ولی همه در نهايت امر يك چيز می‏خواهند و آن سعادت خودشان است .
انسان بالفطره طالب سعادت خودش است نه طالب شقاوت خودش ، و اگر
دنبال كارهايی می‏رود كه منجر به شقاوتش می‏شود ، آن كار را نه به قصد
اينكه به شقاوت برسد انجام می‏دهد بلكه در همان حال نيز به خيال خودش‏
سعادتش در اين راه است . پس انسان به طور قطع و مسلم از عمل و كار و
تلاش خودش ، سعادت خودش را طالب است و هيچ كس قصدش اين نيست كه‏
از تلاش و حركت و فعاليتش شقاوت نصيبش بشود . البته گاهی انسان‏
تلاشهای زيادی در همين دنيا می‏كند به خيال اينكه به سعادت نائل بشود ،
بعد از مدتی خودش می‏فهمد كه تمام اين تلاشها بيهوده بوده است و يا
می‏بيند كه از اين تلاشها نتيجه معكوس گرفته است و اگر تلاش نمی‏كرد برای‏
سعادتش بهتر بود .
يكی از آثار ايمان به خدا و روشن شدن به نور خدا اين است كه عمل انسان‏
ارزش واقعی پيدا می‏كند ، يعنی وضعی پيدا می‏كند كه واقعا عمل و تلاش‏
انسان موجب سعادت انسان می‏شود آن هم سعادت ابدی . اينجا مسأله‏ای طرح‏
می‏شود كه در آيه بعد بيشتر بر آن تصريح شده است و آن اين است كه آيا
كار خوب انسان و كار بد انسان بستگی به ايمان انسان دارد ، يا ندارد ،
كار خوب به هر حال خوب و سعادت بخش است ولو انسان به نور الهی روشن‏
نشده باشد و كار بد هم برای انسان به هر حال بد است ولو آنكه انسان‏
ايمان داشته باشد و به نور الهی روشن باشد ؟ اين يك مسأله‏ای است كه‏
زياد مطرح می‏شود و مخصوصا جوانهای امروز اين سؤال را زياد مطرح می‏كنند ،
به اين صورت كه می‏گويند چه دليلی هست و چه لزومی