ميوه می‏چيند، در اعمال كثيف فاسد خودش به يكی دو تا قناعت نمی‏كند ، هی‏
تكرار ، هی تكرار كه خودش را پر می‏كند ، يك نوع گرسنگی و جوعی نسبت به‏
اعمال فاسد پيدا می‏كند . آنجا هم اين طور است . " « ان شجرت الزقوم‏
طعام الاثيم »" درخت زقوم يا از درخت زقوم غذای گنهكار است ، يعنی از
همان ميوه‏هايی كه در دنيا كاشته است ، در واقع از ميوه‏های وجود خودش ،
در آنجا می‏خورد . " « كالمهل يغلی فی البطون »" . اثرش را بيان می‏كند
: بعد از خوردن ، در شكم مانند فلز گداخته می‏جوشد ( و اينها عجيب‏
تعبيرهايی است ! ) . اين تا اندازه‏ای يك امر محسوس است : هر عملی كه‏
انسان انجام بدهد كه با فطرت انسانی انسان سازگار باشد حكم يك غذای‏
مطبوع را دارد ، يعنی به دنبال خودش آرامش و بهجت و لذت می‏آورد ، و
هر كار گناه و معصيتی كه انسان انجام می‏دهد اثر آن معصيت نوعی عدم تعادل‏
، ناراحتی و جوشش است و تا ضعف اعصاب هم می‏كشد . تازه اين اثرها در
دنيا خيلی كم ظاهر می‏شود ، كاری است بر ضد فطرت اوليه انسان .
امروز اين مطلب از نظر روانشناسی تأييد و ثابت شده است كه كارهای‏
نيك انسان اثرهای مطبوع و سالم و رشد دهنده و آرامش بخش در روح انسان‏
ايجاد می‏كند و كارهای خلاف و انحرافی و گناه و معصيت درست اثر عكس‏
اينها را دارد . آدم منحرف از يك طرف حرص و ولعی دارد برای گناه ، و
از طرف ديگر بعد كه مرتكب می‏شود دغدغه و اضطراب و ناراحتی آن را دارد
، ولی باز هم تكرار می‏كند . می‏فرمايد حالا كه خوردند چطور ؟ گرسنگی رفع‏
می‏شود؟ همان تلخی آن است؟ خيلی چيزها هست كه تلخ است، وقتی آدم می‏خورد
ناراحتی‏اش فقط در همان ذائقه است ، از ذائقه كه رد شد ديگر چيزی نيست.
نه ، وقتی هم كه خوردند تازه مثل اين است كه آدم مس گداخته خورده باشد: