در آنجا حضرت راجع به همين كلمه " هو " بحث كرده است ، می‏فرمايد
آنجا كه می‏گويد : " « قل هو الله احد »" نبايد خيال كنی ضميری به كار
برده‏ای - مثل اينكه " هو " را درجاهای ديگر به كار می‏برند - اسمی از
اسماء الهی را بيان كرده‏ای .
پس اين كلمه " هو " كه ما در اينجا می‏گوييم : " « هو الله الذی لا
اله الا هو »" در عين اينكه از نظر تركيبات عربی ضمير است ، بايد
دانست كه اصا " هو " خودش اسمی از اسمهای پروردگار است . به چه معنا
اسم پروردگار است ؟ ( اسمها را بعد می‏گوييم ) . هر صفتی كه صفت كمال‏
باشد و آن را به پروردگار نسبت بدهيم ، به عبارت ديگر وقتی كه به صفت‏
و مسی با يكديگر عنوان بدهيم ، مثلا علم را به ذات نسبت بدهيم بشود عالم‏
، آن وقت می‏شود اسم ، يعنی " علم " صفت است و " عالم " اسم . "
قدرت " صفت است و " قادر " اسم . " رحمت " صفت است و " رحمان‏
" و " رحيم " اسم . حال در اينجا وقتی كه ما می‏گوييم " هو " اسم‏
پروردگار است ، در اين صورت چه صفت است و چه اسم ؟ آن كه صفت است‏
همان غيب مطلق بودن است . غيب مطلق بودن يعنی چه ؟ يعنی حقيقتی كه‏
احاطه به كنه ذاتش و اطلاع بر كنه ذاتش برای هيچ موجودی امكان پذير
نيست . البته اين كه معرفت خدا پيدا می‏شود و معرفت خدا هم خيلی درجات‏
دارد يك مطلب است ، مسأله معرفت به كنه ذات يعنی خدا را آنچنان‏
شناختن كه ديگر ماورای آن شناختن شناختنی نباشد ، مطلب ديگر ، آن مختص‏
به خود ذات پروردگار است . حتی پيغمبر كه عارف اول عالم است باز
می‏گويد : " « ما عرفناك حق معرفتك » " . اين جمله همان معنای " هو
" است ، يعنی تو در مرتبه و درجه‏ای هستی كه هرچه تو برای من " انت "
باشی باز در يك درجه‏ای او " هو " است ، يعنی برای هيچ بشری امكان‏
اينكه احاطه به ذات پروردگار پيدا كند