ملك خداست ، از اين جهت خارج شوم ، باز ملك خداست ، از اين جهت هم‏
همين طور . ولی ممكن است انسان به مرحله‏ای برسد كه از جهت خارج باشد ،
اصلا مافوق جهتباشد . اينجا ديگر برای او آسمان و زمين به شكلی مطرح نيست‏
. آيه در واقع می‏خواهد به اين مطلب اشاه كند كه خدا يك چنين قدرتی هم‏
دارد كه بعض انسانها اصلا از جهت خارج می‏شوند يعنی ما فوق جهت قرار
می‏گيرند .
حال وارد قيامت می‏شود . در يك فص وضع كيفرها را ذكر می‏كند و در فصل‏
بعد - كه مفصلتر است - وضع پاداشها را ذكر می‏كند . " « يرسل عليكم شواظ
من نار و نحاس فلا تنتصران »" بر شما - يعنی بر مجرمين و گناهكاران شما
- شعله از آتش فرستاده می‏شود و دودها ( نحاس به معنی مس است و لی‏
معنی ديگرش دود است ) " « فلا تنتصران »" در حالی هستيد كه در آنجا
نصری وجود ندارد . ( كلمه " نصر " مكرر در آيات هست ) يعنی نمی‏توانيد
به فرياد يكديگر برسد ، آنجا تناصر وجود ندارد كه فرد بتواند ديگری را
كمك كند او بتواند ديگری را كمك كند ، او بخواهد آتش ديگری را خاموش‏
كند او بخواهد آتش ديگری را خاموش كند ، چنين چيزی وجود ندارد .
" « فاذا انشقت السماء فكان وردش كالدهان فبای الاء ربكما تكذبان‏
فيومئذ لا يسئل عن ذنبه انس و لا جان »" ( اين دو سه آيه رديف يكديگر
است . ) آنگاه كه آسمان شكافته گردد . " ( « اذا السماء انشقت »" در
سوره انشقاق داريم ، " « اذا السماء انفطرت »" ( 1 ) هم داريم ، تا
به آن جاها برسيم و تفسير اين جمله‏ها را بگوييم .) آنگاه كه آسمان شكافته‏
شود " « فكانت وردش »" البته چون اينها مربوط به عالم قيامت است ما
نمی‏توانيم واقعيت اينها را آنچنان

پاورقی :
. 1 انفطار / . 1