بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک Instagram

 

مرجعيت

يكى از فرازهاى زندگى مقام معظم رهبرى، مسأله مرجعيت ايشان است. پس از رحلت آيات عظام گلپايگانى، مرعشى نجفى و اراكى، حوزه علميه قم از مراجع رديف اول و هم سن و سال امام راحل و مورد شناسايى و قبول عامّه، تقريباً خالى ماند و نسلى از مراجع جديد فرا روى ملت مسلمان ايران قرار گرفت. دشمن يك بار ديگر دست به كار شد تا در رحلت حضرت آيت الله العظمى اراكى، در امور اخلال نمايد و اين طور القا كند كه حوزه هاى علميه درگير يك جنگ قدرت شده و خواهند شد آنها نه مقام مرجعيت را مى شناختند و نه علماء و مراجع حوزه عمليه قم و نه ملت بزرگ ايران را، و چون هميشه با تحليل غلط و نارساى خود، زمينه يك شكست سنگين ديگر را براى سياست خود فراهم آوردند، مقام معظم رهبرى به افشاى توظئه دشمن و آگاه كردن ملت ايران پرداختند و نقش رهبرى خود را بخوبى ايفا نمودند. اولين القاى دشمن اين بود كه مردم ديگر را به روحانيت، مثل گذشته علاقه ندارند و از آنها زده شده اند.

«وانمود مى ‏كردند كه ملت ايران از روحانيت زده شده است؛ علاقه‏يى به روحانيت ندارد. بله يك روزى در گذشته‏ها اوايل انقلاب، قبل از انقلاب روحانى براى مردم خيلى عزيز بود، حالا ديگر ملت ايران نه، اعتنايى به روحانيون ندارند؛ اين را مى‏خواستند جا بياندازند. حالا اين سه مطلب. البته حرفهاى ديگرى هم مى‏زدند حالا خواهم گفت بعضى‏هايش را. روز وفات اين بزرگوار، تهران منقلب شد. ايران منقلب شد؛ ايران منقلب شد. هر جايى در هر شهرى كه شما مى‏رفتيد - ما خبرها را داشتيم - مردم در مسجد جامع، در مراكز عمده، در بقاع متبركه اجتماع كردند با اين‏كه جنازه در تهران بود. آن روز حقيقتا تهران يك روز استثنايى را گذراند، تهرانى‏ ها كه بودند و ديدند، ديگران هم از تلويزيون ديدند. البته من به شما عرض كنم دوربين نمى‏تواند آن واقعيت را نشان بدهد، خيلى عظيم بود. جوانها، من ديدم جوانهايى را كه يك پنجم سن اين بزرگوار سنشان بود، يك چهارم سن اين بزرگوار متوّفى سنشان بود، مثل ابر بهار اشك مى‏ريختند. براى چه گريه مى‏كرديد آقا جان؟ چرا؟ چه علتى داشت كه اين پيرمرد 103 ساله كه يك بار هم در عمر او را شما نديده بوديد، اصلا تا سه، چهار سال پيش كه او را نمى‏شناختيد، علماء مى‏شناختند، بزرگان مى‏شناختند، حوزه‏ها مى‏شناختند، شما كه نمى‏شناختيد او را. سه، چهار سال است كه اين بزرگوار را شناخته‏ايد. چرا اين‏جور گريه مى‏كنيد؟ چرا اين‏جور ايران منقلب است؟ چرا اين‏جور زنها به سينه خودشان مى‏كوبند و گريه مى‏كنند و اشك مى‏ريزند؟ مردهاى بزرگ اشك مى‏ريزند، در آن اجتماع عظيم خودشان را مى‏خواهند برسانند به اين جنازه يك دستى به اين جنازه برسانند، چرا؟ علت چيست؟ علت اين چند چيزى است كه عرض مى‏كنيم. چون مردم ايران براى مرجعيت همچنان آن مقام والا و عظيم را معتقدند. چون مردم ايران از ته دل روحانيت را دوست مى‏دارند. البته نه هر روحانى نما را، روحانى واقعى را، عالم دين را. نه آن روحانى نمايى كه دشمن مى‏خواهد بجاى روحانى در ميان مردم او را جا بزند، نه. او را مردم متنفرند ازش. اما روحانى واقعى را مردم دوست مى‏دارند. چون مردم معتقدند كه با اسلام مى‏شود به دنيا و آخرت آباد رسيد. از اسلام نيكى ديده‏اند، اسلام به آنها آزادى داده است، عزت داده است، اسلام به اين ملت رهايى از دست ستمگران و دستگاه‏هاى فاسد داد. آقايان غير از آن 2500 سالى كه مى‏گفتند: 2500 سال پادشاهى ايران كه ما درست خبرى نداريم، خودشان هم خبر نداشتند و همين‏جورى مى‏گفتند. همين يكى دو قرن اخير كه بر اين مملكت گذشت در زير سايه‏ى سنگين و شوم پادشاهان پهلوى و قاجار، پدر اين ملت در آمد. ايران از عظمت و عزت تاريخى خودش ساقط شد. از كاروان علم عقب افتاد، از كاروان تمدن عقب افتاد، در سياست عقب افتاد، در اقتصاد عقب افتاد، منابع حياتى‏اش را از دست داد؛ مردم اينها را از سلطنت ديدند. كه آنها را نجات داد؟ كه آنها را بيدار كرد؟ آن مرد روحانى بزرگ، پيش كسوتى روحانيون، پيشقدمى روحانيون، مردم دوست مى‏دارند علماى واقعى دين را. هر وقتى در اين مملكت يك نغمه‏ى آزادى واقعى بوده است، رهبرش روحانيون بوده‏اند. اين تاريخ است. تاريخى كه روحانيون ننوشته‏اند؛ تاريخى كه دشمنان روحانيون نوشتند اما اعتراف كردند به اين حقيقت. اين را مردم نشان دادند. اين تبليغات پس بنابراين نقش برآب شد.»

