مرجعيت
يكى از
فرازهاى زندگى مقام معظم رهبرى، مسأله مرجعيت ايشان است. پس از رحلت آيات
عظام گلپايگانى، مرعشى نجفى و اراكى، حوزه علميه قم از مراجع رديف اول و هم
سن و سال امام راحل و مورد شناسايى و قبول عامّه، تقريباً خالى ماند و نسلى
از مراجع جديد فرا روى ملت مسلمان ايران قرار گرفت. دشمن يك بار ديگر دست
به كار شد تا در رحلت حضرت آيت الله العظمى اراكى، در امور اخلال نمايد و
اين طور القا كند كه حوزه هاى علميه درگير يك جنگ قدرت شده و خواهند شد
آنها نه مقام مرجعيت را مى شناختند و نه علماء و مراجع حوزه عمليه قم و نه
ملت بزرگ ايران را، و چون هميشه با تحليل غلط و نارساى خود، زمينه يك شكست
سنگين ديگر را براى سياست خود فراهم آوردند، مقام معظم رهبرى به افشاى
توظئه دشمن و آگاه كردن ملت ايران پرداختند و نقش رهبرى خود را بخوبى ايفا
نمودند. اولين القاى دشمن اين بود كه مردم ديگر را به روحانيت، مثل گذشته
علاقه ندارند و از آنها زده شده اند.
«وانمود مى كردند كه ملت ايران از روحانيت زده شده است؛ علاقهيى به
روحانيت ندارد. بله يك روزى در گذشتهها اوايل انقلاب، قبل از انقلاب
روحانى براى مردم خيلى عزيز بود، حالا ديگر ملت ايران نه، اعتنايى به
روحانيون ندارند؛ اين را مىخواستند جا بياندازند. حالا اين سه مطلب. البته
حرفهاى ديگرى هم مىزدند حالا خواهم گفت بعضىهايش را. روز وفات اين
بزرگوار، تهران منقلب شد. ايران منقلب شد؛ ايران منقلب شد. هر جايى در هر
شهرى كه شما مىرفتيد - ما خبرها را داشتيم - مردم در مسجد جامع، در مراكز
عمده، در بقاع متبركه اجتماع كردند با اينكه جنازه در تهران بود. آن روز
حقيقتا تهران يك روز استثنايى را گذراند، تهرانى ها كه بودند و ديدند،
ديگران هم از تلويزيون ديدند. البته من به شما عرض كنم دوربين نمىتواند آن
واقعيت را نشان بدهد، خيلى عظيم بود. جوانها، من ديدم جوانهايى را كه يك
پنجم سن اين بزرگوار سنشان بود، يك چهارم سن اين بزرگوار متوّفى سنشان بود،
مثل ابر بهار اشك مىريختند. براى چه گريه مىكرديد آقا جان؟ چرا؟ چه علتى
داشت كه اين پيرمرد 103 ساله كه يك بار هم در عمر او را شما نديده بوديد،
اصلا تا سه، چهار سال پيش كه او را نمىشناختيد، علماء مىشناختند، بزرگان
مىشناختند، حوزهها مىشناختند، شما كه نمىشناختيد او را. سه، چهار سال
است كه اين بزرگوار را شناختهايد. چرا اينجور گريه مىكنيد؟ چرا اينجور
ايران منقلب است؟ چرا اينجور زنها به سينه خودشان مىكوبند و گريه مىكنند
و اشك مىريزند؟ مردهاى بزرگ اشك مىريزند، در آن اجتماع عظيم خودشان را
مىخواهند برسانند به اين جنازه يك دستى به اين جنازه برسانند، چرا؟ علت
چيست؟ علت اين چند چيزى است كه عرض مىكنيم. چون مردم ايران براى مرجعيت
همچنان آن مقام والا و عظيم را معتقدند. چون مردم ايران از ته دل روحانيت
را دوست مىدارند. البته نه هر روحانى نما را، روحانى واقعى را، عالم دين
را. نه آن روحانى نمايى كه دشمن مىخواهد بجاى روحانى در ميان مردم او را
جا بزند، نه. او را مردم متنفرند ازش. اما روحانى واقعى را مردم دوست
مىدارند. چون مردم معتقدند كه با اسلام مىشود به دنيا و آخرت آباد رسيد.
