« تكن تعلم »" ( 1 ) و اگر مقصود فقط مردم می‏بودند ، مثلا می‏فرمود : "
علمكم القران " يا " علم الانسان القران " كه بعد می‏گفتيم از پيغمبر
انصراف دارد . وقتی كه ( متعلق ) ذكر نمی‏شود معلوم است كه نظر به متعلق‏
خاص نيست . همين طور كه بعضی از مفسرين هم گفته‏اند ، در اينجا
نمی‏فرمايد قرآن را نازل فرمود ، ( می‏فرمايد ) قرآن را تعليم داد ، يعنی‏
اول قرآن را به صورت يك حقيقت موجود فرض‏می‏كند ، كه آن حقيقتی كه قبلا
وجود داشته تنزيلش همان تعليمش است و تعليمش مساوی با تنزيلش است .
قبلا گفته‏ايم كه از خود قرآن فهميده می‏شود كه قرآن حقيقتی دارد مافوق‏
كلمات و الفاظ و در آن تفصيل ( 2 ) و مانند آن وجود ندارد و پيغمبر اكرم‏
يك بار قرآن را به آن صورت به اصطلاح جملی خودش تلقی كرده است و بعد
به صورتهای تفصيلی . آنجا كه از نزول اجمالی قرآن تعبير می‏شود با كلمه "
انزال " بيان می‏شود : " « انا انزلناه فی ليلة القدر »" ( 3 ) تمام‏
قرآن به آن صورت در شب قدر نازل شد ، و آنجا كه به تفصيل ، آيه آيه و
به صورت الفاظ ( فرود ) می‏آيد با كلمه " تنزيل " بيان می‏شود . اين‏
نشان می‏دهد كه قرآن به عنوان يك حقيقت غيبی - كه اين الفاظ ، مظاهر و
تنزل يافته‏های آن حقيقت غيبی هستند - قبل از پيغمبر وجود داشته و بعد
پيغمبر به آن می‏رسد و بلكه قبل ازخلقت عالم و قبل از خلقت انسان وجود
داشته است چون يك حقيقت مجرد است .
قرآن از اينجا شروع می‏كند : رحمن ( خدای رحمن ) قرآن را تعليم داد كه‏
همان تعليمش عين تنزيلش است ( قرآن را به بشر فرود آورد ) . بعد از
اين است كه می‏فرمايد : " « خلق الانسان »" . نفرمود : " الرحمن خلق‏

پاورقی :
. 1 نساء / . 113
. 2 ( به معنی فصل بندی )
. 3 قدر / 1