من به طرف شمال میروم ولی بالاخره به قم میرسم . اين ديگر نمیشود ، اگر
انسان به طرف شمال حركت كرد به شمال میرسد و اگر به طرف جنوب حركت
كرد به جنوب میرسد ، از هر جادهای كه انسان حركت بكند به نهايت آن
جاده میرسد .
ايمان از اين نظر شرط [ قبول عمل ] است ، نه اينكه العياذ بالله خدا
میگويد عمل كسانی را كه پيش من تملق میكنند قبول میكنم و ديگران را با
اينكه عملشان يكسان است ، رد میكنم ، نه ، آن كسی كه ايمان ندارد و اصلا
خدا را نمیخواهد خدا هم مال او نيست . آن كسی كه ايمان ندارد آخرت را
نمیخواهد ، وقتی آخرت را نمیخواهد ديگر نمیشود آن را به او داد . در
آخرت به انسان آنچه را كه خواسته است میدهند ، معنی ندارد كه آنچه را
كه نخواسته و به سوی آن نرفته است به او بدهند . بله ، برای اينكه اصل
عمل كسی مقبول باشد شرطش اين نيست كه انسان مثلا حتما مسلمان و شيعه
باشد . اگر كسی به خدا ايمان داشته باشد و خدا را بشناسد و به آخرت
اعتقاد داشته باشد و كاری را برای خدا و آخرت انجام بدهد آن كارش فی حد
ذاته در درگاه الهی قابل قبول است مگر آنكه آفتی ايجاد كند و آن را از
بين ببرد كه نام آن آفت " عناد " و " كفر " است كه آن را توضيح
میدهم . آن كسی كه پنیسيلين را كشف كرده به افراد بشر خدمت كرده ولی
هدف و منظورش از اين خدمت چه بوده است ، هر منظوری كه داشته ، خدا او
را به همان منظورش میرساند ، نه به منظوری كه نداشته است . محال است و
معنی هم ندارد كه انسان به منظور و مقصودی كه ندارد برسد ، يعنی در راهی
كه نرفته است به مقصد آن راه برسد . پس اينكه عرض كرديم روشن شدن به
نور خدا يا بگوييد ايمان به حق به عمل انسان ارزش
|