بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک Instagram
 
دوره دوم رياست جمهورى

در مرداد ماه سال 64، انتخابات چهارمين دوره رياست جمهورى برگزار شد.در اين دوره نيز مقام معظم رهبرى، بنا به توصيه دوستان و تكليف حضرت امام (ره) نامزد شدند. با توجه به حجم بسيار پايين تبليغات و اقتضاى زمان كه مردم نسبتا احساس ضرورت كمترى براى حضور در پاى صندوقهاى راى مى ‏كردند، تعداد 630/244/14 نفر از مردم در انتخابات رياست جمهورى شركت نمودند و مقام معظم رهبرى با 870/203/12 راى و كسب 67/85 درصد آراى مردم به رياست جمهورى ايران انتخاب شدند. اين راى توسط حضرت امام خمينى قدس سره تنفيذ گرديد و حضرت آيت الله خامنه‏ اى براى چهار سال ديگر رياست قوه اجرايى كشور را در دست پرتوان و با صلابت ‏خود گرفتند.

من دو دوره به رياست جمهورى انتخاب شدم.در هر دوره من قبول نمى ‏كردم.در دوره ‏ى اول، من تازه از بيمارستان آمده بودم.

در عين حال، دوستان گفتند اگر قبول نكنى، اين بار بر زمين مى‏ ماند، كسى نيست، ناچار شدم.در دوره‏ ى دوم هم خود امام (ره) به من فرمودند كه بر تو متعين است.من رفتم خدمت ايشان گفتم: «آقا من قبول نمى ‏كنم، اين دفعه ديگر من به ميدان نمى ‏آيم.» گفتند: «بر شما متعين است‏» .يعنى واجب است، واجب كفايى نيست.متعينا بر شما واجب است، عينى است.

اگر بر من واجب عينى باشد، از زير هيچ بارى دوش خود را خالى نمى ‏كنم.

يكى از فصلهاى پرشور دوره دوم رياست جمهورى حضرت آيت الله خامنه‏ اى، عزيمت ‏به نيويورك (مقر سازمان ملل متحد) براى شركت در چهل و دومين جلسه اجلاس عمومى آن سازمان در اواخر شهريور سال 66 مى‏ باشد.معظم له با سخنرانى توفنده و مهم خود، مواضع جمهورى اسلامى را در برابر امريكا و دنياى استكبارى، با قويترين بيان و استدلال برشمردند و ياد سخنرانى شهيد بزرگوار، محمد على رجايى، رئيس جمهورى شهيد را زنده كردند.مقايسه اين بيانات با سخنرانيهاى قبل و بعد رؤساى جمهورى اسلامى ايران، نشانه‏ هاى بزرگى از عظمت روحى و توكل عظيم و تبعيت مثال زدنى ايشان از حضرت امام خمينى قدس سره را براى مشتاقان روشن مى‏ كند.

معظم له، همچون امام راحل قدس سره، بى‏ توجه به خوش امد يا بدآمد دنياى استكبارى و تبعات آن، ضمن طرح انديشه الهى اسلام و ويژگيها و ره آوردهاى پربركت اسلام، ويژگيهاى بارز انقلاب اسلامى و مواضع اصولى آن را مطرح كرده، سپس به مساله جنگ مى ‏پردازند و آن‏گاه فهرست‏ بلند بالايى از دشمنيها و تجاوزات امريكا را عنوان مى‏ كنند.

بروشنى مى ‏توان فضايى را كه اين سخنان در مقر سازمان ملل متحد به وجود آورد، متصور شد.امريكا و صهيونيسم بيشترين ضربه را از اين افشاگرى جهانى و مستقيم خوردند و خروج نمايندگان آنان، خشم اين رژيمها را بر ملا ساخت.مقام معظم رهبرى در خاطرات خود، به انعكاس اين نطق اشاره فرموده و يك نمونه از آن را بيان مى‏ فرمايند:

اين خاطره را بارها نقل كرده‏ ام كه در يكى از مجامع بين المللى كه نطق خيلى پرشورى در آن‏جا عليه تسلط قدرتها و نظام سلطه در دنيا ايراد كردم و امريكا و شوروى را در حضور بيش از صد هيات نمايندگى و رؤساى دولتها، به نام كوبيدم و محكوم كردم، بعد از آن نطق، عده ‏ى زيادى آمدند، تحسين و تصديق كردند و گفتند: «همين سخن شما درست است!» يكى از سران كشورها كه يك جوان انقلابى بود - و البته بعد هم او را كشتند - نزد من آمد و گفت: همه ‏ى حرفهاى شما درست است، منتها من به شما بگويم كه به خودتان نگاه نكنيد كه از امريكا نمى ‏ترسيد، همه‏ ى اينهايى كه در اين‏جا نشسته‏ اند، از امريكا مى‏ ترسند! بعد سرش را نزديك من آورد و گفت: «من هم از امريكا مى ‏ترسم! .» هيبت ابرقدرتى ابرقدرتها، هميشه بيشترين مشكلات آنها را در دنيا حل مى‏ كرده و مى ‏كند.در حقيقت، قدرت و سلاح و پول و سياست و عقلشان، به مراتب كمتر از هيبتشان است.اين هيبت آنهاست كه همه را مى ‏ترساند و جرات نمى ‏كنند در مقابل آنها بايستند.حالا اين ابرقدرت، با هيبتى قلدرانه كه خيلى هم واضح وارد كشورها مى‏ شود و اوضاع را به نفع خود حل و فصل مى ‏كند، يازده سال است‏ با ملت ايران كلنجار مى‏ رود و با انقلاب مى ‏جنگد، براى اين كه بتواند اين انقلاب را از بين ببرد و اين نظام را نابود نمايد، ولى نتوانسته است.

از آن‏جا كه اين سخنرانى مشتمل بر يك دوره تاريخ انقلاب اسلامى و وجود بسيارى از حقايق مربوط به آن مى‏ باشد كه حاكى از مظلوميت اسلام و اين ملت است، براى آگاهى و پندگرفتن نسل جوان، قسمت هاى عمده آن را در انتهاى كتاب در اختيار قرار مى ‏دهيم.

از جمله سفرهاى ديگرى كه معظم له به خارج از كشور داشتند، سفرى بود كه به «كره شمالى‏» كردند.اين سفر مورد توجه حضرت امام خمينى قدس سره قرار گرفت و به گفته مرحوم حاج احمد آقا خمينى (ره)، امام مشتاقانه اين سفر را از سيماى جمهورى اسلامى ايران پى مى‏ گرفتند و با ملاحظه استقبال مردم از ايشان و مذاكرات معظم له با مقامات كره شمالى، به صلاحيت آيت الله خامنه ‏اى براى رهبرى اشاره فرمودند:

وقتى كه آيت الله خامنه ‏اى در سفر كره [شمالى] بودند، امام گزارشهاى آن سفر را از تلويزيون مى ‏ديدند.از آن منظره ديدار از «كره‏» ، استقبال مردم و با سخنرانيها و مذاكرات خود در آن سفر، خيلى جالب بود و امام گفته بودند (الحق ايشان شايستگى رهبرى را دارند) . 

حضرت امام (ره) با توجه به ويژگيها و شايستگيهاى بى ‏چون و چراى آيت الله خامنه‏ اى، علاقه وافرى به ايشان داشتند و به همين دليل، خطاب به ايشان مى ‏فرمودند:

هر موقعى كه تو به سفر مى ‏روى، من مضطرب هستم كه برگردى، خيلى سفر نرو.  

سفرهاى آيت الله خامنه ‏اى در داخل و خارج و بخصوص ديدارهاى بين المللى ايشان، رهآوردهاى بزرگى براى انقلاب اسلامى داشت.شناساندن انقلاب اسلامى و اصول اساسى و ارزشهاى والاى آن، حقانيت جمهورى اسلامى در دفاع مقدس عليه استكبار جهانى، تبيين مواضع جمهورى اسلامى نسبت ‏به مسائل مختلف جهانى، توضيح مسائل داخلى و زدودن شبه ه‏ها و ترديدها از اذهان، تشريح انقلاب و دميدن روح خودباورى و اميد در مسلمانان و مستضعفان جهان و بالاخره انعكاس توجه و محبت‏ حضرت امام قدس سره به مردم محروم، مسلمان و مستضعف جهان از يك طرف و انعكاس علاقه‏ ها و محبتها و تاسى مسلمانان و مستضعفان به راه امام و پيام روشن انقلاب از طرف ديگر، بخشى از اين رهآوردهاست.معظم له در طول مسؤوليتهاى خويش به كشورهاى سوريه، ليبى، پاكستان، هند، چين، الجزاير، موزامبيك، انگولا، تانزانيا، زيمبابوه، يوگسلاوى (سابق)، رومانى و كره شمالى سفر فرموده‏ اند.