 تبليغات ديگر دشمن در چنين ايامى، اين بود كه نسل مرجعيت تمام شد و ديگر كسى شايسته و در حدّ مرجعيت نيست!! لكن با انتشار فهرست اسامى علماى شايسته مرجعيت از سوى جامعه مدرّسين حوزه علميه قم، اين تبليغات نيز خنثى شد.

«تبليغ كردند كه در جامعه‏ ايران ديگر كسى كه شايسته مرجعيت باشد نيست. مردم ديدند در مقابل چشم خودشان كه ناگهان فهرستى از علماى شايسته‏ مرجعيت از طرف خبره هاى فن منتشر شد. كسانى كه مى‏توانند بشناسند، حوزه ‏ها دست آنهاست، قوام حوزه ‏ها به آنهاست، آنها مى‏توانند بگويند. البته آقايان 6 - 5 نفر را معين كردند، معرفى كردند، خب اين‏جور مصلحت دانستند كه 6 - 5 نفر را بگويند، ديگر صد نفر را كه نمى‏شود گفت، اما من به شما عرض كنم امروز در حوزه‏ى علميه‏ى قم كسانى كه لايق مرجعيتند اگر بخواهيم بشماريم، از صد تا هم بيشترند. لايق مرجعيتند؛ تو همين حوزه قم. شش نفرشان حالا آن بزرگانى بودند كه آنها اسم آوردند؛ فقط آنها نيستند. دو نفرشان را جامعه‏ى روحانيت مبارز اسم آورد، فقط آنها نيستند؛ صد نفر حداقل (هستند.) مى‏گويند آقا ريشه‏هاى كهن تمام شد، نسل علماى بزرگ. شما چه مى‏فهميد علماى بزرگ كى‏اند حوزه ‏ها چيست؟ اين آقايان سياستمدارهاى انگليس و امريكا و خبرگزاريهاى دنيا واضح‏ترين مسائل ملت ما را نمى‏توانند تحليل كنند، واضح‏ترين مسائل ملت ما را نمى‏توانند بفهمند و تحليل كنند؛ اگر مى‏توانستند بفهمند، اين‏قدر شكست نمى‏خوردند از ملت ايران؛ قادر به تحليل نيستند. آن وقت وارد اظهار نظر در امر حوزه‏ها مى‏شوند كه از پيچيده‏ترين مسائل است. اهل حوزه مى‏دانند كه لياقت دارند كى ندارد. شما چه مى‏فهميد كه علماى بزرگ نسلشان برافتاده است، يا برنيافتاده است؟ بعد از رحلت امام، چهار تا مرجع درجه‏ ى يك از دنيا رفته ‏اند. البته بيشتر، اما حالا آن چهارنفرى كه خيلى معروف بودند. مرحوم آية اللّه ‏العظمى اراكى، آيت ‏اللّه ‏العظمى گلپايگانى، آيت ‏اللّه‏ العظمى خويى، و آيت‏ اللّه‏ العظمى مرعشى اين چهار نفر. غير از مرحوم اراكى كه صد و سه سال سنشان بود، آن بقيه حول و حوش نود سال سنشان بود. يعنى در سال چهل كه مرحوم آيت ‏اللّه‏ العظمى بروجردى از دنيا رفت، اين آقايان نود ساله چند ساله بودند؟ نزديك شصت ساله، حول و حوش 60 سالگى بودند. الان نود سالشان بود، سى و سه سال قبل از اين، بين پنجاه و هفت، هشت سال تا شصت و دو سه سال سنشان بود. هميشه همين‏جور است. آن روزى كه مرحوم آقاى خويى، مرحوم آقاى گلپايگانى، مرحوم آقاى مرعشى براى مردم به عنوان مرجع معرفى شدند سنشان از اين كسانى كه امروز به عنوان مرجع معرفى شدند بعضى كمتر بود، بعضى هم هم سن اينها بودند تقريبا. چى چى شما بيخود دهن مى‏جنبانيد كه نسل علماى حوزه تمام شد. شما چه مى‏دانيد علماى حوزه كه‏ اند، چه اند، نسلشان كدام است، (كه) بى‏خود اظهار نظر مى‏كنيد؟»

