كردند [ مشخص شد ] ، يعنی حرفی را كه يك عصبه ( يك جمعيت و يك دسته‏
به هم وابسته ) جعل كردند ، ساده لوحانه و ناآگاهانه از آنها شنيدند و
بعد كه به هم رسيدند ، گفتند : چنين حرفی شنيدم ، آن يكی گفت : من هم‏
شنيدم ، ديگری گفت : نمی‏دانم خدا عالم است ، باز اين برای او نقل كرد و
نتيجه اين شد كه جامعه مسلمان ، ساده لوحانه و نا آگاهانه بلند گوی يك‏
جمعيت چند نفری شد .
اين داستان " افك " كه پيدا شد يك بيدار باش عجيبی بود . همه‏
چشمها را به هم ماليدند : از يك طرف آنها را شناختيم و از طرف ديگر
خودمان را شناختيم . ما چرا چنين اشتباه بزرگی را مرتكب شديم ، چرا
ابزار دست اينها شديم ؟ !
يك دوست خيلی قديمی داريم ، خانه‏اش هم خيلی دور دست است .
نمی‏خواهم حتی اسم محله‏اش را هم ببرم . از آن نقطه‏های خيلی دور دست‏
تهران آمده بود اينجا . بعد كه تفسير تمام شد و من می‏خواستم به منزل بروم‏
گفت ما يك ماشين ناقابل داريم ، با همديگر سوار شديم . در بين راه گفت‏
: می‏دانی من برای چه كاری به اينجا آمدم ؟ می‏گفتند در مسجد الجواد "
« اشهد ان عليا ولی الله » " نمی‏گويند ، من گفتم بروم ببينم واقعا
نمی‏گويند . گفتم : خدا پدرت را بيامرزد كه باز لا اقل اين قدر حرص داشتی‏
كه بيايی ببينی آيا می‏گويند يا نمی‏گويند . حال يك كسی می‏آيد مثلا راجع به‏
مسجد الجواد می‏گويد در مسجد الجواد " اشهد ان عليا ولی الله " نمی‏گويند
، آن يكی می‏گويد من هم شنيدم " اشهد ان عليا ولی الله " نمی‏گويند ، يك‏
وقت می‏بينی همه مردم می‏گويند ما شنيديم در مسجد الجواد " اشهد ان عليا
ولی الله " نمی‏گويند !
اسلام چه می‏گويد ؟ می‏گويد هر وقت چنين چيزی شنيدی