در خاطرات متعددى كه ايشان از اين سفرها نقل كرده‏ اند، نكات بسيار و برداشت هاى عالمانه و روشن براى عبرت‏ گيرى وجود دارد و از توجه دقيق ايشان به نكات عبرت‏ آموز ديدارها حكايت دارد.به دو، سه نمونه آن به خاطر همين نكات اشاره مى ‏كنيم:

من به كشورهاى انقلابى جنوب آفريقا - كه پنج، شش كشورند - رفته ‏ام و با رهبران انقلابى اينها ديدار كرده‏ ام و خانه‏ ها و قصرها و زندگى و ذهنشان را ديده‏ ام، و ساعتها با آنها حرف زده‏ ام و درست تجربه ‏شان كرده‏ ام.ديدم همان‏گونه كه ما انتظار داريم - كه بيش از آن، اصلا نمى ‏شود انتظار داشت - يك گروه با تفكر چپ، يك كودتاى نظامى كرده ‏اند و يك حركت نظامى چريكى يا منظم انجام داده‏اند.بعد هم قدرت را در دست گرفته ‏اند و جاى قدرتمندان قبل از خودشان نشسته‏ اند.

قصرى كه قبلا حاكم پرتغالى در كشور موزامبيك در آن استقرار داشت و حكومت مى ‏كرد، همان قصرى بود كه «سامورا ماشل‏» ، رهبر انقلابى موزامبيك - كه بعد هم كشته شد - در آن‏جا زندگى مى ‏كرد.او از من هم در همان قصر پذيرايى كرد و من ديدم كه وضع با گذشته فرق نكرده است.در آن فرشى بود كه من مشغول نگاه‏كردن به آن شدم.گفت: «اين، از آن فرشهايى است كه از زمان پرتغاليها مانده است.» ديدم نه فقط در همان قصر و در همان زندگى و در همان تشريفات زندگى مى‏ كردند، بلكه به همان روش هم زندگى مى ‏كردند! انگار نه انگار كه اينها يك گروه انقلابى و مردمي اند، كه واقعا مردمى هم نبودند و اصلا در آن‏جا از مردم خبرى نبود.

ما وقتى مى ‏خواستيم وارد سالن ميهمانى بشويم، ديديم در كنار در بزرگى كه اين سالن را به سالن پذيرايى وصل مى‏ كرد، دو نفر ايستاده‏ اند، درست مثل غلامهاى افسانه‏ اى در دربار سلاطين كه در آن، حاكم پرتغالى هم همان‏طور زندگى مى‏ كرده است.واقعا دو نفر غلام سياه بودند.حالا اين دو نفر، سياه بودند، اما ديگر غلام نبودند، چون خود حاكم هم از همان گروه بود.اين دو نفر مامور با لباسهاى مشخصى، غلامگونه دو طرف در ايستاده بودند و بايد طورى عمل مى ‏كردند كه وقتى سلطان - يعنى همين رهبر انقلابى - با ميهمانش كه من بودم، در مقابل اين در مى‏ رسيديم، اين دولت در به طور برابر و طاقباز، باز شده باشد و اينها در حال تعظيم باشند و همين‏كار را هم كردند! من لبخند مى‏ زدم و نگاه مى ‏كردم، بعد هم با او - كه خودش را مثل همان حاكم پرتغالى، با همان ژستها گرفته بود - وارد سالن ميهمانى شديم.همه جا همين طور بود.