از اسلام نيكى ديدهاند، اسلام به آنها آزادى داده است، عزت داده است،
اسلام به اين ملت رهايى از دست ستمگران و دستگاههاى فاسد داد. آقايان غير
از آن 2500 سالى كه مىگفتند: 2500 سال پادشاهى ايران كه ما درست خبرى
نداريم، خودشان هم خبر نداشتند و همينجورى مىگفتند. همين يكى دو قرن اخير
كه بر اين مملكت گذشت در زير سايهى سنگين و شوم پادشاهان پهلوى و قاجار،
پدر اين ملت در آمد. ايران از عظمت و عزت تاريخى خودش ساقط شد. از كاروان
علم عقب افتاد، از كاروان تمدن عقب افتاد، در سياست عقب افتاد، در اقتصاد
عقب افتاد، منابع حياتىاش را از دست داد؛ مردم اينها را از سلطنت ديدند.
كه آنها را نجات داد؟ كه آنها را بيدار كرد؟ آن مرد روحانى بزرگ، پيش كسوتى
روحانيون، پيشقدمى روحانيون، مردم دوست مىدارند علماى واقعى دين را. هر
وقتى در اين مملكت يك نغمهى آزادى واقعى بوده است، رهبرش روحانيون
بودهاند. اين تاريخ است. تاريخى كه روحانيون ننوشتهاند؛ تاريخى كه دشمنان
روحانيون نوشتند اما اعتراف كردند به اين حقيقت. اين را مردم نشان دادند.
اين تبليغات پس بنابراين نقش برآب شد.»
تبليغات
ديگر دشمن در چنين ايامى، اين بود كه نسل مرجعيت تمام شد و ديگر كسى شايسته
و در حدّ مرجعيت نيست!! لكن با انتشار فهرست اسامى علماى شايسته مرجعيت از
سوى جامعه مدرّسين حوزه علميه قم، اين تبليغات نيز خنثى شد.
«تبليغ كردند كه در جامعه ايران ديگر كسى كه شايسته مرجعيت باشد نيست.
مردم ديدند در مقابل چشم خودشان كه ناگهان فهرستى از علماى شايسته مرجعيت
از طرف خبره هاى فن منتشر شد. كسانى كه مىتوانند بشناسند، حوزه ها دست
آنهاست، قوام حوزه ها به آنهاست، آنها مىتوانند بگويند. البته آقايان 6 -
5 نفر را معين كردند، معرفى كردند، خب اينجور مصلحت دانستند كه 6 - 5 نفر
را بگويند، ديگر صد نفر را كه نمىشود گفت، اما من به شما عرض كنم امروز در
حوزهى علميهى قم كسانى كه لايق مرجعيتند اگر بخواهيم بشماريم، از صد تا
هم بيشترند. لايق مرجعيتند؛ تو همين حوزه قم. شش نفرشان حالا آن بزرگانى
بودند كه آنها اسم آوردند؛ فقط آنها نيستند. دو نفرشان را جامعهى روحانيت
مبارز اسم آورد، فقط آنها نيستند؛ صد نفر حداقل (هستند.) مىگويند آقا
ريشههاى كهن تمام شد، نسل علماى بزرگ. شما چه مىفهميد علماى بزرگ كىاند
حوزه ها چيست؟ اين آقايان سياستمدارهاى انگليس و امريكا و خبرگزاريهاى دنيا
واضحترين مسائل ملت ما را نمىتوانند تحليل كنند، واضحترين مسائل ملت ما
را نمىتوانند بفهمند و تحليل كنند؛ اگر مىتوانستند بفهمند، اينقدر شكست
نمىخوردند از ملت ايران؛ قادر به تحليل نيستند. آن وقت وارد اظهار نظر در
امر حوزهها مىشوند كه از پيچيدهترين مسائل است. اهل حوزه مىدانند كه
لياقت دارند كى ندارد. شما چه مىفهميد كه علماى بزرگ نسلشان برافتاده است،
يا برنيافتاده است؟ بعد از رحلت امام، چهار تا مرجع درجه
ى يك از دنيا رفته
اند. البته بيشتر، اما حالا آن چهارنفرى كه خيلى معروف بودند. مرحوم
آية اللّه العظمى اراكى، آيت اللّه العظمى گلپايگانى، آيت اللّه العظمى
