هميشه اين طور بايد باشد كه نظامی است در عالم و رابطه‏ای است در خلقت‏
اشياء ، يعنی اگر زمين شرايط زندگی برايش مساعد است و يك سلسله اموری‏
كه برايش مفيد است - كه ما اسم آنها را " نعمتها " می‏گذاريم - وجود
دارد ، اينها يك امر اتفاقی و تصادفی نيست آن طور كه ماديين فرضيه‏
می‏سازند كه پيدايش زمين صرفا معلول يك تصادف است و هدف و غرض و
حكمتی در كار نيست ، بعدهم كه شرايط زمين برای زندگی مساعد شده ، اين هم‏
معلول تصادف است ، بعد هم كه اولين جاندار در روی زمين پيدا شده است‏
اين هم باز در اثر يك تصادف است ، بعد اين جاندارها هم كه تكامل پيدا
كرده‏اند تا به انسان رسيده ، اين انسان كه الان خودش را شريف‏ترين‏
مخلوقات عالم می‏داند باز هم يك امر تصادفی است . درست دقت كنيد كه‏
آن نتيجة نهايی از نظر انسان چه خواهد شد : انسان در روی زمين آمده بدون‏
آنكه حسابی در كار باشد و آن حساب انسان را به اينجا رسانده باشد ، بلكه‏
همان تصادفات كوركورانه‏ای كه رخ داده است و يك مقدار - در جاندارها -
تنازعها برای بقا ، كشمكشها و ستيزها و حكومت زور در ميان حيوانات كه‏
هر كه قويتر و زرمندتر بوده باقی مانده ، انسان را به اينجا رسانده است‏
. بنابراين ، اين انسانی كه امروز ما می‏بينيم ، وجودش معلول يك سلسله‏
تصادفات است و يك سلسله زورمنديهايی كه نسلهای گذشته‏اش نسبت به‏
حيوانات ديگر داشته‏اند كه توانسته‏اند آنها را از صحنه زندگی بيرون ببرند
و بعد خودشان در اينجا باشند . نتيجه چيست ؟ حالا بر چه اساسی بايد زندگی‏
كند ؟ حالا هم قهرا نتيجه‏اش همين است ، يعنی اصلا قانون اساسی خلقت همين‏
خواهد بود و بنابراين مبنای زندگی بشر در آينده هم همين بايد باشد و غير
از اين نمی‏تواند باشد . اينجاست كه مسائلی از قبيل انسانيت و شرافت و
اخلاق و معنويت ، زياربش يكجا زده می‏شود ،