مسافرتهايى كه من به خارج از كشور مى ‏كردم، غالبا به همين كشورهايى بوده است كه به اصطلاح در آن جاها انقلابى اتفاق افتاده است.مثلا ليبى، الجزاير، موزامبيك، زيمبابوه، چين و كره‏ ى شمالى، غالبا از اين قبيل بوده است.ما زندگى و تفكر و رابطه ‏ى رجال و رهبران انقلابى با مردم را از نزديك ديده‏ ايم و لمس كرده ‏ايم.هيچ كدام از اينها، مصداقى براى آن مفهومى كه از يك انقلاب و حكومت مردمى در ذهنمان هست، نيست.لذا وقتى هم مى ‏ميرند، تشييع جنازه‏شان، همان تشييع جنازه‏اى است كه براى سلاطين انجام مى ‏گيرد، و نه چيزى بيشتر.از مردم خبرى نيست.مردم در هيچ قضيه‏اى از قضاياى اين كشورها، نقش و حضور ندارند، چون در انقلابشان، مردم نقش و حضور نداشتند، كودتايى شده، حزبى سركار آمده، قدرت را به دست گرفته، رقبايش را از بين برده و گاهى سالها با هم رقابت كرده‏ اند و جنگ قدرت به راه انداخته ‏اند.

خاطره ديگر:

انقلاب ما بر دوش مردم - به معناى واقعى كلمه - قرار دارد.همه ‏ى ماها شاهد اين واقعيت ‏بوده ‏ايم و هيچ‏كس بين ما خبر بيشترى از نفر ديگر ندارد.جمهورى اسلامى هم، همين‏طور پيش آمد.رابطه ‏ى جمهورى اسلامى با مردم، با رابطه ‏ى كشورها و حكومتهاى ديگر، بكلى متفاوت است.مسؤولان درجه ‏ى يك كشور، رئيس جمهور، وزرا و ديگران و ديگران، مظهر مردمى بودنشان اين نيست كه در كوچه و بازار راه بروند و مثلا خودشان گوشت و نانشان را بخرند.اين طبيعى است كه علاقه و مراجعات و احتياج و عشق مردم نمى‏ گذارد.كسى كه اشتغال و كار دارد، بايد هر دقيقه ‏ى وقتش، صرف كارهاى مهم بشود.معنا ندارد كه بگويند شما چرا مثلا ساعتهاى متمادى نمى ‏رويد در مسجدى بنشينيد، تا مردم بيايند به شما مراجعه كنند! اين، عملى نيست.مظهر رابطه‏ى مردم با مسؤولان، اينها نيست.

ديدم بعضى از اين بدخواهان و بددلان - اينهايى كه از اول انقلاب تا حالا، از هر فرصتى خواستند، استفاده كنند و نقيصه‏اى براى مسؤولان جمهورى اسلامى بتراشند.چند وقت پيش از اين مطرح كرده بودند كه پادشاه سوئد، خودش با دوچرخه مى‏ رود سبزى مى‏ خرد.اى نادان! پادشاهى كه مسؤوليت نداشته باشد، مى ‏تواند ساعتها مثلا در بازى فوتبال، يا در تماشاى فلان نمايش، يا در ساير كارهاى تفريحى، صرف وقت كند.

من به كشورى رفته بودم كه رئيس جمهور آن تشريفاتى و نخست وزيرش همه كاره - يعنى رئيس دولت و كشور - بود.از لحاظ تشريفاتى، رئيس جمهور در مراسم استقبال ما شركت كرده بود، بعد هم چند دقيقه ‏اى با ما بود و سپس رفت و ديگر نيامد، و ما با نخست وزير آن كشور، مشغول صحبت و مبادله ‏ى نظر و مذاكره و قرارداد شديم.

