را به يك شكل معماوشی گفته كه انسان بايد با زور فكر معما را حل كند .
قطعا اگر مسائل مربوط به معارف الهی ، مربوط به مبدأ و معاد مسائلی
میبود كه در حد ذات خودش از نظر بيان كردن ساده بود هيچ وقت نمیآمدند
آن را معماوش بيان كنند بعد به ما بگويند برويد آن را حل كنيد مثل اينكه
معمای " ضد شرقی " را میخواهيد حل كنيد . در عين اينكه كتاب ، كتاب
مبين است چنين چيزی محال است . مطلب ايناست كه باحدی كه بشر دارد و
يسطحی كه آن معانی دارد مطلب بيش از اين قابل بيان نيست . اگر انسان
بتواند خودش را به آن معنا نزديك كند . در لفظ ابهام و اجمالی نيست ،
ولی خود مطلب در يك سطح عالی است . اين مثل اين است كه - البته
تشبيهش از يك نظر درست نيست - نظريه نسبيت انيشتين را در دنيا ممكن
است صد نفر باشند كه بتوانند درك كنند و بفهمند ، ( آيا ) يعنی او
مطلب سادهای را به صورت معما بيان كرده يا نه ، او كوشش هم كرده كه
تاحدی كه میتواند آسان بيان كند ولی مسألهای كه از نظر علمی در عاليترين
سطحهاست افراد سرمايهشان اقتضا نمیكند كه آن را درك كنند و بفهمند ، و
همين طور بسياری از مسائل علمی ديگر كه در دنيا هست ، و تازه تشبيه
حقايق آسمانی مربوط به مبدأ و معاد به مسائل علمی ، تشبيهی است كه اگر
از يك نظر درست باشد از چند نظر ديگر درست نيست . اين است كه امر به
تدبر شده است ولی ( برای ) افرادی كه چنين شايستگی و چنين آمادگی داشته
باشند . ضرورتی هم ندارد كه هر كسی اگر چيزی به ذهنش رسيد يا به ذهن
ديگری رسيده و بيان كرده است حتما مطلب را به صورت جزم بيان كند ولی
لاقل به صورت احتمال بخواهند بيان كنند مانعی ندارد .
بعضی معتقدند - و میشود از اخبار و رايات و آيات ديگر قران تاييد هم
آورد يعنی به كمك همانها هم گفتهاند - كه اساسا انسان بر
|