پاورقی : . 1 مثلا شما يك دهی را در ميان كوههای دور افتاده كه كمتر پای مردم شهری به آنجا میرسد و كمتر پای مردم آنجا به شهر میرسد در نظر بگيريد . اگر در آنجا از يك جوان مثلا بيست ساله ، يكی از مسائل شكيات يا سهويات يا مسالهای در باب روزه يا خمس بپرسيد میبينيد خيره به شما نگاه میكند كه اين چه میگويد ؟ چه بسا هست كه اين مسائل اساسا در عمرش به گوش او نخورده و اصلا متوجه نشده كه چنين چيزهايی هم هست . به يك چنين آدمی " قاصر " میگويند چون اين بيچاره تقصيری ندارد ، از اولی كه چشم به اين دنيا باز كرده خودش را در همين محيط ديده ، در خانوادهای بوده كه در آن اصلا نماز و روزهای وجود نداشته ، تا وقتی كه بزرگ شده و به سن بلوغ رسيده است و بعد دنبال همان كاری رفته كه پدر و مادرش رفته بودند ، و اصلا اين گونه مسائل به فكرش نمیرسيده و كسی هم نبوده كه او را آگاه كند . از نظر قوانين به اصطلاح مدنی و دولتی هم ، دولت حق مؤاخذه از يك چنين افرادی را ندارد ، زيرا او چيزی نمیداند و اساسا اسم " قانون مدنی " هم در عمرش به گوشش نخورده است .