رئيس جمهور، اتفاقا كشيش بود.در آن چند لحظه ‏اى كه با او بودم، از او پرسيدم كه شما چون كشيش هستيد، آيا كليسا هم مى‏ رويد و در حال رياست جمهورى، مراسم مذهبى را انجام مى‏ دهيد؟ گفت: «نه، من اصلا وقت نمى‏ كنم به كليسا بروم! هفته‏ اى مثلا يك بار و يا گاهى چند هفته يك بار - حالا يادم نيست، او زمان دورى را معين كرد - كليسا مى ‏روم!» بعد صحبت ‏شد، گفت: «من ورزش هم مى ‏كنم و فوتباليستم (تيم فوتبال داشت) .» گفتم: «شما فرصت مى ‏كنيد؟» گفت: «بله، من هر روز فوتبال بازى مى‏ كنم!» يعنى با آن كه كشيش بود، اما وقت كليسا رفتن نمى‏ كرد، ولى هر روز ورزش مى ‏كرد! رئيس جمهورى كه در مملكت كاره‏اى نيست، مى‏ تواند ساعتها وقت‏ خودش را براى فوتبال بازى كردن و شركت در بالماس كه و شركت در ماهيگيرى پاى فلان رودخانه صرف كند.اين، مظهر مردمى بودن نيست.مظهر مردمى بودن ما اين است كه امروز مردم بين خودشان و مسؤولان كشور، فاصله‏ ى حقيقى احساس نمى ‏كنند.اين، نعمت ‏بزرگى است.امروز اگر هر يك از آحاد اين مردم، با رئيس جمهور اين كشور ملاقاتى داشته باشد، احساس نمى ‏كند كه با او فرق دارد.آن حالت اشرافيگرى و اوج كاذب طبقاتى كه شايد بتوانم بگويم در همه‏ ى حكومتها - تا آن‏جا كه ما مى‏ دانيم - وجود دارد، در جمهورى اسلامى نيست.وزرا، جزو همين مردم معمولى كوچه و بازارند.آنها از يك خانواده‏ ى اشرافى جدا نشده‏ اند، به مسند وزارت بيايند.به خاطر مسؤوليت و تخصص و آگاهى، آنها را از داخل دانشگاه، يا از فلان شغل آورده‏ اند و در راس وزارت گذاشته‏ اند.وقتى هم كه از كار منفصل مى ‏شوند، باز سراغ همان شغل قبليشان مى ‏روند.

يك وقت چندى پيش - دو سال قبل از اين - يكى از وزراى زمان ما، از وزارت كنار رفت.همان هفته ‏ى بعدش، عيالش را روى موتور گازى نشاند و با خودش به نماز جمعه آورد! يعنى شان اجتماعى او، اين است كه حتى يك پيكان ندارد كه زنش را در آن بنشاند و به نماز جمعه بياورد.اين، چيز خيلى مهمى است.

در دستگاههاى ديگر دنيا، يك وزير، يا وزير است‏يا مطرود و معدوم.يك وزير، از يك خاندان اشرافى جدا مى‏ گردد و مى ‏آيد وزير مى ‏شود.در گذشته، در ايران هم همين‏طور بود.وزرا و رجال دوران پهلوى، غالبا بازماندگان دوره‏ ى قاجار بودند.رژيم عوض شده بود، اما اينها فرزندان همانها بودند، يعنى بازماندگان همان خاندانهاى دوران قاجار، در دوران پهلوى باز امور در دستشان بود.

جمهورى اسلامى، انقلاب و نظام، كارش مردمى است و مردم از ريزترين كارها مطلع مى ‏شوند، مگر آن چيزهايى كه گفتنش مفسده‏اى بار بياورد.در دوران جنگ، چيزهايى بود كه گفتنش مفسده داشت، ليكن در غير اين امور، هر چيزى كه اتفاق بيفتد، اول بايستى مردم در جريان قرار داده بشوند.در زمان امام (رضوان الله تعالى عليه) همين‏طور بود.هر وقت ‏بنا بود كارى انجام بگيرد، با ايشان مشورت مى‏ شد.از مطالبى كه ايشان مكررا مى‏ فرمودند، اين بود كه كارى كه مى ‏كنيد، طورى باشد كه بتوانيد به مردم بگوييد، يعنى قابل طرح براى مردم باشد.

معيارها، فهم و درك مردم از انقلاب است.نظام ما، نظام مردمى است، نه نظام حزبى كه ريسمانهايش به نقطه‏اى وصل است و در آن نقطه، يك حزب نشسته و هر كارى كه مى ‏خواهد، انجام مى ‏دهد.نخير، اين‏جا اجزاى اصلى نظام، در تمام كشور - حتى در روستاها و شهرهاى دور افتاده و در بخشها - پراكنده ‏اند.

جالب است كه حضرت آيت الله خامنه ‏اى همه توجه مسؤولان و مردم كشورها را در استقبال پرشكوه از ايشان و هيات همراه، و نفوذ نظرها، سخنرانيها و بيانات خود را در اين سفرها، از عظمت و بزرگى حضرت امام خمينى قدس سره و ايستادگى و فداكارى ملت ايران مى ‏دانند.