 مسأله ديگرى كه استكبار روى آن سرمايه گذارى تبليغى وسيعى انجام داد، معرفى افرادى به عنوان ذى‏صلاح و شايسته به مردم ايران بود!! آنان تلاش مى­كردند تا عناصر مورد نظر را كه به گونه‏اى در آنان سستى يا ضعف در اعتقاد نسبت به انقلاب اسلامى و راه امام خمينى (قدس سره) و يا علاقه و تمايلى نسبت به خود در آنها احساس مىكردند، جا بيندازند!! درست همان كارى كه رژيم ستمكار پهلوى پس از رحلت مرحوم آيت الله العظمى بروجردى انجام داد تا از يك طرف توجه و مرجعيت را از حوزه علميه قم به نجف انتقال دهد و از سويى ديگر، مرجعيت را در داخل در فرد مورد نظر كه نسبت به رژيم شاه خوشبين بود، سوق دهد!. القاى جنگ قدرت هم به موازات مسأله فوق، از نظر بيگانگان دور نمانده و به شدّت در اين زمينه فعاليت مى­كردند.

«يك حرف ديگر اين‏كه شروع كردند كسان خاصى را به اسم معرفى كردن. فلان كس از همه بالاتر است، فلان كس از همه بالاتر است، بنا كردند براى مردم مسلمان حكم دادن، فتوا صادر كردن. در امر مرجعيت، مردم از همه جا سختگيرترند، حقش هم هست. من هم به شما عرض مى‏كنم عزيزان من در امر مرجعيت سخت‏گير؛ باشيد. نبادا احساسات شما را به يك سمتى بكشاند. سخت‏گير همان طرق شرعى‏يى كه وجود دارد. شاهد عادل، آن هم نه يكى، دو تا. آن هم نه هر دو شاهد عادلى؛ شاهد عادل خبره، اين كاره، كه بشناسند. او بايد شهادت بدهد كه فلان كس جائز التقليد است، شايسته‏ ى تقليد است تا بشود از او تقليد كرد.

آن وقت اين آقايان از ملت ايران كه در كار تقليد اين‏قدر سخت‏گير است توقع دارند كه حرف فسّاق و فجّارى كه راديوى بى‏بى‏سى و راديوى صهيونيستى را اداره مى‏كنند، گوش كنند. آنها مى‏گويند كه فلان آقا از همه بهتر است، مردم بروند از فلان آقا تقليد كنند. عجب خيال باطلى! آن كسانى كه آنها اسم آوردند اگر هم شانس اندكى داشتند كه عده‏ اي به آنها مراجعه كنند بعد از آنى كه آنها اسم آوردند، بدون ترديد اين شانس كم شد. عده‏يى از مردم اين كشور، بلكه اكثريت مردم مؤمن كشور ما، از بس دروغ شنيدند از اين راديوهاى بيگانه، از بس خباثت و ملعبت از اينها ديدند، هرچه آنها بگويند به عكسش مى‏كنند. اگر آنها گفتند از فلان كس تقليد كنيد، از او تقليد نمى‏كنند. اگر روى كسى تكيه كردند، گفتند از او تقليد نكنيد مردم از او تقليد مى‏كنند. اين عادت مردم ماست. عادت درستى هم هست. امام (رضوان‏ اللّه‏ عليه) هم مى‏فرمود كه رشد در خلاف اين راديوهاى بيگانه و تبليغات دشمن است. هرطرفى كه آنها مى‏روند بدانيد كه آن طرف، طرف باطل است، طرف ضدش طرف حق است. مردم ما با اين موضع ‏گيريها تو دهن تبليغات خصمانه‏ى دشمن در قضيه مرجعيت زدند.