خويى، و آيت اللّه العظمى مرعشى اين چهار نفر. غير از مرحوم اراكى كه صد و
سه سال سنشان بود، آن بقيه حول و حوش نود سال سنشان بود. يعنى در سال چهل
كه مرحوم آيت اللّه العظمى بروجردى از دنيا رفت، اين آقايان نود ساله چند
ساله بودند؟ نزديك شصت ساله، حول و حوش 60 سالگى بودند. الان نود سالشان
بود، سى و سه سال قبل از اين، بين پنجاه و هفت، هشت سال تا شصت و دو سه سال
سنشان بود. هميشه همينجور است. آن روزى كه مرحوم آقاى خويى، مرحوم آقاى
گلپايگانى، مرحوم آقاى مرعشى براى مردم به عنوان مرجع معرفى شدند سنشان از
اين كسانى كه امروز به عنوان مرجع معرفى شدند بعضى كمتر بود، بعضى هم هم سن
اينها بودند تقريبا. چى چى شما بيخود دهن مىجنبانيد كه نسل علماى حوزه
تمام شد. شما چه مىدانيد علماى حوزه كه
اند، چه اند، نسلشان كدام است، (كه) بىخود اظهار نظر مىكنيد؟»
مسأله
ديگرى كه استكبار روى آن سرمايه گذارى تبليغى وسيعى انجام داد، معرفى
افرادى به عنوان ذىصلاح
و شايسته به مردم ايران بود!! آنان تلاش مىكردند تا عناصر مورد نظر را كه
به گونهاى
در آنان سستى يا ضعف در اعتقاد نسبت به انقلاب اسلامى و راه امام خمينى
(قدس سره)
و يا علاقه و تمايلى نسبت به خود در آنها احساس مىكردند، جا بيندازند!!
درست همان كارى كه رژيم ستمكار پهلوى پس از رحلت مرحوم آيت الله العظمى
بروجردى انجام داد تا از يك طرف توجه و مرجعيت را از حوزه علميه قم به نجف
انتقال دهد و از سويى ديگر، مرجعيت را در داخل در فرد مورد نظر كه نسبت به
رژيم شاه خوشبين بود، سوق دهد!. القاى جنگ قدرت هم به موازات مسأله فوق، از
نظر بيگانگان دور نمانده و به شدّت در اين زمينه فعاليت مىكردند.
«يك حرف ديگر اينكه شروع كردند كسان خاصى را به اسم معرفى كردن. فلان كس
از همه بالاتر است، فلان كس از همه بالاتر است، بنا كردند براى مردم مسلمان
حكم دادن، فتوا صادر كردن. در امر مرجعيت، مردم از همه جا سختگيرترند، حقش
هم هست. من هم به شما عرض مىكنم عزيزان من در امر مرجعيت سختگير؛ باشيد.
نبادا احساسات شما را به يك سمتى بكشاند. سختگير همان طرق شرعىيى كه وجود
دارد. شاهد عادل، آن هم نه يكى، دو تا. آن هم نه هر دو شاهد عادلى؛ شاهد
عادل خبره، اين كاره، كه بشناسند. او بايد شهادت بدهد كه فلان كس جائز
التقليد است، شايسته
ى تقليد است تا بشود از او تقليد كرد.
آن وقت اين آقايان از ملت ايران كه در كار تقليد اينقدر سختگير است توقع
دارند كه حرف فسّاق و فجّارى كه راديوى بىبىسى و راديوى صهيونيستى را
اداره مىكنند، گوش كنند. آنها مىگويند كه فلان آقا از همه بهتر است، مردم
بروند از فلان آقا تقليد كنند. عجب خيال باطلى! آن كسانى كه آنها اسم
آوردند اگر هم شانس اندكى داشتند كه عده اي به آنها مراجعه كنند بعد از آنى
كه آنها اسم آوردند، بدون ترديد اين شانس كم شد. عدهيى از مردم اين كشور،
بلكه اكثريت مردم مؤمن كشور ما، از بس دروغ شنيدند از اين راديوهاى بيگانه،
از بس خباثت و ملعبت از اينها ديدند، هرچه آنها بگويند به عكسش مىكنند.
