نكرده روابط جنسیاش آزاد باشد . نتيجه اين است كه برای يك پسر ،
ازدواج محدوديت است و برای يك دختر هم ازدواج محدوديت است . قبل از
ازدواج ، آزادی داشته با هر كسی [ رابطه داشته باشد ] ، حال كه میخواهد
ازدواج كند به يك نفر محدود میشود . اين است كه يك پسر وقتی زنی را
میخواهد بگيرد ، میگويد : " من از امروز يك زندانبان برای خودم درست
كردم " . يك دختر هم شوهرش برايش زندانبان میشود ، يعنی از آزادی به
محدوديت میآيند .
ازدواج در سيستم فرنگی يعنی آزاد را محدود كردن ، از آزادی به محدوديت
آمدن ، و ازدواج در سيستم اسلامی يعنی از محدوديت به آزادی آمدن .
ازدواجی كه پايه و خاصيت روانیاش از محدوديت به آزادی آمدن است به
دنبال خود استحكام میآورد و آن كه پايهاش از آزادی به محدوديت آمدن
است اولا خودش استحكام ندارد ، يعنی زود منجر به طلاق میشود ، و ثانيا آن
پسری كه به تعبير خود فرنگيها دهها و گاهی صدها دختر را " تجربه " كرده
و آن دختری كه دهها و صدها پسر را تجربه كرده است مگر حالا با يكی پابند
میشود ؟ مگر میشود پا بندش كرد ؟
اين است كه در اسلام علت اينكه زنا تحريم شده است فقط اين نيست كه
اين ، حق آن مرد است و آن ، حق اين زن ، پس مردی كه ازدواج نكرده تعهدی
در مقابل زنی ندارد و زنی هم كه ازدواج نكرده تعهدی در مقابل مردی ندارد
پس هيچ مانعی برای اين كار نيست ، يك مردی كه تا آخر عمرش نمیخواهد
ازدواج كند او مطلق العنان باشد و يك زنی هم كه تا آخر عمرش نمیخواهد
ازدواج كند او هم مطلق العنان باشد . اسلام میگويد ابدا چنين چيزی نيست ،
يا بايد محروميت را به صورت مطلق قبول كنی ، يا ازدواج را
|