مسلمان میشد و بعد از آنجا فرار میكرد و میآمد در ميان مسلمين . آيه
میفرمايد اگر زنان مؤمنهای اينچنين هجرت كردند و نزد شما آمدند ، آنها
را از نظر ايمانشان بيازماييد و امتحان كنيد و اگر مطلب حقيقت بود
اينها را ديگر به سوی شوهرهای كافرشان باز نگردانيد ( درباره خود آيه بعد
بحث میكنيم . ) يك قسمت هم البته بعد میآيد راجع به بيعت زنان با
پيغمبر كه دستور میدهد اگر زنان برای بيعت آمدند با چه شرايطی با آنها
بيعت كن . ولی بيشتر آيات اين سوره درباره مطلب ديگری است كه آن
مطلب را در آيات ديگر قرآن هم احيانا هست و شايد در هيچ جا به اندازه
اينجا مفصل بيان نشده است و آن مسأله و لاء كفار است يعنی پيوند ودوستی
با كافران و دشمنان دين و ايمان و قهرا با دشمنان مؤمنين و مسلمين داشتن
. اينجا دو مقدمه كوچك بايد عرض كنم .
اين آيات شأن نزولی دارد كه خود موضوع نشان میدهد كه از نظر خود آن
موضوع برای پيغمبر اكرم اهميت زيادی نداشته است ولی آيات يك سلسله
دستورهای كلی است . در شأن نزول اين آيات اينچنين گفتهاند كه مردی بود
از صحابه - كه اتفاقا از بدريون و از مهاجرين هم هست - به نام " حاطب
بن ابی بلتعه " . او خودش به مدينه آمده بود و زن و بچهاش در مكه
بودند ( حال اين برای من روشن نيست كه زن و بچهاش مسلمان بودند يا نه ،
ظاهرا مسلمان هم بودند . خودش به مدينه آمده بود و مهاجر بود . ) يك
وقتی كفار از خانواده او سؤال كردند كه آيا پيغمبر قصد فتح مكه را دارد
يا ندارد ؟ آنها هم برای اينكه به نوعی دل قريش را به دست آورده باشند
نامهای به حاطب نوشتند كه آيا چنين چيزی هست يا نه ؟ حاطب هم در
نامهای به آنها همين قدر نوشت كه بلی ، و بعد آن را همراه زنی كه به مكه
میرفت - كه آن زن هم حتما از مسلمين نبوده است - فرستاد ، و شايد خود
زن هم جاسوس بوده به دليل اينكه او
|