اگر آنها گفتند از فلان كس تقليد كنيد، از او تقليد نمىكنند. اگر روى كسى
تكيه كردند، گفتند از او تقليد نكنيد مردم از او تقليد مىكنند. اين عادت
مردم ماست. عادت درستى هم هست. امام (رضوان
اللّه
عليه) هم مىفرمود كه رشد در خلاف اين راديوهاى بيگانه و تبليغات دشمن است.
هرطرفى كه آنها مىروند بدانيد كه آن طرف، طرف باطل است، طرف ضدش طرف حق
است. مردم ما با اين موضع گيريها تو دهن تبليغات خصمانهى دشمن در قضيه
مرجعيت زدند.
بنده هم واقعا بايد از مردم كه زبان شكرگزارى ما واقعا از شما ملت ايران
نداريم، خيلى در اين قضيه رحلت مرحوم آية اللّه العظمى اراكى و
موضعگيريها و حضور در تشييع و حضور در نماز و حضور در مجالس فواتح واقعا
سنگ تمام گذاشتند ملت.از آقايان قم و تهران هم كه يك فهرستى درست كردند از
كسانى كه مردم مىتوانند از آنها تقليد كنند و دادند به مردم از آنها هم
واقعا بايد تشكر كرد، به وظيفه خودشان اينجا عمل كردند. البته نمىشود
گفت آنهايى كه توى آن فهرست نيستند از اينهايى كه توى اين فهرست هستند
كمترند؛ من نمىتوانم اين را عرض بكنم. عرض كردم الان اگر شما برويد قم
حداقل صدنفر را مىتوانيد پيدا كنيد كه مىشود اسمشان را فهرست كرد، گفت از
اين آقا مىشود تقليد كرد،از اين آقا مىشود تقليد كرد. عجله اي ندارند. بر
خلاف گفته دشمن كه اين - اين هم يك نكته اساسى است -
كه اينجور وانمود كرد كه يك جنگ قدرتى است در ايران بر سر مرجعيت. گفت:
«كافر همه را به كيش خود پندارد.» اينها خودشان براى در دست گرفتن يك قدرت
كوچك در اين كشورهاى اروپايى و در امريكا و اين جاهايى كه با تمدن مادى
اداره مىشود براى شهردارى شهردار شدن در فلان ايالت يا فلان شهر، براى
گرفتن فلان كرسى نمايندگى، حاضرند همهى مقدسات را زير پا بگذارند كه به
اين مقام برسند. خودشان اينجوريند ديگر.
افسوس مىخورم من كه شما مردم عزيزمان فرصت نداريد بعضى از نوشته ها و
اطلاعاتى را كه ما با آنها سروكار داريم ببينيد تا بدانيد كه چهقدر دنيا
در مقام پرستى و جاهطلبى سطحش نازل است. همين شخصيتهايى كه مىبينيد در
دنيا چهرههاى مرتب و منظم، اطو كشيده، كروات بسته با لبخندهاى مصنوعى جلوى
دوربينهاى تلويزيون ظاهر مىشوند اينها براى گفتن اين مقام به همهى
جنايتهايى كه ممكن بود حاضر بودند دست بزنند. اغلب اينجورند. بنده يك
كتابى خواندم دربارهى حادثهيى در امريكا - يك كتاب كاملا مستند و صحيح -
يك حقايق عجيب و تكان دهنده اى را اصلا بيان مىكند كه براى تصدى فلان پست
چه گروههايى و چگونه با هم جنگيدند. خيال مىكنند اينجا هم اينجورى است.
مرجعيت هم اينجورى است. نه آقا، اشتباه كرديد. هيچ جنگ قدرتى نيست، هيچ
دعوايى نيست.
در باب مرجعيت آن كسانى كه با وجود شايستگى يك كلمه از خودشان اسم
نمىآورند تا سى سال مىگذرد، بعد از سى سال، يا چهل سال به فكر آنها
مىافتند، مىروند پيششان، اصرار مىكنند، بعد از اصرار رساله مىدهند مثل
مرحوم آيةاللّه العظمى اراكى ما زياد داريم. همين الان در قم كسانى هستند
از همين عدهيى كه شايستهى مرجعيتند، اگر هزار نفر بروند پيششان، هزاران
نفر بروند بخواهند اينها را بكشانند توى ميدان، مىگويند ما نمىآييم آقا.
