است ، خدا منزه از اين نسبتها است ، نور هست ولی نه از اين نورها . در
چند جمله قبل جمله عجيبی است : " « و بنور وجهك الذی اضاء له كل شیء »
" تو را قسم میدهيم به نور چهره است كه همه چيز به نور چهره تو روشن
است ، به فروغ چهره تو همه چيز روشن است . به قدری اين تعبير ، عالی و
لطيف و عارفانه است كه من نمیتوانم برايش نظيری پيدا كنم . تعبير خيلی
عجيبی است : " « و بنور وجهك الذی اضاء له كل شیء » " .
عرفا و شعرا از " محبوب " تعبير به " شاهد " میكنند ( و اين
اختصاص به زبان فارسی ندارد ، در زبان عربی هم هست ) . شاهد يعنی آن
كسی كه در آن محفل بزم حاضر است . اين تعبير را میآورند كه ای محبوب !
تو كه بيايی چهره تو محفل ما را روشن میكند ، اگر چهره تو نباشد محفل ما
تاريك تاريك است . حافظ میگويد :
اينهمه عكس میو نقش مخالف كه نمود يك فروغ رخ ساقی است كه در
جام افتاد
اميرالمؤمنين (ع) هم میفرمايد : « و بنور وجهك الذی اضاء له كل شیء »
تو را سوگند به نور چهرهات كه همه چيز به آن روشن است ، اگر نور چهره
تو و نور ذات تو نباشد همه چيز تاريك است ( يعنی همه چيز به تو روشن
است ) . " همه چيز تاريك است " معنايش اين است كه هيچ چيز نيست ،
همه چيز در تاريكی عدم است نه اينكه اشياء در يك تاريكی هستند نظير
تاريكیای كه ما در شب در آن هستيم ، اگر نور ذات تو نباشد همه اشياء در
تاريكی " نيستی " هستند .
|