نيست ، لهذا او را می‏گويد " غيب الغيوب " ( غيب همه غيبها ) و آن ،
آن جهتی است كه جز ذات پروردگار هيچ موجودی نمی‏تواند بر آن دست بيابد
و احاطه پيدا كند : " « لا احصی ثناء عليك انت كما اثنيت علی نفسك »
" پروردگارا من هرچه تو را ستايش كنم و ثنا بگويم قادر نخواهم بود كه‏
تو را آنچنان كه شايسته هستی و بايد ، ثنا بگويم ، تو آنچنان هستی كه خود
، خود را وصف و توصيف می‏كنی . پس اين ، معنی اسم بودن " هو " است .
" « هو الله الذی لا اله الا هو عالم الغيب و الشهادش »" . " عالم‏
" و " عليم " هر دو اسم پروردگار است . عالم مطلق است و عليم مطلق ،
ولی برای آنكه ضمنا بيان شود كه آنچه او می‏داند از دو نوع است ( يعنی در
واقع ما دو جور عالم داريم : غيب و شهادت ) او هم عالم غيب است و هم‏
عالم شهادت ، لهذا اين تعبير در قرآن مكرر آمده است كه " « عالم‏
الغيب و الشهادش »" عالم غيب و شهادت . شهادت يعنی حضور ، آشكار ،
غيب يعنی نهان . در ، واقع " « عالم الغيب و الشهادش »" يعنی دانای‏
نهان و آشكار ، دانای نا پيدا و پيدا . مقصود از " غيب " در اينجا
چيست ؟ ما يك غيب نسبی داريم و يك غيب به يك اعتبار مطلق . برای ما
اين غيبها همه نسبی است ، يعنی اكثر اين چيزهايی كه شهادت است نسبی‏
است ، چطور ؟ مثلا ما الان در اين منزل و در اين اتاقها كه هستيم آنچه كه‏
در شعاع ديد چشم ما قرار گرفته است برای ما شهادت است ، ديگر ماورای‏
آن ، همه برای ما غيب است و نهان . ما حتی از جيب يكديگر اطلاع نداريم‏
. همينهايی كه اينجا نشسته‏ايم ، فقط يك ظاهری از يكديگر می‏بينيم ، ديگر
غير از همين ظاهر و شكل و اندام و وضع نشستن و اين صندليها و اين ديوارها
و اين سقف و اين ميز و اينها كه الان داريم می‏بينيم ( چيز ديگری‏
نمی‏بينيم ) . حتی در همين جا باز غيبها و نهانها برای ما ، صد برابر
پيداها برای ماست ، گذشته از اينكه از دل و نيت و ملكات يكديگر خبر
نداريم -