هستند، الحمدللّه هستند، همين الان هستند. كسانى هستند كه بر زبان هم جارى
نمىكنند، خودشان را اعلم از همه مىدانند، غالبا مجتهدين خودشان را اعلم
از ديگران مىدانند. اما البته همه نمىگويم غالبا اينجورند - اما با وجود
اينكه خود را اعلم از ديگران مىدانند، اين را حتى بر زبان جارى نمىكنند.
اينجوريند اينها. حاضر نيستند خودشان را مطرح كنند، حاضر نيستند بيايند
توى ميدان. بعد از رحلت مرحوم آيةاللّه العظمى بروجردى همين امام بزرگوارى
كه شما ديديد دنيايى را متوجه به خود كرد و مشت او آن چنان گنجايش داشت كه
مىتوانست بشريت را در مشت بگيرد، همين آدم رساله نداد، رفت تو خانه نشست.
هر چه اصرار كردند، رساله نداد. بنده خودم جزء كسانى بودم كه به ايشان عرض
كردم آن وقت، جواب نمىداد ايشان. مىگفت آقا هستند آقايان. تا اينكه
بالاخره يك عدهيى رفتند، ايشان را وادار كردند، فتاواى ايشان معلوم بود،
رسالهى ايشان را تنظيم كردند، دادند بيرون. از اين قبيل فراوان. همين الان
كسانى هستند از بزرگان در گوشه و كنار حوزهها سى سال پيش، بيست سال پيش
اينها شايسته بودند كه اسمشان آورده بشود نه خودشان اسم خودشان را آوردند،
نه به آنهايى كه مىشناختند اجازهى اين كار را دادند، ديگران هم كه
نمىشناختند. چه جنگ قدرتى؟! بيشترين كارى كه ممكن است در كسانى كه اطراف مرجعيتند كسى انجام بدهد، اين است كه تعدادى رساله خودش را چاپ
كند، بگذارد آنجا توى خانه اش؛ همين. اگر كسى آمد، بگويد آقا اين هم
رساله ما است بگير، برو. بيشترين كارى كه مىكنند اين است، بيشتر از اين
كارى نمىكنند. راديوها را پر كردند كه آقا جنگ قدرت، جنگ قدرت. چه جنگ
قدرتى؟!» (14)
جامعه
مدرّسين حوزه علميه قم در يك فهرست، اسامى واجدين شرايط مرجعيت را براى ملت
ايران انتشار داد. اين اسامى كه در فاصله كوتاهى پس از رحلت حضرت آيت الله
العظمى اراكى «رضوان الله عليه» انتشار يافت، ملت ايران را از لحاظ انتخاب
مرجع تقليد آسوده خاطر نمود. در اين فهرست، نام مقام معظم رهبرى نيز ديده
مىشد، كه معظم له، به خاطر حضور مراجع عاليقدر در حوزه علميه قم براى مردم
ايران، به دليل آشنايى خويش به مسائل جهان اسلام و بين المللى، افتاء و
مرجعيت مسلمانان بلاد اسلامى را پذيرفتند:
«عزيزان من. در اين قضيه مرجعيت، موضوع اينجورى نيست. باربر زمين
نمىماند. متوقف به فرد نيست اين قضيه. بله آقايان، فهرست دادند اسم اين
حقير را هم توى آن فهرست آوردند، اما اگر از من سؤال مىكردند من مىگفتم
نكنيد اين كار را. بدون اطلاع من اين كار را كردند. من بعد از آنى كه
اعلاميه شان صادر شده بود خبر شدم، والّا نمىگذاشتم. حتى من به تلويزيون
اطلاع دادم، و گفتم اگر آقايان ناراضى نمىشوند، اعلاميه آنها را كه
مىخوانيد اسم مرا نخوانيد. بعد گفتند نمىشود، تحريف اعلاميه است آقايان
نشسته اند، چند ساعت جلسه كردند نمىشود. لذا بود كه دادند.