آن روزى كه او [حضرت امام قدس سره] به مردم خطاب كرد و مبارزه را شروع نمود، در بين علما و بزرگان و شخصيتهاى برجسته و انسانهاى لايقى كه بودند، انصافا هيچ‏كس گمان نمى‏كرد كه مردم پشت‏ سر كسى كه صاحب اين دعوت و فرياد است، راه بيفتند. البته امام به مردم ايمان داشت و معتقد بود كه مى ‏آيند، اما در عين حال، آن دريادلى از توكل به خدا و اين كه من تكليفم را عمل مى‏ كنم، مى‏ خواهند بيايند، مى‏خواهند نيايند، مهم بود.خداى متعالى هم قاعده‏اى دارد: «من كان الله كان الله له‏» .

«من اصلح فيما بينه و بين الله اصلح الله فيما بينه و بين الناس‏» .

هركس بين خود و خدا را درست و اصلاح كند، خدا بين او و مردم را درست‏ خواهد كرد.

در زندانهاى فلسطين، در گوشه ‏ى كشورهاى آفريقايى، در تونس و مراكش، تحت اختناق به نام او شعار مى‏ دهند.چه كسى اين كار را كرده است؟ ما تبليغ كرده ‏ايم؟ آيا دستگاههاى تبليغى مى‏ توانند بگويند كه اين كارها را ما كرده ‏ايم؟ من هشت ‏سال رئيس جمهور بودم، مى ‏دانم كه در اين مملكت چه خبر است.هيچ كس نمى ‏تواند بگويد كه اسم امام را من در فلان جا بردم.اسم امام، خودش مثل سرازير شدن آب در يك سرزمين صاف و مستعد رفت.نمى ‏خواهد كسى آن را پارو بزند، خودش سرازير مى‏ شود و مى ‏رود، تا چشنده و نوشنده‏ ى خودش را پيدا كند.

در ايام رياست جمهورى، به يكى از كشورهاى آفريقايى سفر رسمى داشتم.از پلكان هواپيما كه پايين آمدم، ديدم كه رئيس جمهور آن كشور، مرعوب من شده است.اين وضعيت، در چهره ‏اش كاملا آشكار بود.در ماشين تشريفاتى نشستيم، تا ما را به محل مهمانسرا ببرند.در ماشين ديدم كه اين شخص، بدون آن كه خودش بخواهد، يك طرف نشسته و جرات نمى ‏كند به صورت من نگاه كند! من با زحمت و با تبسم و خنده و نرمگويى، يواش يواش او را به صحبت آوردم.وقتى به ايران برگشتم، به امام گفتم، من در آن جا ديدم كه اينها در ما رشحه‏ اى از وجود شما را مى‏بينند.

آن رئيس جمهور، در مقابل من كه اين طور خاضع نبود - من كه كسى نبودم - او در مقابل امام خاضع بود، امامى كه مظهر انقلاب بود.آن شخص - كه نمى ‏خواهم اسمش را بياورم - نمى ‏توانست ‏خودش را نگهدارد.او يك رئيس جمهور گردن كلفت و معروف حسابى هم است، از اين آدمهاى خرده‏ ريز نيست، اما از هيات ايرانى، امام را مى‏ ديد و بويش را مى ‏شنيد.

حضرت آيت الله خامنه ‏اى، علاوه بر مسؤوليت ‏خطير رياست جمهورى، مسؤوليت هاى ديگرى چون رياست ‏شوراى انقلاب فرهنگى، رياست‏ شوراى تشخيص مصلحت نظام، نايب رئيس شوراى بازنگرى قانون اساسى، رياست‏ شوراى سياستگذارى كشور و عضويت در مجلس اول خبرگان رهبرى را نيز بر عهده داشته ‏اند كه بررسى عملكرد و نقش معظم له در هر يك از اين مسؤوليتها خارج از حوصله اين مجموعه است.

در ماه‏هاى آخر حيات پربار و طيبه حضرت امام قدس سره مساله بازنگرى قانون اساسى و رفع اشكالاتى كه در آن بروز كرده بود، به امر حضرت امام (ره) انجام گرفت ‏حضرت امام در حكمى، آيت الله خامنه ‏اى را مامور تشكيل مجلس بازنگرى نموده و اعضاى مجلس و محورهاى مد نظر خويش در بازنگرى را مشخص فرمودند.مجلس بازنگرى تشكيل شد و تغييرات مورد نظر حضرت امام قدس سره در قانون اساسى انجام گرفت، ولى عمر مبارك ايشان براى اتمام آن كفاف نداد و پس از رحلت آن بزرگوار، رفراندوم عمومى انجام و مورد تصويب قاطع مردم متدين ايران قرار گرفت.

