میخواهد بگويد كه برای مردم مسلمان و جامعه اسلامی تنها جبنه اثباتی كافی
نيست . در مسيحيت ادعا میكنند كه فقط جنبه اثباتی هست و اساسا هيچ
عنصری از كفر و انكار وجود ندارد . ولی اسلام دين تولی و تبری است ، دين
نفی و اثبات با يكديگر است ، دينی است كه حتی نفيش تقدم دارد بر
اثباتش ، به قول علمای اخلاق " تخليه " تقدم دارد بر " تحليه " ،
يعنی اول بريدن از غير او ، بعد به او پيوند كردن ، سعدی خوب میگويد :
ما در خلوت به روی غير ببستيم
|
از همه باز آمديم و با تو نشستيم
|
البته او يك امر عرفانی و معنوی را میگويد ، چون اين قانون در همه جا
جاری است ، در همان امر عرفانی و معنوی ( يعنی در اين كه انسان حالت
خلوص و ذكر پيداكند ) میگويند اول طرد خاطرات ديگر است . به قول حافظ:
ز فكر تفرقهباز آی تا شوی مجموع
|
به حكم آنكه چو شد اهرمن سروش
|
عرض كردم آنها معنی عرفانی را میگويند : در دل ، اول تفرقه و تفرق را
طرد كن تا حالت مجموعيت خاطر ( كه اصطلاح عرفانی خاصی است ) يعنی حالت
تمركز ذهن ، حالتی كه بتوانی دو ساعت در حال خلوت با خدا به سر ببری و
كوچكترين خاطرهای در ذهن تو نيايد ( برايت حاصل شود ) . تا اهر من نرود
سروش نمیآيد . اول بايد اهرمن برود بعد سروش بيايد .
حديثی پيغمبر اكرم دارد كه خواجه نصيرالدين طوسی از اين حديث حتی يك
معنی عرفانی هم فهميده است . فرمود : "