من حالا به شما عرض مىكنم، ملت عزيز! عزيزان من! آقايان محترم و بزرگانى
كه از گوشه و كنار گاهى به بنده پيغام مىدهند رساله يا چه، من بار فعليم
خيلى سنگين است. بار رهبرى نظام جمهورى اسلامى و مسؤوليت هاى عظيم دنيايى،
مثل بار چند تا مرجعيت است. اين را شما بدانيد. چندتا مرجعيت را اگر روى
همديگر بگذارند بارش ممكن است به اين سنگينى بشود. ممكن است. گمان هم
نمىكنم. الان ضرورتى نيست. بله، اگر العياذ باللّه وضع به جايى مىرسيد كه
من مىديدم چاره اى نيست، مىگفتم عيبى ندارد. من شانهام با همهى ضعف و
فقرى كه دارم، به فضل پروردگار آنجايى كه ناچار باشم - يعنى ضرورى باشد -
ده تا بار اينجورى را هم حرفى نداشتم كه روى دوش خودم بگذارم؛ اما الان
آنجورى نيست. الان نيازى نيست. اين همه مجتهدين هستند بحمداللّه. حالا من
قم را اسم آوردم، غير قم هم هستند، مجتهدينى هستند، افراد شايسته اى هستند.
چه لزومى دارد كه حالا اين بار سنگين را كه خداى متعال گذاشته است بر دوش
نحيف اين حقير ضعيف، اين بار را هم بگذارند رويش. احتياجى به اين معنا
نيست. پس اين كسانى كه اصرار مىكنند كه آقا رساله بدهيد، رساله بدهيد،
توجه بكنند، من براى خاطر اين است كه استنكاف مىكنم از قبول بار مسؤوليت
مرجعيت. چون هستند آقايان بحمداللّه؛ نيازى به اين معنا نيست.
البته، خارج از ايران حكم ديگرى دارد. بار آنها را من قبول مىكنم. چرا؟
براى خاطر اينكه آن بار را اگر من بر ندارم ضايع خواهد شد. آن روزى كه
احساس بكنم كه اين آقايانى كه امروز بحمداللّه در اينجا هستند و بعقيده
من كافى هستند و كفايت لازم بلكه فوق اندازهى ضرورى را هم امروز در قم
مىبينيم وجود دارد براى تحمل بار مسؤوليت، آن روزى كه اين آقايان بتوانند
بار خارج را هم تحمل كنند، آنجا باز من مىكشم كنار. امروز من درخواست
شيعيان خارج از ايران را قبول مىكنم براى خاطر اينكه چارهاى نيست. مثل
همان جاهاى ديگر است كه ناگزير هستيم. اما در داخل ايران هيچ احتياجى نيست،
وجود مقدس ولىعصر (ارواحنا فداه و عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف) خود
ناظر و حافظ و نگهبان حوزههاى علميه است؛ حافظ و پشتيبان علماى بزرگ است؛
هدايت كننده دلهاى مراجع و دلهاى مردم است. اميدواريم خداى متعال اين
مرحله را هم براى ملت ايران مرحلهى مباركى قرار بدهد.»
مجموعه
استفتاءات معظم له (در دو بخش عبادات و معاملات) به زبانهاى عربى و برخى
زبانهاى ديگر، براى خارج از كشور، چاپ و منتشر شد و مورد استقبال فراوان
مؤمنين از اقصى نقاط جهان قرار گرفت.
البته
عدم قبول مسؤوليت مرجعيت براى داخل كشور از طرف معظم له، به معناى عدم جواز
تقليد از ايشان نبود و لذا سيل استفتاءات (همچون قبل از آن) از داخل و خارج
به دفتر سرازير بود و جمع كثيرى از ملت شريف ايران هم معظم له را به عنوان
مرجع تقليدشان انتخاب كرده بودند. بنابراين، پس از مدتى، با احساس نياز
فراوانى كه بود و اصرار بسيار زياد برخى از بزرگان، معظم له اجازه انتشار
مجموعه استفتاءات فوق را به فارسى هم دادند.
اميد است
با تكميل رساله عمليه ـ كه توسط معظم له در دست تدوين است ـ مؤمنين مشتاق
داخل و خارج كشور از آن بهره مند شوند.