حيوان و يا يك انسان در حد حيوان ، فقط جريانها را میبيند ، حوادث را
میبيند اما پشت اين حوادث چيست ، ديگر استنباطی ندارد . مثال سادهای
برايتان عرض میكنم از اموری كه مورد ابتلای همه است : مسائل اقتصادی .
اجناس گران میشود و بعد ارزان میشود ، يا ارزان میشود و بعد گران میشود
. ( اگر چه در محيط ما ديگر گران كه شد هيچوقت ارزان نمیشود ) به هر حال
، جنسی گران میشود ، جنسی ارزان میشود ، فروش يك جنس يكدفعه شما
میبينيد كه بالا رفت ، يكی ديگر برعكس فروش خودش را از دست داد ، اين
مقدار را همه درك میكنند ، ولی يك كسی كه وارد در اقتصاد باشد عوامل
اين گرانی و ارزانی را تشخيص میدهد ، او میتواند بگويد چرا فلان چيز گران
شد ، درست مثل يك معلم يك ساعت برای انسان بيان میكند كه علت اينكه
فلان جنس گران شده است چيست ، يا علت اينكه فلان جنس ارزان شده چيست
. پس يك نفر فقط گرانی و ارزانی را میبيند ولی ديگری پشت اين حوادث
علل به وجود آورنده گرانی و ارزانی را هم میبيند . به او میگويند " عالم
" ولی به اين نمیگويند " عالم " . و همچنين حوادث ديگر مثل حوادث
اجتماعی . ما يك وقت مثلا احساس میكنيم كه جوانان ما نسبت به امور
دينی بیعلاقه شدهاند يا احساس میكنيم علاقهمند شدهاند ، ( الحمدلله هر دو
را احساس میكنيم ، ما میبينيم كه در يك جريانهايی جوانها واقعا علاقه
نشان میدهند ) . يك آدم ناوارد همين قدر میگويد آقا جوانها بی علاقه
شدهاند ، فقط به تأسف قناعت میكند . ديگری میگويد نه آقا در فلان وقت
جوانها علاقهمند شدند . او هم فقط همان خوشحالی را دارد . اما يك نفر
ديگر میخواهد به عمق قضايا نفوذ كند كه چرا بی علاقه شدهاند ؟ میخواهد
علتش
|