پاورقی : . . 1 بحار ، ج 1 ، ص 225 ( به همين مضمون ) . . 2 انعام ، . 122
يعنی پيدا و پيدا كننده باشد . ما به نور حسی از آن جهت " نور "
میگوييم كه خودش برای چشم ما ، هم پيداست و هم پيدا كننده ، هر چيزی كه
پيدا و پيدا كننده باشد میتوانيم به آن " نور " بگوييم و میگوييم ولو
اينكه جسم نباشد ، حسی نباشد . مثلا درباره علم میگوييم " علم نور است
" و در حديث است : " « العلم نور يقذفه الله فی قلب من يشاء » " (
1 ) حرف درستی هم هست ، واقعا علم نور است ، چون علم روشن و روشن
كننده است ، علم خودش در ذات خودش روشنايی است و جهان را بر انسان
روشن میكند . اما مسلم است كه علم از نوع نور برق و نور خورشيد و غيره
نيست ، اصلا علم از نوع جسم و جسمانی نيست ولی در عين حال ما به علم "
نور " میگوييم ، به عقل " نور " میگوييم . عقل خودش يك نور است .
قرآن كريم به ايمان ، " نور " اطلاق كرده است : " « او من كان ميتا
فاحييناه و جعلنا له نورا يمشی به فی الناس كمن مثله فی الظلمات ليس
بخارج منها »" ( 2 ) " آيا آنكه مرده بود و ما زندهاش كرديم و برای
او نور قرار داديم كه با آن نور در ميان مردم راه میرود " آن نور همان
نور ايمان و روشنايی قلب است ، ولی ايمان كه ديگر از قبيل نور چراغ
موشی و چراغ ركابی و چراغ برق و يا نور خورشيد و امثال اينها نيست ،
ايمان خودش يك حقيقت غير جسمانی است كه خاصيتش روشن كردن است ، چون
انسان را در باطنش نوعی آگاهی میدهد ، هدف و مقصد را به انسان نشان
میدهد ، چون به انسان مقصد میدهد و انسان را به سوی مقصد سعادت بخش
میكشاند ، به ايمان هم " نور " میگوييم . عرفا به خود عشق " نور "
میگويند . مولوی میگويد :
پاورقی : . . 1 بحار ، ج 1 ، ص 225 ( به همين مضمون ) . . 2 انعام ، . 122 |