بنده هم واقعا بايد از مردم كه زبان شكرگزارى ما واقعا از شما ملت ايران نداريم، خيلى در اين قضيه‏ رحلت مرحوم آية اللّه ‏العظمى اراكى و موضع‏گيريها و حضور در تشييع و حضور در نماز و حضور در مجالس فواتح واقعا سنگ تمام گذاشتند ملت.از آقايان قم و تهران هم كه يك فهرستى درست كردند از كسانى كه مردم مى‏توانند از آنها تقليد كنند و دادند به مردم از آنها هم واقعا بايد تشكر كرد، به وظيفه‏ خودشان اين‏جا عمل كردند. البته نمى‏شود گفت آنهايى كه توى آن فهرست نيستند از اينهايى كه توى اين فهرست هستند كمترند؛ من نمى‏توانم اين را عرض بكنم. عرض كردم الان اگر شما برويد قم حداقل صدنفر را مى‏توانيد پيدا كنيد كه مى‏شود اسمشان را فهرست كرد، گفت از اين آقا مى‏شود تقليد كرد،از اين آقا مى‏شود تقليد كرد. عجله‏ اي ندارند. بر خلاف گفته‏ دشمن كه اين - اين هم يك نكته اساسى است -  كه اين‏جور وانمود كرد كه يك جنگ قدرتى است در ايران بر سر مرجعيت. گفت: «كافر همه را به كيش خود پندارد.» اينها خودشان براى در دست گرفتن يك قدرت كوچك در اين كشورهاى اروپايى و در امريكا و اين جاهايى كه با تمدن مادى اداره مى‏شود براى شهردارى شهردار شدن در فلان ايالت يا فلان شهر، براى گرفتن فلان كرسى نمايندگى، حاضرند همه‏ى مقدسات را زير پا بگذارند كه به اين مقام برسند. خودشان اين‏جوريند ديگر.

افسوس مى‏خورم من كه شما مردم عزيزمان فرصت نداريد بعضى از نوشته ‏ها و اطلاعاتى را كه ما با آنها سروكار داريم ببينيد تا بدانيد كه چه‏قدر دنيا در مقام پرستى و جاه‏طلبى سطحش نازل است. همين شخصيتهايى كه مى‏بينيد در دنيا چهرههاى مرتب و منظم، اطو كشيده، كروات بسته با لبخندهاى مصنوعى جلوى دوربينهاى تلويزيون ظاهر مى‏شوند اينها براى گفتن اين مقام به همه‏ى جنايتهايى كه ممكن بود حاضر بودند دست بزنند. اغلب اين‏جورند. بنده يك كتابى خواندم درباره‏ى حادثه‏يى در امريكا - يك كتاب كاملا مستند و صحيح - يك حقايق عجيب و تكان دهنده‏ اى را اصلا بيان مى‏كند كه براى تصدى فلان پست چه گروه‏هايى و چگونه با هم جنگيدند. خيال مى‏كنند اين‏جا هم اين‏جورى است. مرجعيت هم اين‏جورى است. نه آقا، اشتباه كرديد. هيچ جنگ قدرتى نيست، هيچ دعوايى نيست.

