيز را به خودش اختصاص‏
می‏دهد ، می‏گويد " من " . ولی پروردگار آن ملك و صاحب قدرت و صاحب‏
اقتدار بی منتهايی است كه در عين اينكه اين