ولی قرآن بر عكس ، می‏فرمايد هر كاری كه تو مرتكب می‏شوی ، علی رغم آن‏
ترتيب ظاهری زمانی كه تو احساس می‏كنی كه آن در زمان گذشته ماند و تو در
زمان حال و زمان آينده آن هستی ، قضيه برعكس است ، هر عملی كه مرتكب‏
شدی او پيشا پيش تو رفت ، تو پشت سر باقی ماندی ، او را جلو فرستادی و
تو هنوز مانده‏ای كه بعد به او برسی . خيلی حرف عجيبی است ! هر عملی كه‏
انسان انجام می‏دهد ، چه خوب و چه بد ، در منطق قرآن " پيش فرستاده "
است نه " پس عقب مانده " ، پيش فرستاده است ، بعد خود انسان بايد
به اوبرسد . بديهی است كه اگر مسأله زمان می بود چنين نمی‏شد ، در زمان‏
ما از پيش هستيم و عمل پشت سر ماست . اين از باب اين است كه غير از
زمان مسأله ديگری وجود دارد و آن مسأله " نشئه " است . عمل تو الان به‏
نشئه ديگر رفته است و تو بعدها به آن نشئه منتقل می‏شوی ، تو پشت سر
عملت هستی . تو بعد به عملت ، به آن پيش فرستاده خود ملحق می‏شوی ، كه‏
همن مطلب بعد - البته اصلش قرآن است - در كلمات ائمه اطهار ، نهج‏
البلاغه و بعد در ادبيات عربی و ادبيات فارسی و به طور كلی در فرهنگ‏
اسلامی ، خودش مطلبی و ركنی شده است .
در نهج البلاغه است - ظاهرا در حديث نبوی هم هست - در آن خطبه معروف‏
زهدی می‏فرمايد : " « ايهالناس انما الدنيا دار مجاز و الاخرش دار قرار
فخذوا من ممركم لمقركم و لا تهتكوا استاركم عند من يعلم اسراركم » " ايها
الناس ! دنيا خانه‏است كه گذشتن است ، يعنی انسان از اين خانه می‏گذرد ،
خانه جاويد انسان نيست ، ولی آخرت خانه جاودانی انسان است ، تمام شدنی‏
نيست . از گذشتنگاه خود توشه تهيه كنيد برای اقامتگاه خود . پرده خود را
در نزد آن حقيقتی كه از اسرار و رازهای شما آگاه است پاره نكنيد ، يعنی‏
خداوند به همه رازها آگاه است و در حضور