در باب مرجعيت آن كسانى كه با وجود شايستگى يك كلمه از خودشان اسم نمى‏آورند تا سى سال مى‏گذرد، بعد از سى سال، يا چهل سال به فكر آنها مى‏افتند، مى‏روند پيششان، اصرار مى‏كنند، بعد از اصرار رساله مى‏دهند مثل مرحوم آيةاللّه ‏العظمى اراكى ما زياد داريم. همين الان در قم كسانى هستند از همين عده‏يى كه شايسته‏ى مرجعيتند، اگر هزار نفر بروند پيششان، هزاران نفر بروند بخواهند اينها را بكشانند توى ميدان، مى‏گويند ما نمى‏آييم آقا. هستند، الحمدللّه هستند، همين الان هستند. كسانى هستند كه بر زبان هم جارى نمى‏كنند، خودشان را اعلم از همه مى‏دانند، غالبا مجتهدين خودشان را اعلم از ديگران مى‏دانند. اما البته همه نمى‏گويم غالبا اين‏جورند - اما با وجود اين‏كه خود را اعلم از ديگران مى‏دانند، اين را حتى بر زبان جارى نمى‏كنند. اين‏جوريند اينها. حاضر نيستند خودشان را مطرح كنند، حاضر نيستند بيايند توى ميدان. بعد از رحلت مرحوم آيةاللّه‏ العظمى بروجردى همين امام بزرگوارى كه شما ديديد دنيايى را متوجه به خود كرد و مشت او آن چنان گنجايش داشت كه مى‏توانست بشريت را در مشت بگيرد، همين آدم رساله نداد، رفت تو خانه نشست. هر چه اصرار كردند، رساله نداد. بنده خودم جزء كسانى بودم كه به ايشان عرض كردم آن وقت، جواب نمى‏داد ايشان. مى‏گفت آقا هستند آقايان. تا اين‏كه بالاخره يك عده‏يى رفتند، ايشان را وادار كردند، فتاواى ايشان معلوم بود، رساله‏ى ايشان را تنظيم كردند، دادند بيرون. از اين قبيل فراوان. همين الان كسانى هستند از بزرگان در گوشه و كنار حوزه‏ها سى سال پيش، بيست سال پيش اينها شايسته بودند كه اسمشان آورده بشود نه خودشان اسم خودشان را آوردند، نه به آنهايى كه مى‏شناختند اجازه‏ى اين كار را دادند، ديگران هم كه نمى‏شناختند. چه جنگ قدرتى؟! بيشترين كارى كه ممكن است در كسانى كه اطراف  مرجعيتند كسى انجام بدهد، اين است كه تعدادى رساله‏ خودش را چاپ كند، بگذارد آن‏جا توى خانه ‏اش؛ همين. اگر كسى آمد، بگويد آقا اين هم رساله‏ ما است بگير، برو. بيشترين كارى كه مى‏كنند اين است، بيشتر از اين كارى نمى‏كنند. راديوها را پر كردند كه آقا جنگ قدرت، جنگ قدرت. چه جنگ قدرتى؟!» (14)

 جامعه مدرّسين حوزه علميه قم در يك فهرست، اسامى واجدين شرايط مرجعيت را براى ملت ايران انتشار داد. اين اسامى كه در فاصله كوتاهى پس از رحلت حضرت آيت الله العظمى اراكى «رضوان الله عليه» انتشار يافت، ملت ايران را از لحاظ انتخاب مرجع تقليد آسوده خاطر نمود. در اين فهرست، نام مقام معظم رهبرى نيز ديده مىشد، كه معظم له، به خاطر حضور مراجع عاليقدر در حوزه علميه قم براى مردم ايران، به دليل آشنايى خويش به مسائل جهان اسلام و بين المللى، افتاء و مرجعيت مسلمانان بلاد اسلامى را پذيرفتند:

«عزيزان من. در اين قضيه‏ مرجعيت، موضوع اين‏جورى نيست. باربر زمين نمى‏ماند. متوقف به فرد نيست اين قضيه. بله آقايان، فهرست دادند اسم اين حقير را هم توى آن فهرست آوردند، اما اگر از من سؤال مى‏كردند من مى‏گفتم نكنيد اين كار را. بدون اطلاع من اين كار را كردند. من بعد از آنى كه اعلاميه‏ شان صادر شده بود خبر شدم، والّا نمى‏گذاشتم. حتى من به تلويزيون اطلاع دادم، و گفتم اگر آقايان ناراضى نمى‏شوند، اعلاميه‏ آنها را كه مى‏خوانيد اسم مرا نخوانيد. بعد گفتند نمى‏شود، تحريف اعلاميه است آقايان نشسته ‏اند، چند ساعت جلسه كردند نمى‏شود. لذا بود كه دادند.

