شده‏ای ، ما بعد از اين تسليم جناب شما هستيم ! مسأله تمرد و ايستادگی در
مقابل حق ، تا اگزيستانسياليسم نيامده بود لااقل فلسفه نداشت ، حالا دارای‏
فلسفه هم شده است كه بله اين جور بايد بود .
اين تكبر بر خدا و ايستادگی در برابر خدا و " نه " گفتن در مقابل‏
ذات حق ، ضد انسانی‏ترين چيزهاست . من در مقالاتی تحت عنوان " سيری در
نهج‏البلاغه " به مناسبتی رسيدم به همين جا كه اصلا اين مسأله ترك دنيا و
دنياپرستی در نهج البلاغه بر چه اساسی است ، كه اين بر می‏گردد به امر
كمال انسان و به اينكه اگر انسان نبايد در مقابل ماديات تسليم باشد و
نبايد بنده ماديات باشد ، چه فرق می‏كند ، بنده بودن بنده بودن است ،
اگر انسان بنده خدا هم باشد بالاخره بندگی بندگی است ، در آنجا بحث خوبی‏
شده است .
عزيز كريم واقعی خداست ، العزيز اوست و الكريم اوست . كسی در مقابل‏
خدا خودش را عزيز و كريم بداند اين همان عصيان در مقابل حق و تكبر بر
ذات پروردگار است ، آخرين نتيجه‏اش همين است كه قرآن ذكر می‏كند : "
« ان شجرت الزقوم طعام الاثيم كالمهل يغلی فی البطون كغلی الحميم خذوه‏
فاعتلوه الی سواء الجحيم ثم صبوا فوق رأسه من عذاب الحميم ذق انك انت‏
العزيز الكريم »" . خدا موجودی جدا از انسان نيست كه انسان بگويد من‏
خودم را حفظ می‏كنم در مقابل او ، او را طرد می‏كنم خودم را حفظ می‏كنم . "
خود " انسان با خدا حفظ می‏شود . در آيات ديگر قرآن خوانده‏ايم : "
« و لا تكونوا كالذين نسوا الله فانسيهم انفسهم »" ( 1 ) آدمی كه خدا را
فراموش كند خودش را فراموش كرده ، نه اينكه خودش را دريافته و خدا را
فراموش كرده ، آن كه خدا را از دست بدهد خودش را از دست داده : "

پاورقی :
. 1 حشر / . 19