دشمن خداست . دشمنی معنی ديگری ندارد . عدهای از روشنفكرهای اخير مثل
فروغی به سعدی ايراد میگيرند كه چرا گفته است :
ای كريمی كه از خزانه غيب
|
گبر و ترسا وظيفه خور داری
|
دوستان را كجا كنی محروم
|
تو كه با دشمنان نظر داری
|
میگويند مگر میشود خدا دشمن كسی باشد يا مگر كسی میتواند دشمن خدا باشد
؟ ! چون سعدی در اين شعرش پيوند خودش رابا اسلام روشن میكند و غير
مسلمان ( را دشمن خدا معرفی میكند ) - كه حساسيت اينها بيشتر روی كلمه
" گبر " است ، گبر و زردشتی و دوره قبل از اسلام و از اين حرفها -
ناراحتند كه چرا سعدی عليه گبر اين جور حرف میزند ، میگويند اين حرف
سعدی قابل قبول نيست كه " ای كريمی كه از خزانه غيب - گبر و ترسا
وظيفه خور داری " ، آنگاه مسلمانها را " دوستان میماند و گبر و ترسا را
" دشمنان " . گبرها كه همين زردشتيهای خودمان هستند ، ترساها هم كه
اربابهای خودمان هستند ! بنابراين چطور ما اينها را " دشمنان خدا "
بدانيم ؟
اينها همه حرف مف ت است . هر كسی كه بر خلاف فطرت خودش كه فطرت
توحيد است و بر ضد ايمان به خدا و بر ضد پيام خدا قيام كند دشمن خداست
. اينها فرض میكنند كه خدا از نظر مسلك - العياذ بالله - يكصلح كلی
است ، يعنی هر كسی هر مسلكی و هر راهی میخواهد ، داشته باشد ، اينها
ديگر به خدا مربوط نيست ، دوست و دشمن ديگر معنی ندارد . ولی قرآن
تصريح میكند ، مشركين را ، منكرين خدا و منكرين پيام خدا را دشمنان خدا
معرفی میكند .
حال نكته اين است كه بعد از آن كه میفرمايد : " عدوی " میگويد : "
و عدوكم " نه فقط به دليل اينكه دشمنان پيام من و ضد ايمان به من هستند
. اينها دشمن شما هم از آن جهت كه مؤمن هستيد هستند ، يعنی دشمن