منظور قرآن از اين چراغ و شيشه و چراغدان و آن روغن و درخت پر بركت و
آن روغنی كه خود به خود و بدون آتش می‏خواهد برافروخته شود و نور بدهد ،
چيست ؟ مثلا ابوعلی سينا كه مفسر نيست و فنش تفسير نبوده ، درباره اين‏
آيه فكر كرده و يك چيزی به نظرش رسيده و گفته است . غزالی مفسر نيست‏
ولی يك كتاب درباره اين آيه نوشته است . هم غزالی و هم ابن سينا
معتقدند كه اين مثل ، مثل انسان است ، اين نوری كه قرآن می‏گويد : " مثل‏
نور خدا مثل چراغدانی است كه در آن چراغی باشد و چراغ در قنديلی قرار
گرفته باشد الی آخر " مثل برای انسان است ، البته با اختلاف فی‏
الجمله‏ای كه بين تقرير بوعلی سينا و تقرير غزالی هست .
يكی از كارهای فلسفه ، انسان شناسی و روانشناسی است و فيلسوف در
مسائل روانی بيشتر از هر چيزی تكيه‏اش روی قوه عاقله است و معتقد است‏
جوهر انسان قوه عاقله اوست و كمال انسان هم فقط كمال قوه عاقله است و
سعادت انسان هم در كمال قوه عاقله است ، حال چه عقل عملی باشد و چه عقل‏
نظری و در درجه اول عقل نظری . لهذا وقتی قائل شدند كه اين مثل درباره‏
انسان است ، آن را راجع به جوهر اصلی انسان كه قوه عاقله است دانستند ،
آنگاه آن را بر مراحل و مراتبی كه خودشان در باب قوه عاقله تشخيص‏
می‏دادند تطبيق كردند كه مثلا مقصود از " مشكات " به قول آنها " عقل‏
هيولانی " است ، يعنی عقل در مرحله قوه و استعداد محض ، منظور از زجاجه‏
و شيشه و آنچه كه نور را مضاعف و زياد می‏كند مرحله " عقل بالملكه "
است ، مقصود از مصباح مرحله " عقل بالفعل " است و مقصود از آن درخت‏
، درخت فكر است ، تا آخر . حال كار ندارم به اينكه حرف آنها چقدر
می‏تواند درست باشد ، می‏خواهد درست باشد