از شوروى «برژنف» تا شوروى
«گورباچف»
مشكلات اقتصادى شوروى كه مربوط به اين يك سال و دو سال و
پنج سال و ده سال نيست؛ اين مشكلات قبل از آنکه برژنف بيايد و در رأس
حكومت قرار بگيرد، گريبانگير شوروى بوده است. حكومت چندسالۀ مطلقۀ
برژنف با آن خصوصيات، در همين شرايط اقتصادى تحقق پيدا كرد؛ حكومت
جانشينانش هم همينطور بود. در اين دهه، چه عاملى است كه از جمعبندى
آن حقايق اقتصادى و اجتماعى، به اين نتيجه مىرسد؟ اين عامل را
احتمالاً مىشود در جاى ديگرى - غير از خود شوروى - جستجو كرد.
مطرح
شدن حضور مردمى و قوّت ارادۀ ملتها به حد ايجاد يك قطب جديد در معادلات
جهانى - كارى كه ايران اسلامى كرد - از كجا معلوم كه در آن
تصميمگيريها مؤثر نبوده است؟ چه كسى مىتواند اين را به آسانى نفى
كند؟ در اروپاى شرقى، حوادث از يك خاستگاه مذهبى آغاز شد.
اصلاً شعار
«جنبش همبستگى» در لهستان - كه مادر همۀ قضاياى اروپاى شرقى است -
عبارت از خواست انجام عمليات دينى و تشريفات مذهبى در كليسا بود. در
سال دوم انقلاب ما - يعنى همان سال 58 - خبرهايش براى ما مىآمد كه
برايمان خيلى جالب بود. آن روز ما در شوراى انقلاب بوديم. تحليل ما در
آن روز اين بود كه گرايش به مذهب در اين نقطه از دنيا، با روى كار آمدن
يك حكومت مذهبى بر اساس يك انقلاب مذهبى - كه دنيا را تكان داد و متوجه
به خودش كرد - بىارتباط نيست. اينها را نبايد دست كم گرفت. من اينها
را به عنوان نظر نمىگويم؛ به عنوان يك احتمال كه در خور پيگيرى است،
مطرح میکنم.
(نقل شده در ديدار سفرا و مسئولان وزارت امور خارجه 1/5/1369)