به دست گرفتند و مردم ديدند سنگريزه‏ها در مشت پيغمبر تسبيح خدا می‏گويند
. در اينجا معجزه پيغمبر اين نبود كه سنگريزه را به تسبيح در آوردند ،
معجزه پيغمبر اين بود كه گوش افراد را باز كردند و آنها صدای سنگريزه را
شنيدند . آن سنگريزه هميشه تسبيح می‏گفت ، معجزه پيغمبر در شنواندن اين‏
صدا به آن گوشها بود نه در به صدا در آوردن آن سنگريزه‏ها .
حال من برای اينكه نشان دهم كه اين امور خيلی هم فوق العاده نيست يك‏
نمونه نزديك از كسی كه خيلی مورد اعتماد و ايمان همه شما و ماست عرض‏
می‏كنم .
همين مرحوم حاج شيخ عباس قمی ( رضوان الله عليه ) كه مرد بسيار با
تقوايی بوده ( 1 ) ، اين داستان را در قم بالای منبر نقل كرده بود و من آن‏
را از دو نفر از مراجع تقليد زنده حاضر كه پای منبرش بوده‏اند شنيدم ،
يكی آيت الله گلپايگانی است ، ايشان گفتند من خودم پای منبرش بودم ،
گفت من در جوانی كه حالم خوب بود ولی حالا چنين نيستم يك وقتی كه حالی‏
داشتم ، رفتم به زيارت وادی السلام يك وقت احساس كردم كه يك صدای‏

پاورقی :
. 1 ما دوره ايشان را درك نكرديم به اين معنا كه تا ايشان در مشهد
بودند ما بچه و كوچك بوديم و وقتی هم كه ايشان به قم آمده بودند باز ما
در قم نبوديم . وقتی ما به قم رفتيم ايشان تازه از قم رفته بودند و بعد
هم طولی نكشيد كه در گذشتند و شرف [ ملاقات و مصاحبت ايشان ] نصيب ما
نشد ، ولی از هر كس كه با اين مرد بزرگ بوده است شنيديم ، اين مرد را
به عنوان مجسمه‏ای از تقوا و خداترسی و خداشناسی شناخته بود . افراد شكاك‏
بدبين كه چنين اشخاصی را من ديده‏ام كه اينها به اصطلاح به فلك ايمان پيدا
نمی‏كنند ، به همه مردم بدبين هستند و هر آدم عادلی را كه بگوييد ، به او
بدبينی دارند به حاج شيخ عباس كه می‏رسيدند می‏گفتند : نه ، او آدم خوبی‏
است . يك چنين آدمی بود .