من حالا به شما عرض مى‏كنم، ملت عزيز! عزيزان من! آقايان محترم و بزرگانى كه از گوشه و كنار گاهى به بنده پيغام مى‏دهند رساله يا چه، من بار فعليم خيلى سنگين است. بار رهبرى نظام جمهورى اسلامى و مسؤوليت هاى عظيم دنيايى، مثل بار چند تا مرجعيت است. اين را شما بدانيد. چندتا مرجعيت را اگر روى همديگر بگذارند بارش ممكن است به اين سنگينى بشود. ممكن است. گمان هم نمى‏كنم. الان ضرورتى نيست. بله، اگر العياذ باللّه وضع به جايى مى‏رسيد كه من مى‏ديدم چاره اى نيست، مى‏گفتم عيبى ندارد. من شانه‏ام با همه‏ى ضعف و فقرى كه دارم، به فضل پروردگار آن‏جايى كه ناچار باشم - يعنى ضرورى باشد - ده تا بار اين‏جورى را هم حرفى نداشتم كه روى دوش خودم بگذارم؛ اما الان آن‏جورى نيست. الان نيازى نيست. اين همه مجتهدين هستند بحمداللّه. حالا من قم را اسم آوردم، غير قم هم هستند، مجتهدينى هستند، افراد شايسته اى هستند. چه لزومى دارد كه حالا اين بار سنگين را كه خداى متعال گذاشته است بر دوش نحيف اين حقير ضعيف، اين بار را هم بگذارند رويش. احتياجى به اين معنا نيست. پس اين كسانى كه اصرار مى‏كنند كه آقا رساله بدهيد، رساله بدهيد، توجه بكنند، من براى خاطر اين است كه استنكاف مى‏كنم از قبول بار مسؤوليت مرجعيت. چون هستند آقايان بحمداللّه؛ نيازى به اين معنا نيست.

البته، خارج از ايران حكم ديگرى دارد. بار آنها را من قبول مى‏كنم. چرا؟ براى خاطر اين‏كه آن بار را اگر من بر ندارم ضايع خواهد شد. آن روزى كه احساس بكنم كه اين آقايانى كه امروز بحمداللّه در اين‏جا هستند و بعقيده من كافى هستند و كفايت لازم بلكه فوق اندازه‏ى ضرورى را هم امروز در قم مى‏بينيم وجود دارد براى تحمل بار مسؤوليت، آن روزى كه اين آقايان بتوانند بار خارج را هم تحمل كنند، آن‏جا باز من مى‏كشم كنار. امروز من درخواست شيعيان خارج از ايران را قبول مى‏كنم براى خاطر اين‏كه چاره‏اى نيست. مثل همان جاهاى ديگر است كه ناگزير هستيم. اما در داخل ايران هيچ احتياجى نيست، وجود مقدس ولى‏عصر (ارواحنا فداه و عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف) خود ناظر و حافظ و نگهبان حوزه‏هاى علميه است؛ حافظ و پشتيبان علماى بزرگ است؛ هدايت كننده‏ دلهاى مراجع و دلهاى مردم است. اميدواريم خداى متعال اين مرحله را هم براى ملت ايران مرحله‏ى مباركى قرار بدهد.»

 مجموعه استفتاءات معظم له (در دو بخش عبادات و معاملات) به زبانهاى عربى و برخى زبانهاى ديگر، براى خارج از كشور، چاپ و منتشر شد و مورد استقبال فراوان مؤمنين از اقصى نقاط جهان قرار گرفت.

البته عدم قبول مسؤوليت مرجعيت براى داخل كشور از طرف معظم له، به معناى عدم جواز تقليد از ايشان نبود و لذا سيل استفتاءات (همچون قبل از آن) از داخل و خارج به دفتر سرازير بود و جمع كثيرى از ملت شريف ايران هم معظم له را به عنوان مرجع تقليدشان انتخاب كرده بودند. بنابراين، پس از مدتى، با احساس نياز فراوانى كه بود و اصرار بسيار زياد برخى از بزرگان، معظم له اجازه انتشار مجموعه استفتاءات فوق را به فارسى هم دادند.

اميد است با تكميل رساله عمليه ـ كه توسط معظم له در دست تدوين است ـ مؤمنين مشتاق داخل و خارج كشور از آن بهره مند شوند.

 
 Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved