كه اين مراحل را بايد طی كند - روی حساب است .
" « و خلق الجان من مارج من نار »" قرآن موجود ديگری را عرضه می‏دارد
به نام " جن " يا " جان " كه در ادبيات فارسی ما اين امر منشأ يك‏
سلسله اشتباهات شده و آن اين است كه ما اغلب كلمه " جن " را به "
ديو " ترجمه می‏كنيم و ديو در فارسی قديم و در فرهنگ خيلی قديم ايران‏
معنا و مفهوم ديگری داشته غير از مفهومی كه جن در قرآن دارد . مثل خود
كلمه " شيطان " است كه گاهی آن را به " اهريمن " ترجمه می‏كنند ، در
صورتی كه اين دو كلمه مساوی يكديگر نيستند .
از قديم فكری در دنيا بوده كه بيشتر هم در ايران قديم خود ما بوده است‏
، معتقد به ثنويت در خلقت بودند ، يعنی مخلوقات را تقسيم می‏كردند به‏
مخلوقات خوب و بايستنی يعنی مخلوقاتی كه بايست هم خلق می‏شد ، و
مخلوقات زشت و نبايستنی ، مخلوقاتی كه نبايد خلق می‏شد . می‏گفتند منشأ
آن خيرها و خلق شدنی‏ها يك مبدأ است كه او هدفش از خلقت ، خير بوده ،
و آن نبايستنی‏ها از كانون ديگری پيدا شده كه هدف آن كانون خير رساندن‏
نبوده ، شر رساندن بوده است . ( اين دو مبدأ را " سپنت مئنيو " و "
انگرا مئنيو " می‏ناميدند ، از اسمهای قديم ايران . ) آن گروهی را كه‏
جنود آن مبدأ خير بودند اغلب " ايزدان " ايزدها می‏گفتند و آن گروهی را
كه سپاهيان شر بودند " ديو " - و گاهی " دد " - می‏گفتند . آن ديوها
دست اندركار خلقت عالم بودند ، منتها خلقت آن چيزهايی كه نبايد خلق‏
شوند . فرض كنيد فكر می‏كردند مار و عقرب نبايد آفريده شوند ، آنها
هستند كه آمده‏اند مار و عقرب را آفريده‏اند برای اينكه قصد سوء در كار
عالم داشتند ، ولی آن ايزدان قصد خير داشتند ، مثلا باران خلق كردند ، نور
آفريدند . به همين دليل ديو و ملك در مقابل هم قرار می‏گيرند . ملك يعنی‏
موجوداتی كه در نظام خلقت قرار گرفته‏اند