عمل و رفتارش شيرين است ، غذای مطبوع و مفيد برای مردم ديگر است ، و
آن كسی كه كارها و سخنش همه تلخی و سمومات است ، سخنش به هر كس كه‏
برسد مثل يك غذای سمی است كه به افراد برسد ( غذای سمی با افراد چه‏
می‏كند ؟ حرف او وقتی به افراد می‏رسد ، كار يك غذای سمی را می‏كند ) تا
در روح او خباثت نباشد ، تا اخلاقش مسموم و فاسد نباشد ، تا افكار و
عقايدش اين طور نباشد حرفش به اين صورت در نمی‏آيد .
مردی بود ، الان هم هست ، سابقا يعنی در دوره‏های خيلی قبل از ما طلبه‏
بوده ، من چند جلسه‏ای بيشتر او را نديدم ، يكی از اقوامش گفت من اين را
هيچ وقت در خانه‏ام راه نمی‏دهم ( بعد من تجربه كردم ، ديدم همين طور است‏
) برای اينكه بر بچه‏هايم از اين می‏ترسم ( چون قوم و خويش نزديك او بود
) زيرا اين را تجربه كرده‏ام ، او با هر كسی كه روبرو می‏شود كاوش می‏كند
ببيند كه او به چه اعتقاد دارد ، يك تكيه گاه روحی ( يا ) فكری برای او
پيدا می‏كند ، ببيند او به چه اعتقاد دارد ، به چه پايبند است ، همين قدر
كه آن را كشف كرد كوشش می‏كند او را در همان جهت خراب كند . اين ديگر
جنس و طبيعتش اين طور شده ، و خودش يك آدم متزلزل و مرددالذات است‏
، دستش به هيچ جا بند نيست ، هر كسی را كه ببيند به جايی بند است كأنه‏
ناراحت می‏شود و می‏خواهد دستش را از آنجا بكند .
پس اعمال انسان ميوه‏های وجود انسان است ، اخلاق انسان شاخه‏های وجود
انسان است ، عقايد انسان ريشه‏های درخت وجود انسان است و اساسا روح‏
انسان نيست جز يك درخت ، يك درخت پر ريشه و پر شاخه و پر ميوه و پر
برگ ، درختی كه در اين دنيا انسان بايد خودش را پيوند بزند و در اين‏
دنياست كه اين درخت ، درخت طوبی يا