پس " « و النجم و الشجر يسجدان و السماء رفعها و وضع الميزان »" .
در ذيل همين آيه ، حديثی در تفسير صافی و تفسيرهای ديگر نقل كرده‏اند كه‏
نشان می‏دهد " ميزان " محدود به ميزان جسمانی نيست بلكه توسعه‏اش از
دايرش زندگی بشر و اجتماع بشر هم بيشتر است و همه عالم را فرا می‏گيرد .
اساسا خلقت بر اساس ميزان و با يك سنجش معين است . آن حديث اين‏
است كه پيغمبر اكرم فرمود : " « بالعدل قامت السموات و الارض » "
آسمانها و زمين كه بپاست به عدل بپاست و با ميزان عدل بپاست ، يعنی‏
اگر ظلم و احجاف و عدم رعايت استحقاقها می‏بود اين نظام كه شما می‏بينيد
بر پا نبود .
" « و السماء رفعها و وضع الميزان » " . همه اينها برای چيست ؟
تعبير خاصی دارد : " « الا تطغوا فی الميزان »" اينكه شما بشرها در
ميزانها طغيان نكنيد ، خلاف عمل نكنيد . تعبير ، خيلی خاص است كه انسان‏
اول تعجب می‏كند ، چون " « الا تطغوا فی الميزان »" تفسير است ( و )
اين چه تفسيری است كه : « علم القران خلق الانسان علمه البيان الشمس و
القمر بحسبان و النجم و الشجر يسجدان و السماء رفعها و وضع الميزان " الا
تطغوا فی الميزان »" اينكه شما در سنجش خطا كاری نكنيد ، حال اعم از
اينكه ( اين جمله ) تفسير همان " وضع الميزان " باشد يا آن طور كه من‏
فكر می‏كنم تفسير جمله‏های قبل هم باشد . اين چه نوع تفسير كردن است ؟ !
تفسيرش عجيب است . كأنه اين است كه معنی همه اينها چيست ؟ همه اينها
يعنی اين . " « الشمس و القمر بحسبان و النجم و الشجر يسجدان » "
خورشيد و ماه با حساب منظم هستند ، گياه و درخت خدا را دارد سجده می‏كند
، يعنی امر خدای خودش را اطاعت می‏كند ، اين آسمان بلندی كه قرار داده‏
شده ، اين مقياسها كه

پاورقی :
. 1 تفسير صافی ، ج / 2 ص . 638