می‏خواهد با همين مسأله " « نسوا الله فانسيهم انفسهم »" مسير بهشت و
جهنم را مشخص كند : يا انسان خود را و خدای خود را می‏شناسد و برای خود
كار می‏كند كه مسيرش ( به سوی ) بهشت است ، يا خودش را فراموش می‏كند
و نه برای خود ، برای غير خود ( كار می‏كند ) و خود را هميشه ضعيف و لاغر
و محتاج نگه می‏دارد ، اينها اصحاب النار هستند .
اينها موعظه قرآن است ، مواعظی كه واقعا لحن آيات به قدر مؤثر و
كوبنده و نافذ است كه اگر كسی به اصطلاح دلی داشته باشد محال و ممتنع‏
است كه متأثر نشود . به همين مناسبت است كه بعد فورا ( جمله‏ای )
می‏فرمايد ( كه ) يعنی : چه دلهای قسی‏ای كه باز هم متأثر نمی‏شوند !
می‏فرمايد : " « لو انزلنا هذا القران علی جبل لرأيته خاشعا متصدعا من‏
خشية الله »" اگر ما اين قرآن را بر كوه نازل می‏كرديم ، اين قرآنی كه‏
بر بشر نازل شده است ( مقصود از " نزول " اين نيست كه مثلا كتابچه‏ای‏
را بياورند به دست بشر بدهند بگويند اين كتابچه را اگر روی كوه‏
می‏گذاشتيم چنين می‏شد ، نه ، قرآن كلام خداست و حضرت امير می‏فرمايد
خداوند متعال در كتاب خودش تجلی كرده، فعل خداست، قرآن تجلی خداست بر
بشريت) اگر خدا همين تجلی‏ای كه به وسيله قرآن بر بشر كرد بر كوه می‏كرد (
« فلما تجلی ربه للجبل جعله دكا و خر موسی صعقا غ) ( 1 ) ، چون كوه هم در
عالم خودش شعوری دارد ، منتها تجلی به كوه يك شكل است ، تجلی به انسان‏
شكل ديگری است ) اگر اين تجلی‏ای كه خدا بر انسانها كرده است بر كوه‏
می‏كرد ، كوه پاره‏پاره می‏شد. بعد می‏فرمايد اينها مثل است كه برايتان بيان‏
می‏كنيم برای اينكه از اين مثالها حقيقت را دريابيد. "

پاورقی :
. 1 اعراف / . 143