متن حكم حضرت امام خمينى قدس سره به شرح ذيل است:

بسم الله الرحمن الرحيم

جناب حجت الاسلام آقاى خامنه‏ اى رياست محترم جمهورى اسلامى ايران دامت افاضاته از آن جا كه پس از كسب ده سال تجربه عينى و عملى از اداره كشور، اكثر مسؤولين و دست‏اندركاران و كارشناسان نظام مقدس جمهورى اسلامى ايران، بر اين عقيده‏ اند كه قانون اساسى با اين كه داراى نقاط قوت بسيار خوب و جاودانه است، داراى نقايص و اشكالاتى است كه در تدوين و تصويب آن به علت جو ملتهب ابتداى پيروزى انقلاب و عدم شناخت دقيق معضلات اجرايى جامعه، كمتر به آن توجه شده است، ولى خوشبختانه مساله ‏ى تتميم قانون اساسى پس از يكى، دو سال مورد بحث محافل گوناگون بوده است و رفع نقايص آن، يك ضرورت اجتناب‏ ناپذير جامعه اسلامى و انقلابى ماست، و چه بسا تاخير در آن، موجب بروز آفات و عواقب تلخى براى كشور و انقلاب گردد.و من نيز بنابر احساس تكليف شرعى و ملى خود، از مدتها قبل در فكر حل آن بوده‏ ام كه جنگ و مسائل ديگر مانع از انجام آن مى ‏گرديد.

اكنون كه به يارى خداوند بزرگ و دعاى خير حضرت بقية الله - روحى له الفداء - نظام اسلامى ايران راه سازندگى و رشد و تعالى همه جانبه ‏ى خود را در پيش گرفته است، هياتى را براى رسيدگى به اين امر مهم تعيين نمودم كه پس از بررسى و تدوين و تصويب موارد و اصولى كه ذكر مى ‏شود، تاييد آن را به آراى عمومى مردم شريف و عزيز ايران بگذارند.

الف - حضرات حجج اسلام و المسلمين و آقايانى كه براى اين مهم در نظر گرفته ‏ام:

1- آقاى مشكينى 2- آقاى طاهرى خرم آبادى 3- آقاى مؤمن 4- آقاى هاشمى رفسنجانى 5- آقاى امينى 6- آقاى خامنه ‏اى 7- آقاى موسوى (نخست وزير) 8- آقاى حسن حبيبى 9- آقاى موسوى اردبيلى 10- آقاى موسوى خوئينى 11- آقاى محمدى گيلانى 12- آقاى خزعلى 13- آقاى يزدى 14- آقاى امامى كاشانى 15- آقاى جنتى 16- آقاى مهدوى كنى 17- آقاى آذرى قمى 18- آقاى توسلى 19- آقاى كروبى 20- آقاى عبد الله نورى كه آقايان محترم از مجلس خبرگان و قواى مقننه و اجراييه و قضاييه و مجمع تشخيص مصلحت و افراد ديگر و نيز پنج نفر از نمايندگان مجلس شوراى اسلامى به انتخاب مجلس انتخاب شده ‏اند.

ب - محدوده‏ى مسائل مورد بحث:

1- رهبرى 2- تمركز مديريت قوه مجريه 3- تمركز در مديريت قوه قضائيه 4- تمركز در مديريت صدا و سيما به صورتى كه قواى سه گانه در آن نظارت داشته باشند. 5- تعداد نمايندگان مجلس شوراى اسلامى 6- مجمع تشخيص مصلحت‏ براى حل معضلات نظام و مشورت رهبرى به صورتى كه قدرتى در عرض قواى ديگر نباشد 7- راه بازنگرى به قانون اساسى. 8- تغيير نام مجلس شوراى ملى به مجلس شوراى اسلامى.

ج - مدت براى اين كار، حد اكثر دو ماه است.

توفيق حضرات آقايان را از خداوند متعال خواستارم.

و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته روح الله الموسوى الخمينى 4/2/68

 

 
 Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved